هم دوستار هرگز و هم خواستار هیچ!

دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶ برابر با ۰۳ آپریل ۲۰۱۷


آوازه – در رویارویی با بعضی از چهره‌های فرهنگی آدمی ‌گرفتار بی‌واژگی می‌شود. چهره‌هایی اندک‌شمار که نیروی پایداری صخره‌واری دارند.

هر مخاطبی را به یاری دانش و بینش خود از پای در می‌آورند و هر حرف مخالفی را حتی که به نیروی استدلال خود می‌نازد، رام زبان خود می‌سازد. باید شانس بیاوری و یک بار رو در روی آنها قرار بگیری و بخواهی خودنمایی کنی. همان جا حساب‌ات را کف دست‌ات می‌گذارند.

رودررویی با این فرهیختگان اندک‌شمار هنگامی ‌به تمامی‌ تاثیر خود را خواهد گذاشت که به  سلاح طنز نیز آراسته باشند. یک رویارویی با سلاح طنز کافی است که علاوه بر اعتقاد به دانش و بینش آنها، هراسی مزاحم نیز از آنها پیدا کنی. هراسی که خلاف عشق عمل می‌کند! هراس نمی‌گذارد که صحبت با او را مغتنم بشماری و عشق نمی‌گذارد که فراموش‌اش کنی. حالا هم که دارم درباره کسی از اندک‌شماران می‌اندیشم و می‌نویسم، گرفتار بی‌واژگی شده‌ام.

نگاه‌ام به مهشید امیرشاهی است. نویسنده آزادی‌خواه معاصر ایران که بیستم فروردین، هشتادمین سالروز تولد اوست. مهشید امیرشاهی نزدیک به پنجاه سال است که قلم می‌زند. خط اصلی کار او داستان‌نویسی است ولی شهرت صادقی که در نیمه دوم عمر خود پیدا کرده بیش از آن که از قصه و رمان‌نویسی‌اش برخاسته باشد از رفتار و گفتار آزادی‌جویانه‌ای است که او در برابر رویدادهای سیاسی در ایران و در جهان از خود نشان داده است.

در جریان انقلاب اسلامی‌، مهشید صخره‌وار در برابر اوج عظیم روشنفکران که به ندای چوپان خود به سوی ایران ویران حرکت می‌کردند یار و یاور شاپور بختیار باقی ماند. او در برابر خیل روشنفکران ذوب‌شده در ولایت که خمینی را حتی خدا نامیده بودند، سنیه سپر کرد و از آنان پرسید آیا از میان شمایان حتی یک نفر نیست که از بختیار حمایت کند؟

مبارزه همه‌جانبه

از آن پس نام مهشید در لیست سیاه قرار گرفت و تهدیدهای مستمر هر لحظه خطر مرگ را به او هشدار می‌داد. مهشید ولی لحظه‌ای از مبارزه خود پا پس نکشید بلکه با بیانیه‌ها و اطلاعیه‌ها دست جمهوری اسلامی ‌را در برابر مردم باز می‌کرد.

او با انتشار دو کتاب «در حضر» و «در سفر» تصویرهای زنده‌ای از انقلاب اسلامی ‌را در درون و برون مرز ایران و به ویژه واکنش گروه‌های سیاسی و انقلابی راموشکافانه تصویر و تفسیر کرد.

آزادی‌خواهی و آزادی‌جویی مهشید امیرشاهی تنها منحصر به ایران نیست. او جانبدار همه نهضت‌های آزادی‌طلبانه است. مقاله‌ها و گفتگوهای مهشید با رسانه‌های معتبر جهانی و زبان صریح و روشن و بی پیرایه‌اش او را به یک شخصیت استثنایی در جهان ادب و سیاست تبدیل کرده است. اهمیت او و گفتارها و نوشتارهای او از این جهت نیز بیشتر می‌شود که آنها به سه زبان فارسی، انگلیسی و فرانسه انتشار یافته‌اند. گفتنی است که مقالات و گفتگوهای او به زبان‌های دیگر چون ایتالیایی، اسپانیایی، هلندی نیز منتشر شده است.

مهشید امیرشاهی هر چند که از پیشتر از اینها به عنوان نویسنده مردم‌خواه شهرت یافته بود ولی در جریان ماجرای سلمان رشدی به اوج شهرت رسید.

او از کسی دفاع می‌کرد که خمینی فتوای قتل‌اش را صادر کرده بود. در حالی که همان زمان یکی دو تن از ناشران و نویسندگان نزدیک به رشدی تهدید به مرگ شده و در یکی از موارد تهدید عملی شده بود، مهشید به دفاع از آزادی قلم و بیان پرداخت و خط بطلان بر محکومیت رشدی کشید. چندی نگذشت که این رویارویی تکرار شد. این بار با تسلیمه نسرین نویسنده بنگلادشی که به خاطر نوشته‌هایش مرتد شناخته شده بود. نبرد او با خمینی و قبیله‌اش هنگامی‌از سوی مهشید امیرشاهی شدت می‌یافت که دیگر نویسندگان ایرانی هنوز از هراس در برابر خمینی آزاد نشده بودند و هر کدام شاید به بهانه‌ای از تقابل با سربازان امام زمان پرهیز می‌کردند.

مهشید امیرشاهی در مجموعه مقالات خود که «هزار بیشه» نام گرفته با آن که همیشه از خود گفتن می‌پرهیزد، صفت‌های نیکوی خود را برملا می‌کند: «هرگز نخواسته دنباله‌روی عوام باشد. غروری سرکش دارد که مانع از آن می‌شود که به دام مد روز بودن بیفتد.» نتیجه، سکوت طولانی و درد سکوت:

«برای کسی چون من بریدن از نوشتن، بریدن از زندگی است…»

مهشید همین است که خود نیز می‌گوید و کاش همین نیز بماند؛ «هرگز خواننده‌اش را نادان‌تر از خودش تصور نکند.» بعضی از خرده‌گیران انگشت بر روی همین تصور می‌گذارند. مهشید حیف است که چنین باشد یا بشود!

 

خودش می‌گوید: «در پس این کلمات به ظاهر بی ادعا، سرکشی و غروری نهفته و خفته است که من به ابعادش آگاهم و بسیاری اوقات از نتایج‌اش بیمناک!»

دُختِ دَخو

مهشید امیرشاهی از قصه‌هایش که بگذریم، مجموعه مقالاتی دارد که سال‌های پایانی قبل از انقلاب و آغازین پس از انقلاب انتشار داده و نام‌اش را، همان‌گونه که یادآوری شد، «هزار بیشه» نهاده است. مقالاتی است که غالبا در روزنامه «قیام ایران» در دوره تبعید در پاریس و به مدیریت ایرج پزشکزاد انتشار می‌یافت. نامه‌های «دُختِ دَخو» که مقالات طنزآمیز خود را به شیوه دخوی دهخدا زیر این عنوان نوشته است. نامه‌های دخت دخو نشان می‌دهد که مهشید طنزی توانا در آستین دارد که وقتی با حاضرجوابی‌های دندان‌شکن پیوند می‌خورد چانه‌ای را سالم باقی نمی‌گذارد! تکه‌ای از حرف‌های دخت دخو را به نقل می‌آوریم که قطره‌ای باشد از دریا:

«… با زن‌ها شروع می‌کنم: برای هر کس لازم باشد برای تو لازم نیست بگویم که حجج اسلام با چه چشمی‌ به زن نگاه می‌کنند. این نظر اگر بگویی یک نخ یا یک سر سوزن از آن وقت تا به حال عوض شده، نشده است. همان طور که می‌دانی از اذان صبح تا بوق سگ تنها دغدغه فکرشان چگونگی حراست از عفت و عصمت زنان است و به باب حفظ بکارت که می‌رسند به فکر غسل جنابت هم می‌آفتند.»

با نقل دو بیت از شعر مظاهر مصفا که مهشید امیرشاهی در معرفی خود در «هزار بیشه» آورده است، پایانه‌ای بر مطلب خود می‌نهیم.

دردم از اینکه تافته‌ام از امید سرد
داغم از اینکه سوخته‌ام در شرار هیچ
آن هیچ کس که هرگز نشنیده‌ای منم
هم دوستار هرگز و هم خواستار هیچ!

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱ / معدل امتیاز: ۲

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=70789