Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۱۵۸ (دوره جديد
P. 12

‫صفحه ‪ - Page 12 - 12‬شماره ‪158‬‬
                                                                                                                                                     ‫جمعه ‪ 7‬تا پنجشنبه‪‌13‬اردیبهش ‌تماه ‪1397‬خورشیدی‬

                                     ‫خود بر جای گذاشت که بنا بر شرایط‬     ‫داریوشهمایونروزنام ‌هنگاریبرجسته‪،‬‬    ‫بخشودن‬                                ‫دو قرن فراز و نشیب مطبوعات‬
                                     ‫موجود در خاورمیانه‪ ،‬بسیاری از آنها‬   ‫نظری ‌هپردازی جستجوگر و نوجو‪ ،‬و‬         ‫و‬                                          ‫در ایران (‪)66‬‬
                                     ‫همچنان معتبرند و گویی همین امروز‬     ‫سیاستمداری مل ‌یگرا و میه ‌ندوست‬
                                     ‫نگاشته شده‌اند‪ .‬مقالات قدیم ‌یوی‬     ‫بود که بر نقش موثر ایران در مناسبات‬  ‫فراموش‬                                        ‫( کیهان لندن شماره ‪) 1247‬‬
                                     ‫در دهه‌های سی تا پنجاه خورشیدی‬                                             ‫نکردن‬
     ‫داریوش همایون‬                   ‫همچنین بازتاب مستند موقعیت‬                ‫منطق ‌های و جهانی آگاهی داشت‪.‬‬                                             ‫احمد احـرار‬                        ‫«اعظام‌الوزاره» دیگر به نطنز‬
                                     ‫سیاسی و اجتماعی ایران هستند‪.‬‬         ‫وی سال‌های طولانی در روزنامه‌های‬                                                                                  ‫بازنگشت زیرا که دریافته بود آبش‬
‫(‪۵‬مهر‪،۱۳۰۷‬تهران‪۸-‬بهمن‪،۱۳۸۹‬ژنو)‬       ‫از همین رو ما به بازنشر گلچینی از‬    ‫معتبر ایران قلم زد و از بنیانگذاران‬                                        ‫لاهوتی برای کاشان حرکت م ‌یدهند‪.‬‬       ‫با «سردار کاشان» به یک جوی‬
                                     ‫آثار داریوش همایون می‌پردازیم که‬     ‫اصلی روزنامه‌ی «آیندگان» بود‬                                               ‫پس از ورود به کاشان‪ ،‬لاهوتی‬            ‫نم ‌یرود و جانش هم در خطر است‬
                                     ‫در سال‌های تبعید پس از انقلاب ‪۵۷‬‬     ‫که صفح ‌ه‌ای نوین در تاریخچه‌ی‬                                             ‫دستور می‌دهد آنها را در دروازه‬         ‫اما پس از چندی در تهران شاهد به‬
                                     ‫با کیهان لندن نیز همکاری نزدیک‬       ‫روزنامه‌نگاری ایران گشود‪.‬همایون‬                                            ‫دولت‪ ،‬جلو تلگرافخانه روی نیمکت‬         ‫دار آویختن ماشاءالله خان و پدرش‬
                                     ‫داشت‪ .‬مقالاتی که در این ستون‬         ‫مهارت روزنامه‌نگاری و تسلط خود‬                                             ‫چوبی قهو‌هخانه بنشانند‪ .‬در این بین‬     ‫نایب حسین بود‪ .‬در خاطراتش‬
                                     ‫م ‌یخوانید‪ ،‬از آرشیو کیهان لندن‬      ‫بر زبان فارسی را با اید‌ههای سیاسی‬                                         ‫چند نفر ژاندارم دو نفر از سوارهای‬
                                                                          ‫خویش در هم آمیخت و از دهه‌ی ‪۳۰‬‬                                             ‫ماشاءالله‌خان و نایب‌حسین را که‬                              ‫م ‌ینویسد‪:‬‬
                                                         ‫انتخاب شده‌اند‪.‬‬  ‫خورشیدی به این سو‪ ،‬نوشته‌هایی از‬                                           ‫در قریۀ آرون بیدگل‪ ،‬یک فرسخی‬           ‫«چون فو ‌قالعاده علاق ‌همند بودم‬
                                                                                                                                                     ‫کاشان گرفته بودند‪ ،‬وارد م ‌یکنند‪.‬‬      ‫از توقیف ماشاءالل‌هخان و عاقبت او‬
                                     ‫کیهان لندن شماره ‪ 8 - 1112‬تیرماه ‪1385‬‬                                                                           ‫سوارها وقتی که نایب را روی نیمکت‬       ‫مطلع شوم‪ ،‬برای ملاقات با اشخاص‬
                                                                                                                                                     ‫م ‌یبینند سلام م ‌یکنند و م ‌یگویند‬    ‫وارد به این جریانات بیرون آمده‪،‬‬
‫ــ بد تر از همه بر ضد آموزگارانی که‬  ‫و «اخلاقی») و حتی سوزاندن‬            ‫بالای هر چيز و به بهای هر چيز‪ ،‬با‬    ‫سال‌ها پيش آقای اکبر گنجی‬             ‫«خان نایب‪ ،‬ا ‌ن‌شاءالله حال شما‬        ‫درب وزارت داخله برخوردم به یکی‬
‫آنهمه برگردنش حق داشتند‪ .‬تاريخ‬       ‫لاشه‌های آنان (مجاهدين خلق)‬          ‫همه سهم اندازه نگرفتنی جمهوری‬        ‫خواستار پيگرد و محکوميت و‬             ‫خوب است‪ .‬چه باید کرد‪ ،‬روزگار این‬       ‫از رفقا‪ ،‬اظهار کرد فردا ماشاءالله خان‬
‫تکرار نمی‌شود ولی می‌تواند ادامه و‬   ‫فرو نشانند ــ تا انقلاب آمد و خشم‬    ‫اسلامی‌در آن‪ ،‬برای ايرانی تازگی‬      ‫بخشو د ن آ مر ا ن و عا ملا ن‬          ‫طور است‪ ،‬گهی زین به پشت و گهی‬          ‫را به‌دار می‌زنند‪ ...‬فردا صبح زود‬
‫دگرگشت يابد ــ بهتر و بد تر‪ .‬اگر‬     ‫انقلابی شان را در دريای خونی‬         ‫ندارد‪ .‬فرهنگی که کربلا برجسته‬        ‫آدمکشی‌های زنجيره‌ای‪ ،‬که خود‬          ‫پشت ب ‌هزین» نایب م ‌یگوید حالا من‬     ‫رفتم توپخانه ـ که آن وقت شهربانی‬
‫ما همين باشيم که به نظر می‌آيد‬       ‫انداخت که روحيه جامعه سراپا و‬        ‫ترين نماد مذهبی آن است تا بيش‬        ‫رسوايشان کرده بود‪ ،‬شد‪ .‬اکنون بار‬                                             ‫(نظمیه) در آنجا بود ـ عده‌ای از‬
‫بيشتر هستيم‪ ،‬آينده ما در پاره‌ای‬     ‫از هر سوآماده اش بود‪ .‬خمينی که‬       ‫از اينها می‌تواند برود و اگر نرفته‬   ‫ديگر در سخنرانی دريافت جايزه‬                 ‫و شما در یک حال هستیم‪.‬‬          ‫کاش ‌یها کم و بیش آمده بودند که‬
‫زمينه‌های اساسی‪ ،‬از جمله کينه‬        ‫انقلابش را با نابود کردن تماشاگران‬   ‫است به لطف دودلی و ابهامی‌است‬        ‫قلم طلائی به آن ايده باز گشته‬         ‫ماژور لاهوتی چرا نایب حسین‬             ‫یکی از آنها احمد مدیر نراقی بود که‬
‫و نفرت به عنوان برترين عواطف‬         ‫سينما رکس آبادان آغاز کرده بود‬       ‫که نمی‌گذارد مردم ما به تمام و‬       ‫است و در تعبير گسترده تری چنين‬        ‫و پسرش را در دروازه دولت روی‬           ‫برادرش آقا علی امام که مردی ملا‬
‫و موتور‌های اصلی عمل سياسی‪،‬‬                                                                                    ‫می‌گويد‪ :‬امروز ديگر نبايد با همان‬     ‫نیمکت چوبی کثیف قهو‌هخانه منزل‬         ‫و پیشنماز مسجد گنبد بود شب در‬
‫تفاوت چندان با گذشته و اکنونمان‬      ‫در همان فضا عمل می‌کرد‪ .‬کشتار‬        ‫برای مدت دراز در امری فرو روند‪.‬‬      ‫سلاح خشونت طلبان به مقابله با‬         ‫داد که محل عبور و مرور هر طبقه‪،‬‬        ‫حال رفتن به منزل خود به دستور‬
‫نخواهد داشت‪ .‬بويژه که جمهوری‬         ‫زندانيان (ازجمله آزاد شدگان) آن‬      ‫در تاريخ همروزگار ما‪ ،‬سياسی شدن‬      ‫آنان پرداخت‪ .‬بايد مقاومت صلح‬          ‫از کارگر و کشاورز و مل ّاک و ت ّجار‬    ‫نایب حسین و ماشاءالل‌هخان کشته‬
‫اسلامی ‌بزرگ ترين روان‌ها را نيز‬     ‫سال ننگبار بالا ترين تظاهر تسليم‬     ‫جامعه که با جنبش مشروطه آمد‬          ‫آميز مدنی را جايگزين خشونت‬            ‫بود؟ برای این بود که مردمی که‬          ‫می‌شود‪ ،‬در آنجا با چند نفر از‬
‫در ميان ما گاهگاه از خشم و کين‬       ‫شدن طبقه سياسی ايران به منطق‬         ‫با خونريزی همراه گرديد‪ .‬سلطنت‬        ‫انقلابی کرد‪ .‬شعار من برای مبارزه‬      ‫نایب حسین را با آن جلال دیده و با‬      ‫بستگانش حاضر بودند و روز انتقام‬
                                     ‫خشونت بود‪ .‬ايران به جائی رسيده‬       ‫طلبان محمد علی شاهی مشروطه‬           ‫با ظلم و خشونت «ببخش و فراموش‬         ‫ترس و لرز برخورد م ‌یکردند امروز‬       ‫را می‌دیدند‪.‬درصورتی که دار هم‬
          ‫و بيزاری لبريز می‌کند‪.‬‬     ‫بود که چنان فجايعی می‌توانست در‬      ‫خواهان را کشتند و مشروطه‬             ‫نکن» است‪ .‬بخشايش فضيلتی است‬           ‫را هم مشاهده کنند که همان آدم‬          ‫آماده برای بلعیدن غذای خود در‬
‫و لی ر و ا ن‌ها ی بز ر گی نيز‬        ‫آن روی دهد‪ .‬رژيم پيشين صد‌ها تن‬      ‫خواهان‪ ،‬آخوند مشروعه خواه را‬         ‫که بر کينه‪ ،‬خشم و نفرت موجه‬           ‫در چنین مکان و جایی نشسته است‬          ‫حال انتظار بود‪ ،‬رفت ‌هرفته جمعیت‬
‫هستند که راهنمای مايند‪ ،‬مردانی‬       ‫را اعدام کرد؛ رژيم کنونی هزاران‬      ‫به دار آويختند‪ .‬مجازات اعدام به‬      ‫غلبه می‌کند‪ .‬صرفنظر کردن از‬           ‫که شاگرد قهو‌هچی هم در موقع چای‬        ‫زیاد شد‪ .‬من خود را رسانیدم درب‬
‫مانند آقای گنجی که پولاد کوفته‬       ‫تن را و لابد رژيم بعدی در عدالت‬      ‫عنوان پذيرفتنی ترين و مشروع‬          ‫انتقام گرفتن است‪ .‬بخشيدن مظالم‬        ‫و قلیان دادن با آن لهجۀ کاشی به‬        ‫شهربانی که پاسبانی ایستاده بود‬
‫خشونت است؛ تا جائی آن را‬             ‫انقلابيش شماره را می‌بايد به ده‌ها‬   ‫ترين پاسخ قانونی در همه دوران‬        ‫به معنای به فراموشی سپردن و‬
‫رانده که بر خودش نيز شوريده‬          ‫و صد‌ها هزار برساند‪( .‬همين بس‬        ‫پهلوی بر هر فعاليت ضد رژيم جاری‬      ‫دست کشيدن از پيکار نيست‪.‬‬              ‫نایب حسین کاشی در میان فرزندان و بستگانش‪ .‬نفر ایستاده در سمت‬
‫است و تا جائی آن را تحمل کرده‬        ‫است که يک صفت انقلابی به هر‬          ‫شد؛ ولی از آن درگذشت‪ .‬اعدام به‬       ‫بخشايش به معنای دست کشيدن‬                          ‫چپ با سرداری سفید ماشاءالله خان است‪.‬‬
‫که با مرگ چند گامی ‌نداشته‬                                                ‫عنوان «حق انحصاری حکومت بر‬           ‫از نفرت ورزيدن است‪ .‬بخشايش‪،‬‬
‫است‪ .‬او از آن کوره که نسل او‬                   ‫ناروائی چسبانده شود‪).‬‬      ‫خشونت» (تعريف وبر) به اندازه‬         ‫نفرت را به نفرت جويان‪ ،‬بدخواهی‬        ‫نایب حسین متلک م ‌یگوید که نایب‬        ‫و نمی‌گذاشت کسی وارد دالان‬
‫را خاکستر کرد با پيامی ‌بيرون‬        ‫ما هر کدام می‌توانيم جنايتکاران‬      ‫کافی ناپسند و افراطی است ولی‬         ‫را به بدخواهان‪ ،‬کينه را به کينه‬       ‫یکمرتبه در جوابش م ‌یگوید تو هم‬        ‫شهربانی گردد‪ .‬از در که وارد دالان‬
‫آمده که آينده را می‌تواند متفاوت‬     ‫(غير خودی) و قربانيان (خودی)‬         ‫هنگامی‌که بيژن جزنی و هشت تن‬         ‫توزان واگذار می‌کند‪ .‬اين امر نه‬       ‫ح ّقت را ادا م ‌یکنی! و واقعاً بهترین‬  ‫م ‌یشدی‪ ،‬در دو طرف چند اتاق بود‪.‬‬
‫سازد‪« .‬ببخشای و فراموش مکن»‬          ‫مان را داشته باشيم‪ .‬ولی به عنوان‬     ‫از سران چريک‌های فدائی خلق را‬        ‫فراموش کردن جنايات را اجازه‬           ‫طرز سیاستی بود که ماژور لاهوتی‬         ‫در اتاق دوم دست راست ماشاءالله‬
‫نيانديشيدنی است‪ ،‬بيش از آنکه‬         ‫يک ملت می‌بايد از اين تاريخی که‬      ‫در زندان به عنوان جلوگيری از‬         ‫می‌دهد‪ ،‬نه وظيفه وفاداری ما را‬        ‫انجام داده و برای التیام جراحات‬        ‫خان با عبا نشسته بود ولی معلوم‬
‫سخت باشد‪ .‬چگونه می‌توان اصلا‬         ‫از خون رنگ شده است‪ ،‬خونی که‬          ‫اقدام به گريز از پشت به تير بستند‬    ‫نسبت به قربانيان جنايات‪ ،‬و نه‬         ‫کاشان ‌یها و مردم آن حدود داروی‬        ‫بود دیگر توانایی خود را از دست‬
‫تصورش را کرد؟ ولی همه ايده‌های‬       ‫بر سر حفظ مقام‪ ،‬اختلاف سياسی‪،‬‬        ‫خشونتی که بهر حال از نظر قانونی‬      ‫الزامات مقاومت شجاعانه دربرابر‬                                               ‫داده است‪ .‬در همین اثنا پهلوان رضا‬
‫راهگشا نيانديشيدنی بوده‌اند‪ .‬بايد‬    ‫رسيدن به آرمانشهر‪ ،‬نوسازندگی‬         ‫حق حکومت به شمار می‌رفت‪ ،‬به‬          ‫جنايتکاران حاکم و پيروان متعصب‬                              ‫مؤثر بود‪...‬‬      ‫را از توی شهربانی خارج نمودند‪ .‬چند‬
‫نيانديشيدنی را انديشيد‪ .‬بخشودن‬       ‫کشور ‪ ...‬بر خاک تشنه ريخته‪،‬‬          ‫جنايتی آلوده شد که آثار خود را‬       ‫جنايات گذشته را‪ .‬بايد همواره به‬       ‫ماژور لاهوتی به دولت تلگراف‬            ‫نفر پاسبان اطرافش را گرفته بودند‬
‫به گونه دردناکی بر دل ما گران‬        ‫احساس شرم کنيم‪ .‬گناه همه‬             ‫در اعدام‌های فوری ماه‌های پس‬         ‫ياد داشته باشيم که زمانی ظلمی‬         ‫م ‌یکند ـ البته وثو ‌قالدوله قهرمان‬    ‫که پای دار ببرند‪ .‬م ‌یگوید «بگذارید‬
‫می‌آيد ولی بيش از اين نيست‪.‬‬          ‫ما بوده است و حکومت‌ها بسيار‬         ‫از انقلاب اسلامی‌ظاهر ساخت‪.‬‬          ‫‌روی داده است‪ .‬بايد شرايطی‬            ‫از بین بردن نایب حسین و ماشاءالله‬      ‫یک بار دیگر سردارم را ببینم»‪.‬‬
‫دربرابر‪ ،‬يکبار و برای هميشه به‬       ‫بيشتر‪ ،‬ولی اين تاريخ همه ماست‪.‬‬       ‫حکومت‪ ،‬از حوزه خود بيرون رفت‬         ‫که می‌تواند منجر به پديد آمدن‬         ‫خان و رجبعلی و جعفرقلی و رضا‬           ‫صاحب منصب اجازه می‌دهد‪ .‬در‬
‫دور خشونت و کين خواهی (وندتا)‬        ‫قربانيان چرا بايست جان می‌دادند‬      ‫و شيوه‌های گانگستری را به خدمت‬       ‫فاشيسم‪ ،‬توتاليتاريسم‪ ،‬و هر نوع‬        ‫جوزانی و ظفر سلطا ‌نها بود ـ که‬        ‫اتاق ماشاءالله را باز م ‌یگذارند‪ .‬وقتی‬
‫پايان خواهد داد‪ .‬ملتی که بتواند‬      ‫و کشندگان چرا بايست آنگونه‬           ‫گرفت‪ .‬اعدام کسی مانند گلسرخی‬         ‫ديکتاتوری که منشاء مظالم است‬          ‫نایب حسین و پسرش رضاخان با‬             ‫پهلوان رضا مقابل اتاق می‌رسد‬
‫جنايات رژيم اسلامی‌را محکوم کند‬      ‫آزادانه رفتار می‌کردند؟ چرا خشم‬      ‫يک آدمکشی رسمی‌ و از منطق‬            ‫شود‪ ،‬در خاطره فردی و جمعی ما‬          ‫نوزده نفر اتباعش دستگیر و توقیف‬        ‫خم شده دو دست خود را روی‬
‫و سپس ببخشايد ديگر سيل خون‬           ‫و کينه کور‪ ،‬زمينه طبيعی سياست‬        ‫دولت بيرون بود و تنها آتش انتقام‬     ‫باقی بماند تا آماده باشيم که چنان‬     ‫م ‌یباشند‪ ،‬چه دستور م ‌یدهید‪ .‬آقای‬     ‫چهارچوبۀ در گذارده خطاب به سردار‬
                                     ‫ما شده بود‪ ،‬به اندازه ای که نه از‬                                                                               ‫وثو ‌قالدوله جواب م ‌یدهد نوزده نفر‬    ‫کاشی م ‌یگوید «سردار‪ ،‬پهلوان رضا‬
             ‫سرازير نخواهد کرد‪.‬‬      ‫خشونت‪ ،‬بلکه خشونتی که متوجه‬                     ‫را شعله ور تر می‌کرد‪.‬‬           ‫شرايطی دوباره تکرار نشود‪.‬‬       ‫را در جلو تلگرافخانه به دار زده‬        ‫وفاداری خود را تا اینجا رسانید‪ .‬اینک‬
‫پس ا ز آ نچه ا ز جمهو ر ی‬            ‫خود ما بود‪ ،‬بهم بر می‌آمديم؟ هنوز‬    ‫موضوع اين نيست که در سراسر‬           ‫«ببخش و فراموش نکن شرط‬                ‫تیرباران نمایید و نایب حسین و‬          ‫م ‌یروم س ِر دار‪ ،‬خداحافظ»‪ .‬در اینجا‬
‫اسلامی‌در نزديک به سی سال بر‬                                              ‫دوران پهلوی شمار اعدام شدگان و‬       ‫رسيدن به دموکراسی به معنای‬            ‫پسرش را به تهران حرکت دهید‪.‬نایب‬        ‫فقط جواب م ‌یدهد من هم به دنبال‬
‫ميليون‌ها ايرانی رفته است هيچ‬                       ‫بسياری چنين‌اند‪.‬‬      ‫کشتگان زد و خورد‌های چريکی به‬        ‫جامعه ای عاری از خشونت است‪ .‬پس‬        ‫حسین را در تهران ب ‌هامر رئی ‌سالوزرا‬
‫سيل خونی برای جبران بس نخواهد‬                   ‫***‬                       ‫‪ 350‬نرسيد؛ بلکه تاثيری است که‬        ‫از کشف حقيقت‪ ،‬پس از نور تاباندن‬       ‫تحویل شهربانی دادند‪ .‬دستور داده‬                          ‫تو خواهم آمد‪.‬‬
‫بود‪ .‬ده‌ها هزار کشته هم جبران‬        ‫اين تاريخ ماست‪ ،‬گذشته نزديک‬          ‫سياست‌ها و روحيه‌ها بر فرهنگ‬         ‫به تاريکخانه‌هائی که تصميمات‬          ‫شده بود که پس از سؤالات لازمه‬          ‫پهلوان رضا را آوردند پای دار‪ .‬رفت‬
‫نخواهد کرد؛ و زندان‌های رژيمی‌ که‬    ‫ما‪ ،‬و ما هم اکنون در تکامل يافته‬     ‫سيا سی و سر نو شت کشو ر‌ها‬           ‫خشونت بار در آنها رقم می‌خورد‬         ‫البته راجع به پول و اسلحه که دفن‬       ‫بالای چهارپایه‪ .‬با نهایت توانایی به‬
‫بزرگ ترين کار عمرانی اش زندان و‬      ‫ترين صورت آن بسر می‌بريم‪ .‬انقلاب‬     ‫م ‌یگذارند‪ .‬مخالفان رژيم که همانگاه‬  ‫و علنی کردن مظالم‪ ،‬ديکتاتور‌ها‬        ‫شده‪ ،‬استنطاق شود و گزارش دهید‬          ‫دست خودش طناب دار را به گردن‬
‫گورستان سازی است‪ ،‬پاسخ صد‌ها‬         ‫اسلامی‌ و حکومت برآمده از آن‬         ‫در خشم انقلابی می‌جوشيدند‬            ‫و جنايتکاران را می‌بخشيم تا‬           ‫و ضمناً چوبۀ دار را هم برپا نمایید‪.‬‬    ‫انداخت و گفت «بکشید»‪ .‬طناب‬
‫هزار زندانی را نخواهد داد‪ .‬آنها که‬   ‫آماس همه بيماری‌های اجتماعی‬          ‫همين رفتار‌ها را کم می‌داشتند‬        ‫خشونت گسترده دامن نشود‪ .‬خشم‬           ‫تا چند روز هرچه از او سؤال‬             ‫را که کشیدند تکانی خورد‪ .‬بعد‬
‫با افتخار می‌گويند نه می‌بخشائيم‬     ‫ايران‪ ،‬بويژه زمينه اصلی‌اش کينه‬      ‫که تشنگی خود را به خون‪ ،‬با‬           ‫و کينه و نفرت نمی‌توانند جامعه ای‬     ‫می‌کنند طبق معمول که اسم و‬             ‫از پهلوان رضا‪ ،‬ماشاءالله را آوردند‪،‬‬
‫نه فراموش می‌کنيم‪ ،‬زود در خواهند‬     ‫و خشونت‪ ،‬است‪ .‬خمينی خشم‬              ‫اعدام انقلابی هر که در دسترس‬         ‫عاری از خشونت و دمکراتيک به‬           ‫شهرت خود را بگو‪ ،‬نایب جواب‬             ‫ولی چهار نفر پاسبان از دو طرف‬
‫يافت که کشوری به پهناوری ايران‬       ‫انقلابی را که نمی‌شناخت از پاره ای‬   ‫بود‪ ،‬از جمله همرزمان خويش در‬         ‫وجود آورند‪ .‬اينجاست که نيازمند‬        ‫نمی‌دهد و در جواب می‌خندد‪.‬‬             ‫بازویش را گرفته بودند که قادر به‬
‫نيز ظرفيت آنهمه انتقام گيری را که‬    ‫شيفتگان (موقت) خود گرفت و آن‬         ‫خانه‌های تيمی‌(به دلائل سياسی‪،‬‬       ‫بخشش هستيم و در عين حال‬               ‫بالاخره م ‌یگوید شماها بعد از بیست‬     ‫حرکت نبود‪ .‬در واقع تا آمدن پای‬
‫صد‌ها هزار خانواده کينه خواه تازه‪،‬‬   ‫را در ابعادی که می‌توانست بکاربرد‬                                         ‫فراموش نکردن‪ .‬بخشايش خطا را‬           ‫سال یاغیگری من‪ ،‬تازه اسم مرا‬           ‫دار از بین رفته بود‪ .‬پای چهارچوبه‬
‫به دنبال خواهد آورد نخواهد داشت‪.‬‬                                                                               ‫پاک نمی‌کند‪ .‬بلکه خشم را از بين‬       ‫می‌پرسید‪ .‬از من چیزی دستگیر‬            ‫او را بلند کرده روی چهارچوب قرار‬
‫ميليون‌ها ايرانی با دستان خونين و‬                                                                              ‫می‌برد‪ ،‬پيکار را کنار نمی‌گذارد‬       ‫شما و بزرگترانتان نخواهد شد‪.‬‬           ‫داده و طناب به گردنش انداخته بالا‬
‫دل‌های پر خون هر احتمالی را که‬                                                                                 ‫بلکه از نفرت چشم پوشی می‌کند‪.‬‬         ‫هرچه زودتر هم مرا راحت کنید‬            ‫کشیدند‪ .‬مدتی بالای دار بود‪ .‬تقریباً‬
‫بتوانيم به بازسازی ايران پردازيم از‬                                                                            ‫بخشايشگران بی نفرت و با قلبی‬          ‫که در نتیجه‪ ،‬خودتان هم راحت‬            ‫تمام فضای میدان پر از جمعیت بود و‬
‫ميان خواهند برد‪ .‬کشوری که از زير‬                                                                               ‫سرشار از شادی با کجی‌ها مبارزه‬                                               ‫م ‌یتوان گفت اکثریت جمعیت مردم‪،‬‬
‫بهمن حکومت اسلامی ‌بدر خواهد‬                                                                                                                                             ‫خواهید شد‪.‬‬         ‫از زن و مرد کاشان و نطنز و قمصر‬
‫آمد مردمانی می‌خواهد که کار و‬                                                                                                        ‫می‌کنند‪».‬‬       ‫در ساعت دار زدن باز هم با‬
‫از خود گذشتگی را برتر از همه‬                                                                                   ‫در درون ايران به اين سخنان‬            ‫جمعیت کاش ‌یها حاضر بودم‪ .‬نایب‬              ‫بودند که شادی م ‌یکردند‪»...‬‬
‫بگذارند‪ .‬با روحيه شکار جادوگران‬                                                                                ‫بازتابی نمی‌توان داد‪ .‬در بيرون نيز‬    ‫را آوردند پای چهارچوبۀ دار‪ .‬قبای‬       ‫بیست روز بعد‪ ،‬نایب حسین را‬
‫نمی‌توان انرژی ملی را برای جبران‬                                                                               ‫کسی صدای خود را به اين پيام‬           ‫بلند ب ‌هاصطلاح کمرچین‪ ،‬با شلوار‬       ‫به تهران آوردند‪ .‬مأموریت بازداشت‬
‫دهه‌های از دست رفته بسيج کرد‪.‬‬                                                                                  ‫نپيوسته است‪ .‬طبقه سياسی ايران‬         ‫سفید و گشاد و شال سفیدی هم به‬          ‫و انتقال نایب حسین ب ‌هعهدۀ ماژور‬
‫يک جامعه موفق مسلما از جمعيتی‬                                                                                  ‫هنوز نمی‌تواند همپای سلوک کسی‬         ‫کمر بسته بود‪ .‬ولی قوای خودش را‬         ‫ابوالقاسم لاهوتی (افسر ژاندارم و شاعر‬
‫که هردو سويش بستانکاری خونی‬                                                                                    ‫شود که از خاکساری خمينی آغاز‬          ‫از دست نداده بود‪ .‬مأمورین طناب دار‬     ‫معروف انقلابی) بود‪ .‬تفصیل آن را هم‬
‫از يکديگر داشته باشند ساخته‬                                                                                    ‫کرد و اکنون می‌کوشد شاگرد کانت‬        ‫را به گردنش انداخته بالا کشیدند‪.‬‬       ‫اعظا ‌مالوزاره در خاطراتش آورده است‪:‬‬
                                                                                                               ‫و مقلد ماندلا باشد‪ .‬اما اگر بتوان در‬  ‫برحسب دستور جنازه مدتی بالای‬           ‫«بعد از این که ژاندارم‌ها نایب‬
                    ‫نخواهد شد‪.‬‬                                                                                 ‫اين خشونت روزافزون که جامعه‬           ‫دار بود که پایین آوردند‪ .‬گفته شد‬       ‫حسین و پسرش رضاخان را دستگیر‬
‫ما نمی‌توانيم بدانيم که پيام‬                                                                                   ‫ايرانی را درخود فرو می‌برد؛ در اين‬                                           ‫کردند‪ ،‬با اطلاع و دستور ماژور‬
‫آقای گنجی در ايران تا کجا‌ها را‬                                                                                ‫فرايند غير انسانی شدن جامعه به‬            ‫کسانی آمدند تحویل گرفتند»‪.‬‬
‫رفته و گرفته است‪ ،‬ولی در بيرون‬                                                                                 ‫رهبری قم‪ ،‬دريچه کوچکی به يک‬
‫دست کم در يک حزب سياسی‪ ،‬در‬                                                                                     ‫جامعه انسان تر نشان داد‪ ،‬همين‬
‫حزب مشروطه ايران‪ ،‬آن نخستين‬                                                                                    ‫سخنان است که نبايد گذاشت مانند‬
‫پيشنهاد سال‌های پيش به بحثی‬                                                                                    ‫قطره‌های باران در آفتاب تابستان‬
‫پر حرارت که از بار الکتريکی به‬                                                                                 ‫محو شوند‪ .‬رسيدگی به جنايات‬
‫انفجار می‌رسيد دامن زد و سرانجام‬                                                                               ‫دوران حکومت اسلامی‪ ،‬محکوم‬
‫به افزودن بندی در منشور حزب‬                                                                                    ‫کردن جانيان‪ ،‬و رها کردنشان‪،‬‬
‫انجاميد‪ :‬پذيرفتن دادگاه‌های بی‬                                                                                 ‫بخشودن ولی فراموش نکردن‪،‬‬
‫کيفر برای سران و عاملان جنايات‬                                                                                 ‫بيرون بردن عدالت از عرصه انتقام‪،‬‬
‫رژيم اسلامی؛ اعلام بخشودگی آنها‬                                                                                ‫پايان دادن به دور خونخواهی و‬
‫يکبار و بس‪ ،‬و پس گرفتن آنچه از‬                                                                                 ‫خونريزی‪ ،‬اينهمه هنوز از ظرفيت‬
‫تاراج دارائی ملی بتوان يافت‪ .‬آنها‬                                                                              ‫روان زخم خورده و بيمار ايرانی‬
‫که خواب انتقام می‌بينند هيچ از‬                                                                                 ‫بيرون است ولی می‌بايد به آن رسيد‪.‬‬
‫خود پرسيده اند که تاريخ ما را تا‬                                                                               ‫خشونت و خونخواهی و انتقام‪،‬‬

      ‫کی می‌بايد با خون نوشت؟‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17