Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۸۸ (دوره جديد
P. 12

‫معمایی بهنام هویدا (‪)۱۰‬‬                                                                                                                                            ‫صفحه‌‌‌‪‌‌‌1‌۲‬شماره‌‪‌1854‬‬
                                                                                                                                                  ‫جمعه ‪ ۲7‬آبانماه تا ‪ ۳‬آذرماه ‪1401‬خورشیدی‬

                                                         ‫امیرعباس هویدا و صادق خلخالی رویاروی یكدیگر‬

                                                         ‫كارگردان چیره دست تاریخ‪ ،‬سرنوشت یكی از فرهیختهترین چهرههای رژیم پیشین‬

                                                                 ‫را به مظهر تمام عیار خشونت و نفرت سپرده بود‬

                                                         ‫نخست وزیر پیشین در نامهای كه مخفیانه از زندان به خارج فرستاد نوشته بود‪:‬‬

‫نوشته دكتر عباس میانی‬                                    ‫بازنشر‬          ‫همه ما را خواهند كشت‪ ،‬از ما نفرت دارند!‬

                                                                 ‫(تاریخ نشر در کیهان لندن‪ :‬خرداد تا مهرماه ‪ ۱۳۸۰‬شمارههای ‪) ۸۶۱-۸۷۷‬‬

                       ‫امیرعباس هویدا در دادگاه خلخالی‬                                                             ‫دكتر عباس میانی‪ ،‬متن انگلیسی كتاب خود را با‬
                                                                                                                                  ‫عنوان ‪ Persian Sphinx‬انتشار داد‪.‬‬
‫خلق خدا در میان بگذارد‪ .‬معتقد بود كورش كبیر‪ ،‬جانی‬        ‫ایرانی دیده میشود‪ .‬خلخالی ذهنی ساده داشت‪ .‬در عین‬
         ‫بالفطره و لواط دهندهای بیمقدار بیش نبود‪.‬‬        ‫حال بیباك و بی پروا هم بود و همین خصلتش او را به‬          ‫«اسفنكس» در اساطیر نام یك موجود افسانهایست‬
                                                         ‫یكی از پیروان آیتالله خمینی بدل كرده بود‪ .‬كارهایی به او‬   ‫با كله انسان و اندام شیر كه بر دروازه شهری نشسته‬
‫اما غریب این است كه خلخالی‪ ،‬به رغم همه این صفات‬          ‫محول می شد كه بیشتر شجاعت می طلبید‪ .‬برای مثال‪ ،‬در‬         ‫بود و هر كس میخواست وارد شهر شود مجبور بود به‬
‫و عقاید حیرت آور‪ ،‬بعد از انقلاب‪ ،‬به دستور مسستقیم‬        ‫سال ‪ ۱۳۴۲‬گویا شماری از مأموران ساواك قصدداشتند یكی‬        ‫معمایی كه او مطرح میكرد پاسخ دهد‪ .‬اگر پاسخش‬
‫آیتالله خمینی‪ ،‬رئیس دادگاه انقلاب تهران شد‪ .‬او را‬        ‫از جلسات سخنرانی آیتالله خمینی را در مدرسه فیضیه‬          ‫صحیح بود‪ ،‬اجازه ورود مییافت و ال ّا سرش به باد‬
‫میتوان از منادیان اصلی «نظریه املت انقلاب» خواند‬         ‫به هم بزنند‪ .‬آیتالله خمینی هم از طریق صادق خلخالی‬
‫منادیان این نظریه‪ ،‬خشونتها و خونریزیها و ترور همزاد‬      ‫پیامی برایشان فرستاد‪ .‬گفته بود اگر در سخنرانیام اخلالی‬                                        ‫میرفت‪.‬‬
‫انقلاب را بهسان ابزار و اسباب ضروری تحولات اجتماعی‬       ‫كنید‪ ،‬آنگاه عمامهام را تحت الحنك میكنم و در پیشاپیش‬       ‫این كلمه اما به معنی شخص پیچیده و مرموز وارد‬
                                                         ‫مردم به راه میافتم و آنان را به صحن حرم حضرت‬              ‫زبانهای اروپایی شده و به كسانی اطاق میشود كه‬
                         ‫میپسندند و میستایند‪.‬‬            ‫معصومه خواهم برد‪ .‬چند ماهی پس از این رویارویی‪،‬‬
‫خلخالی نه تنها از این نظریه طرفداری میكرد‪ ،‬بلكه‬                                                                                ‫نمیتوان از اسرار و افكارشان سر درآورد‪.‬‬
‫تجربیات كودكی و جوانی و دوران تبعیدش هم در او تلخی‬            ‫آیتالله خمینی به تركیه و بالمآل به عراق تبعید شد‪.‬‬    ‫آیا هویدا واقعا چنین پدیدهای بود و باقی ماندن او در‬
‫خوف آوری پدید آورده بود‪ .‬سه ماه از انقلاب نگذشته بود‬     ‫خلخالی هم مدتی در زندان افتاد و سپس به دهی در‬             ‫مقام نخست وزیری به مدت سیزده سال یك معماست؟‬
‫كه روزی خلخالی‪ ،‬با افتخار تمام‪ ،‬به روزنامهنگاری خبر داد‬                                                            ‫قضاوت در این مورد با خواننده كتاب است كه به‬
‫كه تا كنون دست كم چهارصد نفر را به جوخه اعدام سپرده‬                  ‫یكی از مناطق دور افتاده ایران تبعید شد‪.‬‬       ‫لطف شش سال كار نویسنده و گفتگوی او با دوستان و‬
‫است‪ .‬از همان وقت از طرف مخالفان جمهوری اسلامی‬            ‫در آستانه انقلاب‪ ،‬خلخالی خاطرات تبعیدش را به چاپ‬          ‫دشمنان و مخالفان و موافقان هویدا‪ ،‬با شخصیت وی از‬
                                                         ‫سپرد‪ .‬اثری به راستی حیرتآور و تكاندهنده بود‪ .‬شعارهای‬
                    ‫لقب «قاضی قاتل» نصیبش شد‪.‬‬            ‫ضد استعماری را با مشتی شایعه بیاساس تركیب میكرد‪ .‬و‬                       ‫زوایای مختلف آشنایی پیدا میكند‪.‬‬
‫در یك كلام‪ ،‬خلخالی‪ ،‬شاید بیش از هر كس دیگر‪ ،‬نماد‬         ‫هر دو را به زبانی كه از لحاظ سبك ضعیف‪ ،‬و از لحاظ لحن‬      ‫چنان كه قبا نوشتیم‪ ،‬هرآینه آگاهان و صاحبنظران‬
‫خشنترین نیروهای انقلاب اسلامی بود و از قضا كار تعیین‬     ‫پر از یقین بود تحویل خوانندگان میداد‪ .‬رشحات قلمی او‬       ‫در باره این كتاب و مندرجات آن نظری داشته باشند‬
‫سرنوشت یكی از فرهیختهترین و با خردترین چهرههای‬           ‫عرصه تحقیقات تاریخی را هم در بر میگرفت‪ .‬رسالهای‬           ‫ما استقبال میكنیم به شرط آن كه هدف‪ ،‬روشنتر شدن‬
‫رژیم گذشته به او واگذار شده بود‪ .‬تقابل این دو نفر‪،‬‬       ‫پنجاه و هشت صفحهای در مورد كورش كبیر نوشت‪.‬‬
‫مصداق تقابل دو جهان بینی و دو سبك زندگی و دو نگرش‬        ‫میگفت این تحقیق را در دوران شاه به قلم آورده بود و‬           ‫موضوعات و كمك به تصحیح و تكمیل تاریخ باشد‪.‬‬
‫تاریخی یكسره متضاد بود‪ .‬انگار تاریخ‪ ،‬چون كارگردانی زبر‬
‫دست‪ ،‬عصاره افراطیترین وجوه مثبت و منفی رژیم فاتح‬                    ‫ساواك از چاپ و پخش آن جلوگیری میكرد‪.‬‬          ‫در فصلی از كتاب خود ــ معمای هویدا ــ دكتر عباس‬
                                                         ‫میگفت ساواك اجازه نمیداد كه ثمره تأملات خودرا با‬         ‫میلانی به شرح محاكمه نخست وزیر پیشین ایران در دادگاه‬
            ‫و مفتوح را در برابر یكدیگر قرار داده بود‪.‬‬
                                                                                                                                             ‫انقلاب پرداخته است‪.‬‬
                                                                                                                  ‫عنوان این فصل «قاضی انقلاب» است و مؤلف‪ ،‬آن را با‬

                                                                                                                               ‫قطعه ای از ویلیام شكسپیر آغاز میكند‪:‬‬
                                                                                                                                      ‫نام پاك من‪ ،‬زندگی فقیرانهام‪،‬‬

                                                                                                                                 ‫شهادتم علیه تو‪ ،‬و مقامم در دولت‬
                                                                                                                               ‫چنان بر دعاویت سایه خواهد انداخت‬
                                                                                                                            ‫كه تو در سایه روایتت جان خواهی باخت‬

                                                                                                                                     ‫آنچه دل تنگت میخواهد بگو‪،‬‬
                                                                                                                              ‫دروغ من زورآورتر از حقیقتهای توست!‬

                                                                                                                  ‫آنان كه از شهره شدن به بدنامی در نزد مخالفانشان‬
                                                                                                                  ‫نمیهراسند‪ ،‬موجوداتی سخت خطرناكاند‪ .‬بعد از انقلاب‪،‬‬
                                                                                                                  ‫سرنوشت هویدا در كف چنین شخصیتی بود‪ ،‬شیخ صادق‬
                                                                                                                  ‫خلخالی نام داشت و آنچنان كه خود در خاطراتش میگوید‬
                                                                                                                  ‫از طرف مخالفانش به قاضی قاتل ملقب شد‪ .‬تصادف تاریخ‬
                                                                                                                  ‫و ضرورت انقلاب او را به جایگاهی به غایت پر اهمیت‬

                                                                                                                                                   ‫بركشانده بود‪.‬‬
                                                                                                                  ‫روستازاده بود و تحصیل چندانی نداشت‪.‬به قم آمده بود‬
                                                                                                                  ‫تا درس طلبگی بخواند‪ .‬چهره گردش‪ ،‬لبان برآمدهاش‪ ،‬ابروان‬
                                                                                                                  ‫پرپشتش‪ ،‬چشمان ریزش‪ ،‬ریشش كه از چانه برآمدهاش‬
                                                                                                                  ‫بیرون میزد‪ ،‬و بالاخره عمامه گل و گشادش همه او را به‬
                                                                                                                  ‫هیأت یكی از سوارانی در می آورد كه در اغلب مینیاتورهای‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17