پیشتر و در نوشتار درباره کیومرس دریافتیم که اگر جهان از آنِ همگان، چه انسان و چه دیگر بودنیها دانسته شود و مدارا در کار باشد، نه تنها زندگی آرامشبخش خواهد بود که دد و دام نیز دوست و یار و یاور میشوند و در کنارمان می آرامند، همچنان که در دوره کیومرسی.
بخش ۱۶: سری و سالاری فرزندان و آیندگان در فرهنگ ایرانی
دد و دام و هر جانور کِش بدید
ز گیتـی بـه نزدیـک او آرمیـــد
و این گونه امنیت و زنهارداری، فره بخت و تخت را برتر میسازد، باز هم به همان گونه که در داستان کیومرس خواندیم:
دو تا میشدندی برِ تختِ او
از آن بر شده فره بخت او
چنانچه ما این آموزههای پرمایه فرهنگِ کهن را در برابر رویدادهای پیرامونی و همین دوره زندگی خود نهاده و به سنجه و مقایسه بنشینیم، به آسانی برایمان درستی و ارزشمندی این گونه آموزههای فرهنگی روشن میشود، در این هنگام که چند هزار سال از دوران کیومرسی میگذرد، بسیارانی در جنگ و نبرد و ناآرامی به سر میبرند، زیرا کسانی میخواهند آیین و روش، و دین و دید خود را به زور و با زدن و کشتن به دیگران بخورانند و این کار هوده و نتیجه وارونه داشته و نه تنها کاری از پیش نبردهاند که دید همگانی نسبت به روش و دین و آیین آنها بدتر از پیش نیز گشته است. درست وارونه مداراجویی ارزشمند و بهرهده و کارسازِ شاهنامهای که:
به رسم نماز آمدندیش پیش
وزو برگرفتند آیین خویش
دریافتن و سپس پرداختن به این گونه آموزهها، که با فرهنگ و خواستهای مردمی همخوانی دارد، و در هر پیام و سخن و داستانی در شاهنامه پی گرفته میشود، میتواند راهگشا و چارهسازِ بسیاری از دشواریهایی گردد که انسان از روی ندانمکاری و یا زیادهجویی، برای خود و جهان و جهانیان فراهم آورده است.
از دیگر آموزههای ارزنده فرهنگ پشته ایران و شاهنامه، پاسداری از اندیشههای نکو، و بودنیها، برای آینده و به ویژه آمادگی واگذاری بوده و داشته به آیندگان است که برای نمونه و در این بخش از داستان، جوانان پیشرو و سالار نو خوانده میشوند:
تــرا بـــود بـایــد همـــی پیشــــرو
که مـــــن رفتنــیام تــو سـالار نـو
این دید ارزنده فرهنگی که در آن نوه جوان و به زبانی دیگر نماینده آینده ، نزد پدر بزرگ جای و جایگاه «دستور»ی و وزیر و رایزنی دارد، چنین سرودین شده است:
خجسته سیامک یکی پـور داشت
کـه نزد نیـا جـــای دستور داشت
نامِ این نماینده آینده نیز خود آموزشگر است و ارزشگذار هوش و فرهنگ:
گــرانمایــه را نـام هـوشنـگ بـود
توگفتی همه هوش و فـرهنگ بود
بـه نـــزد نیــــا یـادگـــــار پـــــدر
نیـا پروریــده مــــر او را بـه بـــر
نیایــش بـه جــای پــسر داشتـــی
جز او بر کسـی چشــم نگمـاشتی
این گرامیداشت فرزند و نوه و به زبانی دیگر آینده و آیندگان، در چندین دهه پیش از این از سوی کسانی که شاهنامه نخوانده بودند و یا خوانده و برداشت درستی از آن به دست نیاورده بودند، وارونهنمایی شد و فرهنگ ایرانی را «پسرکُش» خواندند و شناساند! گفتارها و نوشتارهایی در این زمینه که تنها با پیروی کردن از پیشروان حزبی و اندیشهای، بر زبان و قلم آنان روان میشد، خواسته و ناخواسته آسیبرسان فرهنگ و زندگی مردم آن زمان، ما و آیندگان گشت.
همچنان که پیشتر آمد، اگرچه فرهنگ ایرانی یورش و جنگ را نکوهیده است، در برابر آن، پدافند از جان و مال و زندگی مردمان و همبستگی و پیوستگی میهن، و کوتاه کردن دست یورشگر و ویرانگر را میستاید، داستان در اینجا و برای کوتاه کردن دست دیوان چنین پی گرفته میشود:
چـو بنهــاد دل کینــه و جنــگ را
بخوانــد آن گـرانمایــه هوشنگ را
همــه گفتنیهــا بــدو بـــاز گفـــت
همـه رازهــا بـر گشــــاد از نهفــت
که مـن لشکری کـرد خواهم همی
خـروشی بـــرآورد خـواهـم همـی
تــرا بـــود بـایــد همـــی پیشــــرو
که مـــــن رفتنــیام تــو سـالار نـو
و باز در دنباله، هوده و نتیجه مدارای همگانی با دد و داد شیر و پری به نمایش در میآید:
پـری و پلنگ انجمـن کـرد و شیر
ز درندگــان گـرگ و ببــر دلیــر
سپــاهی دد و دام و مرغ و پــری
سپهــدار پـُـرکیــن و کنــــــدآوری
هنگامی که روش وآیین مداراجویانه باشد، دد و دام و پری، یار و یاور می شوند، و شهریار فرمانده:
پس پشـت لشکـر کیومــرس شـاه
نبیــره بـه پیــش انــدرون بـا سپـاه
پیگیری داستان و سخن به نوشتهای دیگر وا سپرده میشود.
مازیار قویدل ۱۸ ژوییه ۲۰۱۵
[بخش یک] [بخش دو] [بخش سه] [بخش چهار] [ادامه بخش چهار] [بخش پنج] [بخش شش] [بخش هفت] [بخش هشت] [بخش نهم] [بخش دهم] [بخش یازدهم] [بخش دوازدهم] [بخش سیزدهم] [بخش چهاردهم] [بخش پانزدهم]