غمهامان سنگین است. سنگینی هر نفس را حس میکنیم و هر روز بر بار غمها انباشته میشود.
صدها جان عزیزی که با بیرحمی تمام گرفته شد. هزاران زخم و ساچمه و نقصی که بر جانها باقی ماند، دهها هزار زندانی که به بند کشیده شدند و زیر شکنجههای جسمی و روحی قرار گرفتند تا آنچه را برای پروندهسازی به آن نیاز دارند به زبان آورند. صدهاهزار تن اعضای خانواده و بستگانی که از نزدیک با این زخمها و دردها و بیم و هراسها دست و پنجه نرم میکنند و میلیونها هموطنی که پر از بغض و خشم و فریاد هستند.
و چه اسفبار است که اینهمه در ازای تلاش و تقلای ایرانیان است برای بهدست آوردن ابتداییترین حقوق انسانی!
ما کشته میشویم چون میخواهیم همانند سایر انسانها در این کره خاکی زندگی کنیم. میخواهیم خودمان انتخاب کنیم چه بپوشیم، چه بگوئیم، کجا برویم و….
زخمی میشویم چون اعتراض میکنیم به حقوق پایمال شده ایران و ایرانی.
به بند کشیده میشویم چون بیعدالتی را فریاد میزنیم.
حکم میگیریم چون فساد را افشا کرده ویا به آن اعتراض نمودیم و تاوان میدهیم چون میدانیم هر انسانی حق پرسش از حاکمان و مسئولان کشور خود را دارد.
میدانیم انتقاد، اعتراض، فریاد، اعتصاب و اجتماع حق مسلم بشر برای حقوق نادیده گرفته شده از طرف حاکمان است.
ما حق داریم از تکتک مشکلات بگوئیم، فرد فرد مسؤلان را به پاسخگویی واداریم، از یک به یک راهکارها بپرسیم و در هر مورد نظر مخالف خود را بدون واهمه بیان کنیم.
مالامال دردیم چون حاکمان بیخرد کشور با سرعت هر چه تمام تر در حال نابودکردن کامل ایران عزیزمان هستند.
نا امیدی و سردرگمی فرزندان این آب و خاک، فرار و مهاجرتهای گسترده نخبهها و جوانان ارزنده این سرزمین که گرانبهاترین سرمایه کشور هستند و در کمال تاسف یکی پس از دیگری با چشمانداز آیندهای مبهم و تاریک جلای وطن میکنند.
– مهاجرت متخصصان رشتههای مختلف علوم پزشکی و مهندسی و…
-اخراج و تعلیق دانشجویان به دلیل اعتراض و تجمع اعتراضی.
-اخراج و ممنوعالکاری اساتید برجسته دانشگاهها به دلیل حمایت از اعتراضات و همراه نشدن با حاکمیت و تهی ساختن دانشگاه از اساتید خوشنام و پرسابقه.
-گماردن افراد نالایق که از مراکز تربیتی ولائی نظام درس آموختند و همراهی و ولایتمداری شاخصه همه آنان میباشد در جایجای دانشگاه، اعطای عنوان استاد و نشاندن بلهقربانگویان و چاپلوسان حکومتی بر کرسیهای دانشگاه و بیاعتبار و بی محتوا ساختن آن.
-برملا شدن وسیع انواع فساد اخلاقی منسوبان و مسئولان و سکوت و چشم بستن حاکمیت بر آن و عادی جلوه دادن آن.
-فساد افسار گسیخته اقتصادی در تمامی سطوح، در حدی که اعداد معنای خود را از دست داده و ارقام نجومی در این موضوع کاملا عادی تلقی شده و مسئولان خم به ابرو نمیآورند و به روزمرگی نظام تبدیل شده است.
-بیکاری جمعی ایرانیان بویژه زنان و جوانان که نمیتوان آیندهای برایشان متصور بود.
-تورم و گرانی کمرشکن که در پی آن تورم دو و سه رقمی در تلاطم است و مسئولان چنان آن را عادی جلوه داده و بدان فخر میورزند که گویی ما مردم ناسپاس، بصیرت درک شاهکار تورمیشان را نداریم.
-آلودگی هوا، آب و محیط زیست، فرونشستهای پیدرپی زمین، خشکشدن تالابها و رودخانهها و دریاچهها یکی پس از دیگری در حالی که تنها واکنش حاکمیت در نهایت بیخردی و ناباوری زندان کردن فعالان محیط زیستی است که در برهوت برنامه و عمل دنبال راه نجات میگردند.
و آن که در راس همه این نابسامانیها قرار دارد و جایگاهی خدایی برای خود متصور است به درستی رؤسای برگماردهاش ایمان دارد وحامی و حتی قدردان زحمات خستگی ناپذیر و نتایج مشعشع آنان میباشد. از اینرو هر صدای منتقد و مخالفی باید در نطفه خفه شود. و هر دم در شیپور دشمنی و نفرت میدمد و فرمان آتش به اختیار بودن در خشونت و بیرحمی به سرسپردگانش میدهد. اما چه ساده انگارانه گمان دارند که پیروز نبرد در برابر مردم هستند. چه بیخردانه مقیاسهای لحظات تاریخی در عمر بشر را برای خود دستآورد پنداشته و از سرنوشت محتوم خود غافلاند. نمیتوان انسان را از طبیعیترین خواستههای بشری محروم ساخت و امید به پیروزی داشت. نمیشود ایران را به اتمام برسانید و خود دوام داشته باشید. نباید کارها را به نادانها بسپارید و به موفقیت امید داشته باشید. نمیتوانید نفرین و نفرت میلیونها ایرانی را در پشت سر داشته باشید و آیندهای برای خود تصور کنید.
پس، باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد، که مادران سیاهپوش، داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد، هنوز از سجادهها سر بر نگرفتهاند!
سازمان زنان جبهه ملی ایران
۲۳ شهریور ماه ۱۴۰۲