فاضل غیبی – چهار دهه حکومت اسلامی باید برای هر ایراندوستی انگیزهی کافی باشد، دربارهی سرنوشت میهن خود بیاندیشد. حکومت اسلامی که روی کار آمدنش قابل پیشبینی و تصور نبود، در چهار دههی گذشته نه تنها بر بحرانهای بزرگی غلبه کرده، که خود به بزرگترین بحرانآفرین در سطح جهانی بدل گشته است و چنین وانمود میکند که در چهار دههی آتی نیز بدون کوچکترین تغییری در سیاست سرکوبگرانه در داخل و بحران آفرینی در خارج، دوام خواهد آورد.
اما دوام حکومت اسلامی بیش از هر چیز مدیون ناتوانی اپوزیسیون است. رژیم با استفاده از این ناتوانی نه تنها با تبلیغات گسترده نفوذش را در میان اقشار عقبماندهی مذهبی گسترش داده، بلکه با دمیدن در بوق «مبارزهی ضدامپریالیستی» قشرهای چپزده را نیز از ترس «حملهی دشمن» به پشتیبانی از خود واداشته؛ گهگاه نیز از «بازی با برگ ملی» ابایی ندارد.
در اینسو، نیروی مخالف رژیم پس از چهل سال «مبارزه»، در خوشبینانهترین نگاه از رهبرانی تشکیل شده است، که دیگر هواداران چندان فعالی ندارند. در حالی که هواداران آشکار و پنهان حکومت اسلامی و همچنین طیف رنگارنگی از مبلغان «اسلام نوین و انقلابی»، از ژاپن تا آمریکا و از مسکو تا لندن، «هدایت» امت مهاجر ایرانی را به دست گرفتهاند و با استفاده از جوّ آمریکاستیزی به سوی تشکیل جبههی مشترک چپ اسلامی در خارج از کشور به پیش میروند.
در سوی دیگر، ناتوانی اپوزیسیون نه به سبب ناآگاهی و یا کمبود میهندوستی، بلکه در وهلهی نخست ناشی از نارسایی اخلاقی است. این نارسایی خود را در صحنهی زندگی سیاسی، به صورت دورویی نشان میدهد، که مادر همهی دیگر نارساییها است. به حدی که گویی، پس از تحقق پیشبینی احمد کسروی دربارهی اینکه ملایان روزی حکومت را در ایران به دست خواهند گرفت، باید چهار دهه از تسلط حکومت اسلامی بگذرد، تا هشدار هزارسالهی فردوسی برآورده شود که: «سخنها به کردار بازی بوَد».
آیا با این وصف میتوان تصویری مثبت از آیندهی ایران به دست داد. حتی اگر به معجزهای حکومت اسلامی سرنگون شود، کدام نیروی مخالفی را میشناسیم که «بازی دمکراسی» را جدی بگیرد و به نقشی در اقلیت راضی باشد؟
فرهنگ سیاسی بخشی از فرهنگ اجتماعی است و با فرهنگ «روشنفکری» خویشاوندی نزدیک دارد. چنانکه ویژگی امروزی روشنفکران روند سیاسی جامعه در آینده را تعیین میکند. اگر گرایش عمدهی روشنفکران در دوران پهلوی به چپ اسلامی، بدین معنی بود که در صورت برکناری حکومت شاه، ایران به دامن حکومتی چپ و یا اسلامی درخواهد غلتید، امروزه پریشانی روشنفکران مخالف حکومت اسلامی نشان میدهد، برآمدن جنبشی دمکراتیک و فراگیر برای برکناری حکومت اسلامی در آیندهای نزدیک ممکن نیست.
برای تأیید این ادعا، کافیست به جدالهای قلمی میان هواداران شاه و مصدق، و یا هواداران نظام پادشاهی با جمهوریخواهان و یا هر مورد دلخواه دیگری بنگریم تا به میزان پریشانی موجود پی بریم و به این واقعیت اعتراف کنیم که اگر اوضاع اپوزیسیون به همین گونه بماند، حکومت اسلامی، ایران را نابود خواهد کرد، اما سرنگون نخواهد شد.
با اینهمه میتوان از تاریخ این درس را گرفت، که در مواردی پس از آنکه به نظر میرسد، حکومتی ضحاکی همهی مخالفان را سرکوب کرده باشد، نیرویی ناشناخته از درون جامعه برمی آید که نه تنها نظام بیدادگر را برمیاندازد، بلکه با همیاری همان مردمان پیشین، نظامی با ارزشهای کاملاً متفاوت برقرار میسازد.
امپراتوری بردهدار روم پس از شش سده سلطهی پرقدرت بر نیمی از جهان، به دست مسیحیانی برافتاد که پیش از آن چنان پیگرد میشدند که مراسم مذهبی خود را در غارهای زیرزمینی بجا میآوردند. امپراتوری شوروی نیز در نیمهی دههی هشتاد قرن گذشته در اوج قدرت و گسترش تاریخی خود ظاهرآ همهی گرایشهای دمکراسیخواهانه را (از مجارستان تا لهستان و از آلمان شرقی تا چکسلواکی) نابود کرده بود، اما دمکراسیخواهی در گروهی از حلقهی رهبری، باعث شد که از درون فروپاشد.
البته باید به این درس مهم تاریخ نیز توجه داشت که نظام توتالیتر، چنانکه در ماهیت اوست، هیچگاه نمیتواند جای خود را به نظامی نیمهتوتالیتر بدهد، بلکه باید به کلی سرنگون و جای خود را به نظامی با ارزشهای کاملاً دیگری بدهد. بنابراین همانطور که در هیچ جا «سوسیالیسم با چهرهی انسانی» socialism with a human face نتوانست جانشین رژیمهای کمونیستی شود، حکومت اسلامی نیز نخواهد توانست جای خود را به حکومتی با اسلام نیمبند بدهد.
بدین سبب برای یافتن آلترناتیو واقعی برای حکومت اسلامی، منطقاً باید به جریانی توجه کرد، که از ارزشهایی کاملاً متفاوت برخوردار است و بدین سبب نظام حاکم آن را دشمن خود میانگارد و با تمام قوا سرکوب میکند، زیرا وجودش در هر محدودهای کافیست تا قدرت و نفوذ رژیم «توتالیتر» (تمامیتخواه) را محدود کند.
یافتن چنین جریانی در سایهی حکومت اسلامی دشوار نیست، زیرا رفتار دشمنانهی حکومتگران اسلامی با بهائیان به حدی است، که جای شکی بجا نمیگذارد که رژیم جریان بهائی را خطرناکترین دشمن خود میشمارد و فتوای نجاست و تحریم هرگونه تماس با آنان از سوی ولی فقیه و رهبر انقلاب، شاهد کوچکی بر این واقعیت است.
نابودی کامل جریان بهائی در ایران از همان فردای انقلاب اسلامی بالاترین هدف داخلی حاکمیت اسلامی بود و با وجود اعتراضات گستردهی جهانی با قاطعیت دنبال شد. کشتار و غارت بهائیان در همهی شهرها و روستاها، اخراج بدون استثنا از تمامی نهادهای کشوری و تصرف اموال و سرمایهها و جلوگیری از تحصیل دانشجویان و دانش آموزان بهائی به روشنی هدف بی چون چرای حکومتگران اسلامی را مبنی بر نابودی جریان بهائی به نمایش گذاشت.
برای آنکه علت دشمنی هیستریک ملایان با بهائیان را دریابیم، شاید آسانترین راه نگاهی به «انجمن حجتیه» باشد. این انجمن که پیش از انقلاب «انجمن ضدبهائیت» نامیده میشد، در دههی سی خورشیدی با پشتیبانی همه جانبهی ساواک از یکسو و ملایان از سوی دیگر شروع به کار کرد. پشتیبانی ساواک از این رو بود که بهائیان با جمعیتی چند صدهزار نفری بزرگترین تشکیلات موجود در ایران را تشکیل میدادند و ظاهراً برای حکومت شاه لازم مینمود که تشکیلاتی اسلامی و منسجم، از رشد بهائیت در ایران جلوگیری کند.
ملایان نیز، به ویژه پس از کوشش دولت برای به رسمیت شناختن حقوقی برای اقلیتهای مذهبی و سپس انقلاب سفید که در جهت تحدید نفوذ اسلام سیر میکرد، پایگاه قدرت خود را با گسترش بهائیت در خطر میدیدند و اگر در نظر گیریم که جمعیت بهائیان در دههی پنجاه فقط در پایتخت از مرز دویست هزار گذشته بود، میتوان دریافت که چرا طیف وسیعی از آخوندها (و حتی خمینی) با پرداخت بخشی از «سهم امام»، حجتیه را از امکاناتی بیکران برخوردار میکردند.
پشتیبانی ساواک از انجمن حجتیه، از یکسو بیپایگی تبلیغات اسلامی دربارهی نفوذ بهائیان در دستگاه اداری و سیاسی آن دوران را نشان میدهد و از سوی دیگر بنبست واقعی حکومت شاه را برملا میکند. محمدرضاشاه در پی تدابیری بود که به پیشرفت جامعه دامن زند، اما این تدابیر یکسره در جهت آموزههای بهائی قرار داشت و دشمنی ملایان مرتجع را برمی انگیخت و تهمت بهائی بودن را متوجه او می ساخت. بدین سبب این وظیفه بر عهدهی ساواک گذاشته شد که از هر جهت از انجمن حجتیه پشتیبانی کند، با این هدف که برای مبارزه با بهائیت، بجای استفاده از اسلام سنتی، انجمنی به میدان آید که بدلی از بهائیت باشد!
پس از آنکه برای کندترین اذهان نیز روشن شده بود که بهائیان را می توان کشت و یا آزار داد، اما با افکار پوسیده و خرافی اسلامی نمیتوان از رسوخ خواستههای امروزین و مدرن بهائی (مانند برابری حقوق زن و مرد، حقوق شهروندی برای همه، آزادی بیان، دمکراسی پارلمانی، جدایی دین و دولت و بالاخره اعلام وابستگی مذهبی به عنوان امری خصوصی) جلوگیری کرد.
انجمن حجتیه میکوشید با تقلید از بهائیان در کلاسهای غیرعلنی هفتگی که در آنها «تریبون و صندلی جای منبر و قالی» را گرفته بود، جوانان مسلمان را از طرفی با آموزههای بهائی و از طرف دیگر با ایرادات وارده بر آنها آشنا کند. از این راه به برانگیختگی ذهنی و همچنین به اعتماد به نفس اسلامی دامن زده میشد و کادرهای ورزیدهای برای نفوذ در تشکیلات بهائی تربیت میشدند.
از آنسو، با بهرهگیری از آموزههای بهائی، از اسلام تصویری نوین ارائه میکردند، که برای نسل جوان مسلمان نیز جالب بود. مثلاً مدعی شدند که اسلام (که بنا به قران، دینی است برای «ام القرا وَ مَن حولَها» (مکه و اطرافش) دیانتی جهانی ورای ملیت، نژاد و جنس است. اعتقاد اسلامی، مخالف دخالت در سیاست است و نباید در پی گسترش اسلام به وسیلهی جنگ جهادی بود. باید ظاهری آراسته و لباسی پاکیزه داشت و از نشست و برخاست با پیروان دیگر ادیان ابا نکرد و «برخورد جدلی و غیرهیجانی» را جایگزین کوشش برای حذف فیزیکی دگراندیشان کرد. اما از همه مهمتر، کوشش برای برخورد عقلانی به اعتقادات مذهبی بود، که جوانان عضو حجتیه را (حتی در مقایسه با هواداران مجاهدین) به سرآمدان نسل نوین مسلمان بدل میکرد.
البته تقلید آموزههای بهائی از این نظر خطرناک بود که می توانست به جلب اعضای جوان حجتیه به بهائیت منجر شود، از این رو رهبران انجمن به شدت بر چند ویژگی اسلامی تکیه میکردند و میکوشیدند بدین وسیله هویت اسلامی اعضا را تضمین کنند. از جمله «امر به معروف و نهی از منکر» بود که اعضا را در زیر کنترل متقابل قرار میداد. دیگر اعتقاد به «ظهور مهدی موعود» که با مراسم دعا و از طرف دیگر با برخورد و توهین به اعتقادات بهائی تشدید میشد. اما از همه مهمتر، استفاده از «تقیه» (دروغ) به عنوان وسیلهی مهم برای جلب اعتماد بهائیان و ورود به گردهماییهای آنان بود. تشکیلات حجتیه با چنین ویژگیهایی در نیمهی دههی چهل به بزرگترین تشکّل اسلامی در ایران بدل شد و گویا حتی در کشورهای همسایه مانند هند و پاکستان گسترش یافت.
پس از انقلاب نیز همین برتریها کمک میکرد که اعضای حجتیه به سرعت اهرمهای حکومت اسلامی را به ویژه در زمینههای اقتصادی، سیاست خارجی، آموزشی و رسانهای تصرف کنند. به حدّی که به وحشت ملایان سنتی دامن زده شد و خمینی پنج سال پس از انقلاب انجمن را با تهدید شدید به تعطیلی مجبور کرد. با اینهمه اعضای سابق حجتیه در مقایسه با آخوندهای حکومتگر حکم «یک چشمها در شهر کوران» را داشتند و تنها آنان بودند که میتوانستند «با گفتمانی مدرن از سنت دفاع کنند». به همین سبب هم با وجود حملات تبلیغی علیه حجتیه، اعضای سابق آن (مانند پرورش، باهنر، ولایتی، صیاد شیرازی، حداد عادل، عبدالکریم سروش و کمال خرازی…) بسیاری پستهای کلیدی حکومت اسلامی را در دست گرفتند.
از این رو باید پرسید، چرا حجتیهایها نتوانستند با تأثیری که از بهائیت گرفته بودند، به نوبهی خود تأثیر مثبتی بر حکومت اسلامی بگذارند و در نهایت به عنوان پادو آخوندهای سنتی عمل کردند؟
پاسخ این است که آنان آموزههای بهائی را با ماهیت این آیین اشتباه میگرفتند. آموزه ها و اعتقادات مذهبی تنها ظاهر ادیان را میسازند و ادیان را باید نه با آنها، بلکه از نظر موفقیت در تربیت اخلاقی پیروان سنجید. اعضای حجتیه با آموزههای بهائی آشنا شدند، اما نمیتوانستند راستی گفتار و درستی رفتار را از آنان بیاموزند؛ وانگهی از درک تشخص فردی و سرافرازی انسانی که محور آموزههای بهائی است ناتوان ماندند.
کانون تربیت اخلاقی، راستی است و بدون آن دیگر موازین اخلاقی نقش بر آب است. در نهایت نیز التزام حجتیه به تقیه و پایبندی بهائیان به راستی، باعث شد که این دو گروه دو قطب آشتیناپذیر در جامعهی ایران را تشکیل دهند، که اولی با تکیه بر تقیه به بالاترین مقامات در حکومت اسلامی دست یافت و بهائیان که به کلمهای میتوانستند وابستگی مذهبی خود را انکار کنند، به خاطر استواری در راستگویی، بزرگترین آزارها و صدمات قابل تصور را به جان خریدند.
امروزه حجتیهایها بر اهرمهای قدرت سوارند، اما در پیشگاه تاریخ به سهم خود مسئول سقوط انسانی و فساد گستردهی اخلاقی در ایران امروز هستند و بهائیان که نیمی مجبور به ترک میهن و نیمی دیگر به تبعید در وطن، با هر نوع محرومیت قابل تصوری دست به گریبان هستند، گروهی اجتماعی را تشکیل میدهند که بدون آنان تولدی دیگر برای جامعهی ایران قابل تصور نیست. بهائیان درست با تکیه بر سلامت اخلاقی توانستند، چه در دانشگاه مخفی در ایران و چه در خارج از کشور، انبوه چند صدهزار نفری از متخصصان را تربیت کنند که در نوسازی ایران آینده نقش مهمی برعهده خواهند داشت. همین امروز نیز در خارج از کشور نخبگان منسوب به جریان بهائی، از بهرام بیضایی تا فرهنگ هلاکویی و از احسان یارشاطر تا آرامش دوستدار، کم نیستند.
بسم الله الرحمن الرحیم
الی الابد دین ایران اسلام و مذهب ان تشیع می باشد
هر دینی دارای بدی خویش است. اما اینکه چه دینی کجا باشد میتواند باعث پسرفت یا پیشرفت شود. اسلام در عربستان باعث پیشرفت شد و در ایران باعث تباهی. پس اسلام از ایران باید برود. و انا دین بهائی: این دین هم دارای ایرادهای خود است، اما نوین ترین دین در زمان خود بود و امروز دینی بسیار مدرن در افکار و اخلاق است . این دین اگر دین ایران شود میتواند ترکیب بسیاری موفقی شود، چون دین یهود و اسرائیل. دین بهائی و ایران که باعث پیشرفت و تجدد میشود
متمم قانون اساسی مشروطه که سلطنت محمدرضا شاه طبق آن رسمیت داده شده بود
مورخ ۱۴ ذیالقعده الحرام ۱۳۲۴
کلیات
اصل اول
مذهب رسمی ایران اسلام و طریقه حقه جعفریه اثنی عشریه است باید پادشاه ایران دارا
و مروج این مذهب باشد.
اصل دوم
مجلس مقدس شورای ملی که بتوجه و تأیید حضرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل مرحمت
اعلیحضرت شاهنشاه اسلام خلد الله سلطانه و مراقبت حجج اسلامیه کثرالله امثالهم و
عامه ملت ایران تأسیس شده است باید در هیچ عصری از اعصار مواد قانونیه آن مخالفتی
با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام صلیالله علیه و آله و سلم
نداشته باشد و معین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه بر عهده
علمای اعلام ادامالله برکات وجودهم بوده و هست لهذا رسماً مقرر است در هر عصری از
اعصار هیئتی که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از
مقتضیات زمان هم باشند باین طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه
اسلام بیست نفر از علماء که دارای صفات مذکوره باشند معرفی بمجلس شورای ملی
بنمایند پنج نفر از آنها را یا بیشتر بمقتضای عصر اعضای مجلس شورای ملی بالاتفاق
یا بحکم قرعه تعیین نموده بسمت عضویت بشناسند تا موادیکه در مجلسین عنوان میشود
بدقت مذاکره و غور رسی نموده هریک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه
اسلام داشته باشد طرح ورد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رأی این هیأت علماء
در این باب مطاع و متبع خواهد بود و این ماده با زمان ظهور حضرت حجتعصر عجلالله
فرجه تغییر پذیر نخواهد بود.
جواب به سوال مقاله: نه. قطعا نه. ایران آینده ایرانی خواهد بود نه اسلامی نه مسیحی نه بهایی نه زرتشتی نه هیچ دین دیگه. ایران ایرانه. دین امر شخصی هست مشروط به این که به کار بقیه کار نداشته باشه و آسیبی به کسی نرسونه و از قوانین مدنی و انسانی پیروی کنه.
با تشکر از مقاله نویسنده گرامی توضیح کوتاه , بهرام بیضایی آرانی کارگردان و نمایشنامه نویس ایرانی در خانواده بهایی متولد شد , پدر ایشان ذکایی بیضایی از شاعران بهایی بودند , بهرام بیضایی هرگز تسجیل نشد و خود را یک بهایی نمی داند توضیح , تسجیل شدن یعنی اینکه یک بهایی باید اسم خود را در سجلدات بهایی ثبت کند و شماره تسجیلی به ایشان داده میشود که در حیفا ثبت میگردد , دوم اینکه آرامش دوستدار فیلسوف ایرانی آلمانی هم در خانواده بهایی متولد شدند ولی تسجیل نشدند انتهی .
ترجمه آثار بهاءالله از عربی به انگلیسی یا از فارسی به انگلیسی جالب است.
بهاءالله مینویسد: , ای بندگان من, ای غلامان من, ای نوکران من, ای کنیزان من
ترجمه اینها به انگلیسی: Thou My dear ones, My beloved ones, My sweetest ones
آخوند شارلاتان آخوند است چه در لباس چه بدون لباس!
علق در زبان هجایی عرب مصدر تعلق است. علاقه, تعلق, متعلق و……
در دوران بربریت و عصر حجر پدر فرزند را متعلق به خود میدانست.
آخوند ها هم در ایران منطبق با این فتوا میدهند که پدر بر گردن فرزندان حق دارد.
دورانی بوده که از شمال آفریقا تا معبد های عراق و سوریه فرزندان خود را در کشتار گاه ها قربانی خدایان میکردند.
پدری که با دست خودش فرزندانش را قربانی خدایان میکرد از احترام خاص اهالی برخوردار میشد.
این بربریت است که در دوران مدرن هم به بقای خود ادامه میدهد.
جنگ ایران و عراق و قربانی کردن کودکان در جنگ, جنگ سوریه, فلسطین.
اولین آیه قرآن از علق شروع میشود. که آن را به اسپرم تفسیر میکنند. این همان دعوای پدر سالاری در ادیان ابراهیمی است. جدالشان سر این بود که کی فرزند فلان پیامبر هست یا نیست. به همدیگر اتهام حرامزادگی میزدند.
بهاالله میگوید: من آدم بودم, من موسا بودم, من زرتشت بودم, من کریشنا بودم, من بودا بودم و من محمد بودم.
این همان منطق و مکتب “اسپرم و خون” است. شعار بربریت, عشیره گرایی, پدرسالاری را بهاءالله به اوج رسانده است.
پس معلوم است بها الله هم آثار مسیحیت را نخوانده است که در هر چهار کتاب انجیل عیسی میگوید:
از جهان میندیش, در جهان بیاندیش چون حیوانات هم اسپرم و خون دارند!
بنظر من نویسنده کوشش کرده با مخلوط مطالبی درست بهمراه مطالب غلط افکار خواننده را گیج کند تا پشیمان شود بررسی های خود را بدون تعصب ادامه دهد. در این راه انواع گروه های زیادی هستند که این سرگیجی ها زیادتر میکنند ….البته هر کس آزاد است عقاید خود را ابراز کند ولی بنظر من بی فایده خواهند بود. نمیدانم ایا اثار زیادی از خود بهایئان مطالعه کرده ابد یا نه زیرا تمام اثار بهایئان اکنون قابل مطالعه هستند و میتوانند به رایگان بخوانید .در این دنیای بسیار پیچیده و ضد و نقیض راه های زیادی وجود دارند که باید هرکس نقش خود در جامعه پیدا کند.فرزین دوستدار
از قدیم و ندیم مشتی آخوند و جهادی مردمان خاور میانه را غارت کرده بعد اینکه پولدار شده لیبرال میشن (بهایی, اصلاح طلب, فلان طلب, بهمان طلب) میان خارج حال و حول. دو چهره بودن اینها را میشه بدون هیچ مشکلی دید. مصرف داخلی و خارجی گفتمان. در جلسه ای آفریقایی های آمریکایی تبار به ویدئو از عبدالبها نگاه میکردند تحت عنوان نیویورک شهر میثاق. از او میپرسند نظرش راجع به کوکلوس کلان ها چی است ? که آن زمان در سراسر آمریکا سیاه پوستان را ترور میکردند. با زبانی خاص آخوندی میگه. این مسئله با جهان مرتبط است. سیاه پوستی پرسید, اولین چیزی که با این پاسخ به ذهنتان خطور میکند چی است? یک جوان سیاه پوست گفت: یعنی آفریقایی عقب مانده است و سفید پیشرفته!
تساوی زنان و مردان از زمان طاهره قره العین برای بهائیان اعلام شده است و آنها سعی میکنند در این مسیر رشد کنند.
((این خدا مگر بیمار است که این همه مدت را صبر کند. و بعد اینکه زن نابود شده حرف از تساوی بزند چون “خارجی پسند” است. آخوند ها هم در ایران میگویند زن “چه” هست?, اما اروپا و غرب میآیند “غرب پسند” طرفدار تساوی میشوند))
همجنسگرائی از نظر بهائیان رشد ناسالم روان انسانی است ((بله سلامتی روان شما را میبینم که در مقایسه با روان من کجای کار است!)) ولی رفتار با آنان باید بر مبنای احترام و حفظ حقوق بشر آنان باشد. ((همینکه دکتر نیستید, و به همین سادگی نسخه میپیچید, و هرزه چاک دهان می گویید = رشد ناسالم روان انسانی – خود فحشا ترین اهانت به حقوق بشر است!))
شهباز به “همجنسگرا بهائی تنها” – دنباله پاسخ به شما (شهباز)
اگر فرد بهائی عقیده ی دیگر داشته باشد میتواند به آسانی از لیست بهائی ها بیرون رود. ((بیرون برود – درون بیاید?))
معابد بهائی برای وحدت انسانها و خدمت به نوع انسان ساخته میشود. ((مذهب ها قبل قدرت = ما خدمت میکنیم – بعد قدرت = تشریف ببرید به تمام مذهب ها از بهترین تا بد ترین و خود بخوانید, قبل قدرت چه بودند و بعد قدرت چه شدند.
همون آخوند ها قبل قدرت خدماتی به محرومان و نوع انسان میکردند که هیچ مذهبی دیگر نکرد! – سند میخواهید?))
تمام کلاسهای بهائی برای بهائیان و غیربهائیان مایل به شرکت در آنها مجانی است. تبرعات پول به صندوق بهائی آزاد و موضوع وجدانی است و کسی کنترل نمیکند. ((شهریه اجباری است لطفآ دروغ نگید!))
شهباز اینجا کامنت به تعداد حروف محدود است. پاسخ شما را در پرانتز مینویسم
نوشتید: تمام حرفهای شما بدون استثنا کاملاً با تعالیم آئین بهائی مغایرت دارد.
(وحشت شما از اینکه دیدگاه من مغایرت داشته باشد چیست? و چرا اصلان “باید” فکر من مطابق تعالیم بهایی باشد? شاید چیزکی خارج از تعلیم بهایی باشد و چرا باید از اعتبار ساقط باشد? چونکه بهایی یک دیانت کالت هست (Cult)?
نوشتید: ازدواج امر اختیاری است نه اجباری ولی روابط جنسی برای بهائیان فقط در کانون زناشوئی مجاز است.
(مجاز است, اگه مجاز است “اختیار دیگر چه صیغه ای است?”, شرط اختیار به “نه” گفتن است نه گردن نهادن به مجاز و مجازات!)
تساوی زنان و مردان از زمان طاهره قره العین برای بهائیان اعلام شده است و آنها سعی میکنند در این مسیر رشد کنند. همجنسگرائی از نظر بهائیان رشد ناسالم روان انسانی است ولی رفتار با آنان باید بر مبنای احترام و حفظ حقوق بشر آنان باشد. این صریحاً به همه ی بهائیان اعلام شده. سند آن را به من نشان دادند.
هموطن شما هم لطف کنید مثل من این سوالها را با بهائیان شهرتان در میان بگذارید و با سند و مدرک خواهید دید که حرفهای شما صادق نیست.لطفا در دام تبلیغات آخوندها نیفتید.
تمام حرفهای شما بدون استثنا کاملاً با تعالیم آئین بهائی مغایرت دارد. ازدواج امر اختیاری است نه اجباری ولی روابط جنسی برای بهائیان فقط در کانون زناشوئی مجاز است. اگر فرد بهائی عقیده ی دیگر داشته باشد میتواند به آسانی از لیست بهائی ها بیرون رود. معابد بهائی برای وحدت انسانها و خدمت به نوع انسان ساخته میشود. تمام کلاسهای بهائی برای بهائیان و غیربهائیان مایل به شرکت در آنها مجانی است. تبرعات (پول به صندوق بهائی) آزاد و موضوع وجدانی است و کسی کنترل نمیکند.
هموطن گرامی! برای قضاوت باید آئین بهائی را از راه کتابهای اصلی و رفتار جامعه ی بهائی شناخت کاری که من کرده ام. بهائیان سیستم درس اخلاق دارند که از کودکی ۳ سالگی تا ۱۸ سالگی ادامه دارد و در آن لذت اخلاقی بود و ذوق و شوق خدمت به همه تعلیم داده میشود آن هم نه از طریق تلقین بلکه بحث و مکاشفه با استفاده از علوم. البته کار آموزش مادام العمر برای بزرگسالان هم ادامه دارد تا هرکسی فقط شنونده نباشد بلکه سهیم در پیشرفت جامعه گردد. از اینرو وقتی اکثریت هم بشوند شانس خوبی دارند اخلاقی بمانند. البته همانطور که اکثر هموطنان گفتند همه عزیزند از جمله بهائیان.
گرامی شهیدی عزیز هیچ هم میهنی به ویژه قشر آگاه و آنها که با اینترنت سر وکار دارند اگر سایبری رژیم نباشند خواهان کشتار یا محدود کردن یا مانند این رژیم توتالیتر یکسان کردن مردم از لحاظ دینی نیستند و تقریبا تمامی آنها خواهان جدی جدایی دین از اداره کشور و امور اجتمائی هستند و سبب ان همین چهل سال حکومت نادانان و ابلهان حاکم بر کشور است بنابرین اساس است که نقدی بر این مقاله دارند و به قول زنده یاد شاعر میهن پرست و ایران دوست نادر نادرپور عزیز : وزین پس خدا را نیارم ستودن …. که دین فتنه آورد در سرزمینم . پیروز و پایدار باشید .
“پس از آنکه برای کندترین اذهان نیز روشن شده بود که بهائیان را می توان کشت و یا آزار داد، اما با افکار پوسیده و خرافی اسلامی نمیتوان از رسوخ خواستههای امروزین و مدرن بهائی (مانند برابری حقوق زن و مرد، حقوق شهروندی برای همه، آزادی بیان، دمکراسی پارلمانی، جدایی دین و دولت و بالاخره اعلام وابستگی مذهبی به عنوان امری خصوصی) جلوگیری کرد.”
دیدگاه نویسنده این خواسته های بهایی است برای ایران اینده نه اینکه همه بهایی بشوند. لطفا دوباره بخوانید و با افکار باز بخوانید نه افکار پوسیده و خرافی و متعصب بقول نویسنده.
باز هم نسبت دادن مطالب مخرب و بدون سند به شاه فقید
۲= با وجود اینکه در سیاست خارجی فوق العاده قوی و مسلط و محیط بود در سیاست داخلی چون مانند ملایان که با تردستی و آموختن از ارباب بزرگشان انگلیس از تفرقه و دو دستگی ( اصلاح طلب , اصولگرا , خودی , غریبه ) استفاده نمیکرد چندان قوی نبود چرا که بر خلاف نظر نویسنده تنها به ایران می اندیشید و پیشرفت ایران . پزشک شاه بهائی ,فرماندهان ارتش بسیاری مسلمان ,مجلس کشور متشکل از اقشار مختلف و,,,اگر محمد رضا شاه فقید مانند ملایان به جای پیشرفت کشور و مدرن سازی ان که اتفاقا آنرا تبلیغ هم نمیکرد و وظیفه خود میدانست به این چیزها میاندیشید که وای بر ما بود که هنوز از ذخیره و آبروی ان روزگاران استفاده میکنیم .
۱= با تشکر از نویسنده مقاله , به هموطنان بهای خود که دوستان بیشماری هم در بین آنان دارم احترام میگذارم همچنین به هموطنان ارمنی , آسوری , یهودی و سایر ادیان دیگر و اتفاقا تمامی آنها بسیار میهن دوست هستند و عاشق ایران ولی اینکه نوسینده این مقاله که البته و حتما نظر خود را بیان کرده اینچنین محمد رضا شاه را در کشورداری معرفی میکند با کمال تاسف نقطه مقابل کسانی هست که بر عکس این شاه را به مسجد داری و .. متهم میکنند . محمد رضا شاه پادشاهی برای تمام اقشار کشور بود برای وی میهن بالاتر از این دین و آیین ها بود , نباید افکار مردم را در این برهه حساس مغشوش کرد و اتفاقا نقطه ضعف محمد رضا شاه این بود که ,,,
امکانات تبعیض در دیانت بهایی زیاد است. دختر “باید” ازدواج کند. سر پیچی از قانون یعنی سر پیچی از دیانت بهایی. (همان ملحد در اسلام). همدیگر را نظارت کرده و فیلتر میکنند. انتخاباتی که بیشتر شبیه یک کالت (CULT) هست. سو استفاده های مالی پروژه های عظیم معبد سازی. از بهایی ها پول اضافه بر شهریه میخواهند. همه ی بهایی ها “باید” شهریه پرداخت کنند! منتقد اگر به حسابشان اتحاد شکنی کند طرد میشود. تبلیغ شدید “زنانه – مردانه” بودن در این دین. زنان عملا در سطح پایین تر از مردان دکور میشوند. زن به عنوان هیات مدیره انتخاب نمیشود! همجنسگراستیزی در لحن, رفتار و ادبیات مشهود است. – ما بهایی ها همجنسگرایی را بیماری می دانیم. خود همین نماد بربریت است.
بهائیان «اکثریت آنان انسانهای راستگو، انساندوست، ایران دوست، خیرخواه عموم و خدمتگذار نوع بشر میباشند»؟! خب، به این دلیل که در اقلیت هستند!!
هر وقت در ایران هشتاد میلیون بهائی داشتیم اونوقت میبینیم که شما باز هم این ادعا رو میتونید مطرح کنید یا نه.
جای دین در پستوی دلهاست و بهتره بعد از اسلام خمینی به سراغ اسلام دیگری مثل اسلام بهاءالله نرفت!
بابا! بذارید مردم بدون این ادعاها زندگی بکنند. هر کس هم دینداره، خوش بحالش! لطفا آن را برای دیگران تبلیغ نکند.
از کرامات شیخ ما چه عجب
مشت را باز کرد و گفت وجب
آقاى غیبى مى گوید بدون بهائیان آینده اى براى ایران متصور نیست. این سخن به ظاهر درست مغلطه آخوندیست. تعصب آمیز و ضد بشرى و ضد علمى است.
سخن درست این است:
بدون هر ایرانى آینده اى براى ایران متصور نیست.
بهائى ایرانى مانند هر فرد دیگرى جان شیرین ایران است.
بدون جامعه کلیمیان، بدون جامعه ارامنه، بدون جامعه بهائیان و بدون جامعه مسلمانان و بدون جامعه بى دینان و … و خلاصه بدون همه ایرانیان آینده خوبى براى ایران متصور نیست.
تعصب را کنار بگذارید.
از کوزه همان برون تراود که در اوست.
بى شک اندیشمندان بهایى نقش مهمى در روند توسعه ایران داشته اند. همان گونه که یهودیان و ارامنه ایرانى و صوفیان موسیقى ایرانى را زنده نگه داشته اند. ولى آیا اندیشمندان مسلمان نقشى در توسعه کشور نداشتند؟
همه این کارهاى خوب نه به علت دین بلکه به علت خردگرایى انسان بوده است. همه ادیان در زمینه کارهاى علمى ممانعت هاى ویژه خود را دارند و این استثنا ندارد.
گوشه هایى از خرد و علم در باورهاى هر دینى دیده مى شود. روند توسعه خردگرایى طرفداران متعصب دینى را به وادى تطبیق دین با خرد و دانش کشانده است. روزگارى شیعیان مدرن چون بازرگان در کارى فکاهى در جستجوى یافتن قوانین علمى در قرآن بودند. من از دوستان بهایى مى خواهم که این کار فکاهى را تکرار نکنند.
کار شاهنشاه فقید را به بک دین خاص وصله نکنیدو این کار بر اساس علم و دانش آن زمان بود.
هر دینى یک ساز و کار اجتماعى دارد و بخشى از دانش زمانش را قبول دارد ولى دین بر اساس علم نیست و بر اساس خرد هم نیست. یک دستورالعمل از پیش نوشته است.
این که بهائیت جهان وطن است با فضاى جهان کنونى هنوز مغایرت دارد. نه شاهنشاه فقید جهان وطن بود و نه هم اکنون فضا براى جهان وطنى شدن مهیاست. ما ایرانى هستیم.
هر دینى که در امور شخصى و دنیوى دخالت کند، آینده اى در میان مردم ندارد.
همچنین تجربه تاریخى نشان مى دهد رفتار دین زمانى که در اقلیت است با رفتارش زمانى که در اکثریت است فرق دارد.
همه اقلیت هاى دینى براى تکثر گرایى جوامع مهم هستند.
آقای فاضل غیبی، شما دو اتهام جدید را بدون ذکر مدرکی در این مقاله بیان میکنید، ۱. سیاست توسعه شاه برای ایران در پی تفکرات بهائئ بود ۲. ساواک پشتیبان انجمن حجتیه بود با هدف مبارزه با بهائیت.
لطف کنید این مدارک را هم ضمیمه مقاله سر تا پا آشفته خود کنید چون تا به حال هیچ مدرکی دال بر حرفهای شما موجود نیست.
به هموطنان بهایی بعد از انقلاب حقیقتا جفا شد.بسیاری از مغزهای متفکر این مملکت، گرایش های بهایی داشتند و دارند یا دستکم در خانواده بهاییان رشد و پیشرفت کردند.مقصود آقای غیبی این است که در ایران آینده باید از این سرمایه بزرگ جهت پیشرفت کشور بهره برد، نه اینکه همه بهایی شویم!
لطفا نظر نویسنده را با دقت بخوانیم.ایشان دیدگاههای دنیوی واین جهانی بهائی را برای ایران توصیه میکند .دیدگاههائی که شاه در انقلاب سفید از ان استفاده کرد وباعث ترقی روز افزون ان شد وهمان دیدگاهها بود که خمینی در ان زمان به شاه اعتراض کرد که چرا انها را اجرا کرده مانند تساوی زن مرد وخانه های انصاف وسهیم کردن کارگران در سود کارخانه ها و…در ان سخنرانی خمینی شاه راتهدید به بهائی بودن کرد.من معتقدم اگر با نظر نویسنده مخالفیم انرا مستمسک هجوم به بهائیان نکنیم بلکه ایده های بهائی مابی را نقد کنیم ومستدل تساوی زن ومرد وسهیم کردن کارگران درسود کارخانه ها وخانه های انصاف وسواد اموزی را نقد کنیم
آیا تا بحال به پیشگویی کتاب مقدس در مورد ایران توجه کرده اید؟ اگر خیر، لطفا به فصل ۴۹ کتاب ارمیا مراجعه نموده و آیات ۳۴ الی ۳۹ را مطالعه بفرمائید. لطفا توجه بفرمائید که منظور از “عیلام” همان ایران امروزی خودمان است. این پیشگوی هنوز به مرحله انجام نرسیده است. پس آیا میتوان سوال مطرح شده در مقاله جالب کیهان را اینگونه تغییر داد: “آیا ایران آینده مسیحی خواهد بود؟”…
معلوم است که در بین بهائیان هم آدمهای بد و سودجو بوده و هستند. اما اکثریت آنان انسانهای راستگو، انساندوست، ایران دوست، خیرخواه عموم و خدمتگذار نوع بشر میباشند. تا آنجائیکه خودشان و تشکیلاتشان صریحا اعلام کرده اند دنبال قدرت سیاسی نیستند بلکه سیاست درست را ناشی از اراده ی عموم مردم در سایه گفت و شنود صلح آمیز و خیرخواهانه میشناسند. اساس این اراده عموم را هم در ذوق و شوق خدمت به همه قلمداد میکنند.
جهان ما به نقطه ای در حال رسیدن هست که بشر عامل تمام گرفتاری ها رو از دین میبیند در نتیجه عالم بسمت دین ستیزی میرود که البته شاید هم محق باشد. بنده اعتقاد دارم که بساط بدین طریق سالها میگذرد تا بشر به این نتیجه برسد بدون دین ادامه زندگی جامعه مشگل است در نتیجه تحقیق مینمایند تا دینی که منطبق با حال و زمان باشد رو انتخاب کنندواین مسائله در زمان ادیان قبل مثل مسیحیت هم اتفاق افتاد اگر اشتباه نکنم.
همه ادیان سر تا پا بر یک اساس میچرخند. انسانها همیشه به برتر بودن علاقه خاصی داشتند. موسی و مسیح و محمد هم از این کاراکتر خارج نبودند. دین بیزنس است و هر کسی به قسمتهای بالایی این هرم نزدیک باشه از حماقت دیگران بیشترین استفاده مادی رو میبره. بهایی هم یکی مثل بقیه. آشنایان بهایی داشتیم که از بقیه سود جوها عقبتر نبودن که هیچ، به دیگران چند تا سور هم میزدن. لطقا بت سازی نکنید. از بازی ادیان و سهامدارانش خارج بشین. این آخوندا که جمعیتشون بیشتر از بهایی ها بودن چه بلایی سرمون آوردن، تصور میکنین که اقلیت بهایی چه کار خواهند کرد؟
اگر جایگزینى براى اسلام مى خواهید، مهر آئین باشید.
دین را کنار بگذارید و ستایشگر و عاشق هستى باشید.
آئین مهر چنین است و تمام چشن هاى باستانى ما از این آئین است.
بنظرم این تحلیل سراسر غلط، سطحى، غیر علمى و مهم تر از همه بسیار خطرناک است. این تحلیل تیغ جمهورى اسلامى را علیه هموطنان مظلوم بهایى ما تیز مى کند.
بهائیان اعتقادى به وارد شدن به دایره سیاست ندارند.
من دختران جوان بهایى دیده ام که بهایى بودن را دوست ندارند. از هر قید و بندى و از هر دینى گریزان هستند. آشنایان شیعه جوان خود را مسلمان شیعه میدانند ولى مى خواهد رها از قید و بند باشند.
بنظرم در ایران آینده مردم دین خود را خواهند داشت ولى از قید و بندهاى دین خود گریزان مى شوند و دین مى شود امرى بسیار شخصى و درونى فرد.
اسلام دین واردادتى است وباید از کشور ریشه کن شود
مردم احتیاج به دین ندارند (اسلام و مسیح وووووو )
ولى ایرانیان میتوانند و باید به هـویت ایرانى خودشان بازگشت کنند (ادیان ایرانى )
البته اکثر جوانهـا از دین متنفر هـستند و چه خوب
آینده ایران بهایی نخواهد بود ولی بر آموزه های بهایی استوار خواهد شد . این آموزه ها کمک خواهند کرد که راستی و درستی در جامعه جریان یابد و همه افراد ایرانی را ازهر قوم ونژاد و باور و دین وحتی نا باوران دینی را شامل خواهد شد
از کیهان لندن که این تریبون آزاد را دارد خیلی ممنونم. اما دین، دین است و بهایی هم همان مسلمانه که فکر میکند «اسلام ناب محمدی» را کشف کرده. بهایی به دین خودش و مسلمان و مسیحی و بقیه هم به دین خودش. ایران آینده رنگارنگ خواهد بود و نه «بهائی»! البته ممکنه نویسنده مثل بعضی مسلمانها که همه چیز خوب را از اسلام میدانند مدعی بشود که منظورش از «بهایی» همین «رنگارنگ» بودنست! خب، در این صورت چرا بهائی؟ چرا ایران آینده «بی دین» نباشه؟! یا مثل غرب مسیحی نباشه؟! اینم بگم یکی از دروغگوترین آدمهایی که در عمرم دیدم بهایی بود! پیروان بهایی هم مثل بقیه خوب و بد دارند و چون حالا سرکوب میشوند دلیل ندارد که مقدسشان کرد!
متاسفانه بهاییان در این ۴٠ سال متحمل سختی های بسیاری شدند. البته مسیحیان، یهودیان، بی دینان و …. متحمل سختی شدند، و روزی باید عدالت در مورد تک تک آنها اجرا شود، ولی در ایران فردا، دین و اعتقادات باید شخصی باقی بماند و از حکومت جدا.
ایران فردا باید مثل همیشه رنگانگ باقی بماند، از هر قوم و زبان و اعتقاد.