Page 37 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۴۰۷ (دوره جديد
P. 37

‫صفحه‌‌‌‌‌‪‌3‌‌۷‬شماره‌‪18۷3‬‬                                ‫«پدر» یا همان سرایدار مدرسه جلوی ما را گرفت و گفت‬         ‫معمولا وقتی در باز است بچهها بیرون میروند و‬
‫جمعه ‪ 14‬تا پنجشنبه ‪ ۲0‬آوریل ‪۲0۲3‬‬                        ‫مدیر مدرسه دستور داده از مدرسه خارج نشوید! معلم ما‬        ‫به خیابان سرک میکشند که متوجه شدند سه مرد میانسال‬
                                                        ‫اول خیلی محترمانه از او خواست که در را باز کند اما بعد‬    ‫کنار یک ماشین پراید سفید جلوی در مدرسه ایستاده و به‬
‫شد و مجبور شد مانتوی خودش را دربیاورد‪ .‬بعد چند نفر‬      ‫که او قبول نکرد سرش فریاد زد و او را کنار زد و در را باز‬  ‫بچهها نگاه میکردند‪ .‬آنها که مشکوک به نظر میرسیدند‬
‫از ماموران اورژانس آمدند و یکی از آنها به او گفت‪« :‬تو‬   ‫کرد‪ .‬چون سه تا از بچههای کلاس ما به شدت بدحال و‬           ‫بعد از چند دقیقه سوار ماشین شدند و رفتند‪ .‬بچهها در‬
‫همونی بودی که حالت بد بود! فقط میخواستی لباساتو‬         ‫بقیه هم بیحال بودند‪ .‬تقریبا ‪ ۱۱‬نفر از بچههای کلاس ما‬      ‫مدرسه را بستند و به یکی از معاونان مدرسه اطلاع دادند و‬

 ‫در بیاری!» در صورتی که دوستم تیشرت به تن داشت!»‬
‫نیلوفر با اشاره به اینکه از هفته دوم اسفند از مجموع‬
‫جمعیت ‪ ۲۵۰‬نفری مدرسه فقط شاید شش هفت نفر به‬

‫مدرسه رفتند توضیح میدهد‪« :‬در هفته سوم اسفند دم‬          ‫بیرون و درون مدرسه و کلاس دوربینهای نظارتی نصب است‬                           ‫او هم گفت چیز خاصی نیست‪».‬‬
‫در مدرسه مقوا زدند که جای نگرانی بابت هیچ مشکلی‬                                                                   ‫مهسا هم در ادامه با اشاره به اینکه بوی گندیده در طبقه‬
‫نیست‪ ،‬در هر طبقه بطری آب گذاشته میشود‪ ،‬هر سه‬            ‫از مدرسه خارج شدیم‪ .‬دوباره یکی از معلمها با سرایدار‬       ‫پایین کاملا محسوس بود میگوید‪« :‬حدود ‪ ۱۲‬و نیم بود که‬
‫طرف مدرسه محصور است و اصلا امکان ندارد چنین اتفاقی‬      ‫مدرسه مشاجره کرد و توانست یکسری دیگر از بچهها را از‬       ‫معلم ما در کلاس را باز کرد و متوجه بو شد‪ .‬شش کلاس در‬
‫برای مدرسه ما رخ بدهد‪ ،‬دوربینهای مدرسه هم همیشه‬                                                                   ‫طبقه سوم هست که چهار کلاس برگزار میشود‪ .‬دیدم معلم‬
‫روشن است‪ ،‬با این حال هیچکس به مدرسه نیامد تا ‪۱۴‬‬                                      ‫مدرسه خارج کند‪».‬‬             ‫یکی از کلاسها که درس انسان و محیط داشتند متوجه بو‬
‫فروردین که همه به مدرسه برگشتند و وقتی روز سهشنبه‬       ‫مائده با اشاره به اینکه تعدادی از همکلاسیهایش به‬          ‫شده و به بچهها گفته ماسک بزنند حتی دو تا ماسک روی‬
‫این اتفاق در مدرسه رخ داد نه مدیر مدرسه در مدرسه‬        ‫پارکهای اطراف مدرسه رفتند میگوید‪« :‬بعد از گذشت‬            ‫هم‪ .‬معلم ما به اورژانس زنگ زد؛ او تعدادی ماسک داشت‬
‫حضور داشت و نه از همان روز ‪ ۱۴‬فروردین بطری آبی برای‬     ‫‪ ۱۵‬دقیقه که ‪ ۱۱‬نفر از کلاس ما خارج شدیم فقط حدود‬          ‫به من و یکسری از بچهها داد که بین خودمان پخش کردیم‪،‬‬
‫بچهها گذاشتند‪ .‬با این شرایط فکر نمیکنم بچهها دوباره به‬  ‫سی نفر به بیرون مدرسه آمده بودند؛ بعد از نیم ساعت‬         ‫بعضی از آنها با تیشرت جلوی دهنشان را گرفتند‪ ،‬هنوز‬
‫مدرسه برگردند همانطور که قبل از عید هم به دلیل تکرار‬    ‫‪ ۵۰‬نفر یکی یکی بیرون آمدند‪ .‬معاونهای مدرسه هم‬             ‫بوی زیادی در کلاس ما پخش نشده بود چون کل ساعت‬
                                                        ‫بیرون آمدند و بچهها را مجبور میکردند که دوباره به‬         ‫پنجرهها باز بود و در هم بسته بود و هنوز هیچ بویی به‬
           ‫این حملات در اصفهان به مدرسه نیامدند‪».‬‬       ‫داخل مدرسه بروند‪ .‬ما هم میگفتیم نمیرویم‪ .‬پنج دقیقه‬        ‫کلاس ما نرسیده بود‪ .‬ده دقیقه که گذشت بوی طبقه اول‬
‫او در پایان تاکید میکند‪« :‬نه تنها مقابل در ورودی‬        ‫بعد معاون طبقه سوم آمد و به بچهها گفت یا بروید‬            ‫به طبقه بالا هم رسید‪ .‬بوی نارنگی پلاسیده؛ ولی در طبقه‬
‫مدرسه و داخل کلاسها دوربین نصب شده بلکه بیشتر‬           ‫داخل یا دم در مدرسه بایستید‪ .‬بچهها گفتند «یک بویی‬
‫ساختمانهای داخل کوچه هم دوربین دارند‪ ،‬بارها دم در‬       ‫حس کردیم و به مدرسه برنمیگردیم‪ ».‬این در حالی بود‬                           ‫پایین بو خیلی شدیدتر و بدتر بود‪».‬‬
‫مدرسه تراکت و شعار چسبانده بودند که مدیر مدرسه‬          ‫که بسیاری از بچههای طبقه سوم نتوانسته بودند از‬            ‫نیلوفر با اشاره به نامساعد بودن شرایط جسمی سه‬
‫دوربینها را دیده و متوجه شده بود کار بچهها بوده؛ یعنی‬   ‫مدرسه خارج شوند‪ .‬حدود یک ساعت از این اتفاق که‬             ‫تن از دوستانش اضافه میکند‪« :‬حال سه نفر از دوستانم‬
                                                        ‫گذشت مدیر مدرسه از راه رسید و داد و فریادکنان به‬          ‫خیلی بد شده بود‪ ،‬یکی از آنها دیابت دارد و دو تا از آنها‬
      ‫دوربینها همیشه روشن است و کنترل میشوند!»‬          ‫بچهها دستور داد که همه باید به کلاسها برگردند‪ ،‬هیچ‬        ‫آسم و مشکل تنفسی دارند‪ .‬دو تا از بچهها گوشیهایشان‬
‫حملات شیمیایی به مدارس عمدتا دخترانه که از نهم‬          ‫اتفاقی نیفتاده و این ج ّوی است که بچهها دارند بهم‬         ‫پیششان بود‪ ،‬معلم ما همان موقع که بو را حس کرد گفت‬
‫آذرماه از شهر قم آغاز شد‪ ،‬تا کنون در دهها مدرسه و‬       ‫وارد میکنند! او خیلی از بچهها را مجبور کرد به داخل‬        ‫که با مادر و پدرهایتان تماس بگیرید‪ .‬ما هم پیام دادیم سریع‬
‫شهرهای مختلف ایران تکرار شده و دستکم یک تن از‬                                                                     ‫به دنبال ما بیایند‪ .‬وقتی پایین رفتیم آمبولانس تازه رسیده‬
‫دانشآموزان پسر نیز پس از سه هفته بستری بودن در‬                                          ‫مدرسه بروند‪».‬‬             ‫بود‪ .‬راه پلههای مدرسه خیلی تنگ است و تعداد بچهها‬
‫بیمارستان در پیامد چنین حملهای جان خود را از دست‬        ‫مهسا در ادامه میگوید‪« :‬بیشتر بچههای کلاس دهم‬              ‫زیاد بود‪ .‬آن دوستم که دیابت داشت اصلا نمیتوانست راه‬
‫داده است‪ .‬با اینهمه نه تنها هیچ پیگیرد مسئولانهای از‬    ‫حالشان بد بود؛ یکی دو نفر از بچههای کلاس یازدهم‬           ‫برود و افتاده بود روی شانهی معلم ما‪ .‬آن دوست دیگرم‬
‫سوی مقامات و نهادهای انتظامی و امنیتی صورت نگرفته‬       ‫هم حالشان خیلی بد بود؛ نشسته بودند روی زمین و‬             ‫که آسم داشت پشت سر معلم بود‪ .‬بقیه همکلاسیهایم‬
‫بلکه این حملات و مسمومیتها را انکار نیز میکنند‪ .‬افکار‬   ‫نمیتوانستند نفس بکشند در حالی که ماموران اورژانس‬          ‫هم پشت سر معلم بودند‪ .‬به سختی به طبقه دوم رسیدیم‪.‬‬
‫عمومی در ایران‪ ،‬خود حکومت و وابستگان آن را مرتکبان‬      ‫به آنها کمک نمیکردند؛ من از یکی از کارکنان اورژانس‬        ‫دو سه تا از بچهها حالشان بد بود آنها هم با کمک یکی از‬
‫این جنایت میداند وگرنه دلیلی نداشت که با اینهمه‬         ‫پرسیدم که« چرا برای دوست من که آسم دارد اکسیژن‬
‫دوربینهای نظارتی در خیابان و اماکن و خود مدارس‪ ،‬نتوان‬   ‫نمیگذارید؟» گفت‪« :‬نداریم‪ ».‬برای ما عجیب بود؛ مامور‬                      ‫معلمها بالاخره به پایین منتقل شدند‪».‬‬
                                                        ‫اورژانس میگفت‪« :‬نیاز نیست و طوریشان نیست!»‬                ‫او ادامه میدهد‪« :‬به طبقه پایین و پارکینگ که رسیدیم‬
          ‫عوامل این اقدام جنایتکارانه را شناسایی کرد‪.‬‬   ‫چند تا از مادرها آب روی صورت بچهها میپاشیدند چون‬
                                                        ‫نمیتوانستند نفس بکشند‪ .‬یکی از دوستانم حالش خیلی بد‬
   32   33   34   35   36   37   38   39   40   41   42