Page 4 - (کیهان لندن - سال سى و دوم ـ شماره ۶۳ (دوره جديد
P. 4
این رابطه به کیهان لندن میگوید« :برای آثار گرافیستهای ایرانی در موزه هنرهای صفحه - Page 4 - 4شماره 63
شرکت در بینال هنر گرافیک برنو به چکیا اسلامی اورشلیم جمعه 21تا پنجشنبه 27خردادماه 1395خورشیدی
رفته بودم و در آنجا با گردانندگان گالری
موراویان آشنا شدم و آنها مقدمات برگزاری احمد رافت -همزمان با نمایشگاه
نمایشگاه کنونی را مهیا ساختند .دهها کار کارکیاتورهای تهران با عنوان هولوکاست
گرافییس تهای ایرانی را که به سه دسته و مضمون های یهودی ستیز ،نمایشگاهی
تقسیم نموده بودند در مقابلم قرار دادند: از پوسترهای گرافیس تهای ایرانی در
کارهای کسانی که در ایران هستند و
نمیتوان از آنها برای این نمایشگاه استفاده اورشلیم (بیتالمقدس) افتتاح شد.
کرد ،کارهائی که معلوم نبود میتوانیم موزه هنر اسلامی این شهر تا ۲۳ژوئن
به اورشلیم ببریم یا نه و دسته آخر که میزبان ۶۰پوستر از ۲۷گرافیست ایرانی
کارهائی از گرافیس تهای ایرانی را در بر است« .نشانی از ایران» سفری در ۴۰سال
میگرفت که به گالریها و یا کلکسیون رها هنر گرافیک و طراحی در ایران پیش و
فروخته بودند و بنابراین نمایش آنها در
اورشلیم خطری برای طراحانشان نداشت». پس از انقلاب ۵۷است.
مجموعهای که در موزه هنرهای اسلامی موزه هنرهای اسلامی اورشلیم که در
اورشلیم به نمایش گذاشته شده همگی از نزدیکی کاخ ریاست جمهوری اسرائیل
قرار دارد از زمانی که ریاست آن به عهده
میان کارهای گروه سوم انتخاب شدهاند. ندیم شیبان ،اسرائیلی عر بتبار و مسیحی،
گذاشته شده فعالی تهایش را افزایش داده و
سفری به جهان گرافیک در ایران یوسی لمل گرافیست سرشناس اسراییل یوسی لمل در افتتاح نمایشگاه به یکی از مراکز پر تحرک فرهنگی تبدیل
موزه هنرهای اسلامی اورشلیم شده است .برگزار کننده «نشانی از ایران»،
آثاری که در «نشانی از ایران» به نمایش یوسی لمل ،یکی از گرافیس تهای سرشناس
درآمدهاند سفری در هنر گرافیک است
و با آثار مرتضی ممیز و قباد شیوا که اسرائیلی است.
یوسی لمل از آنها با عنوان پدر گرافیگ یوسی لمل در گفتگو با کیهان لندن
ایران نام میبرد آغاز میشوند و با آثاری میگوید علاقه او به ایران و فرهنگ
از نسل بعدی که هنرمندانی چون رضا ایرانی به دوران کودکیاش باز میگردد:
عابدیبی ،احسان پارسا ،مجید عباسی و «با داستا نهائی که از زمان ایران باستان
مهدی حقشناس را در بر میگیرد ادامه برایم میگفتند عاشق این کشور و تاریخ
پیدا میکند .یوسی لمل میگوید« :نگاهی کهن آن شدم .علاقهای که با مطالعه تاریخ
به این پوسترها برای دریافت عمق فرهنگ ایران در سا لهای نوجوانی و با شناختن
ایران کافی است .این طر حها نقطه برخورد شخصی تهائی چون کوروش ،داریوش و
فرهنگ و هنر شرق و غرب هستند و به کمبوجیه شدت گرفت» .برگزارکننده این
همین خاطر نیز بسیار جالب هستند. نمایشگاه میافزاید« :پس از خاتمه خدمت
هنرمندان ایرانی به خوبی عوامل فرهنگی سربازی ،حدود ۳۵سال پیش ،سفری به
و هنری شرق و غرب را در کنار هم قرار ترکیه داشتم و به خاطر همین علاقه تا
میدهند و به همین خاطر کارهایشان در مرز ایران رفتم .نگاهی به آن سوی مرز
سطح بی نالمللی مورد توجه قرار گرفته انداختم و با خودم گفتم تا چند سال
دیگر امکان سفر به این کشور را خواهم
است». یافت ۳۵ .سال گذشت و هنوز این فرصت
در اشاره به واکنش بازدیدکنندگان را به دست نیاوردم ،و بنابراین ایران را به
اسرائیلی از این نمایشگاه ،یوسی لمل
میگوید« :آنها را باید به دو دسته اورشلیم آوردم».
تقسیم کرد :ایرانیتباران اسرائیلی که
جامعهای ۲۵۰هزار نفری است و علاقه مشکلات هنرمندان ایرانی
بسیاری به هر آنچه از ایران میآید دارد،
و اسرائیلیهائی که میخواهند این به یوسی لمل که به عنوان گرافیست در
اصطلاح دشمن را بهتر بشناسند .بسیاری بینالهای مختلف در این سا لها حضور
از اسرائیلیها به خاطر آنچه در روزنام هها داشته به کیهان لندن میگوید در همین
در مورد تهدید ایران و برنامههای اتمیاش دیدارهای بینالمللی با گرافیستها و
میخوانند ،نسبت به فرهنگ این کشور طراحان ایرانی و کارهای آنها آشنا شده
کنجکاو شدهاند. است.
در این سالها موسیقی ،سینما ،نقاشی لمل میافزاید« :در سال ۲۰۰۲بود
و کتابهای نویسندگان ایرانی طرفدارانی که در جریان دیداری بینالمللی توفیق
برای خود در این کشور یافتهاند و نظر آشنائی با چند هنرمند ایرانی را پیدا
عمومی است که باید حساب دولتها کردم و از طریق آنها با جهان جدیدی از
را از مردمشان جدا کرد .هدف این هنر گرافیک آشنا شدم و از همان زمان به
نمایشگاه هم شناساندن فرهنگ مردمی فکر برگزاری نمایشگاهی از آثار همکاران
است که حرف برای گفتن در زمینه هنر، ایرانیام در اسرائیل بودم .نمایشگاهی
ادبیات و سینما زیاد دارند .باید کلیشهها که به دلیل مشکلاتی که وجود دارد و
را کنار گذاشت و به انسانیت و فرهنگ ممنوعیتهایی که همکاران ایرانی با آن
مواجه هستند سالها امکان برگزاریاش
ارج نهاد».
نبود».
یوسی لمل بالاخره با همکاری کی گالری
در شهر برنو ،در جمهوری چک یا چکیا،
موفق شد نمایشگاهی را که سالها فکر آن
را در سر میپروراند برگزار کند .لمل در
کردیم نه تنها این کار را انجام دهد بلکه خوانندگان وی ساکن هستند. در سال 1390آریا از اندونزی با بخش «نظر شما برای سرورقی زنده زندگی
کیهان لندن را تا پایان اینکه ماجرای مهاجرتش به خواننده دیگری این یادداشت آریا را خواند و حاضر ما مهم است» سایت کیهان لندن ،کیهان آنلاین ،تماس ماجرایی از نسل تازه موج مهاجرت ایرانیان
استرالیا به کجا خواهد رسید ،با خود همراه کند. شد هزینه اشتراک کیهان را برای آریا و دیگر ایرانیان گرفت و پس از ابراز مهر و علاقه به این روزنامه ،خواهش
حال با انتشار نسخه پی دی اف کیهان لندن ،هر هفته کرد مطالب کیهان لندن در فرماتی برایش فرستاده شود اول با من به جاکارتا بیایید!
بخشی از ماجرای مهاجرت آریا و خانواد هاش به استرالیا کمپ پناهجویان در اندونزی بپردازد. که بتواند با امکانات اندکی که در آنجا دارد بخواند و در
ضمناآریاابرازعلاقهکردماجراهاییراکهازسرگذرانده اختیار دیگر پنا هجویان ایرانی قرار دهد که در کمپ
را به همان زبانی که خودش بیان م یکرد ،م یخوانید: با خوانندگان کیهان در میان بگذارد .ما از او خواهش
خودش تعریف میکرد که بارها در كه من همسرم رو كنار كشيدم و سعى كردم زياد خودمو درگير نكنم و با من گرم گرفت و حتا قرار بود با به صخرهها خورد و غرق شد .اگه بخش شصت و سوم:
پشتكوه محل اقامتش از سنجاب چيزى نگفتم .بعد از پنج دقيقه اومد اما اگه گير نمكى بيفتى مگه ميتونى هم فرار كنيم که من كم كم متوجه دارم اين بحث رو باز میكنم برای
كردستان بگير تا کبکهای زيبا رو و معذرت خواست .من میخواستم راحت باشى! دختربچ هاش هم بچ هها شدم اين بابا خيلى مشكل داره و بلد اينه كه نكته داره .روز اول كه من با دعوا در کمپ ما
زنده زنده سوزونده و شكنجه كرده. باهاش رابطه رو کاملا قطع كنم. رو اذيت میكرد و با كپى کردن نيست با ديگران ارتباط برقرار كنه. اين آقاى درب و داغون برخورد كردم
یه همچی آدمی چطور ميخواد بره بهش میگفتم كه درست نيست با رفتار پدر و مادرش واقعا يه استرس چند بار جلو من بچه چهار ماهه رو برم ىگرده به موقعی كه پينكان شب ديشب بالاخره اون مسئله كه برای
جايى كه حيوانات هم حقوق دارند! خان مها دهن به دهن ميشى .بالاخره به تمام معنا بود .خانمش هم بارها كتك زد و من ساع تها به درخواست اومد توی ويلا و من مجبور شدم با من و مسعود پيش اومده بود به
چيزى كه من متوجه شدم اين مشكلات روز به روز بيشتر شد تا چند تلفن و حر فهاى منو ديگران رو خودش و خانمش راجع به كيس و همسر و پسرم از ديوار چهارمترى نهايتش رسيد و با اون كرد بى منطق
آدم مريض فقط به خاطر چشم و روز پيش كه ما تقاضا داديم جامون گوش میایستاد كه من خيلى بدم بقيه مشكلاتش باهاش حرف زدم و با سيم خاردار رد بشیم و دستم به مرز درگيرى رسيد و جلس های كه
ه مچشمى اومده و هيچ مشكل خاصى رو عوض كنن و آقا كه كسى غير از م ىاومد و سعى م ىكردم جايى برم متوجه شدم اينها فقط يكى دو ساعت بدجور تو سيم خاردار گير كرد و برای حل بحران برگزار شد به دعوا
نداره و طبق گفته خودش كه اگه قرار ما باهاش رفت آمد نم ىكرد داشت كه حرفهامو نشنوه .يك ماه قبل حرف روشون تاثير داره و بعد از دو پاره شد و وقتى بعد از فرار كردن کشید .تا اينجا من به اين نتيجه
باشه برگرده كسى رو راحت نمیذاره. تنهاتر میشد و دنبال دعوا بود تا همین آدم مريض با همسر من و از اون قبرستان متروكه وارد ويلاى رسيدم كه همسرم راست میگفت
همه اين جريان خسته كننده رو ديشب كه قرار بود مسئله حل بشه مسعود بحث كرد و بى احترامى كرد ساعت تأثیر حر فها از بین میره. متاه لها شدیم و قاچا قبر گفت كه كه برا ی اين و اون زياد وقت ميذارم
تعريف كردم تا متوجه بشيد كه چنين كه وقتى داشتيم بحث میكرديم به من كه از بحث خسته شده بودم من با همسر و بچ هام بمونیم توی وبالاخره تنها خوبى كه برای من
ديوانگا ِن اوراقى مثل اون مجردهای خاطر بى احترام ىهاى زيادى كه به ويلا اين آقا با اون قيافه درب و داشت اين بود كه تا حدودى به
عقدهای كه بار اول باعث لو رفتن من و جمع كرد من جوش آوردم و داغون كه وقتى م ىبينيش واقعا بايد
گروه شدند و اون پينكان بدجنس صدقه بدى چون عقده سى سال رو خودم بيام.
اندونزیایی كه در حسرت شوهر خوب تا دست به يقه شدن پيش رفتيم. با خودش آورده گفت كه نه بايد چند روزى بود كه اين آقاى بى
و بچه اون همه داستان از شوهر و تا الان بچ هها به خاطر وضعيت كمپ برى چون اينجا شلوغه ،و اون بچه منطق به خاطر مشكلى كه به ظاهر
بچ ههايى كه وجود نداشتند تعريف كوتاه م ىآمدند و اين بابا باورش شده مجردهاى با معرفت و با صفا كه برای همسرش به وجود آمده ،به خانم
میكرد و حتا گريه هم میكرد، بود كه اينجا زندانه و اونم ارشده ولى من تو اون دو روز كنارشون واقعا من و مسعود تيكه مينداخت و چون
ديوانگانى هستند كه در اين سفر پوزهاش رو به خاک مالیدم .خيلى احساس خوبى داشتم به همسرم ميدونست همسر من و مسعود زود
توى كشتى ميخوان خود کشتی رو دور ورداشته بود و جالبه که تا گفتند آبجى بيا بريم ولشون كن .با جوش ميارن ،دنبال درگيرى بود .از
سوراخ كنند و به خاطر عقدههاشون چند ماه قبل همش میگفت من يه ماشين ما سه تا جلو نشستيم و روزى كه به اندونزى اومده ،از على
جمعى رو به نابودى بكشند. پسر فلان ىام! خدايا چه چيزهايى بقيه بچ هها که روی هم پانزده نفر حامد قاچاقچى معروف دعوا كرده تا
دوستم على هم گفت كه هنوز تو به چشم م ىبينيم! آدم مريضى كه بودن پشت نشستن .فرداش این آقا آخريش که با من و مسعود بود .با
خيابون میخوابند و ديروز با مامورها وقتى خاطره تعريف ميكنه همه تو مسير از من معذرت خواست
درگير شدند .واقعا براشون ناراحتم. خسته ميشن و هركس به راهى ميره من هم گفتم مهم نيست و رفتيم و كسى نیست كه دعوا نكرده باشه.
و طبق گفته خودش حتا حيوانات گير افتاديم .او دوباره اومد پيش ما على حامد به خاطر باردار بودن
ادامه دارد... هم از دستش آسايش نداشتند. همسرش با لنج نبردش و اتفاقا به
نفعش شد چون اون لنج كه رفت