Page 11 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۹۷ (دوره جديد
P. 11
صفحه11شماره186۳ بازنشر سوء استفاده از نام و عنوان امام زمان حدیث کهنهای
جمعه ۲۷ژانویه تا پنجشنبه ۲فوریه ۲0۲۳ است که نه با قضیه جمکران آغاز میشود و نه با قضیه
با من
بر اثبات این فتوی در جایی ندیدهام .آن شخص گفت در به جمکران بیائید)۴(... جمکران پایان میپذیرد.
کتاب تهذیب شیخ طوسی در فلان باب و فلان صفحه و خواندید که در عراق قرار بوده است نایب امام زمان روز
فلان سطر این حدیث منقول است .علامه از این درجه ( کیهان لندن شماره ) ۱۱۴۱-۱۱۴۴ عاشورای امسال نجف را به خون بکشد .استاندار نجف ـ
تسلط در حیرت شد .پرسید آیا در این زمان که غیبت کبری بهمن تا اسفند ۱۳۸۵ عبدالحسین عبطان ـ در توضیح عملیات پیشگیرانه که طبق
است آیا میتوان به دیدار حضرت صاحبالامر نائل شد؟ در اظهار سخنگوی وزارت دفاع عراق ۲۶۳کشته و ۲۱۰زخمی
این هنگام تازیانه از دست علامه به زمین افتاد .آن شخص احمد احـرار داشته است میگوید رهبر «جندالسماء» یا ارتش آسمان
خم شد و تازیانه را از زمین برداشت و به دست علامه داد طرحی برای حمله به نجف در روز عاشورا تدارک دیده
و گفت چگونه نمیتوان صاحبالزمان را دید در حالی که ر ّد آن نماید .لاجرم بهبهانۀ روابط استاد ـ شاگردی کتاب بود و میخواست بعد از تسخیر شهر و کشتن مراجع و
هم اکنون دستش در دست تو است! علامه بیاختیار خود را عاریه خواست .آن شخص عذر آورد که من سوگند یاد علمای صاحبنام ـ ازجمله آیتاللهالعظمی علی سیستانی
را از درازگوش به زیر انداخت تا بر پای آن حضرت بوسه کردهام این کتاب را بیش از یک شب نزد کسی نگذارم .علامه ـ بهعنوان زمینهساز ظهور مهدی موعود ،تشکیل دولت
بزند .در این حال غش کرد و چون بههوش آمد کسی را در گفت همان یک شب مرا کافی ست .کتاب را گرفت و به
خانه برد تا هر اندازه ممکن است از مطالب آن نقل کند. آخرالزمانی را اعلام کند.
کنار خود ندید. نیمهشب خواب بر جناب علامه غلبه نمود .در این حال، این طلایهدار موکب امام زمان ،که در حملۀ گسترده
وقتی به خانه رسید کتاب تهذیب را گشود و به همان ناگهان حضرت صاحب الامر ظاهر شد و به علامه فرمود تو هوایی به منطقه «الزرکه» در شمال نجف کشته شد ،یک
نشانی که حضرت صاحبالامر داده بود آن حدیث را یافت! بخواب و کار کتاب را به من واگذار .علامه بهخواب رفت و مهندس عمران چهلساله بود بهنام احمد حسن الیمانی .او،
در « ُدرالمنثور» مذکور است که شیخ محمدبن شیخ حسن صبحگاهان چون دیده از خواب گشود مشاهده کرد کتاب، بهقراری که گفتهاند ،در سال ۱۹۹۹مدعی شد که با حضرت
نوادۀ شیخ زینالدین معروف به شهید ثانی کعبه را طواف تمام و کمال استنساخ و در آخر آن نوشته شده است کتبه صاحبالامر دیدار داشته و طبق فرمان آن حضرت مأمور شده
میکرد .مردی آمد و دسته گلی به او داد از گلهای گوناگون است از لبنان به عراق برود و مقدمات ظهور را فراهم کند.
که در مکه و اطراف آن چنان گلهایی وجود نداشت ،علاوه محمد ابن الحسن العسکری صاحبالزمان! مقدمات ظهور ،لازمهاش هرج و مرج عظیم (آپوکالیپس)
بر این فصل گل هم نبود .شیخ از آن مرد پرسید که این گل حکایت دیگری هم در کرامات علامه حلّی (متوفی است .همان که آقای احمدینژاد در مذاکراتش با وزرای
از کجاست؟ فرمود که از خرابات است .شیخ خواست چیز بهسال ۷۲۶هـ .ق ).نقل شده است بدین قرار :علامه در خارجه سه کشور آلمان ،انگلستان و فرانسه (تروئیکای
دیگری بپرسد ،هرچه نگاه کرد دیگر مخاطب خود را ندید و شب جمعه بر درازگوشی سوار بود و به زیارت حضرت اروپایی) یادآور شده است .وزیر امور خارجه فرانسه ،در
پیداست که او کسی جز حضرت صاحبالامر نبود! حضرت سیدالشهداء (ع) میرفت .در بین راه شخص عربی پیاده کتاب خاطرات خود که اخیراً انتشار یافت مینویسد در
صاحبالزمان نهتنها در زمان حیات و بههنگام طواف برای با او همراه شد و با هم به مکالمه پرداختند .بهزودی علامه پانزدهم سپتامبر ۲۰۰۵به هنگام گشایش اجلاس سالانه
شیخ محمدبن شیخ حسن دستهگل میبرد بلکه پس از وفات دریافت که همصحبت او یک شخص عادی نیست و از مجمع عمومی سازمان ملل متحد ،با حضور محمود
فضل بسیار بهره دارد .چند مشکلی را که در مسائل علمیه احمدینژاد و خاویر سولانا مسؤول دیپلماسی اتحادیه اروپا
نیز بر سر جنازۀ او قرآن میخواند. برایش وجود داشت با آن شخص در میان نهاد و جواب کافی جلسه داشتیم و راجع به پروندۀ هستهای ایران گفت و گو
شیخ اسدالله کاظمینی در کتاب «مقابیس» از زوجۀ شیخ گرفت .در یکی از مسائل ،بین فتوای آن شخص و نظری که میکردیم .در وسط مذاکرات ناگهان رئیس جمهوری ایران
محمد که دختر صاحب «مدارک» بوده نقل کرده است: علامه داشت اختلاف بود .علامه گفت من حدیثی مستند صحبت را کشاند به آخرالزمان و گفت میدانید به چه دلیل
شبی که آنجناب وفات کرده و هنوز دفن نشده بود ،از کنار باید خواستار هرج و مرج باشیم؟ چون بعد از هرج و مرج
نعش او صدای قرائت قرآن شنیده شد .کسی از بستگان به است که حضرت ظهور میکند و حکومت عدل الهی را در
شنیدن صدا پیش میرود و از هویت قاری سؤال میکند.
جهان برقرار میسازد.
جواب میدهد که من مهدی موعود و قائم آل محمدم! و اما این عملیاتی که «جندالسماء» تدارک دیده بود به چه
مجلسی در بحارالانوار و جزایری در انوارالنعمانیه دلیل با کشتار علماء و مراجع ملازمه داشت؟ به دلیل آن که
نوشتهاند مقدس اردبیلی از علمای معاصر شاهعباس در روایات آمده است در آستانه ظهور قائم آل محمد شخصی
شاگردی داشت بهنام میرغلام از اهل تفرش .این میرغلام بهنام یمانی در اطراف نجف قیام میکند و زد و خوردی واقع
میگوید شبانگاهی از مطالعه فراغت یافتم و از حجرۀ خود میشود که هفتاد تن از علما در آن بلوا بهقتل میرسند.
در صحن مطهر امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بیرون آمدم. این روایات را چه کسانی جعل کرده و در باورهای مردم
در تاریکی شب مردی را دیدم که به جانب حرم میرود. نشاندهاند؟ همانها که دکانهایی مانند جمکران دایر ساخته
بهتصور آن که مبادا دزدی بوده و بهقصد ربودن قنادیل حرم و مرتبت و مقام حضرت صاحبالامر را تا درجۀ جنگیر و
آمده باشد ،سایه به سایۀ او رفتم و مراقبش بودم .آن مرد در
برابر حرم ایستاد .قفل باز شد و در گشوده شد .به قبر مطهر دعانویس و قاری و کاتب پایین آوردهاند.
نزدیک شد و سلام کرد .جواب سلام او شنیده شد .صدای او در بحارالانوار مجلسی ،که عنوان بحرالاراجیف آن را
را شناختم و دانستم که استادم مقدس اردبیلی است .با امام بیشتر میزیبد ،آمده است که جعفربن محمدبن موسیبن
به تکلم درآمد .بعد به جانب کوفه روانه شد و من همچنان قولویه ،مؤلف کتاب «مداواتالحسد» و کتاب «ال ّصلوه» و
در قفای او میرفتم .در محراب مسجد کوفه صدای مکالمه کتاب «جمعه» مراسلهای به حضرت صاحبالزمان نوشت
او را با شخص دیگری شنیدم .از آنجا دوباره به سوی نجف و از مدت عمر خود استفسار کرد .زمانی که حجرالسود
برگشت و چون صبح شده بود خود را به او رساندم و گفتم را بهجایش میگذاشتند قاصد کاغذ را به آن حضرت داد
من از اول تا به آخر همراه شما بودم .مرا آگاه کن از هویت (آن زمان چاه جمکران وجود نداشت و نامهها از طریق
آن شخصی که در قبر با شما سخن گفت و این که در محراب حجرالسود به دست ایشان میرسید) آن حضرت بی آن که
کوفه با او گفتوگو داشتی. کاغذ را بخواند پاسخ داد و تعیین مدت کرد!
از من قول موثق گرفت که تا او زنده است از این موضوع در کتاب «مجالسالمؤمنین» قاضی نورالله مسطور است
چیزی با کسی اظهار نکنم و پس به من فرمود ای فرزند، که یکی از علمای اهل تسنن که بر علامه حلّی سمت
بعضی شبها که مسائلی بر من مشتبه میشود به سوی قبر استادی داشت کتابی در ر ّد عقاید شیعه امامیه نوشته بود و
مطهر امیرالمؤمنین میروم و از ایشان سؤال میکنم و جواب با خواندن آن در مجلس درس خود ،مردمان را گمراه میکرد.
میشنوم .امشب در موضوعی سؤال کردم .فرمودند فرزند از بیم آن که کتاب به دست یکی از علمای شیعه بیفتد و
ما مهدی صلواتالله علیه امشب در مسجد کوفه است .نزد ر ّدیه بر آن بنویسد به کسی نمیداد تا استنساخ کند .علامه
حلّی همیشه حیله میانگیخت تا کتاب را به دست آورده
او برو و در باب این مسأله از او سؤال کن.
پس آن اولی مولا علی بود و این دومی حضرت
صاحبالامر! پایان