پادشاهی، فرّ کیانی و مشروطه‌گرایی؛ به مناسبت زادروز تولد پادشاه فقید محمدرضا پهلوی (بخش یک)

یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴ برابر با ۲۶ اکتبر ۲۰۲۵


محمود مسائلی – مردمی که در سال ۱۳۵۷، با تکیه بر ریشه‌های عمیق مذهبی و سنتی خود و از روی احساسات فاقد عمق‌اندشی خردمندانه، بطور ناخودآگاه در دام شعارهای فریبنده‌ای افتادند که از سوی روحانیون و روشنفکران چپ‌گرا به آنها ارائه می‌شد، به نوعی مدینه فاضله‌ واهی فکر می‌کردند که در تاریخ ایران هرگز تجربه نشده‌ بود.

پادشاهی و تجربه بیواسطه عالم متعالی[i]

آنانی که با قلبی مملو از امید و آرزو به مقابله با شاه فقید برای توسعه ایران برخاستند، بر این باور بودند که با ورود به دوره‌ای جدید، که جمهوری اسلامی نام گرفت، نه تنها به رفاه مادی دست خواهند یافت، بلکه در مسیری معنوی و روحانی‌ای قدم خواهند گذاشت که آنها را به کمالات انسانی و تعالی روحی می‌رساند. خمینی با تکیه عوام‌فریبانه و چالش‌برانگیز مفاهیمی مانند «زندگی معنوی» و «عظمت بخشیدن به روحیات» مردم، و وعده‌ی رساندن آنان به «مقام انسانیت»، توانست از احساسات ساده‌انگارانه و آرمان‌گرایانه‌ی مردم به بهترین شکل برای اهداف خود بهره‌برداری کند. او با استفاده از این مفاهیم جذاب، آنان را به دام نوعی مدینه‌گرایی خودمعنایی و  کاذب فریبنده‌ای انداخت که در آن، تمام امیدها و آرزوهایشان به تحقق یک جامعه‌ ایده‌آل و معنوی معطوف شده بود، در حالی که در عمل، این وعده‌ها بیشتر به اهداف ایدئولوژیک و سیاسی قدرت‌گرایانه‌ای معطوف بودند.

اینگونه بود که بسیاری از مردم در خیال و آرزوهای خود، به‌ دنبال تحقق همزمان دو فضیلت متعالی «عدالت اجتماعی» و «تعالی معنوی» بودند. آنان با ساده‌اندیشی تصور می‌کردند که این تحولات سیاسی نه فقط رفاه اقتصادی بلکه یک نوع تحول درونی، «پاکسازی روح» و «تعالی معنوی» را نیز به‌ دنبال خواهد داشت. آنها با ایمان به این رؤیاها، به گمان اینکه قدم در راهی روشن نهاده‌اند، به پیش می‌رفتند، بی‌آنکه بدانند این مسیر، برخلاف آنچه که تصور می‌کردند، نه تنها آرمان‌های مادی و معنوی‌شان را برآورده نمی‌کند، بلکه ممکن است به بهای از دست دادن بخش‌هایی از همان معنویت و ارزش‌های انسانی تمام شود که در ابتدا وعده آن داده می‌شد.

امروزه، پس از گذشت ۴۶ سال از آن فریب بزرگ، در کنار انواع بی‌شماری از مصیبت‌ها و ویرانی‌هایی که بر سر ملت آوار شده، شاید هیچ آسیبی به اندازه‌ی تباهی معنا و معنویت، ویرانگر نبوده است. در جامعه‌ای که روزی با امید به تعالی روح و کرامت انسانی قدم در مسیر سرابی به نام انقلاب اسلامی نهاد، اکنون معنویت به کالایی مشکوک و بی‌اعتبار بدل شده است. مردمی سرگشته و سرخورده، با حسرت و ندامت از آنچه در ناآگاهی تاریخی خود مرتکب شدند، از هر نگرشی که رنگ و بویی از معنای حیات یا عالم روحانی داشته باشد، گریزان‌اند. چرا که در ذهن و زبان نسل‌های پس از انقلاب، معنویت و معناگرایی به‌واسطه‌ی تصرف انحصاری روحانیون حاکم، به مفاهیمی فریبنده و ابزار دست قدرت بدل شده‌اند؛ مفاهیمی که دیگر نه راهی به‌سوی تجربه‌ی متعالی می‌گشایند، و نه با صداقت و حقیقت پیوندی دارند. این سوء استفاده، چنان زخم عمیقی بر جان معنوی جامعه نهاده که حتی یادآوری واژگانی چون «تجربه‌ی مستقیم و بیؤاسطه عالم متعالی»[ii] یا «معنای زندگی»، ذهنیت را بجای نور و رهایی، به یاد دوران تاریکی و فریب معنویت‌بازان سوداگر حاکم می‌اندازد.

شوربختانه، امروزه نگرش‌های شهودی و عرفانی که زمانی به‌عنوان جستجوی حقیقت و معنا مطرح می‌شدند، نه تنها به حاشیه رانده شده‌اند، بلکه هر کسی که به موضوع معنا اقبالی نشان دهد، مورد نکوهش و سرزنش قرار می‌گیرد. این در حالیست که محمدرضا شاه فقید با ذهنیتی «مبتنی بر تجربه مستقیم عالم متعالی» به‌دنبال حقیقتی بود که هم‌اکنون عرصه‌های آن به تدریج در حال آشکار شدن هستند. حقیقت این است که اینگونه ذهنیت پادشاهی در اندیشه سیاسی همیشه با تجربه‌ مستقیم و بی‌واسطه عالم متعالی پیوند داشته است. شاید بتوان این تجربه را «عرفان مست»[iii] نامید، زیرا در چنین دیدگاهی، پادشاهی نه فقط یک وظیفه سیاسی، بلکه یک امر اخلاقی و یک تجربه معنایی نیز به شمار می‌رود.

نکته‌ای که شایان عطف توجه در باب اینگونه نگرش می‌باشد این است که فارغ از همپوشی معنایی میان پادشاهی و مفاهیم خداوندباوری در ایران باستان،[iv] حتی در فلسفه سیاسی یونان باستان نیز ایده «پادشاه فیلسوف» مطرح است، که بر این اساس پادشاه باید قادر به درک و بازشناسی افق‌های معنایی باشد تا بتواند مردم را به سوی صلاح و رستگاری هدایت کند. این نگرش نشان می‌دهد که در تفکر سیاسی، پادشاه نه تنها مدیری است برای امور دنیوی، بلکه نقشی معنوی و فلسفی نیز دارد که او را قادر به هدایت مردم در راستای تحقق سعادت و معنای زندگی می‌کند.[v]

این نوشتار سه هدف اساسی را دنبال می‌کند:

نخست، تبیین پادشاهی به‌مثابه تجربه‌ای شهودی و مستقیم از عالم متعالی در عرصه سیاست؛
دوم، تحلیل ذهنیت پادشاه فقید به‌ عنوان حامل و بازتاب‌دهنده چنین تجربه‌ای در چارچوب معنایی و روحانی؛
و سوم، تبیین این نکته که با اتکا به درون‌مایه معنوی و درونیِ مفهوم قانون، نگرش معنویت‌محور پادشاه می‌تواند به‌ مثابه یکی از عمیق‌ترین و سنجش‌پذیرترین معیارهای مشروطه‌گرایی در سنت سیاسی مدرن مورد بازخوانی قرار گیرد.

توضیح چند واژه

در زبان فارسیِ متداول، رویکردهای شهودی و معناگرایانه به زندگی اغلب تحت عناوینی چون عرفان یا تصوف دسته‌بندی می‌شوند؛ اما واقعیت آنست که این نوع نگرش‌ها طیفی گسترده و متنوع از جریان‌های فکری و معنوی را دربر می‌گیرند که هر یک مفاهیم، جهان‌بینی و تجربه‌های متفاوتی را بازنمایی می‌کنند. بدون بررسی دقیق، تفکیک مفهومی و فهم عمیق فلسفی این گرایش‌ها، نمی‌توان نسبت پیچیده و ریشه‌دار میان نهاد پادشاهی و مفاهیمی چون امر معنوی، خداوندگاری، یا تجربه‌های مستقیم متعالی را به درستی فهمید یا تحلیل کرد. برخی از این مفاهیم نیاز به توضیح دارند تا این فرضیه روشن شود که منظور از ذهنیت عالم معنایی در مفهوم پادشاهی چیست. در اینجا فقط سه مورد از متدلول‌ترین آنها توضیح داده می‌شود تا بتوان رابطه میان مفهوم پادشاهی و تجربه مستقیم عالم متعالی را توضیح داد.

«زهدگرایی» برای «تزکیه نفس»[vi] – (اسه‌تی‌سیزم) – یکی از اولین انواع نگرش‌های عارفانه است که بر انضباط شدید فردی و پرهیز از هر نوع لذت‌جویی، معمولاً به دلایل مذهبی استوار است، هرچند که ضرورتا نگرش و روشی مذهبی نیست. زهدگرایی طبیعی (دهری‌گرایی طبیعت‌گرا)[vii] که امروزه در مفاهیم و رویه‌هایی مانند «ساده‌زیستی داوطلبانه»، «رژیم غذایی حداقلی»، «تمرین روزانه مراقبه همراه با نظم و خودکنترلی فردی»، و همچنین «مصرف مبتنی بر معیارهای اخلاقی» دیده شود، با این نوع زهدگرایی طبیعی (عارفانه) ملازمه دارد. هدف اصلی این نگرش و رویه زندگی این نیست که حیات طبیعی را در مخاطره قرار دهد، بلکه آنرا در حالتی متعادل نگه دارد؛ برای ایجاد تحولی بدنی ( فیزیک اندامی) با نگرش عمیق‌تر معنایی. بنابراین، انگیزش نهفته در این نگرش‌های معنایی عرفانی منفی بودن در قبال مفهوم حیات طبیعی و عادی نیست، بلکه می‌کوشد نیاز بدن را در کل گردونه حیات طبیعی مورد بازتعریف قرار دهد. منظور نهفته در این نگرش این است که از هیچ نوع غذایی پرهیز داشته باشیم، زیرا این اندیشه در درون خود شیطانی است. هدف این است که با امساک از زیاده‌خوری مجلل آنچه را بدندر حالتی نیاز دارد تامین کنیم. پیام نهفته در زهدگرایی طبیعی این نیست که خود را از لذات طبیعی محروم ساخته و به تعبیری تنبیه کنیم، بلکه هف اصلی این است که خود را به لحاظ فیزیکی پالایش کنیم تا مهیای ابعاد عمیق‌تری از مفهوم حیات طبیعی شویم.

زهدگرایی طبیعی که امروزه در مفاهیم و رویه‌هایی مانند «ساده‌زیستی داوطلبانه»، «رژیم غذایی حداقلی»، «تمرین روزانه مراقبه همراه با نظم و خودکنترلی فردی»، و همچنین «مصرف مبتنی بر معیارهای اخلاقی» دیده شود، با این نوع زهدگرایی طبیعی (عارفانه) ملازمه دارد. زهدگرایی طبیعی که امروزه در قالب مفاهیم و شیوه‌هایی چون «ساده‌زیستی داوطلبانه»، «رژیم‌های غذایی حداقلی»، «مراقبه‌ی روزانه همراه با انضباط و خویشتن‌داری»، و «مصرف اخلاق‌محور» جلوه‌گر می‌شود، با نوعی زهد عرفانی و درون‌گرایانه پیوندی عمیق دارد. غایت این نگرش، بجای انکار حیات طبیعی یا به‌ خطر انداختن آن، حفظ تعادل زیستی در راستای تحولی معنابخش در کالبد جسمانی انسان است. در این رویکرد، انگیزش نهفته برآمده از نفی زندگی طبیعی نیست، بلکه تلاشی‌ست برای بازتعریف نیازهای بدن در منظومه‌ای وسیع‌تر از معنای هستی. چنین نگاهی بر آن نیست که برخی خوردنی‌ها را ذاتاً پلید یا شیطانی قلمداد کند، بلکه هشدار می‌دهد که تنفر یا انزجار از هر نوع خوراک، خود کنشی است ناپسند و دور از معنویت. هدف، پرهیز از افراط در تجملات غذایی‌ست، نه محروم‌سازی یا خودتنبیهی، بلکه پالایش جسم در راستای آمادگی برای تجربه سطوح ژرف‌تری از زیستن طبیعی و معنوی. زهد طبیعی از این‌رو نفی لذت نیست، بلکه دعوت به خویشتنداری است برای بازیابی تعادلی که انسان را از اسارت مصرف‌گرایی رها کرده و او را به افقی والاتر از معنا و خویشتن‌فهمی سوق می‌دهد.[viii]

این روش زهدگرایی طبیعی در اندیشه‌های عرفانی مذاهب ریشه‌های عمیقی دوانده است، اما خود را از تنگناهای شریعتمدارانه نیز دور ساخته است. در یهودیت، مسیحیت کاتولیک، و دیانت اسلام این نوع زهدگرایی ریشه‌های تاریخی دارد. درعرفان اسلامی زهدگرایی برای پالودن نفس نگرشی بوده است که می‌کوشد خود را از تعلقات دنیایی برحذر نگه دارد تا با کسب فضایل انسانی به ساخت جهانی پاکتر و با فضیلت‌تر کمک کند.

«عرفان‌گرایی باطنی»[ix] – (ناستی‌سیزم) – از دیگر نگرش‌ها و رویه‌هایی است که بحث درباره تجربه مستقیم عالم متعالی را با تکیه بر دانش درونی توضیح می‌دهد و آنرا راه رستگاری و نجات از دنیای پلیدشده مادی معرفی می‌کند. آنچه به زبان فارسی عرفان نامیده می‌شود، دقیقا به این نگرش دلالت دارد. از زمان یونان باستان تا حال حاضر، و بویژه در جهان مسیحیت و اسلام، این اعتقاد از سوی عرفا همواره دنبال شده است که تنها با نوری که بر درون اعماق انسان‌ها می‌تابد (نور الهی) امکان کسب دانش فراهم می‌گردد. تعریف عرفان‌گرایی اغلب در این استعاره فرهنگ فارسی قرار می‌گردد که «تا بدانجا رسید دانش من تا بدانم همی که نادانم». بطور فراگیرتر، هم در سنت‌های شرقی و هم غربی، هم در ادیان ابراهیمی و هم غیر ابراهیمی، و همچنین ناخداباوری (دهریون طبیت‌گرا) عرفان‌گرای باطنی را «کسی می‌دانند که ادعا می‌کند دربارهٔ حقایق نهایی و مسائل اساسیِ هستی هیچ نمی‌داند». به زبان بهتر، «عارف فردی است که اظهار می‌کند در مورد واقعیت‌های غایی و دغدغه‌های بنیادین زندگی، دانشی ندارد».

یکی از نکات بسیار برجسته در عرفان‌گرایی باطنی این است که لزوماً بر پایه‌های نهادینه دین یا آموزه‌های رسمی مذهبی استوار نیست. ذهن و نگرش عارفانه، برخلاف آنچه اغلب تصور می‌شود، نه بر ایمانِ تقلیدی یا پذیرش کورکورانه، بلکه بر نوعی شناخت درونی و شهودی تکیه دارد؛ شناختی که از راه تجربه مستقیم و درونی حاصل می‌شود، نه از طریق واسطه‌ها یا متون مقدس. این نوع شناخت، انسان را از ناآگاهی و غفلت رها می‌سازد و او را گام‌ به‌ گام به ساحت‌هایی فراتر از واقعیتِ ظاهری و جهان مادی می‌برد. چنین تجربه‌ای، احتمالاً بر ایمان صرف یا باورهای وام‌گرفته از دیگران برتری دارد؛ چرا که به اصالت، عمق و تجربه شخصی متکی است. آثار و پرسش‌‌های افلاطون همواره این جلوه‌های درون‌گرایانه عرفانی غیردینی را به خوبی نشان می‌دهد. به‌ عنوان مثال، در دیالوگ «فایدروس» سقراط مفهوم عشق را نیرویی آسمانی و الهی می‌داند که روح انسان را به یاد حقیقت و زیبایی جاودان می‌اندازد. او از «جنون الهی» سخن می‌گوید؛ حالتی که انسان را از سطح عقل عادی فراتر می‌برد و به ساحت والاتر حقیقت رهنمون می‌سازد. در اینجا، سقراط بیشتر شبیه یک عارف تصویر می‌شود که زیبایی را نه صرفاً امری حسی، بلکه راهی برای بازگشت به عالم مثال و شهود حقیقت می‌داند.[x] در دیالوگ آپولوژی، سقراط از «ندایی درونی»  سخن می‌گوید که همچون ندایی الهی او را در تصمیم‌گیری‌ها راهنمایی می‌کند. این حس درونی یا ندای باطنی، جنبه‌ای مهم از عرفان فردی او را نشان می‌دهد. همچنین، تأکید سقراط بر بی‌اهمیت بودن مرگ و برتری روح بر بدن، رنگی معنوی و فرامادی به افکار او می‌بخشد.[xi]

ویلیام جیمز، فیلسوف و روان‌شناس برجستهٔ آمریکایی، نکته‌ای ظریف و مهم را مطرح کرده است: برای بسیاری از مردم، ایمان درواقع یعنی ایمان داشتن به ایمان دیگران است. به بیان دیگر، در ذهن بسیاری از دینداران، ایمان چیزی نیست جز باوری دست‌دوم که از دیگر مؤمنان اقتباس شده است— مؤمنانی که خود نیز، به احتمال زیاد، تجربهٔ مستقیمی از موضوع ایمانشان نداشته‌اند. ایمان، حالتی کاملاً متفاوت از شناخت است؛ از همین رو به‌راحتی می‌توان فهمید چرا دینِ سنتی با گنوسی‌گری تفاوتی بنیادین دارد. در عرفان‌گرایی باطنی، نوع خاصی از ایمان به رسمیت شناخته می‌شود، اما این ایمان، نه به آموزه‌های بیرونی یا مرجعیت دینی، بلکه به تجربهٔ درونیِ فرد است— نوعی وفاداری پایدار به شناخت رهایی‌بخشی که شخص در درون خود آن را تجربه کرده است. برای اینکه این نگرش روشن‌تر ادراک شود می‌توان گفت که در سنت عرفان‌گرایی، چهره الهیِ مؤنث، سوفیا، «ایمان» نامیده می‌شود، زیرا در تمام رنج‌ها و آزمون‌هایش، نسبت به رؤیای نوری که در درون دیده بود، وفادار باقی می‌ماند.[xii]

عرفان‌گرایی در همه ادورار، از یونان باستان تا زمان حاضر، در سنت‌های دینی و غیر دینی ادامه دشته و به اشکال مختلفی تجربه عرفان (یعنی دانش درونی) را برای خود انتخاب کرده است.

عرفان‌گرایی برای شناخت باطنی، پدیده‌ای یک‌دست و یکنواخت نیست، بلکه تجربه‌ای چندوجهی و متنوع است که می‌تواند در موقعیت‌های گوناگونی رخ دهد. ممکن است این تجربه در خلوت و تنهایی حاصل شود، یا در حضور شخصی دیگر شکل گیرد؛ گاهی در حین خواندن، نوشتن، دیدن تصویری یا نگریستن به طبیعت روی می‌دهد، و گاهی صرفاً درون‌نگری و تمرکز بر خویشتن کافی است. عناصر حسی مانند موسیقی، بخور و آیین‌های رمزی نیز می‌توانند در آن نقش ایفا کنند؛ چرا که گرایش گنوسی‌ها به آیین‌های نمادین، بخشی شناخته‌شده از سنت آنهاست. در تمام این حالات، آنچه رخ می‌دهد دگرگونی‌ای بنیادین در سطح آگاهی است؛ تغییری که فرد را از مرزهای آگاهی شخصی فراتر می‌برد و او را به ساحت‌هایی ماورای جهان محسوس منتقل می‌کند. هارولد بلوم، منتقد و اندیشمند برجسته، ماهیت این تجربه را در دو جنبه اصلی خلاصه می‌کند: نخست، آشنایی با خدایی ناشناخته و دور از این جهان– خدایی که در تبعید بسر می‌برد و از آفرینشی نادرست جداست؛ دوم، درک این حقیقت که ذات ژرف‌تر انسان، بخشی از این آفرینش یا سقوط نیست، بلکه همواره جزئی از کمال الهی و تمامیت خداوندی بوده و هست. این خدا، از منظر گنوسی، هم انسانی‌تر و هم الهی‌تر از آن چیزی است که در ادیان رسمی پرستیده می‌شود.[xiii]

«تجربه عالم معنا»[xiv] (میستی‌سیزم) یعنی باور به اینکه یگانگی با خداوند یا جذب شدن در ذات الهی یا مطلق، و همچنین دریافتِ شهودیِ دانشی که برای عقلِ معمولی دست‌نیافتنی است، از راه تأمل درونی و تسلیم نفس ممکن می‌گردد، کامل‌ترین نگرش برای راه یافتن به عالم متعالی و حیات بامعناست. این نگرش مبتنی بر امکان وحدت با عالم متعالی که از طریق تجربه تاملات درونی انجام می‌شود لایه‌های همپوشی با «زهدگرایی» و «عرفان‌گرایی باطنی» دارد، اما دامنه و اعماق آن به مراتب فراتر است. به سخن دیگر، نوعی درون‌گرایی معنایی (ازوتری‌سیزم) است. این نگرش نیز اشکل مختلفی به‌ خود گرفته است. از تجربه عالم معنا به واسطه ایمان و آموزه‌ها دینی تا تاملات درونی مبتنی بر نگرش‌های طبیعت‌گرایانه و یا کاملا سکولار، همه این انواع مفاهیم امکان پیوستن به عالم متعالی– میستیسیزم– هدف نهایی را پیوستن با اوج و عالی‌ترین منبع زیبایی یا آرمیدن در دستان معشوق می‌دانند. بنابراین، در حالی که زهدگرایی بر پرهیز از لذت‌های دنیوی و نفسانی، با هدف پالایش نفس، رسیدن به پاکی یا آمادگی برای تجربه معنوی تکیه می‌کند، و عرفان‌گرایی شناخت درونی و شهودی از خداوند یا حقیقت متافیزیکی را راه رسیدن به ساحل رستگاری می‌دانند، میستی‌سیزم  تمرکز بر تجربهٔ وحدت با خدا یا هستی را دنبال می‌کند. درنگرش دینی، تاملی درخصوص تفاوت‌های میان این سه نگرش بهتر ممکن است سیمای آنها را ترسیم کند. زهدگرایان رسیدن به خداوند را از طریق اطاعت قابل دستیابی می‌دانند. عرفان‌گرایان شناخت نسبت به خداوند را تنها از طریق دانش درونی امکان‌پذیر می‌دانند. پیروان نگرش میستی‌کال معتقدند وحدت روح انسانی با خداوند از طریق تجربه درونی امکان پذیر است زیرا که هستی انسان و همه جهان آینه‌ای از هستی مطلق است.[xv]

یکی از بنیادی‌ترین ویژگی‌های این نگرش عرفانی– میستی‌سیزم- بُعد رهایی‌بخش آن است؛ رهایی‌ای که صرفاً در چارچوب سلوک فردی یا تجربه شخصی خلاصه نمی‌شود، بلکه در افقی اجتماعی و جمعی تحقق می‌یابد. برخلاف زهدگرایی‌های فردگرایانه که اغلب به کناره‌گیری از جهان و تمرکز بر رهایی فردی محدود می‌شوند، این دیدگاه عرفانی، امکان وحدت با هستی را بستری برای گسستن از خودمحوری، بی‌تفاوتی و انزوای روانی می‌داند. این نوع عرفان‌گرایی، تجربه معنوی را نه به‌ مثابه گریز از واقعیت، بلکه به‌ عنوان انگیزه‌ای برای بازگشت به متن زندگی اجتماعی و تلاش برای بهبود شرایط زیستی انسان‌ها در همین جهان مادی تلقی می‌کند.

در این چارچوب، «تجربه‌ی عالم معنا» با تقدیس هستی، انسان‌ها را به کنشگری فعال اجتماعی و سیاسی فرامی‌خواند؛ کنشی که هدفش نه تنها دستیابی به رفاه مادی و توسعه‌یافتگی ساختاری، بلکه شکوفایی ظرفیت‌های انسانی در نسبت با معناست. هستی، در این نگرش، نه عرصه‌ای برای ترک و نفی، بلکه راهنمایی برای ساماندهی زندگی انسانی بر بنیاد ارزش‌هایی چون عدالت، آزادی، خرد و مسئولیت‌پذیری است. این عرفان‌گرایی اجتماعی، از نقطه نظر جهت‌گیری، با سنت کیهان-‌ محور پادشاهی ایرانی همسوست؛ سنتی که در آن هستی، نه مکان سقوط و رنج، بلکه میدان رشد، سازندگی و فرزانگی در نسبت با کل کیهان به‌ شمار می‌آید.


[i] این نوشتار برای ارائه به نشست «بازاندیشی مشروعیت ملی و فرهنگی در تاریخ معاصر ایران و جایگاه آن در فردای براندازی»، خانه مشروطه ایران، لندن، ۲۶ اکتبر ۲۰۲۵، تهیه شده است.

[ii] Mysticism
[iii] Intoxicated (drunk) sophism.
[iv] Salahshoor, Ali Asghar. 2022. “The Concept of ‘Gods, Other Gods, and All the Gods’ in the Royal Ideology of the Achaemenid Kings.” Ancient Iranian Studies ۱, no. 2 (2022): 55‑۷۹٫ Tissaphernes Archaeological Research Group.

[v] رابطه‌های قابل توصیف میان اندیشه‌های پادشاهی در ایران باستان و موضوع فیلسوف شاه در اندیشه‌های یونان باستان موضوع نوشتار جداگانه‌ای است که برای پرهیز از تطویل کلام در اینجا به آن پرداخته نمی‌شود.

[vi] Asceticism
[vii] Simply naturalism
[viii] Vincent L. Wimbush and Richard Valantasis, eds., Asceticism (New York: Oxford University Press, 1998), 10.
[ix] Gnosticism
[x] Plato. Phaedrus. Translated by Benjamin Jowett. Project Gutenberg, last updated January 15, 2013. https://www.gutenberg.org/ebooks/1636
[xi] Plato. Phaedo: The Last Hours of Socrates. Translated by Benjamin Jowett. Project Gutenberg. Last updated January 15, 2013. https://www.gutenberg.org/ebooks/1658
[xii]  Holler, S. A. (n.d.). Gnosticism: New light on the ancient tradition of inner knowing (Quest Books)
[xiii] Ibid
[xiv] Mysticism
[xv] Pantheism and panentheism represent two fundamentally different views on the possibility of mystical union with the Absolute Truth (the Beloved). However, this topic lies beyond the scope of the present articl

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱۱ / معدل امتیاز: ۴٫۳

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=389678