Page 11 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۸۵ (دوره جديد
P. 11
صفحه 11شماره 18۵۱ کالبدشکافی یک طغیان ()۲۳ قتل شاه سلطان حسین
جمعه ۲تا پنجشنبه ۸نوامبر ۲۰۲2
( کیهان لندن شماره ) ۱۱۲۵-۱۱۰۰ این دوره از جنگهای ایران و عثمانی با جنگ شدید
شهادت رساند» .اشرف ،سر بریدۀ شاه سلطان حسین را نزد فروردین تا مهر ۱۳۸۵ تبلیغاتی توأم بود .ب هعبارت دیگر ،طرفین از حربۀ تبلیغات
فرمانده سپاه عثمانی فرستاد و پیام داد که اینک سری که برای پیشبرد مقاصد نظامی استفاده م یکردند .تبلیغات اما
احمد احـرار بازنشر بر حسب تغییر اوضاع و مقتضیات زمان ،نسبت به گذشته
م یخواستید بر آن تاج بگذارید!
فرمانده عساکر عثمانی از این اقدام اشرف حیرتزده شد. شاه سلطان حسین صورت معکوس پیدا کرده بود.
تصمیم گرفت تا حالت تأثر در مردم اصفهان باقی است و آهسته به گوش شخصی که در پهلویش نشسته بود پیش از آن ،پادشاهان صفوی به عنوان مدافعان آئین تشیع
حملۀ نهائی را آغاز کند .به منظور کسب خبر و محک گفت تا آسمان ب هگردش آمده چنین بیعاری مخلوق نشده و با تحریک تعصبات شیعیگری به مقابله با سلاطین عثمانی
زدن نیروی دشمن ،دو هزار سوار و چهار هزار ین یچری که با این ناخوشیها و بدیهایی که به وی روی داده هنوز برم یخاستند و «باب عالی» دولت صفوی را به کشتار و
(تفنگچی) را پیشاپیش به سوی اردوگاه اشرف فرستاد .این آزار اهل تسنن متهم م یکرد و داعیۀ برچیدن «عال یقاپو» و
سپاه ششهزارنفری که توسط راهنمایانی ناآشنا با راهها و طعم فرنی را درک و فهم م یکند». رهانیدن سنیان از جور و ظلم شیعیان را داشت .این زمان،
پیچ و خمهای محل هدایت م یشد ،در نیم فرسنگی اردوگاه با گذشت زمان و تحول اوضاع ،اشرف افغان تشخیص داد سلطان عثمانی برای جلب حمایت ایرانیان ،شهرت م یداد
که زنده نگهداشتن شاه سلطانحسین دیگر به مصلحت او که هدفش برافکندن حکومت یاغیان و بازگرداندن تخت و
اشرف به دام افتاد و سپاهیان قتل عام شدند. نیست .سه تن را مأمور کرد که به اصفهان رفته سر پادشاه
به دنبال این رویداد که شکستی بزرگ برای ترکان و تاج اجدادی به شاه سلطا نحسین صفوی است.
پیروزی چشمگیری برای افغانان بود ،اشرف دست به یک مخلوع را برای او بیاورند. در ایران کم نبودند مردمانی که چنین آرزویی داشتند.
حملۀ سیاسی ـ تبلیغاتی زد .چهار تن از ملایان سالخوره را یکی از آنها ،فرهاد ،مهتر پیشین شاه سلطا نحسین بود که شایعاتی را هم عوامل عثمانی پراکنده بودند که شاه سلطان
جامۀ سفارت پوشاند و با پیامی نزد سردار عثمانی فرستاد. اینک در خدمت اشرف قرار داشت .فرهاد ب هاتفاق دو تن حسین از «باب عالی» کمک خواسته و سلطان عثمانی طبق
ملایان ،که سلاحی با خود نداشتند ،از خطوط نگهبانی دیگر که افغان بودند از اردوگاه اشرف به اصفهان تاختند و درخواست او وارد جنگ با افغانها شده است .اشرف ،از بیم
قشون عثمانی گذشتند و به حضور سردار سپاه رسیدند. آن که مبادا این شایعات در ایران اثر بگذارد و ایرانیان را
آنگاه ،در برابر همگان زبان به سخن گشودند و چهار یار با سر بریدۀ شاه سلطا نحسین بازگشتند. علیه حکومت افغانها برانگیزد ،تصمیم به قتل شاه سلطان
(ابوبکر ،عمر ،عثمان ،علی) را ثنا گفتند و افزودند که اشرف، رست مالتواریخ ،واقعه را چنین روایت م یکند« :ملا
پادشاه ما ،از آن جهت ما را به سفارت نزد شما فرستاده زعفران حکم نمود که آن شاه ایرانپناه دی نپرور را در عرصۀ حسین گرفت.
است تا شما را از جنگیدن با مسلمانان همکیشتان که بر چهلستون آوردند و بر روی مسند ،با عزت و احترام نشاندند. تا این زمان ،اشرف افغان نسبت به شاه سلطان حسین
طبق فریضۀ مذهبی ،با رافضیان جنگیده و تخت و تاجشان رفتاری موقرانه داشت .محض آن که خود را پادشاهی عادل
را سرنگون ساخت هاند ،برحذر دارد .سلطان اشرف متعجب فرمود سجاد هاش را آوردند و مشغول به نماز گزاردن شد. و جوانمرد نشان دهد و در دل ایرانیان راه پیدا کند ،پادشاه
است که عثمانیها چرا با همکیشان خود دشمنی م یکنند ملا زعفران به هر کس از اهل سنت حکم نمود که آن ذات مخلوع را حرمت م ینهاد و گهگاه از او دیدار م یکرد و
و با شیعیان و گبران و مسیحیان متفق شد هاند .حال آن که پاک خجست هصفات مقدس را به درجه شهادت برساند ،قبول با او بر سر سفره م ینشست .شاه سلطان حسین هم با
او پیرو مذهب سنت و جماعت و از سلالۀ قریش است و نکرد .تا آن که غلام نمک بحرام حرامزاد های که از طفولیت با وجود تمام مصائبی که متحمل شده بود بردبارانه به زندگی
سلطنت در مملکت اسلام حقاً به وی م یرسد .اگر شما که سلطان جمشیدنشان همبازی و نم کپروردۀ او بود و گوشت ادامه م یداد و همۀ این وقایع را حکم تقدیر و مشیت الهی
از سلطان عثمانی فرمان گرفت هاید و نمایندگی دارید ،به این و پوست و استخوانش پرورش از ناز و نعمت او یافته بود،
پیام گوش مسپارید و همچنان بر سر جنگ باشید و افغانان این فعل قبیح شنیع را اختیار نمود و متعهد قتلش گردید میدانست.
را مجبور کنید که به روی برادران سنی خود شمشیر بکشند، و بر سر سجاده ،سر مبارکش را در وقت سجود با خنجر مؤلف رست مالتواریخ م ینویسد «آن والاجاه (اشرف
از این پس هر خونی ریخته شود شما مسؤول آنید و در روز بیداد از تن جدا کرد و آن شاه مظلوم ب یکس را به درجۀ افغان) چون مرد پختۀ صحی حالمزاج هوشمند بسیار زیرک
با عدل و انصاف بود ،روزی سلطان جمشیدنشان (شاه
جزا باید جوابگو باشید. سلطا نحسین) ،و همۀ علما و فضلا و اع ّزه و اشراف و اعیان
سردار ترک دریافت که این سخنان در سپاهیان تأثیر کرده و اکابر و صنادید و رؤسای اهل تشیع و تسنن را به مهمانی
است .پاسخ داد :مسلمانان نم یتوانند در یک زمان دارای دو طلب فرمود و بر صدر مجلس ،سلطان جمشیدنشان را بر
خلیفه باشند و چون سلطان عثمانی وارث خلفاست اشرف مسند مرواریددوخته برنشانیدند و متکای مرصع به جواهر
باید خلافت او را به رسمیت بشناسد وال ّا ما ب هضرب شمشیر رنگارنگ و مکلل به لئالی درخشان را بر پشت آن شهنشاه
والاجاه نهادند و سفرۀ ضیافت گستردند و خوانهای پر ناز و
او را وادار به اطاعت خواهیم کرد. نعمت ،ب هترتیب در میان نهادند و مشغول به اکل گردیدند.
در همین حال ،بانگ اذان در فضا طنین افکند و از نماز سلطان جمشیدنشان به خوردن فرنی مشغول شد و سر بالا
ظهر خبر داد .ملاهای افغان بی آن که سخنان سردار ترک را نمود و فرمود ای اشرف سلطان ،از این فرنی بخور و ببین چه
پاسخ دهند ،برخاستند و دس تبسته ،به آئین اهل تسنن،
در کنار ترکان به نماز ایستادند .در پایان نماز نیز به صدای طعم از آن محسوس م یشود.
بلند از درگاه خدا خواستار شدند که بر عقل و خرد برادران معظ مالیه از آن خورد و عرض نمود قربانت گردم ،نفهمیدم
ترکشان بیفزاید و چشم آنان را به حقیقت باز کند و فروغ که غیر از شیر و شکر و نشاسته چیز دیگری در آن باشد.
مهر و محبت نسبت به همکیشان بر دل ایشان بتاباند. سلطان جمشیدنشان فرمود عنبر اشهب در آن کرد هاند.
نیرنگ اشرف کارگر افتاد .چیزی از بازگشت سفیران او اشرف سلطان عرض نمود که صد هزار آفرین بر ذهن و
نگذشته بود که بانگ «امّناالمؤمنون اخوه» در اردوگاه ترکان ذکاء و جمعیت حواس قبلۀ عالم و اولوالامر معظم باد ،که
برخاست و کُردان و جماعتی دیگر از لشکریان بار و بنۀ خود با این همه آفات و عاهات و بل ّیات و سوانح و عوارض و
حوادث ناخوش که به آن یگانه شهنشاه مطاع و آن اولوالامر
را برداشتند و به ولایات خود بازگشتند. لازمالاتّباع روی داده ،هنوز طعم فرنی را خوب درک و فهم
فرمانده ترکان با هفتاد هزار مرد جنگی دست به حمله زد. م ینمائید .بندۀ کمترین ،مشاعرم برجا نم یباشد .فرمود چرا؟
جنگ در سپید هدم با شلیک ده گلولۀ توپ از جانب سپاه عرض نمود ب هسبب این که نم یدانم در این حدود ،مآل کار ما
ترک آغاز شد .اشرف در حالی که به رسم پادشاهان هند بر چگونه خواهد بود .خود را در دریای فتنه و فساد غوط هور
فیلی نشسته بود با شانزد ههزار سوار و هفد ههزار پیاده که م یبینم و این آسمان شعبد هباز ما را فریب داده و ریشخند
دوازده هزار تن از آنان افغانی و دارای زره و جوشن بودند نموده و دم شیری در دست ما داده و آخر کار ما به خواری و
به مقابله برخاست .با آن که ترکان سه بار با دلیری اقدام زاری و فلاکت خواهد انجامید .توکلت عل یالله ،الحکم للّه.
به حمله کردند ،هر سه بار حملات آنان دفع شد و حوالی
عصر ،در حالی که سه هزار سپاهی از دست داده بودند،
نومیدانه عقب نشستند.
در شماره آینده :جنگاوری ب هنام نادر