حنیف جیدرنژاد- انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ۱۴۰۳ که از سوی اکثریت مردم یک سیرک، نمایش یا مضحکه خطاب میشود حاوی چند نکته و پیام مهم است:
نظر به آنکه “انتخابات” در نظام جمهوری اسلامی نه آزاد است و نه دمکراتیک،
نظر به آنکه اعلام میزان مشارکت و میزان آراء شرکتکنندگان در چهارچوب معیوب و ضد دمکراتیک نظام اسلامی دستکاری شده و دروغ است،
نظر به آنکه نه تنها آمار میزان مشارکت و آراء اخذ شده، دستکاری شده و دروغ است، بلکه آراء محسوب شده برای کاندیداهای مختلف نیز دستکاری میشود،
با اینهمه، اگر همین آمارهای رسمی اعلام شده از سوی این رژیم را معیار ارزیابی قرار دهیم، نشاندهنده یک شکست بزرگ برای نظام اسلامی، یک توسری خفتبار برای خامنهای و یک سیلی جانانه به مدافعانِ اصلاحات و استمرارطلبان و تحولخواهان داخلی نظام و یک “نه” بزرگ به تمامیت جمهوری اسلامی است.
بر اساس آمارهای رسمیوزارت کشورِ رژیم، ۶۰% از رایدهندگان آن را تحریم کرده و در آن شرکت نکردند.
با وجود همه دست و پا زدنهای خامنهای و با وجود صرف هزینههای گزافِ تبلیغی برای فریب مردم و کشاندن پای آنها به پای صندوقها در سه هفته گذشته، باز هم اکثریت مردم ایران به خامنهای “نه” گفتند.
تحریم انتخابات رژیم آنقدر بزرگ و محسوس است که با وجود تمدید ساعت پایان رایگیری از ساعت ۱۸ به ساعت ۲۴، دست اندرکاران این نمایش مسخره، جرأت نکردند که میزان مشارکت را بیش از ۴۰ درصد اعلام کنند.
یک مقایسه تطبیقی بین آمار اعلام شده برای این دوره با دورههای قبلی، رویگردانی مردم از این رژیم را بهتر نشان میدهد: از سال ۱۳۵۸ تا کنون چهارده بار انتخابات ریاست جمهوری در این نظام برگزار شده است. مطابق آمار رسمیوزارت کشور همین رژیم، بالاترین میزان مشارکت مربوط به سال ۱۳۸۸ (موسوی- احمدی نژاد) است که در آن حدود ۸۵ درصد واجدین شرایط شرکت کرده بودند. پائینترین میزان مشارکت مربوط به سال ۱۴۰۰ (رئیسی) بود که میزان مشارکت در آن ۴۹ درصد اعلام شد:
با وجود تمام تلاشهای خامنهای برای “قدیس” جا زدن رئیسی و استفاده از احساسات مذهبی پس از مرگ رئیسی، جهت کشاندن پای طرفداران سنتی رژیم به نمایش انتخابات، مشارکت اینبار حتی پائینتر از دوره رئیسی شد. این، نشان از آن دارد که نفوذ خامنهای بین نیروهای سنتی رژیم کمتر شده یا به عبارتی بخشی از بدنه خود رژیم نیز از آن کنده شده یا فاصله گرفته است.
اصلاحطلبان شناخته شده و اثرگذار مانند میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و مصطفی تاجزاده، اینبار “انتخابات” را تحریم کردند. معنی این موضعگیری، به احتمال زیاد باور آنها به پایان پروژه اصلاحات و حفظ نظام و باور به عبور از جمهوری اسلامی و قرار گرفتن در صف جبهه مردم علیه نظام اسلامی است.
مقایسه انتخابات ۱۴۰۰ و ۱۴۰۳ (آمار از منابع مختلف، برگرفته از وزارت کشور جمهوری اسلامی)
۱۴۰۰ | ۱۴۰۳ | |
تعداد رای دهندگان واجد شرایط | ۵۹ میلیون و۳۱۰ هزار و ۳۰۷ نفر | ۶۱ میلیون و ۴۵۲ هزار و ۳۲۱ نفر |
تعداد شرکت کنندگان | ۲۸ میلیون و ۹۳۳ هزار و ۴ نفر | ۲۴ میلیون و ۵۳۵ هزار و ۱۸۵ رای |
درصد شرکت کنندگان | ۴۸٫۸ | ۴۰ |
تعداد آراء سفید و باطله | ۳ میلیون و ۷۲۶ هزار و ۸۷۰ | ۱ میلیون و ۵۶ هزار و ۱۵۹ رأی |
درصد آراء سفید و باطله | ۱۲٫۸۸ | ۴٫۳۱ |
با وجود افزایش بیش از دو میلیونی تعداد واجدین شرایط در سال ۱۴۰۳ نسبت به سال ۱۴۰۰، روند کاهشی شرکت کنندگان در سال ۱۴۰۳بیش از هر زمان دیگری بوده است.
نه بزرگ مردم ایران به علی خامنهای
در مورد میزان موفقیت انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ۱۴۰۳ باید آن را با آنچه خواست و مطلوب خامنهای بود سنجید. او پس از انداختن رای خودش به صندوق در صحبتهائی کوتاه، به عنوان آخرین تلاش برای کشاندن مردم به پای صندوق رای گفت:
“حضور پرشور مردم و افزایش و کثرت رای دهندگان برای جمهوری اسلامی، یک نیاز قطعی است. دوام و عزت جمهوری اسلامی و آبروی جمهوری اسلامی در دنیا نیازمند به حضور مردم است… توصیه میکنم شرکت در این انتخابات را جدی بگیرند و شرکت کنند… من وجهی برای تردید پیدا نمیکنم. این کار آسانی است… چرا انسان برای کاری که خرجی نداره، زحمتی نداره، مایهای نداره، وقتگیری نداره، فشاری نداره، ولی فواید زیادی داره، چرا انسان باید تردید داشته باشد. تردید نکنند، بخصوص با توجه به اینکه قوام جمهوری اسلامی به حضور مردم [وابسته] است. برای اثبات صحت و صداقت نظام جمهوری اسلامی، حضور مردم یک امر لازم و واجب است.”
با معیار قرار دادن همین گفتههای خامنهای میتوان به خوبی مشاهده کرد که عدم شرکت اکثریت قاطع مردم در انتخابات فرمایشی و نمایشی ریاست جمهوری، یک “نه” بزرگ به خامنهای است. با معیارهائی که خودش ترسیم کرد، او امروز خودش را از هر زمان دیگری تنهاتر و “بیآبرو”تر میبیند. حتی وقتی مطابق با آموزههای دینی بر “واجب” بودن شرکت در این بازی مسخره تاکید میکند، عدم حضور ۶۰ درصد از مخاطبیناش (طبق آمارهای رسمی وزارت کشورش) مشخص میکند که حتی نفوذ دینی او در بین سنتیترین اقشار مذهبی جامعه تا کجا پائین آمده و این “رهبر مسلیمن جهان” تا کجا بیاعتبارتر شده است. او حتی تاکید میکند “رای دادن کار سختی نیست، وقتی نمیگیرد و فشاری به کسی نمیآورد”، با وجود این “راحتی” در رایگیری که او توصیف میکند، “نه” مردم به او نشان میدهد تا کجا منفور مردم بوده و کسی به “صحت و صداقت” نظاماش باور ندارد.
مسئولیت نیروهای مخالف جمهوری اسلامی
خامنهای چه بخواهد یا نخواهد در سراشیب سرنگونی یا فروپاشی قرار گرفته است. رو در رو شدن دو طیف از اصولگرایان، یعنی طرفداران قالیباف که عمدتا در سطوح رهبری سپاه حضور دارند با سعید جلیلی، جنگ و درگیریهای باندهای غارت را هرچه عمیقتر خواهد کرد. نظر به چشمانداز مرگ خامنهای، این باندها آرایش نیروئی جدیدی برای آن روز پیریزی خواهند کرد که در جریان آن به حذف عدهای از غارتگران فعلی و افشاگریهای حذفشدگان در مورد باند مسلط راه خواهد بُرد. همه اینها در کنار خشم مرم به جان آمده، شرایط را به گونهای رقم خواهد زد که در اعتراضات و تظاهراتی که دیر یا زود در خیابانهای کشور شعله خواهد کشید، شکاف بین مردم با حاکمین بیشتر و بیشتر شده و تکههای بیشتری از بدنه رژیم از آن کنده خواهند شد. در چنین شرایطی، وظیفه نیروهای مخالف جمهوری اسلامی است که خلاء نبود یک آلترناتیو را پر کرده و با عبور از سهمخواهی و منیّتهای فردی یا ایدئولوژیک یا حزبی و سازمانی به نجات ایران اندیشده و با حذف نیروهای افراطی از جمع خود، زمینهی همکاری و همسوئی یا ائتلاف با یکدیگر را فراهم سازند.
تجربه تقریبا دو سال گذشته بعد از انقلاب “زن زندگی آزادی” نشان داد مردم آمادگی دارند تا در خیابانهای کشور با شرکت در تظاهراتها جان خود را به خطر اندازند، بسیاری از آنها چشم خود را از دست دادند، آنها از خطر دستگیری خود یا اعضائی ازخانوادهشان آگاهند و میدانند در صورت دستگیری، زندان و شکنجه و تجاوز یا اعدام در انتظار آنهاست. با این وجود انتظار دارند تا آن بخش از مخالفان جمهوری اسلامی که در خارج از ایران فعال هستند از امنیتی که از آن برخوردار هستند استفاده کرده و برای برطرف کردن کمبودهای مبارزه برای عبور از جمهوری اسلامی قدمهای جدی و موثر بردارند. تجربه مبارزه ۴۵ ساله با جمهوری اسلامی، به ویژه پس از دیماه ۱۳۹۶ نشان داده که هیچ نیرو یا گروهی نمیتواند به تنهائی به حاکمیت جمهوری اسلامی پایان دهد. ما، ما ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی به همدیگر نیاز داریم. تفاوتهای ما نباید مانع همکاری ما شود. تجربه اینهمه سال نشان داده فقط خشم و ضدیت علیه جمهوری اسلامی برای پیروزی کافی نیست، مبارزه به سازماندهی و تشکیلات نیاز دارد، مبارزه همه اقشار مردم در سراسر کشور باید با هم پیوند خورده و هماهنگ به پیش برود. این یعنی مبارزه به یک نیروی رهبری کننده نیاز دارد. پلورالیسم سیاسی- اجتماعی در بین مردم ایران باید خودش را در یک نیروی سیاسی آلترناتیو منعکس کند. رهبری جمعی و دمکراتیک با حضور شخصیتی که مردم بیشترین اعتماد را به او داشته باشند (از نظر من رضا پهلوی) میتواند کمبودهای تا کنونی را به تدریج برطرف کند. این به مردمِ کف خیابان در ایران امید داده و چشمانداز روشنی برای عبور از جمهوری اسلامی را در مقابل آنان قرار میدهد. همچنین بخشهائی از نظام، به ویژه در نیروهای سرکوبگر وقتی ببینند که خلاء رهبری مبارزه علیه رژیم برطرف شده، ناچارا از این رژیم کنده شده و به طرف مردم خواهند آمد.
نتیجهی سیرک نمایشی یا انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ رژیم اسلامی حاکم بر ایران نشان داد که مردم مخالف جمهوری اسلامی که خواهان پایان این رژیم هستند در اکثریت قرار دارند. این پیام مهم، راه مخالفانِ دمکراتِ رژیم برای گفتگو و همکاری با هم را هموارتر کرده و بر مسئولیت آنها میافزاید.