درباره فرهنگ

چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴ برابر با ۱۲ اوت ۲۰۱۵


مازیار قویدل- هوشنگ شاه، نمادِ یابندگی، قانون‌مندی و سامان‌بخشی، بالندگی و سازندگی، و داوری و دادگری است. در دوره هوشنگ شاه، انسان به دو از سه بهترین یافته‌های انسان از آغاز تا به امروز که راز افروختن آتش، و دانه‌کاری باشد، دست می‌یابد.

شاهنامهبخش ۱۸:  هوشنگ شاه پیشدادی،  شاه نیرویاب، دادگر و جهش سبز

(یک)

در داستان کیومرس، مداراگری با همه باشندگان بر روی زمین، و آغاز غارنشینی به جای آوارگی و چند پیشرفت نخستین انسانی به نمایش گذاشته شد و در پی آن رویارویی دوگونه روش اندیشه و کردار بد و خوب به میان آمد که در آغاز دیوان یورش‌بر و بداندیش دست به خون سیامک آلودند و سپس تن به شکست دادند و نیک‌اندیشان به پیروزی رسیدند.

اینک سخن ازهوشنگ شاه است، شاهی که در زمان او انسان:

  • از غارنشینی به خانه‌نشینی رسید
  • توانست روش افروختن آتش را بیابد
  • دست به دانه‌کاری و کشت و کار زد
  • توپال و یا فلز را از آهن بیرون کشید
  • روش آبیاری را بنیاد نهاد
  • و…

هوشنگ فرزند سیامک و نوه کیومرس است و بر پایه فرهنگ پشته ایران که جهان را از آنِ آیندگان و جوانان می‌داند، از همان نوجوانی یار و یاور و رایزن و دستور پدر بزرگ است.

خجسته سیامک یکی پــور داشت

که نـزد نیــا جـــای دستور داشت

گرانمایــه را نــــام هوشنـگ بـود

تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود

نام او در چندین یشت – (ابان یشت، گوش یشت، فروشی یشت، رام یشت، ارت یا اشی یشت)- “هئوشینگهه، و “هئوشینگهه یَرذَاتَ”، آمده است* و پیشدادی دانستن او و چند شاه پس از او را برآمده از یرذات نوشته‌اند. “یرذات” در پهلوی “پیشدات”، و در زبان کنونی “پیشداد” گردید. نام هوشنگ را به چم و معنی سازنده خانه‌های خوب نیز دانسته‌اند. (اوستا و حماسه‌سرایی در ایران، دکتر ذبیح‌الله صفا، انتشارات فردوسی ۱۳۷۴).

سخنان و نوشتارهای این پژوهنده در این هنگام، پرداختن به شاهنامه و دیدگاه‌های برآمده از آن است و نام بردن از یشت‌ها، نگری و گذری بود بر نام هوشنگ.

هوشنگ شاه با دانایی و دادگری چهل سال پادشاه ایران بود.

هوشنگ پس سخن و درگذشت پدر بزرگ که گفت:

ترا بود باید همی پیشرو

که من رفتنی​ام تو سـالار نو

تاج پادشاهی ایران زمین را بر سر نهاد و چهل سال با رای و هوش پادشاه بود:

جهانـــدار هوشنـگ بــا رای و داد

به جـای نیـا تــاج بــر ســر نهـــاد

بگشت از بَرش چرخ سالی چهــل

پر از هوش مغز و پر از رای دل

هوشنگ شاه نیز چون هر یک از شاهان ایرانی، در آغاز پیمان دادگری و داد و دهش بست.

چـــو بنشست بر جایگـــاه مهــــی

چنیـن گفـت بـــر تخـت شـاهنشهی

که بـر هفت کشــور منــم پــادشــا

جهـانــدار پیــــروز و فـرمـانــروا

به فرمان یــزدان پیـــــروزگــــــر

بـه داد و دهـش تنـگ بستــه کمـر

و از همان آغاز کوشش خود را در راه داددهی و دادگری و آبادسازی جهان به کار بست و در نخستین گام‌ها، توانست آهن را از درون سنگ خارا بیرون بکشد:

وزان پـس جهان یک سـر آباد کرد

همـه روی گیتی پُـر از داد کـــرد

نُخستیـن یکی گوهر آمد به چنگ

بـه آتش ز آهـن جـدا کـرد سنـگ

ســـرِ مایــه کــرد آهـن آبگـــون

کزان سنگ خارا کشیدش برون

همچنان که پیش از این نیز یادآوری شد، در فرهنگ ایرانی، انسان مرکز خواست‌ها و کوشش‌هاست و این انسان است که در رخت پادشاهی و پهلوانی و دانشوری دست به کوشش و یابش می‌زند. این روش و بینش در جای جای فرهنگ ایرانی روشن و آشکار است وآیین‌های برآمده از فرهنگ ایرانی نیز از چنین ویژگی‌هایی برخوردارند. برای نمونه در آیین زرتشتی انسان به گونه‌ای در سامان‌دهی جهان دست دارد، اوست که سرگذشت‌ساز می‌باشد و اگر نیک و یا بدی بر او می‌رسد، بازتاب کرده‌های خود اوست. چنان که ناصرخسرو قبادیانی با برداشت از چنین دیدگاه  فرهنگی چنین می‌سراید- (و ما تنها گزیده‌ای از آن را برای شما نمونه می‌آوریم)-:

نکوهش مکن چرخ نیلوفری را

برون کن ز سر باد خیره سری را

بری دان ز افعال چرخ برین را

نشاید ز دانا نکوهش بری را

چو تو خود کنی اختر خویش را بد

مدار از فلک چشم نیک اختری را

اگر تو ز آموختن سر بتابی

نجوید سر تو همی سروری را

درخت تو اگر بار دانش بجوید

به زیر آوری چرخ نیلوفری را

در شاهنامه بر پایه انسان‌مداری فرهنگی،  پای انسان با استواری هر چه بیشتر بر روی زمین است و انسان برخاسته از این فرهنگ، با دانش و کوشش آنچه را که دیگران در آسمان و دور دست‌ها جسته و آرزو کرده‌اند، در همین نزدیکی‌ها و بر روی زمین به دست می‌آورد:

نُخستین یکی گوهر آمد به چنگ

 به آتش ز آهن جدا کرد سنگ

بر بنیاد شاهنامه، این انسان و شاه هوشنگ است که با دانش و بینش و کوشش، آهن را از سنگ بیرون می‌کشد:

ســرِ مایــه  کـــرد آهــن آبگــون

کزان سنگ خارا کشیدش برون

در بسیاری از فرهنگ و آیین‌های برآمده از آنها، چنین نیست. در آنها پهلوان رخت ایزدی و پیامبری بر تن دارند، همه چیز از آتش گرفته تا آهن و…، آسمانی است و یا از آسمان به دست آنسان می‌رسد.

این انسان و دانش‌مداری، گرانی‌گاه ارزشمند و استوار فرهنگ ایرانی است که باید از آن یاد کرد و در هر نوشته و گفتاری آن را در نگر داشت و بدان پرداخت و این گفتن و نوشتن و پرداختن را تا بدان جا باید پی گرفت تا هر پیر و جوانی که می‌خواهد چشم به آینده روشن داشته باشد بتواند به اندازه درخور از آن آگاهی یابد و سخن از فرهنگ پُر فـَر ایرانی را، به اشتباه، خودپسندی و نژادگرایی به شمار نیاورد.

آنچه در شاهنامه، این نمایانگر فرهنگ ایرانی آمده است، اندیشه‌مداری، دوری از خرافه‌پرستی و ستایش انسان‌مداری می‌باشد. آن چنان که در داستان هوشنگ، انسان اندیشه‌ور و بینش‌مند، می‌پوید و می‌کوشد، و روشن است که می‌یابد، چرا که “جوینده، یابنده است”.

پرداختن به راه افروختن آتش و کارهای بنیادین دیگر، به هنگام و نوشتاری دیگر واگذار می‌شود.

۱۰  ماه آگوست  ۲۰۱۵

[بخش یک]   [بخش دو]  [بخش سه]   [بخش چهار]    [ادامه بخش چهار]   [بخش پنج]   [بخش شش]   [بخش هفت]   [بخش هشت]   [بخش نهم]   [بخش دهم]  [بخش یازدهم]   [بخش دوازدهم]   [بخش سیزدهم]   [بخش چهاردهم]   [بخش پانزدهم]   [بخش شانزده]   [بخش هفده]

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=20344