Page 42 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۴۰۴ (دوره جديد
P. 42

‫صفحه‌‌‌‪‌‌۴‌‌‌۲‬شماره‌‪‌۱8۷۰‬‬
                                                                                                                     ‫جمعه ‪ ۲۶‬اسفند‪ ۱۴۰۱‬تا پنجشنبه‪ ۱۰‬فروردین ‪۱۴۰۲‬خورشیدی‬

                                                          ‫پیر نوروز بازنشر‬

                                                                    ‫(تاریخ نشر در کیهان لندن‪ :‬فروردین ‪ - ۱۳۸۲‬شماره ‪) ۹۴۷‬‬

            ‫دكتر پرویز ناتل خانلری‬                        ‫گاهی فرستاده اهریمن دلیری میكرد و پیش میتاخت‬                                    ‫آمد بهار خرم و آورد خرمی‬
                                                          ‫تا فر را برباید‪ ،‬اما خود را با پهلوان روبرو مییافت و غریو‬                      ‫وز فر نوبهار شد آراسته زمی‬
                                ‫ایران پرواز كرد‪.‬‬          ‫دلیرانه او به گوشش میرسید‪ .‬اهریمن گامی واپس مینهاد‪.‬‬
‫بیش از آنچه ایرانیان رنگ بیگانه گرفتند‪ ،‬بیگانگان ایرانی‬   ‫پهلوان دلیر و سهمگین بود‪ .‬گاهی پهلوان پیش میخرامید و‬       ‫نوروز اگرچه روز نو سال است روز كهنه قرنهاست‪ .‬پیری‬
‫شدند‪ :‬جامه ایرانی پوشیدند‪ ،‬آیین ایرانی پذیرفتند‪ ،‬جشنهای‬   ‫میاندیشید كه دیگر فر از آن اوست‪ .‬آنگاه اهریمن شبیخون‬       ‫فرتوت است كه سالی یك بار جامه جوانی میپوشاند تا به‬
‫ایرانرابرپاداشتندوپیشخدایایرانزانویادببرزمینزدند‪.‬‬         ‫میآورد و نعره او در دشت میپیچید‪ .‬پهلوان درنگ میكرد‬         ‫شكرانه آن كه روزگاری چنین دراز به سر برده و با اینهمه‬
‫از بزرگانی مانند فردوسی بگذریم كه گویی رستاخیز روان‬                                                                  ‫دمسردی زمانه تاب آورده است‪ ،‬چند روزی شادی كند‪ .‬از‬
‫ایران در یك تن بود‪ .‬دیگران كه به ظاهر جوش و جنبشی‬                                  ‫و اهریمن سهمگین بود‪.‬‬
‫نشان نمیدادند‪ ،‬همه در دل‪ ،‬زیر خاكستر بیاعتنایی اخگری‬      ‫در این پیكار روزگارها گذشت و داستان این زد و خورد‬              ‫اینجاست كه شكوه پیران و نشاط جوانان در اوست‪...‬‬
‫از عشق ایران داشتند‪ .‬نظامی مسلمان كه ایرانیان باستان را‬   ‫افسانه شد و بر زبانها روان گشت‪ .‬اما هنوز نبرد دوام‬         ‫پیر نوروز یادها در سردارد‪ .‬از آن كرانه زمان میآید‪،‬از‬
‫آتشپرست و آیینشان را ناپسند میداند و آنجا كه داستان‬       ‫داشت‪ .‬پهلوان سالخورده شد‪ ،‬فرتوت شد‪ ،‬نیروی تنش‬              ‫آنجا كه نشانش پیدا نیست‪ .‬در این راه دراز رنجها دیده‬
‫عدالت هرمز ساسانی را میسراید‪ ،‬بیاختیار حسرت و درد‬         ‫سستی گرفت‪ ،‬اما دل و جانش جوان ماند‪ .‬هنوز اهریمن از‬         ‫و تلخیها چشیده است‪ .‬اما هنوز شاد و امیدوار است‪.‬‬
‫خود را نسبت به تاریخ گذشته ایران بیان میكند و میگوید‪:‬‬     ‫نهیب او بیمناك است‪ .‬هنوز پهلوان دلیر و سهمگین است‪.‬‬         ‫جامههای رنگرنگ پوشیده است‪ .‬اما از آن همه‪ ،‬یك رنگ‬
                                                          ‫این همان پهلوان است كه هر سال جامه رنگ رنگ نوروز‬
                ‫جهان ز آتش پرستی شد چنان گرم‬                                                                                     ‫بیشتر آشكار نیست و آن رنگ ایران است‪.‬‬
                   ‫كه بادا زین مسلمانی ترا شرم!‬                    ‫میپوشد و به یاد روزگار جوانی شادی میكند‪.‬‬          ‫درباره خلق و خوی ایرانی سخن بسیار گفتهاند‪ .‬هر‬
                                                          ‫اگر بر ما ایرانیان این روزگار عیبی باید گرفت‪ ،‬این است‬      ‫ملتی عیبهایی دارد‪ .‬در حق ایرانیان میگویند كه قومی‬
‫حافظ كه عارف است و میكوشد كه نسبت به كشمكشها و‬            ‫كه تاریخ خود را درست نمیشناسیم و درباره آنچه بر ما‬         ‫خوپذیرند‪ .‬هر روز به مقتضای زمانه به رنگی در میآیند‪ ،‬با‬
‫كین توزیها بیطرف و بیاعتنا باشد و از روی تجاهل میگوید‪:‬‬    ‫گذشته است‪ ،‬هرچه را كه دیگران گفتهاند و میگویند‬             ‫زمانه نمیستیزند بلكه میسازند‪ .‬رسم و آئین هر بیگانهای‬

                 ‫ما قصه سكندر و دارا نخواندهایم‬           ‫یک دختر کرد در تدارک نوروز در پالنگان ایران‬
              ‫از ما به جز حكایت مهر و وفا مپرس‬
‫باز نمیتواند تأثیر داستانهای باستانی را از خاطره بزداید‪،‬‬                           ‫طوطیوار تكرار میكنیم‪.‬‬             ‫را میپذیرند و شیوه دیرین خود را زود فراموش میكنند‪.‬‬
‫هنوز كین سیاوش را فراموش نكرده است و به هر مناسبتی‬        ‫اروپاییان از قول یونانیان‪ ،‬میگویند كه ایران پس از حمله‬     ‫بعضی از نویسندگان این صفت را هنری دانسته و راز بقای‬
                                                          ‫اسكندر یكسره آداب یونانی گرفت‪ .‬و از جمله نشانههای این‬      ‫ایران را در آن جستهاند‪ .‬من نمیدانم كه این صفت عیب‬
                      ‫از آن یاد میآورد و میگوید‪:‬‬          ‫امر آن كه مورخی بیگانه نوشته است كه در دربار اشكانی‬        ‫است یا هنر است‪ .‬اما در قبول این نسبت تردید و تأملی‬
                 ‫شاه تركان سخن مدعیان میشنود‬              ‫نمایشهایی به زبان یونانی میدادند‪ .‬این درست مانند آن‬        ‫دارم‪ .‬از روزی كه پدران ما به این سرزمین آمدند و نام‬
                ‫شرمی از مظلمه خون سیاوشش باد‬              ‫است كه بگوییم ایرانیان امروزه یكباره ملیت خود را فراموش‬    ‫خانواده و نژاد خود را به آن دادند‪ ،‬گویی سرنوشتی تلخ برای‬
‫كدام ملت دیگر را میشناسیم كه به گذشته خود‪ ،‬به تاریخ‬       ‫كردهاند‪،‬زیراكهدربعضیمهمانخانههامطربانوآوازخوانهای‬          ‫ایشان مقرر شده بود‪ .‬تقدیر چنان بود كه این قوم‪ ،‬نگهبان‬
‫باستان خود‪ ،‬به آیین و آداب گذشته خود بیش از این پایبند‬                                                               ‫فروغ ایزدی یعنی دانش و فرهنگ باشد‪ ،‬میان جهان روشنی‬
‫و وفادار باشد؟ این جشن نوروز كه دو سه هزار سال است‬            ‫فرنگی بهزبانهای ایتالیایی و اسپانیایی مطربی میكنند‪.‬‬    ‫كه فرهنگ و تمدن در آن پرورش مییافت و عالم تیرگی كه‬
‫با همه آداب و رسوم در این سرزمین باقی و برقرار است‬        ‫كمتر ملتی را در جهان میتوان یافت كه عمری چنین دراز‬         ‫در آن كین و ستیز میرویید‪ ،‬سدی شود و نیروی یزدان را از‬
‫مگر نشانی از ثبات و پایداری ایرانیان در نگهداشتن آیین‬     ‫به سر آورده و با حوادثی چنین بزرگ روبرو شده و تغییراتی‬
                                                          ‫چنین عظیم در زندگیش روی داده باشد و پیوسته‪ ،‬در همه‬                                    ‫گزند اهریمن نگهدارد‪.‬‬
                              ‫ملی خود نیست؟‬               ‫حال‪ ،‬خود را به یاد آورده باشد و دمی از گذشته و حال و‬       ‫پدران ما از همان آغاز كار‪ ،‬وظیفه سترگ خود را دریافتند‪.‬‬
‫نوروز یكی از نشانههای ملیت ماست‪ .‬نوروز یكی از‬                                                                        ‫زردشت از میان گروه برخاست و مأموریت قوم ایرانی را‬
‫روزهایتجلی روح ایرانی است‪،‬نوروز برهان این دعوی است‬                                ‫آینده خویش غافل نشود‪.‬‬              ‫درست و روشن معین كرد؛ فرمود كه باید به یاری یزدان با‬
‫كه ایران‪ ،‬با همه سالخوردگی‪ ،‬هنوز جوان و نیرومند است‪.‬‬      ‫مسلمان شدن ایرانیان به ظاهر پیوند ایشان را با گذشته‬         ‫اهریمن بجنگند تا آنگاه كه آن دشمن بدكنش از پا درآید‪.‬‬
‫در این روز باید دعا كنیم‪ .‬همان دعا كه سه هزار سال‬         ‫دراز و پرافتخارشان برید‪ .‬همه چیز در این كشور دیگرگون‬       ‫ایرانی بار گران این امانت را به دوش كشید‪ .‬پیكاری بزرگ‬
                                                          ‫شد و به رنگ دین و آیین نو درآمد‪ ،‬هرچه نشانه و یادگار‬       ‫بود‪ .‬فركیان‪ ،‬فرمزدا آفرید‪ ،‬آن فر نیرومند ناگرفتنی را به او‬
                         ‫پیش از این زردشت كرد‪:‬‬            ‫گذشته بود در آتش سوخت و بر باد رفت‪ .‬اما یاد روزگار‬         ‫سپرده بودند‪ ،‬فری كه اهریمن میكوشید تا بر آن دست بیابد‪.‬‬
                         ‫منش بد شكست بیابد‪.‬‬               ‫پیشین مانند سمندر از میان خاكستر برخاست و در هوای‬
                          ‫منش نیك پیروز شود‪.‬‬

                           ‫دروغ شكست بیابد‪.‬‬
                        ‫راستی بر آن پیروز شود‪.‬‬
              ‫خرداد و مرداد بر هر دو چیره شوند‪.‬‬

                            ‫گرسنگی و تشنگی‪.‬‬
                     ‫اهریمن بدكنش ناتوان شود‪.‬‬

                            ‫و رو به گریز نهد‪.‬‬
                        ‫و نوروز بر همه ایرانیان‬

                          ‫فرخنده و خرم باشد‪.‬‬
   37   38   39   40   41   42   43   44   45   46   47