Page 11 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۸۳ (دوره جديد
P. 11
صفحه11شماره1۸4۹ کالبدشکافی یک طغیان ()۲۱ جنبشهایداخلیودشمنانخارجی
جمعه 1۸تا پنجشنبه ۲4اکتبر ۲0۲۲
( کیهان لندن شماره ) ۱۱۲۵-۱۱۰۰ علاوه بر جنبشهای مقاومت در داخل ایران ،اشرف افغان
عبدالعزیز ،از وی خواست نامۀ اشرف را در اختیارش قرار فروردین تا مهر ۱۳۸۵ با دو دشمن خارجی روبرو بود.
دهد تا قبل از باریابی ،از نظر سلطان بگذراند .عبدالعزیر
امتناع کرد و گفت که نامه را به کسی جز سلطان نمیدهد. احمد احـرار بازنشر روسیه و عثمانی ،هر دو با استفاده از فرصت در صدد
به امر وزیر اعظم ،نامه را بهزور از وی گرفتند و چون از بودند قسمتهایی از خاک ایران را به تصرف درآورند و
عثمان یکم پایه گذار امپراتوری عثمانی ضمیمه خاک خود کنند .از همین رو ،پس از سقوط سلطنت
لحن و مضمون آن آگاه شدند بر خشمشان افزود. گفته شد فقط میتواند با وزیر اعظم ملاقات کند و نامهای صفویه و به تخت نشستن محمود ،به هم نزدیک شدند و
بین سفیر با وزیر اعظم و اطرافیانش گفت و گویی تند سفیرانی مبادله کردند و حریمی برای متصرفات خود در
درگرفت .عبدالعزیز با لحنی پرخاشگرانه ،دربار عثمانی را را که آورده است توسط او به عرض سلطان برساند. نظر گرفتند .پطر کبیر فرمانروای روسیه ،که در عین حال
طرف ملامت قرار داد و گفت در طول سالهای درازی که یک دلیل این رفتار ،روابط روسیه و عثمانی و تعهد هر دو سفیر طهماسب میرزا را به حضور پذیرفته و قراردادی با
شیعه بر ایران حکومت میکرد و س ّنیان در زیر فشار و وی بسته بود ،سرزمینهای غربی دریای خزر و گیلان را
آزار قرار داشتند دستگاه خلافت کلمهای به دفاع از اهل دولت در قبال طهماسب میرزا بود. در تصرف داشت .سلطان احمد سوم ،فرمانروای عثمانی،
تسنن بر زبان نیاورد و به روابط گرم خود با دربار صفوی در سال ۱۳۷۴میلادی ،با وساطت دولت فرانسه ،قراردادی گرجستان و ارمنستان و نیز بخشهایی از ایالات غرب ایران
بیشتر اهمیت می داد تا ادای تکلیف مذهبی .اکنون که بین روسیه و عثمانی به امضا رسیده بود که بهموجب آن تمام را بهچنگ آورده بود .در خراسان ملک محمود سیستانی
همکیشان شما سلطنت شیعه را برانداختهاند و یک پادشاه نواحی مجاور بحر خزر ،منهای اردبیل که زادگاه و خاستگاه حکومت میکرد و طهماسب میرزا بهنام شاه طهماسب دوم
سنی مذهب در ایران بر تخت سلطنت تکیه زده است شما اجدادی صفویه محسوب میشد ،به روسیه و سراسر منطقه
بهجای اخوت و مو ّدت ،دست تجاوز به خاک این پادشاه غربی ایران به عثمانی تعلق گیرد .هر دو دولت متعهد شده بر مازندران و استراباد (گرگان) حکم میراند.
بودند که با مساعی مشترک ،طهماسب میرزا را به قبول این چنین بود اوضاع ایران تا زمانی که پطر کبیر از جهان رفت
دراز کرده و با برادران همکیش خود در جنگ شدهاید. قرارداد وادار سازند و تنها در این صورت ،متفقاً سلطنت او ( ۱۷۲۵میلادی ۱۱۳۸ /هجری قمری) و همسرش کاترین
وزیر اعظم و مشاورانش در جواب گفتند در مذهب سنت را بر ایران بهرسمیت بشناسند و هرگاه از چنین گذشتی سر
و جماعت ،خلافت فقط حق یک نفر است و آن یک تن نیز باز زد «شخصی لایق از ایرانیان» یا بهعبارت روشنتر ،شخصی جانشین او شد.
کسی جز خلیفۀ عثمانی نیست .بنابراین ،فرمانروای شما اگر در این زمان ،ترکها بر دامنۀ متصرفات خود میافزودند.
ادعای همکیشی ما را دارد باید به متابعت تن دردهد و گوش به فرمان را بر تخت سلطنت ایران بنشانند. دربار عثمانی که از جنگهای اروپا خلاص شده بود به تمامی
این قرارداد در آخرین سال حیات و تاجداری پطر کبیر خاک ایران نظر داشت و به این بهانه که با برافتادن سلطنت
فرمان حکومت از طرف این خلیفه بگیرد. بهامضا رسیده بود و سفیر روسیه در «باب عالی» ـ ژنرال شیعیان ،ایران باید تحت قیادت خلیفۀ اسلام (سلطان
عبدالعزیز ،گستاخانه پاسخ داد این که شما میگوئید رومانتسف ـ بهاستناد آن ،دولت عثمانی را از پذیرفتن سفیر عثمانی) درآید ،تاخت و تاز آغاز کرد .پس از تصرف مرند
سلطان عثمانی خلیفه بر حق تمام مسلمین است چون و تسلط بر قلعۀ زنّوز ،لشکریان عثمانی به پشت دروازه
بر سه شهر مقدس (مکه و مدینه و اورشلیم) تسلط دارد اشرف برحذر میداشت. تبریز رسیدند ولی با مقاومت سخت اهالی شهر و حاکم آن،
منطقی نیست .این شهرها بهزور شمشیر تسخیر شده است با این حال ،باب عالی که پس از مرگ امپراتور روسیه
و بهضرب شمشیر میتوان آنها را پس گرفت .دیگر این که خیالات بزرگتری نسبت به همسایه شرقی در سر میپخت، مصطفی خان ،روبرو شدند.
پادشان ما نسبش به قریش میرسد و خلافت اسلامی به او مایل بود بداند هدف اشرف از اعزام سفیر چیست و آیا در همین احوال ،سفیری که اشرف برای مذاکره و مصالحه
برازندهتر است تا سلطان شما که اصل و نسب مشخصی میتوان از طریق مصالحه با وی ،ایران را بدون جنگ و با سلطان عثمانی اعزام داشته بود ،به اسکوتاری (از نواحی
قسطنطنیه) رسید .دربار عثمانی در شرایط عادی نیز چندان
ندارد. خونریزی بر قلمرو «خلافت اسلامی» افزود؟ حرمتی برای سفیران قائل نمیشد چه رسد به آن که در این
وزیر اعظم و مذاکرهکنندگان عثمانی چون بحثشان با بدین سان ،در حالی که رسماً اجازۀ ورود به قسطنطنیه زمان ،ایران را کشوری درهم پاشیده مییافت و حکومت
سفیر اصفهان به جایی نمیرسید ،حکمیت به مفتی اعظم (اسلامبول) به سفیر اشرف داده نمیشد در خفا راهی یافتند
و او را به بهانه این که سخت بیمار و نیازمند طبیب و افغانها را بر این کشور به چیزی نمیشمرد.
وانهادند و از او در دو مورد فتوی خواستند: داروست به آن سوی آب رساندند .وزیر اعظم در دیدار با از طرفی ،عبدالعزیز ،فرستادۀ اشرف فردی عامی و به تعبیر
اول این که آیا شرع مقدس به مسلمانان واقعی اجازه کروسینسکی یک قاطرچی بود که جسارت و شجاعتش در
لشکرکشیها تنها علت ترقیات او محسوب میشد .نامهای
میدهد در یک زمان از دو خلیفه فرمان ببرند؟ هم که اشرف به این سفیر سپرده بود تا به «باب عالی»
دوم ،دربارۀ فرد مسلمانی که پس از تصرف پایتخت ایران
و بعضی از شهرهای مجاور متصرفات عثمانی ،با سلطان برساند لحنی کامل ًا خودخواهانه داشت.
که خلیفۀ مسلمانان است به مقابله برخاسته و نامههایی نامه را بهعنوان شاه شاهان نوشته و با این دو بیت عربی
فرستاده و بهبهانۀ این که چون مالک پایتخت ایران است و
تخت و تاج شیعیان را در تصاحب دارد ،متصرفات عثمانی را بهپایان رسانیده بود:
السیف والخنجر ریحاننا
مطالبه میکند حکم شرعی چیست؟ اُ ّف علیالنرجس و الآس
مفتی به سؤال اول چنین پاسخ داد که جمعی از اصحاب
پیغمبر وجود رؤسا ویا خلفای متعدد را در سرزمینهای شرابنا ِمن َدم اعدائنا
اسلامی ،تنها بهشرط آن که بین قلمرو آنها موانع طبیعی ـ وکأسناجمجمهال ّراس
مانند اقیانوس هند ـ وجود داشته و مانع از مشاوره و ارتباط یعنی گل و گیاه ما خنجر و شمشیر ماست ـ نرگس و آس
نزدیک باشد مجاز دانستهاند و در غیر این صورت مخالف (درختی با گلهای سفید خوشبو) را خوار میشماریم .شراب
ما خون دشمنان ماست ـ و جام ما کاسۀ سر آنها.
شرع انور است. سجع مهرش نیز چنین بود« :اشرف ،مطیع فرمان خداوند
و درباره سؤال دوم :اگر مسلمان مذکور دست از ادعای و خاکپای چهار یار ـ ابوبکر و عمر و عثمان و علی ـ به اذن
خود بردارد و فرمان امیرالمؤمنین (خلیفۀ عثمانی) را گردن پروردگار ،برجستهترین پادشاه روی زمین».
نهد َح َرجی بر او نخواهد بود و اگر به تم ّرد ادامه دهد عبدالعزیز انتظار داشت بهعنوان فرستادۀ چنان پادشاهی
از سوی همسایگان همکیش با تشریفات رسمی استقبال و
واجبالقتل است. به حضور سلطان پذیرفته شود اما شورای دولتی مقرر داشت
سلطان عثمانی ،این فتاوی را بهعنوان جواب برای اشرف که با وی تنها بهعنوان قاصدی ساده که از سوی همکیشان
به دربار خلافت آمده است برخورد شود .از این رو ،اذن
فرستاد و پای آن را با این عبارات مهر کرد: ورود به پایتخت و تشرف به حضور سلطان نیافت و به او
فرزند محمد دلیر ،که دفعکنندۀ دشمنان ،مدافع عدالت
و هواخواه چار یار است .به حقیقت سوگند که اشرف
برجستهترین پادشاه روی زمین نیست .خمیرۀ وجود او از
میرویس یاغی و مظهر رسوائی سرشته شده است».
ارسال این نامه بهمنزلۀ اعلان جنگ بود.
«در شماره آینده :جنگ با عثمانی»