وقتی مرفهانِ
نوپایِ
بیدرد از راه رسیدند
به تو گفتند
بی مقدار و ناچیزی
و به من نیز.
و ما خواستیم ثابت کنیم
آدمهای مهمی هستیم
آستینها را بالا زدیم
کار کردیم و کار
مرفه بیدرد نشدیم
این حجم کار کم است!؟
زیادترش میکنیم!
موسیقی؟!
به چه درد میخورد؟
تعطیلاش کن؛ برو بچسب به کار!
مرفه بیدرد نشدیم!
کتاب؟!
به چه درد میخورد؟
تعطیلاش کن؛ برو بچسب به کار!
مرفه بیدرد نشدیم!
هنر؟!
به چه درد میخورد؟
تعطیلاش کن؛ برو بچسب به کار!
مرفه بیدرد نشدیم!
خلاقیت؟!
بابا همین روتین رو بچسب!
حوصله داری به خدا؟!
مرفه بیدرد نشدیم!
اخبار، سیاست؟
متنفرم، خطرناکه!
تعطیلاش کن!
مرفه بیدرد نشذیم!
با کار به تنهائی نمیشه؟!
با دزدی چطور؟
اختلاس هم لازم است؟
رانت و رشوه را هم بزنیم قدش؟!
نگو!
باز هم مرفه بیدرد نشدیم!
اما
بردههایِ
بی عزت نفس وُ
بی اخلاق شدیم!
اتوکشیدههای
ناچیز و بیمقدار شدیم!