آخرین ساعات برای فُردو؛ آخرین روزها برای خامنه‌ای

- این اقدام ایالات متحده آمریکا در هدف قرار دادن تاسیسات اتمی فردو که به نوعی می‌توان گفت تنها سلاح جمهوری اسلامی در مقابل جهان بین الملل است، سیگنالی آشکار به جمهوری اسلامی خواهد داد: [اگر تسلیم نشوی نابود خواهی شد] و گام بعدی حقیقتا هدف قرار دادن خامنه خواهد بود.
- این روزها بخشی از پیام‌رسانی رژیم پس از قطع ۴۰ ساعت اینترنت، با هدف تزریق یأس به معترضان و مخالفان بود: اینکه تصور نکنید این حملات از سوی «دشمن خارجی» به سقوط نظام ختم خواهد شد. این همان الگوی روانی‌ای‌ست که جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر بارها تکرار کرده: از انتخابات ۸۸ تا اعتراضات آبان ۹۸، هر جا که امکان فروپاشی محتمل شده، رژیم تلاش کرد تا نمایشی از قدرت را به صحنه بیاورد.
- اکنون جمهوری اسلامی در وضعیتی در جنگ قرار گرفته که در آن نه خبری از آتش‌بس است و نه پیروزی. تنها دو گزینه پیش روست؛ «تسلیم یا سرنگونی». این وضعیتی است که در آن هر لحظه ممکن است ضربه نهایی از سوی قدرت برتر وارد شود.
- ما در میانه یکی از حساس‌ترین مقاطع تاریخ معاصر ایران ایستاده‌ایم. آنچه روزی بعید به نظر می‌رسید، اکنون در آستانه تحقق است. پایان جمهوری اسلامی، اگرچه هزینه‌هایی گزاف دارد اما راه را برای بازگشت ایران به جامعه جهانی، احیای ایران نوین، توسعه پایدار و کرامت انسانی باز خواهد کرد. در این مسیر، نقش نیروهای مسئول و بیدار جامعه، از مردم عادی گرفته تا فعالان سیاسی بیش از همیشه مهم است. گذار از دیکتاتوری به دموکراسی، نه فقط تغییر یک رژیم، بلکه احیای پیکر بیجان میهن است.

یکشنبه ۱ تیر ۱۴۰۴ برابر با ۲۲ ژوئن ۲۰۲۵


کوروش زمانی ـ از بامداد روز ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵، حملات هوایی بی‌سابقه‌ی ارتش اسرائیل برای هدف قرار دادن فرماندهان ارشد شخصیت‌های علمی مرتبط با مراکز حساس نظامی و هسته‌ای جمهوری اسلامی در عمق خاک ایران آغاز شد.

گرافیک از کیهان لندن

موج اول این حملات متکی بر عملیات دقیق اطلاعاتی موساد بود که طی آن، پیش از ورود جنگنده‌ها، پهپادهای کوچک انفجاری در عملیات نفوذی، مراکز راداری و سامانه‌های پدافندی سپاه پاسداران را در نزدیکی تاسیسات کلیدی مانند نطنز، اصفهان و خجیر از کار انداختند. همین زمینه‌سازی باعث شد تا جنگنده‌های اسرائیلی با کمترین ریسک وارد آسمان ایران شوند و ضربات دقیقی را به مراکز زیرساختیِ برنامه هسته‌ای و موشکی رژیم وارد کنند. منابع اطلاعاتی غربی این حملات را از نظر دقت و موفقیت، با حملات هوایی به راکتور «اوسیراک عراق» در سال ۱۹۸۱ مقایسه کرده‌اند؛ با این تفاوت که این‌بار هدف نه یک تاسیسات منفرد، بلکه مجموعه‌ای از اهداف کلیدی در سراسر ایران بود.

در روزهای نخست، سکوت خبری سنگینی بر تهران حاکم شد. رسانه‌های رسمی تنها به اشاره‌هایی مبهم درباره «حادثه صنعتی» یا «خرابی سیستم‌های برق‌رسانی» بسنده کردند، اما منابع مستقل، خبر از انفجارهای مهیب، تخلیه اضطراری مراکز حساس، و کشته شدن تعدادی از دانشمندان هسته‌ای و فرماندهان سپاه در حملات دادند. اسرائیل در بیانیه‌هایی غیرمستقیم اعلام کرد که توانسته ظرفیت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی را بین دو تا سه سال به عقب براند. این ارزیابی، ضمن آن‌که هشدار قاطعی به تهران بود، پیامی نیز به جامعه بین‌الملل منتقل می‌کرد که تل‌آویو در صورت لزوم، همچنان قادر است بدون نیاز به همراهی جهانی، از خطوط قرمزش دفاع کند.

جمهوری اسلامی با تاخیری دو روزه به این حملات واکنش نشان داد. موشک‌ها و پهپادهایی از خاک ایران به سمت اسرائیل شلیک شد که بسیاری از آن‌ها یا در آسمان منهدم شدند یا به مناطق غیرنظامی کم‌اهمیت برخورد کردند. این حملات با واکنش شدیدتر اسرائیل مواجه شد و دور جدیدی از حملات دقیق به مراکز موشکی، فرماندهی و هسته‌ای رژیم  انجام گرفت. در همین بازه، حزب‌الله لبنان، برخلاف انتظار برخی تحلیلگران، بیانیه‌ای صادر کرد که نشان می‌داد هیچ برنامه‌ای برای ورود به جنگ ندارد. سکوت شبه‌نظامیان شیعه عراق و نیز ناتوانی حوثی‌ها در پاسخ موثر، عملاً رژیم را در میدان تنها گذاشت. رژیم ایران که از حمایت مستقیم هیچیک از متحدان منطقه‌ای خود بهره‌مند نشد، ناگزیر به نوعی توازن نمایشی روی آورد: ارسال پیام‌هایی به ترکیه، قطر، چین و حتی عمان برای کمک به میانجیگری، همزمان با تهدید لفظی علیه پایگاه‌های آمریکا در منطقه.

در این میان، ایالات متحده که از ابتدای حملات اسرائیل رویکردی ظاهراً خنثی اتخاذ کرده بود، ناگهان موضع خود را به طرز چشمگیری آشکار ساخت. ناوهای هواپیمابر آمریکا، از جمله یو‌اس‌اس آیزنهاور و هری ترومن، به‌ سرعت وارد خلیج فارس و دریای عمان شدند. بمب‌افکن‌های پنهانکار (بی ـ۲)،  از مقرهای خود به سمت گوام و احتمالاً دیگو گارسیا، پایگاه معروف آمریکا در اقیانوس هند، به پرواز درآمدند. حضور این بمب‌افکن‌ها که توان حمل بمب‌های عظیم‌الجثه (جی‌بی‌یوـ۷۵) موسوم به «مادر همه بمب‌ها» را دارند پیامی روشن به آیت الله‌هاست.

همزمان، تصاویر ماهواره‌ای نشان دادند که هواپیماهای جنگی آمریکا به شکل قابل‌ توجهی پایگاه العُدید در قطر را ترک کرده‌اند که نشان از تغییر چینش دفاعی و آمادگی برای موقعیت‌های نامتقارن داشت. این تغییر نشان داد که دولت ترامپ برخلاف گمانه‌های ابتدایی در حال آماده‌سازی بستر نظامی برای حمله به تاسیسات فردو است. ترامپ درواقع در حال تغییر آرایش نظامی  ایالات متحده آمریکا از حالت دفاعی پیشگیرانه به آرایش تهاجمی است و امکان حملاتی کمتر از ۲۴ ساعات  به تاسیسات اتمی ایران بسیار بالاست. این اقدام ایالات متحده آمریکا در هدف قرار دادن تاسیسات اتمی فردو که به نوعی می‌توان گفت تنها سلاح جمهوری اسلامی در مقابل جهان بین الملل است، سیگنالی آشکار به جمهوری اسلامی خواهد داد: [اگر تسلیم نشوی نابود خواهی شد] و گام بعدی حقیقتا هدف قرار دادن خامنه خواهد بود.

در همین بازه، رژیم جمهوری اسلامی به ناگاه و به شکلی همه‌جانبه، اتصال اینترنت در سراسر کشور را به مدت بیش از چهل ساعت بطور کامل قطع کرد. این اختلال، از نظر گستره و شدت، بی‌سابقه بود و حتی بسیاری از اپلیکیشن‌های مالی، خدمات بانکی و زیرساخت‌های ارتباطی دولتی را نیز مختل کرد. روایت رسمی این بود که «باید در مقابل نفوذ سایبری اسرائیل، از کشور محافظت کرد»، اما بسیاری از ناظران مستقل تحلیل کردند که هدف اصلی از قطع اینترنت، جلوگیری از سازمانیابی و انتشار اخبار دقیق درباره حملات اسرائیل و نارضایتی عمومی بود. در این مدت، پیام‌رسان‌های داخلی به شدت تبلیغ شدند، اما کاربران ایرانی، که به تجربه دریافته‌اند این پلتفرم‌ها زیر نظر نهادهای امنیتی‌اند، با اکراه و اضطراب از آنها استفاده کردند. فضای داخلی ایران پر از شایعه، ترس، سردرگمی و انتظار بود. نه خبر رسمی‌ای منتشر می‌شد، نه مردم می‌دانستند وضعیت چقدر وخیم است.

با بازگشت تدریجی اینترنت در روز نوزدهم ژوئن، ناگهان روایت جدیدی از سوی رسانه‌های حکومتی کلید خورد: گزارش‌های جهت‌دار درباره «آغاز به‌کار مجدد مراکز دولتی»، «موفقیت پدافند هوایی در دفع حملات»، «اصابت ده‌ها موشک سنگین به مراکز حساس در خاک اسرائیل» و حتی «شکست عملیات روانی دشمن» به‌ صورت متمرکز منتشر شد. این عملیات رسانه‌ای دقیقاً همان چیزی بود که در سال‌های گذشته نیز تجربه شده: جنگ روانی از سوی حکومت برای القای این پیام که «اوضاع تحت کنترل است و قدرت و تسلط در دست حاکمیت است». همچنین به‌ نظر می‌رسد بخشی از این پیام‌رسانی با هدف تزریق یأس به معترضان و مخالفان بود: اینکه تصور نکنید این حملات از سوی «دشمن خارجی» به سقوط نظام ختم خواهد شد. این همان الگوی روانی‌ای‌ست که جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر بارها تکرار کرده: از انتخابات ۸۸ تا اعتراضات آبان ۹۸، هر جا که امکان فروپاشی محتمل شده، رژیم تلاش کرد تا نمایشی از قدرت را به صحنه بیاورد.

با این حال، با وجود تلاش‌های دستگاه تبلیغاتی رژیم، واقعیت‌های میدانی انکارناپذیر است. رژیم در طول این دو هفته چندین مرکز استراتژیک خود را از دست داده، بسیاری از فرماندهان و دانشمندان کلیدی‌اش را از دست داده و در سطح بین‌المللی نیز تنها مانده است. نه حزب‌الله، نه حماس، نه حشدالشعبی و نه حوثی‌ها، هیچکدام حاضر به پرداخت هزینه سنگین جنگی برای نجات جمهوری اسلامی نشده‌اند. در داخل، دولت به‌ شدت دچار بحران اعتماد عمومی است و فضای تهران، اهواز، شیراز و تبریز پر از ترس و بی‌اطمینانی است. تحرکات نظامی آمریکا و اسرائیل ادامه دارد و نشانه‌ای از توقف حملات دیده نمی‌شود.

اگرچه در ظاهر روایت رسمی در حال بازسازی تصویر یک “نظام مقتدر و مسلط بر شرایط” است، اما واقعیت پشت صحنه آن است که جمهوری اسلامی در آخرین روزهای حیات خود قرار دارد. علی خامنه‌ای مشروعیت و تسلط خود را بر اداره‌ی امور نظامی و درون‌حاکمیتی از دست داده و همزمان مشروعیت اجتماعی‌اش حتی در میان خودی نیز از میان رفته است. به همین دلیل، هرچند هنوز سقوط نظام رخ نداده، اما گام‌هایی که طی این دو هفته برداشته شده، مسیر فرسایش شتاب‌یافته‌ای را گشوده که قابل برگشت نیست.

در این مرحله، اسرائیل ممکن است با بهره‌گیری از واحدهای عملیات ویژه موساد در داخل خاک ایران که پیشتر نیز ثابت شده‌اند توان انجام عملیات دقیق و بی‌صدا را دارند دست به موجی از ترورهای هدفمند بزند؛ ترورهایی نه صرفاً در سطوح علمی، بلکه در لایه‌های ارشد اطلاعاتی، امنیتی و حکومت جمهوری اسلامی. هدف از این اقدامات، پاشیدن بذر وحشت و بی‌اعتمادی در درون حاکمیت است. به‌محض آنکه فرماندهان احساس کنند هیچ‌ جا امن نیست، انسجام درون‌حاکمیتی به‌ سرعت از هم می‌پاشد. همزمان، آمریکا با حفظ و گسترش آرایش نظامی‌اش در منطقه، نوعی «سایه بلند تهدید» بر تهران می‌اندازد؛ تهدیدی که حتی اگر عملی نشود، بار روانی آن بر ذهن مسئولان و مردم ایران گران خواهد بود هرچند چنین تغییر آرایش پر هزینه‌ای برای آمریکا، نشان از آماده‌سازی برای رویارویی نظامی با رژیم آیت‌الله‌ها را دارد. اکنون جمهوری اسلامی در وضعیتی در جنگ قرار گرفته که در آن نه خبری از آتش‌بس است و نه پیروزی. تنها دو گزینه پیش روست؛ «تسلیم یا سرنگونی». این وضعیتی است که در آن هر لحظه ممکن است ضربه نهایی از سوی قدرت برتر وارد شود.

در همین بازه، نشانه‌هایی از نافرمانی پنهان در درون سیستم امنیتی جمهوری اسلامی ظاهر خواهد شد. اگرچه بخش بزرگی از دستگاه سرکوب هنوز وفادار باقی‌ خواهد ماند، اما فرماندهان رده‌میانی و عناصر اطلاعاتی وابسته به «بیت رهبری» که پیشتر از مصونیت برخوردار بودند، ممکن است به‌ یکباره طعمه ترورهای هدفمند یا پاکسازی‌های داخلی شوند. به‌ ویژه اگر موساد موفق شود به‌ شکلی هدفمند برخی از این افراد را نه تنها حذف فیزیکی کند، بلکه فایل‌های صوتی، تصویری یا اسناد طبقه‌بندی‌شده‌ای از آنها منتشر سازد، دیگر حفظ وحدت فرماندهی امنیتی ممکن نخواهد بود. در آن نقطه، سیستم به سمت فروپاشی از درون حرکت می‌کند. بدین معنا که حتی بدون دخالت خارجی بیشتر، نظام به‌ دلیل درز اطلاعات، افت روحیه، و جنگ قدرت در درون دستگاه رهبری به حالت فلج خواهد رسید. سکوت چند روزه علی خامنه‌ای پس از حملات اخیر نیز از احتمال وقوع این اقدامات حکایت دارد.

اگر نام علی خامنه‌ای نیز در لیست اشخاصی که باید حذف شوند قرار داشته باشد، که سال‌ها بر محور او حکومت ادامه یافته، ناگهان رژیم در مقابل چشم جامعه فرو خواهد ریخت. اینگونه است که بستر نافرمانی مدنی هموار می‌شود. در چنین موقعیتی، حتی اگر حکومت همچنان نیروی سرکوب داشته باشد، اما مردم جسارت بیشتری برای اشغال خیابان، اعتصابات گسترده، و حرکت به‌ سوی ساختمان‌های دولتی از خود نشان خواهند داد. سقوط رژیم در این سناریو نه با حمله زمینی خارجی، بلکه با فشار ترکیبی روانی، فروپاشی نمادین، نافرمانی مدنی و انفجار نهایی درونی حاصل می‌شود همزمان، اپوزیسیون ایران که سال‌ها گرفتار تفرقه، بی‌برنامگی و بی‌اعتمادی متقابل بود، اکنون در آستانه یک فرصت تاریخی ایستاده است. حضور پررنگ‌تر شاهزاده رضا پهلوی در رسانه‌ها، تماس‌های آشکار و پنهان او با نهادهای بین‌المللی و دولتمردان و گسترش حمایت مردمی از ایشان، همگی نشان می‌دهد که در صورت سقوط رژیم، مسیر گذار می‌تواند با محوریت شخصیتی ملی، سکولار، و معتدل پیش برود. این مسیر می‌تواند مانع از هرج‌ و مرج، تجزیه‌طلبی، یا ظهور گروه‌های افراطی شود و امکان بازسازی نظام سیاسی دموکراتیک را فراهم کند.

البته هنوز موانع بسیاری در پیش است از جمله ساختارهای موازی اطلاعاتی جمهوری اسلامی، حضور افراد نفوذ‌کرده در میان جریان اپوزیسیون و البته منافع جامعه‌ی بین‌الملل می‌تواند همچنان چالش‌هایی جدی ایجاد کند. اما آنچه اکنون متمایزکننده این دوران از همه مراحل قبلی است، فرسایش کامل درونی رژیم است. جمهوری اسلامی از درون تهی شده؛ دیگر نه ایدئولوژی دارد، نه چشم‌انداز اقتصادی، نه مشروعیت سیاسی، و نه جایگاه بین‌المللی. در چنین وضعیتی، کوچکترین جرقه جدیدی از یک عملیات دقیق برای هدف گرفتن خامنه‌ای گرفته تا یک قیام مردمی هماهنگ، می‌تواند همان نیروی پیشرانی باشد که موتور خاموش‌شده تاریخ را دوباره به حرکت درخواهد آورد.

در پایان باید گفت که ما در میانه یکی از حساس‌ترین مقاطع تاریخ معاصر ایران ایستاده‌ایم. آنچه روزی بعید به نظر می‌رسید، اکنون در آستانه تحقق است. پایان جمهوری اسلامی، اگرچه هزینه‌هایی گزاف دارد اما راه را برای بازگشت ایران به جامعه جهانی، احیای ایران نوین، توسعه پایدار و کرامت انسانی باز خواهد کرد. در این مسیر، نقش نیروهای مسئول و بیدار جامعه، از مردم عادی گرفته تا فعالان سیاسی بیش از همیشه مهم است. گذار از دیکتاتوری به دموکراسی، نه فقط تغییر یک رژیم، بلکه احیای پیکر بیجان میهن است.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۷۵۲ / معدل امتیاز: ۵

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=380035