روزبه اسکندری – در جهانی که تغییرات اقلیمی، خشکسالیهای پی در پی و افزایش دما، شتابان از مسائل محیط زیستی فراتر رفته و به بحرانهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی تبدیل میشوند، خاورمیانه بیش از هر منطقهی دیگری در معرض خطر قرار دارد. منطقهای خشک و نیمهخشک که قرنهاست با کمآبی دست و پنجه نرم میکند، اکنون با ترکیب رشد جمعیت، مدیریت ناکارآمد منابع، و تغییرات شدید اقلیمی روبروست. در این میان، دو بازیگر مهم منطقه یعنی ایران و اسرائیل، هرچند در دو سوی کاملاً متضاد از نظر سیاست، ایدئولوژی و نظام کشورداری ایستادهاند، با چالشی بنیادین و مشترک مواجهاند: بحران آب.
اما تفاوت در چگونگی برخورد این دو کشور با این منبع حیاتی، به شکاف عمیقی در سرنوشت محیط زیست و حتی آیندهی توسعهی آنها منجر شده است. در حالی که اسرائیل با بهرهگیری از فناوریهای نوین شیرینسازی آب دریا، بازچرخانی فاضلاب و اصلاح الگوهای کشاورزی توانسته است تا حد زیادی بر محدودیتهای طبیعی چیره شود، ایران با مدیریت سنتی، سیاستهای ناکارآمد، برداشت بیرویه از سفرههای زیرزمینی و ضعف در برنامهریزی بلندمدت، به یکی از بحرانیترین وضعیتهای آبی جهان رسیده است. به این ترتیب، آب به آیینهای از تفاوت در کارآمدی مدیریت، آیندهنگری و رابطهی دولتها با علم و جامعه شده است. تفاوتی که ممکن است در سالهای آینده به تعیینکنندهی جایگاه این کشورها در معادلات منطقهای بدل شود.
اسرائیل؛ از تهدید تا فرصت
اسرائیل کشوری خشک و کمبارش در خاورمیانه، در چند دهه گذشته توانسته با ترکیبی از مدیریت متمرکز، برنامهریزی علمی و نوآوری فناورانه، یکی از موفقترین الگوهای تابآوری آبی در جهان را ارائه دهد. این کشور نشان داده است که کمبود منابع طبیعی الزاماً به معنای بحران نیست، بلکه میتواند محرکی برای تحول باشد. استقلال نسبی نهادهای آبی از ملاحظات سیاسی، سرمایهگذاری گسترده در فناوریهایی چون شیرینسازی آب دریا و بازیافت فاضلاب، و ترویج آبیاری قطرهای، از مهمترین عوامل این موفقیتاند. امروز نزدیک به ۹۰ درصد فاضلاب اسرائیل بازیافت و در کشاورزی استفاده میشود و بیش از دو سوم آب آشامیدنی آن از دریا تأمین میگردد. با این حال، این الگو بینقص نیست. آسیبهای محیط زیستی آبشیرینکنها، تمرکز تصمیمگیری در دولت مرکزی، و نابرابری آشکار در دسترسی به منابع آبی میان شهروندان اسرائیلی و فلسطینی، چالشهایی جدی را پیش روی این مدل قرار دادهاند. تجربه اسرائیل نشان میدهد که مدیریت هوشمند و نوآورانه میتواند بر کمبود غلبه کند، اما پایداری واقعی تنها زمانی متحقق میشود که توسعهی فناورانه با عدالت محیط زیستی همراه باشد.
ایران؛ از توسعه تا ورشکستگی آبی
ایران با منابع طبیعی گسترده و ظرفیت سرزمینی قابل توجه که میتوانست فرصتی بزرگ برای توسعه پایدار را به کار گیرد، گرفتار بحرانی چندلایه و خود ساخته است. دههها مدیریت کوتاهمدت، سیاستهای توسعهای سازهمحور و سدسازیهای بیرویه، همراه با طرحهای انتقالهای پرهزینه آب و برداشت بیرویه از سفرههای زیرزمینی، کشور را به مرز آنچه کارشناسان «ورشکستگی آبی» مینامند، کشانده است. امروز بیش از ۵۰۰ دشت ایران با افت شدید منابع زیرزمینی مواجهاند؛ دریاچهها، رودخانهها و تالابها خشک شدهاند و روستاها یکی پس از دیگری خالی از سکنه میشوند.
در این میان، سیاستهای اقلیمی عملاً غایباند؛ تصمیمگیریها، واکنشی، جزیرهای و بدون پیوند با یافتههای علمی و نظرات کارشناسان هستند. نتیجه آن چیزی است که در سراسر کشور به چشم میخورد: افزایش فرونشست زمین، توفانهای گرد و غبار، نابودی بخشی عمده از کشاورزی و افزایش آسیبپذیری شهرها و سکونتگاهها. این بحران نه تنها تهدیدی محیط زیستی است، بلکه به چالشهای اقتصادی و اجتماعی نیز دامن میزند و آینده را به مخاطره میاندازد.
مقایسهای تلخ اما آموزنده
تفاوت میان ایران و اسرائیل در مدیریت آب تنها به منابع طبیعی یا شرایط اقلیمی محدود نمیشود؛ بلکه ریشه در نوع مدیریت و نگرش استراتژیک در هر کشور دارد. اسرائیل با تکیه بر برنامهریزی بلندمدت، تصمیمگیری مبتنی بر شواهد علمی و مشارکت فعال بخش خصوصی، توانسته کمبود آب را به فرصتی برای نوآوری و توسعه پایدار تبدیل کند. تکنولوژیهای پیشرفته، بازیافت گسترده فاضلاب، بازچرخانی و آبیاری هوشمند تنها بخشی از این موفقیت هستند، که با مدیریت منسجم و آیندهنگر همراه شدهاند.
رژیم ایران اما با رویکردی سازهمحور- آنچه کارشناسان ماموریت هیدرولیک مینامند- بدون شفافیت کافی و با تصمیمهای کوتاهمدت سیاسی، منابع طبیعی خود را به سوی نابودی هدایت کرده است. بهرهبرداری نامحدود از سفرههای آب زیرزمینی و فقدان سیاستهای اقلیمی استراتژیک، بحران کنونی را تشدید کردهاند.
درس واضح برای ایران این است که مدیریت پایدار آب، نیازمند استقلال نهادی، شفافیت اقتصادی، مشارکت مردم و نگاه بلندمدت است؛ بدون این عناصر، حتی منابع نسبتا فراوان هم توانایی مهار بحران را ندارند.
تجربه تلخ جمهوری اسلامی در ایران به اسرائیل نیز هشدار میدهد: هیچ فناوری و مهندسی پیشرفتهای نمیتواند جایگزین حفاظت پایدار از بومسازگانها شود. اتکای صرف به راهکارهای مهندسی بدون در نظر گرفتن ملاحظات محیط زیستی و ظرفیتهای سرزمینی، دیر یا زود به بحرانهای جدید منجر خواهد شد. این دو تجربه مکمل، تصویری روشن از اهمیت مدیریت هوشمندانه، فناوری مسئولانه و احترام به طبیعت ارائه میدهند که میتواند نقشه راهی برای تمام کشورهای خاورمیانه باشد.
آب، نه ابزار جنگ بلکه بستر همکاری
با وجود دشمنی عمیق سیاسی و گسست کامل دیپلماتیک، ایران و اسرائیل در بحران آب منافع مشترکی دارند که نمیتوان آن را نادیده گرفت. هر دو کشور در منطقهای خشک، پرجمعیت و آسیبپذیر از نظر اقلیمی زندگی میکنند و هر دو با تهدیدهایی چون کاهش بارندگی، فرسایش خاک، شور شدن منابع آبی و نابودی بومسازگانها دست و پنجه نرم میزنند. بحران آب برای هیچکدام از این دو کشور، مسئلهای صرفاً محیط زیستی نیست؛ بلکه به امنیت ملی، ثبات اقتصادی و حتی مشروعیت سیاسی پیوند خورده است.
در چنین شرایطی، همکاری علمی و فنی حتی در سطح غیررسمی یا از طریق نهادهای بینالمللی میتواند بجای میدان رقابت، عرصهای برای همگرایی منافع باشد. انتقال فناوری در حوزه بازیافت فاضلاب، بهینهسازی آبشیرینسازی، مدیریت هوشمند منابع و احیای تالابها، نهتنها میتواند فشارهای داخلی را کاهش دهد، بلکه به کاهش بیاعتمادی منطقهای نیز یاری رساند.
این امر تنها زمانی ممکن است که امور سیاسی از علم جدا شود؛ یعنی تصمیمگیران بپذیرند که آب، نه سلاح است و نه ابزار قدرتنمایی، بلکه شرط بقا برای همه مردمان این سرزمین خشک است. بیتوجهی به طبیعت، منابع حیاتی و شاخصهای امنیت ملی، میتواند به فروپاشی منابع و تهدید پایداری جامعه بیانجامد.
*روزبه اسکندری پژوهشگر محیط زیست و کارشناس سازههای هیدرولیک

