خاطرات عبدالرضا انصاری، دولتمرد پیشین، که چندی پیش از سوی انتشارات Ibex در آمریکا انتشار یافت،عنوان «دهمین مجلّد از مجموعه توسعه و عمران ایران» را بر خود دارد.
جمشید آموزگار، در پیشگفتار این کتاب مینویسد «در میان خاطرات گونه گونهای که تا کنون پراکنده شده، خاطره عبدالرضا انصاری از امتیازی ویژه برخوردار است چرا که با اصالتی کم همتا، دقتی در خور تحسین و بینظری سزاوار تمجید همراه است».
به جهت علاقمندی نسل جوان به ریشهها و عوامل سازندگی ایران در دوران پهلوی کیهان لندن طی چند هفته به بازنشر خاطرات عبدالرضا انصاری در گفتگو با غلامرضا افخمی میپردازد.
*****
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰]
سومین برنامهی مهم که توسط «کمیسیون مشترک ایران و آمریکا» مطالعاتی درباره آن انجام گرفته و اقداماتی شروع شده بود، برنامه کمکهای مربوط به امور کشاورزی بود. طرحهایی که در ضمن این برنامه مورد توجه قرار گرفته و در مورد پارهای از آنها اقدامات اجرایی نیز شروع شده بود، عبارت بودند از:
طرحهای مربوط به اصلاح دامپروری و بهبود نژاد دامها
طرحهای مربوط به اصلاح بذر و نهال
طرحهای مربوط به آماده کردن زمین و استفاده از ماشینآلات کشاورزی
طرحهای مربوط به استفاده بهتر از آب
طرحهای مربوط به استفاده از کودهای شیمیایی و دفع آفات نباتی
طرحهای مربوط به ساختمانهای روستایی و بهبود وضع مسکن روستائیان و انبار کردن محصولات با استفاده از تکنیکهای جدید.
این طرحها نیز از طرف کارشناسان وزارت کشاورزی با همکاری تعداد محدودی کارشناسان آمریکایی مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته بود ولی به علت نبودن امکانات مالی در دولت ایران و محدود بودن امکانات «کمیسیون مشترک ایران و آمریکا» اکثراً از مرحله مطالعاتی جلوتر نرفته بود. ولی این طرحها نیز در سازمان جدید «اصل چهار» موقعیت ممتازی داشت.
در این زمان، چون وارن هم علاقمند بود که هر چه سریعتر با مسائل ایران و کارهایی که فعلاً توسط کارشناسان آمریکایی انجام شده آشنا گردد، بنابراین در مورد هر یک از این طرحها گزارشهای مفصلی از طرف کارشناسانی که قبلاً در ایران بوده و تحت عنوان کارشناسان «کمیسیون مشترک ایران و آمریکا» خدمت کرده بودند تهیه و به دفتر ایشان ارسال میشد که در حقیقت گنجینهای از اطلاعات مربوط به مشکلات اداری و اجرائی وزارتخانههای بهداری، فرهنگ و کشاورزی و راه حلهای پیشنهادی بود. این گزارشها بطور معمول در اختیار من قرار داشت و مطالعه آنها برایم بسیار مفید و آموزنده بود. یکی از این روزها اطلاع دادند که آقای دکتر مهدوی رئیس دانشکده کشاورزی کرج به «اصل چهار» آمده و مایلند مرا ملاقات کنند. بدیهی است بینهایت خوشحال شدم چون ایشان را از دور میشناختم ولی هیچ زمان سعادت آشنایی نزدیک با ایشان را نداشتم.
پس از ملاقات و تعارفات اولیه، اظهار داشتند چون شنیدهام سازمان اصل چهار امکاناتی برای کمک به برنامههای کشاورزی دارد، فکر کردم حالا که شما در این سازمان هستید و مسلماً به دانشکده کشاورزی نیز علاقمند میباشید خواهش کنم کمک کنید که اگر امکان داشته باشد مبلغی در حدود بیست هزار دلار برای خرید وسایل لابراتواری و میکروسکوپ به دانشکده کشاورزی کمک کنند که ما بتوانیم تا حدی وضع این لابراتوارها را روبراه کنیم.
به ایشان عرض کردم با اطلاعاتی که از هدفها و برنامههای «اصل چهار» دارم، فکر میکنم هرگاه طرح لازم برای نوسازی و تجدید نظر در تمام برنامههای دانشکده کشاورزی به منظور بالا بردن سطح آموزش دانشکده و ترمیم نقائص موجود تهیه شود و بهنحو شایستهای به مقامات «اصل چهار» عرضه گردد، امکان این وجود خواهد داشت که کلیه مشکلات شما به نحو دلخواهتان برطرف گردد والّا فقط تقاضای تعویض چند میکروسکوپ و خرید مقداری وسایل لابراتواری موضوعی نیست که جلب توجه کسی را بکند. ایشان گفتند شما میدانید که اصولاً بودجه دانشکده ما بسیار محدود است و استادان ما نیز اغلب تحصیلکردههای فرانسه میباشند و با دستگاههای آمریکایی و زبان انگلیسی آشنایی ندارند و تقاضاهای ما هم در حدود تقاضاهایی است که معمولاً به دانشگاه میفرستیم و اغلب به علت نبودن اعتبارات، بیاقدام میماند. به همین جهت است که فعلا این تقاضای کوچک را به «اصل چهار» آوردهایم. حال اگر تصور میکنید شانس گرفتن کمکهای بیشتری وجود داشته باشد، خواهش میکنم خودتان کمک کنید که ما به چه صورت تقاضای لازم را تهیه و عرضه کنیم. خدمتشان عرض کردم با کمال میل حاضر به هرگونه خدمتی هستم ولی در حال حاضر فکر میکنم اگر رسماً از وارن دعوت کنید که برای بازدید از دانشکده کشاورزی به کرج بیاید، من هم تا حد خودم ایشان را به قبول این دعوت تشویق خواهم کرد و ۹۹ درصد اطمینان دارم که چون اولاً شخص ایشان علاقه خاصی به امور کشاورزی دارد؛ ثانیاً فردی که در حال حاضر رئیس قسمت برنامههای کشاورزی «اصل چهار» است قبلاً در دانشگاه یوتا رئیس دانشکده کشاورزی بوده و از امور دانشکده اطلاع کامل دارد، مسلماً بههمراه ایشان خواهد آمد و آن وقت فرصتی است که آقایان استادان و مسئولان دانشکده کشاورزی مسائل خود را مطرح کنند و مطمئن هستم که این آقایان تحت تأثیر قرار خواهند گرفت و چون میسیون اصلی این سازمان کمکهای فنی است، آنها نیز دستشان باز خواهد بود که هر اقدامی لازم است انجام دهند. آقای دکتر مهدوی پیشنهاد مرا قبول کردند و چند روز بعد با دعوتنامه رسمی تشریف آوردند و من هم ترتیب ملاقاتشان را با وارن دادم و قرار شد هفته بعد، از دانشکده کشاورزی بازدید کرده و در همانجا ناهار صرف کنند.
این برنامه به نحو بسیار خوبی اجرا شد و وارن به همراه رئیس قسمت کشاورزی و یک کارشناس دیگر، از دانشکده کشاورزی بازدید کردند و از تمام قسمتهای آن دیدن نمودند. طبیعی است من هم که مدت سه سال دوران تحصیل دانشگاهی در آنجا زندگی کرده و به جزئیات قسمتهای مختلف آشنا بودم، ایشان را همراهی کردم و وظیفه ترجمه مذاکرات هم به عهده من بود. این بازدید و جلسه مفصلی که بعد از ظهر آن روز با حضور کلیه استادان و همچنین رئیس مؤسسه دامپروری حیدرآباد و آقای دکتر رفیعی رئیس مؤسسه سرمسازی حصارک تشکیل گردید بینهایت در روحیه وارن و رئیس قسمت کشاورزی اثر مثبت گذاشت و ایشان همانجا قول دادند که حداکثر کوشش را برای اصلاح وضع دانشکده کشاورزی مبذول دارند. به من هم دستور دادند که هر نوع کمکی لازم باشد برای تهیه پیشنهادات و طرحهای لازم در اختیار آقای دکتر مهدوی بگذارم. جلسه آن روز و اقداماتی که به دنبال آن انجام گرفت، برایم فرموشنشدنی است. آن روز پایه اصلاحات بعدی که در وضع دانشکده کشاورزی انجام گرفت گذاشته شد و طرحهای لازم هم تهیه و به مرحله اجرا درآمد. تا سالیان بعد، هرگاه با آقای دکتر مهدوی برخورد میکردم، ایشان از جلسه اول آشنایی و اقدامات مفیدی که به دنبال آن جلسه صورت گرفت، صحبت میکردند و بیش از آنچه انتظار داشتم مرا مشمول الطاف خود قرار میدادند.
در این زمان مسائل مربوط به نفت و درگیری با شرکت نفت ایران و انگلیس و مداخله مقامات بینالمللی در سرلوحه اخبار هر روز قرار داشت ولی بعد از موضوعات مربوط به نفت، فعالیتهای سازمان «اصل چهار» سایر اخبار را تحتالشعاع قرار میداد و موضوعات مختلف مربوط به این برنامه بیشتر صفحات روزنامهها را پر میکرد. علت آن هم این بود که اولاً وابستگی این سازمان به دولت آمریکا علیرغم اعلامیههای رسمی و اظهارات مقامات مربوط که برنامه «اصل چهار» را صرفاً یک برنامه بشردوستانه و فارغ از نظرات و منظورهای سیاسی اعلام میکردند مقامات ایرانی و سیاستمداران داخلی به این بیانات قانع نشده و هر ملاقات و هر اقدامی را که در ارتباط با این برنامه انجام میگرفت، در زیر میکروسکوپ سیاست مورد بررسی قرار میدادند. در آن دوران که جنگ سرد بین بلوک شرق و غرب شروع شده بود و فعالیتها و سیاستهای شوروی و بلوک شرق از طریق محافل چپ پشتیبانی میشد، محافل دست راستی ایران خواهی نخواهی امنیت اقتصادی ایران را در وابستگی به دنیای غرب که آمریکا پرچمدار آن بود، میدیدند و نگران بودند که مبادا ایران دچار سرنوشتی مانند لهستان و چک و اسلواکی و آلمان شرقی بشود. در چنین شرایطی طبیعتاً اقدامات سازمانی مانند سازمان «اصل چهار» مورد توجه خاص قرار داشت و اغلب رجال دست راستی ایران مایل بودند بهنحوی از انحاء با این دستگاه ارتباط داشته باشند. بحران اقتصادی کشور و فراوانی تعداد بیکاران و گرانی سرسامآور باعث شده بود که تنها سازمانی که دارای امکانات مالی و استخدامی و برنامههای اجرایی باشد مورد توجه همه قرار گیرد. این ارتباط از طرق مختلف انجام میگرفت؛ در مرحله اول اغلب خانوادههای با نفوذ و مرفه سعی میکردند خانههای ییلاقی خود را که اکثراً در شمال تهران قرار داشت برای سکونت کارشناسان آمریکایی از طریق اجاره واگذار کنند و هفتهای نبود که تعداد زیادی از این منازل به سازمان «اصل چهار» عرضه نشود. تعداد قابل ملاحظهای مستقیماً با ایرانیانی که در اصل چهار بودند تماس میگرفتند و عدهای از طریق دلالها اقدام میکردند و تعداد این دلالها بهقدری زیاد شده بود که سازمان تصمیم گرفت از ورود این اشخاص به داخل اداره جلوگیری کند. عاقبتالامر واحد اداری مخصوصی برای سر و سامان دادن به این وضع تشکیل گردید و مسئولی آمریکایی برای آن تعیین شد. علاوه بر این، وجود امکانات شغلی و استخدامی جاذبه بزرگ سازمان «اصل چهار» بود زیرا نه تنها این سازمان دستگاهی بود که میتوانست افرادی را به کار بگمارد، سطح حقوقی کارکنان سازمان هم که به مراتب بالاتر از سطح حقوقی سازمانهای دولتی و بخش خصوصی بود، خواهی نخواهی جویندگان کار را به طرف این دستگاه سوق میداد.
مسئله استخدام از نظر به کار گرفتن دوشیزگان و بانوان جنبه خاص داشت زیرا در آن زمان در سازمانهای دولتی بطور کلی از دوشیزگان و بانوان فقط به صورت ماشیننویس استفاده میکردند و سازمانی دیده نمیشد که در آن یک بانو سمت اداری نسبتاً مهمی را عهدهدار باشد. فقط در وزارت فرهنگ تعدادی از بانوان در ردههای آموزشی بالا آنهم بیشتر برای آموزش دوشیزگان خدمت میکردند و فاصله بسیار زیادی بین گروه کارکنان مرد و زن وجود داشت. سازمان «اصل چهار» اولین سازمانی بود که در آن با زنان و مردان بطور مساوی برخورد میشد و نهتنها تعدادی از کارشناسان در ردههای مختلف، زن بودند بلکه عدهای از آنان در مقام مدیریت کارها قرار داشتند که تعدادی مرد در زیر دست آنها کار میکردند. این موضوع در ایران جنبه نوآوری داشت و معیار گرفتن مسئولیت در هر رده از کار، فقط صلاحیت علمی و تجربی بود و به همین جهت دوشیزگان و بانوان ایرانی که دارای تحصیلات و تجربیات لازم بودند به کار گماشته میشدند و پا به پای مردان در اجرای طرحهای مختلف شرکت میکردند. در چنین شرایطی بود که اغلب خانوادههای با نفوذ و سرشناس علاقمند بودند که فرزندانشان سمتی در سازمان «اصل چهار» داشته باشند و هنگامی که دوشیزگانی مانند دختر آقای حسین علاء وزیر دربار و دختر آقای دکتر اقبال وزیر سابق و رئیس وقت دانشگاه تهران و دو نفر دختران آقای نظامالدین امامی بازرس کل دولت در بانک ملی (بعداً هر یک از آنان بهازدواج آقای حسنعلی منصور و آقای امیرعباس هویدا درآمدند) در «اصل چهار» مشغول خدمت شدند، سدّ خدمت در سازمانهای عمومی شکسته شد و این موضوع در سایر مؤسسات مملکتی تسرّی یافت.
[ادامه دارد]
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰]