Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۱۴۴ (دوره جديد
P. 12

‫صفحه ‪ - Page 12 - 12‬شماره ‪144‬‬
                                                                                                                                                                                                      ‫جمعه ‪ 22‬تا پنجشنبه‪‌ 28‬د ‌یماه ‪1396‬خورشیدی‬

                                         ‫خود بر جای گذاشت که بنا بر شرایط‬       ‫داریوشهمایونروزنام ‌هنگاریبرجسته‪،‬‬      ‫دو قرن فراز و نشیب مطبوعات در ایران (‪)52‬‬
                                         ‫موجود در خاورمیانه‪ ،‬بسیاری از آنها‬     ‫نظری ‌هپردازی جستجوگر و نوجو‪ ،‬و‬
                                         ‫همچنان معتبرند و گویی همین امروز‬       ‫سیاستمداری مل ‌یگرا و میه ‌ندوست‬                         ‫( کیهان لندن شماره ‪) 1233‬‬
                                         ‫نگاشته شده‌اند‪ .‬مقالات قدیم ‌یوی‬       ‫بود که بر نقش موثر ایران در مناسبات‬
     ‫داریوش همایون‬                       ‫در ده ‌ههای سی تا پنجاه خورشیدی‬                                                       ‫احمد احـرار‬                                          ‫م ‌یرسانم‪.‬‬        ‫در تاریخچه روابط ایران با متفقین‬
                                         ‫همچنین بازتاب مستند موقعیت‬                  ‫منطق ‌های و جهانی آگاهی داشت‪.‬‬                                            ‫همین که به اطاق خلوت وارد‬               ‫و متحدین در جنگ اول‪ ،‬فصل‬
‫(‪۵‬مهر‪،۱۳۰۷‬تهران‪۸-‬بهمن‪،۱۳۸۹‬ژنو)‬           ‫سیاسی و اجتماعی ایران هستند‪.‬‬           ‫وی سال‌های طولانی در روزنام ‌ههای‬      ‫آن که کار ب ‌هخوبی گذشت‪ ،‬پروندۀ‬        ‫شدم مردی را با ریش حنابسته‬              ‫مهمی نیز به فعالیت و رقابت مأموران‬
                                         ‫از همین رو ما به بازنشر گلچینی از‬      ‫معتبر ایران قلم زد و از بنیانگذاران‬    ‫اسناد مربوط به او را به شما نشان‬       ‫دیدم در لباس حاجی ایرانی با شال‬         ‫ویژۀ انگلیسی و آلمانی اختصاص‬
                                         ‫آثار داریوش همایون می‌پردازیم که‬       ‫اصلی روزنامه‌ی «آیندگان» بود‬           ‫می‌دهم تا بدانید او واقعاً نمایندۀ‬     ‫و کمر و عمامۀ خراسانی که روی‬            ‫دارد‪« .‬اسکار ُفن نیدرمایر» یکی از‬
                                         ‫در سال‌های تبعید پس از انقلاب ‪۵۷‬‬       ‫که صفح ‌ه‌ای نوین در تاریخچه‌ی‬         ‫شخص اعلیحضرت ویلهلم امپراتور‬           ‫زمین نشسته و شمعدانی جلو خود‬            ‫سرشنا ‌سترین آنهاست‪ .‬او مأموریت‬
                                         ‫با کیهان لندن نیز همکاری نزدیک‬         ‫روزنامه‌نگاری ایران گشود‪.‬همایون‬        ‫آلمان است و هنگامی که خواستم‬           ‫گذاشته بود‪ .‬با لهجۀ فارسی شبیه‬          ‫داشت نامه و پیام قیصر آلمان را به‬
                                         ‫داشت‪ .‬مقالاتی که در این ستون‬           ‫مهارت روزنامه‌نگاری و تسلط خود‬         ‫خداحافظی کنم پاکتی محتوی پانصد‬         ‫افغانی سلام کرد و احوال پرسید‪.‬‬          ‫امیر افغانستان برساند و افغانها را با‬
                                         ‫م ‌یخوانید‪ ،‬از آرشیو کیهان لندن‬        ‫بر زبان فارسی را با اید‌ههای سیاسی‬     ‫تومان و کیسه کوچکی حاوی مقداری‬         ‫آقای زومر مرا به ایشان معرفی کرد‬        ‫مسلمانان شمال هند متحد کند و‬
                                                                                ‫خویش در هم آمیخت و از دهه‌ی ‪۳۰‬‬                                                ‫و گفت ایشان منشی سفارت و مورد‬           ‫برضد انگلستان بشوراند‪ .‬او و «اتو ُفن‬
                                                            ‫انتخاب شد‌هاند‪.‬‬     ‫خورشیدی به این سو‪ ،‬نوشته‌هایی از‬                    ‫پول نقره به من داد‪...‬‬     ‫کمال اطمینان است‪ .‬نیدرمایر به من‬        ‫هنتیک»‪ ،‬متفقاً عازم مأموریت شدند‪.‬‬
                                                                                                                       ‫ساعت سه بعد از نصف شب به‬               ‫گفت اول کاری که باید کرد این‬            ‫زمانی که هنوز درگیریها شدت نیافته‬
‫حق فردی و مسؤولیت اجتماعی‬                                                                                              ‫کنار خندق رفتم‪ .‬پس از این که‬           ‫است که من از سفارت آمریکا خارج‬          ‫بود از خاک ایران گذشتند و خود را به‬
                                                                                                                       ‫قدری روی زمین نشستم و استراحت‬          ‫شوم و به جای امن دیگری برسم‬             ‫کابل رساندند ولی مذاکراتشان با امیر‬
‫کیهان لندن شماره ‪ 29 - 1329‬مهرماه ‪1389‬‬                                                                                 ‫کردم درست در سر ساعت معهود‪،‬‬            ‫تا این دو سه روزه توقف من‪ ،‬برای‬         ‫افغانستان به جایی نرسید‪ .‬در پایان‬
                                                                                                                       ‫یعنی چهار بعد از نصف شب‪ ،‬اولین‬         ‫سفارت آلمان موجب ناراحتی و درد‬          ‫مأموریت ناموفق‪ ،‬از کابل به جبل‬
‫و بی قید و بندترین صورت آن ــ بر‬         ‫اساسی آینده واگذارند و آن را نشانه‬     ‫بیشتر اندیش ‌ههای درست در آغاز‬         ‫سنگریزه را به روی شیروانی عمارت‬        ‫سر نشود‪ .‬من یقین دارم قوای روس‬          ‫سراج و دشت روات و خارپشته و نارین‬
‫پهنه زمین پدیدار شد و در بالای‬           ‫پابیندی خود به دمکراسی جلوه‬            ‫با مخالفت عمومی روبرو شده‌اند؛‬         ‫مسیو زومر انداختم‪ .‬یک لحظه‬             ‫و انگلیس ب ‌هدنبال من هستند زیرا به‬     ‫عزیمت کردند‪ .‬این‪ ،‬مصادف بود با‬
‫«زنجیره خوراک» قرار گرفت (منظور‬          ‫دهند‪ .‬در پار‌های موارد که در اساس‬      ‫پیشرفت بشریت وامدار کسانی است‬          ‫بیشتر طول نکشید که دیدم نیدرمایر‬       ‫خوبی مطلع شد‌هاند که از افغانستان‬       ‫پیشرفت قوای روسیه در ایران و خارج‬
‫از زنجیره خوراک جایگاه هر موجود‬          ‫تفاوت چندانی نم ‌یکنند و ب ‌ههرحال‬     ‫که باو‌رهای جا افتاده را چالش کردند‬    ‫ب ‌هآرامی درب را باز کرد و از روی‬      ‫حرکت کرده به سوی ایران آمد‌هام‪ .‬در‬      ‫شدن سفیر و اعضای سفارت آلمان از‬
‫زنده ب ‌هعنوان شکارگر و شکار‪ ،‬خورنده‬     ‫ربطی به مسائل با اهمیت ندارند‬                                                 ‫خاکریز خندق ب ‌هبالا آمد‪ .‬تسبیحی‬       ‫تمام خطۀ شرق به چشم خود دیدم‬            ‫تهران‪« .‬فن هنتیک» که بازگشت از‬
                                         ‫البته بهتر از این نم ‌یتوان کرد که‬             ‫و از تنها ماندن نهراسیدند‬      ‫در دست داشت و پیوسته صلوات‬             ‫که چگونه روسها و جاسوسانشان به‬          ‫طریق ایران را پر مخاطره م ‌ییافت از‬
                 ‫و خورده است‪).‬‬           ‫موضوع را به آینده واگذار کنیم (شکل‬     ‫جامعه سیاسی ایران تازه دارد با‬         ‫م ‌یفرستاد‪ .‬از روی خندق به سمت‬         ‫دنبال گمشد‌های م ‌یگردند‪ .‬اما باور‬      ‫نارین رهسپار آسیای مرکزی شد و از‬
‫اگر فرد انسانی را در جای درستش‪،‬‬          ‫حکومت پادشاهی یا جمهوری‪ ،‬مثلا‬          ‫دمکراسی و از آن کمتر لیبرالیسم‬         ‫غرب به‌راه افتادیم و پس از عبور‬
‫ب ‌هعنوان جزئی از اجتماع ببینیم آنگاه‬    ‫در شرایط ما‪ ،‬از این دست و پاک بی‬       ‫آشنا می‌شود و مانند همیشه‬
‫حق فردی و مسؤولیت اجتماعی در‬             ‫ربط است) ولی مسائل اساسی دست‬           ‫احتمال آن هست که آشنائی یا در‬          ‫ویلهلم دوم آخرین امپراتور آلمان‬        ‫نیدرمایر با لباس بازاریان ایرانی‬
‫یک مجموعه با هم م ‌یآیند و هنر‬           ‫به گریبان جامعه مقوله دیگری است‬        ‫حد ب ‌یسوادان ‌هترین و شخص ‌یترین‬
‫اندیشه سیاسی و سیاستگزاری در‬             ‫و به هیچ بهانه‪ ،‬از جمله نظر مردم‪،‬‬      ‫برداش ‌تها بماند و یا از بح ‌ثهای کلی‬  ‫از خندقهای بین دروازۀ یوس ‌فآباد‪،‬‬      ‫نم ‌یکنند من به تهران آمده باشم و‬       ‫چین و ژاپن سر درآورد‪« .‬نیدرمایر»‬
‫نگهداشتن تعادل میان آنهاست‪.‬‬                                                     ‫نظری بیرون نرود‪ .‬آن بح ‌ثها بسیار‬                                             ‫چنین م ‌یپندارند که از جنوب تهران‪،‬‬      ‫اما خطر را پذیرا شد و تصمیم گرفت‬
‫این پرتگاهی است که هیأت‌های‬                    ‫نم ‌یباید از برابرشان گریخت‪.‬‬     ‫سودمند است و به ما یاری خواهد داد‬      ‫باغشاه و دروازۀ قزوین و گمرک به‬        ‫میان قم و کاشان بگذرم تا خود را‬         ‫از همان راهی که آمده بودند بازگردد‪.‬‬
‫سیاسی ‪ body politic‬بسیار در آن‬           ‫مردم ماهیتی تعریف ناپذیر است و‬         ‫که بیشتر دریابیم ولی در برخورد با‬                                                                                     ‫او‪ ،‬در حالی که هویت خود را در زیر‬
‫افتاد‌هاند‪ .‬برای نیفتادن در آن پرتگاه و‬  ‫تنها در گرماگرم یا پس از یک رویداد‬     ‫بهترین و پیشروترین و انسان ‌یترین‬      ‫کوچ ‌ههای جنوب غربی شهر و بعد از‬           ‫زودتر به قوای عثمانی برسانم‪...‬‬      ‫عبا و قبا پنهان م ‌یداشت با ریش حنا‬
‫جلوگیری از فساد دمکراسی م ‌یباید‬         ‫سیاسی یا تحول اجتماعی م ‌یتوان به‬      ‫فرایاف ‌تها نیز ـ که دمکراسی لیبرال‬                                           ‫به او گفتم این مسؤولیت را به‬            ‫بسته از راه سرخس و مشهد خود را‬
‫از شناخت درست آزادی آغاز کرد‬             ‫روشنی دانست که بیشتر افرادی که‬         ‫مصداق آن هست ـ م ‌یباید به اثرات‬       ‫بازار آهنگرها و محلۀ عر ‌بها به کوچۀ‬   ‫این شرط قبول م ‌یکنم که شما ابداً‬
‫زیرا هم هرج و مرج و هم دمکراسی‬           ‫مردم را م ‌یسازند چه م ‌یخواهند‬        ‫فرعی ناخوشایند و گاه خطرناک؛ و‬                                                ‫با من چون و چرا نکنید و مرا در‬                          ‫به تهران رسانید‪.‬‬
                                         ‫یا می‌خواسته‌اند (دقیقترین نظر‬         ‫به دشوار ‌یهایی که در عمل م ‌یتواند‬    ‫سراج‌الملک وارد شدیم و به خانه‬         ‫آنچه می‌کنم آزاد بگذارید‪ ،‬شخصاً‬         ‫دنباله داستان را ابوالقاسم‬
               ‫از آزادی م ‌یآیند‪.‬‬        ‫آزمائی ‪p‌ oll‬ها نیز گاه اشتباه در‬      ‫پیش آید از نزدیک نگریست ـ‬                                                     ‫هر اقدامی لازم بدانم خواهم کرد‪.‬‬
‫نخستین بار لاک بود که آزادی‬              ‫م ‌یآیند‪ ).‬ما م ‌یتوانیم برآور ‌دها و‬  ‫دشوار ‌یهایی که گاه به همان زبانزد‬     ‫رسیدیم‪ .‬نیدرمایر از شدت خستگی‬          ‫اولا اگر اسلحۀ کمری دارید همین‬            ‫کحا ‌لزاده‪ ،‬چنین حکایت م ‌یکند‪:‬‬
‫را با فضیلت به هم پیوست‪ .‬آزادی با‬        ‫گمان ‌هزن ‌یهای خود را داشته باشیم‬     ‫(ضر ‌بالمثل) فرش کردن راه دوزخ‬                                                ‫جا به شارژ دافر آلمان تحویل بدهید‬       ‫«شب بیست و دوم ماه رمضان‬
‫فضیلت که همراه احساس مسؤولیت‬             ‫ولی حق همیشه با ما نخواهد بود‪.‬‬         ‫با بهترین نیت‌ها می‌انجامد‪ .‬این‬        ‫طاقت نشستن نداشت و روی زمین‬            ‫زیرا در تهران اگر زحمتی فراهم شود‬       ‫‪ 1 3 3 4‬قمر ی ( ا و ل مر د ا د ما ه‬
‫در برابر اجتماع است (دربرابر آن‬          ‫یک شهروند درگیر مسائل عمومی‬            ‫هشدا‌رها ارتباط به اصل فرایاف ‌تهای‬                                           ‫به هیچ وجه نم ‌یتوان با اسلحه دفاع‬      ‫‪ 23/1295‬ژوئیه ‪ )1916‬بعد از‬
‫آزادی بی فضیلت است که ما صد‬              ‫نمی‌تواند منتظر نظر مردم بماند‪.‬‬        ‫دمکراسی و لیبرالیسم ندارد و تنها از‬    ‫اطاق بر پشت دراز کشید و گفت‬            ‫کرد‪ .‬حتی اگر ما را کسانی غیر از قوای‬    ‫افطار در خانه بودم‪ .‬عبدالله کردبچه‪،‬‬
‫سالی هر گاه توانست ‌هایم ورزید‌هایم‬      ‫از این گذشته مردم با آگاه شدن بر‬       ‫بررسی رویدا ‌دهای میهن خود ما‪ ،‬و‬                                              ‫روس دستگیر کنند م ‌یتوان قبل از‬         ‫غلام سفارت آلمان به پیش من آمد‬
‫و بسیار خوب می‌شناسیم‪ ).‬پس‬               ‫سوی ‌ههای گوناگون مسائل است که‬         ‫بسیار بیش از آن‪ ،‬کشو‌رهای دیگر‬         ‫چندین شبانه‌روز است که خواب‬            ‫رسیدن به زندان به لطائف‌الحیل‬           ‫و گفت مسیو زومر شارژدافر آلمان‬
‫از او آدام اسمیت فرایافت سود‬             ‫م ‌یتوانند نظر درستی پیدا کنند وگر‬                                                                                   ‫گریخت و در گوشه و کنار شهر و‬            ‫شما را فوراً خواسته است به سفارت‬
‫شخصی روشنرای ‪enlightened‬‬                 ‫نه بسیار م ‌یشود که چند نام و چند‬                        ‫برخاسته است‪.‬‬         ‫راحت نکرده و هر لحظه بیم افتادن‬        ‫خراب ‌ههای خندق پنهان شد‪ .‬ثانیاً به‬     ‫بیائید‪ .‬من بی‌درنگ به سفارت رفتم‪.‬‬
‫‪ self interest‬را آورد که به معنی‬         ‫شعار و ِمشتی آگاهی ناقص و حتی‬          ‫ما دیده‌ایم که طبع فسادپذیر‬                                                   ‫هیچ وجه دفتر یادداشت و روزنامه و‬        ‫دیدم رنگ از روی زومر پریده است‪.‬‬
‫شناختن سود بزرگتر و دراز مد ‌تتر‬         ‫دروغ‪ ،‬افکار عمومی م ‌یسازد‪ .‬تنها در‬    ‫بشری ـ در نبرد همیشگی خیر‬              ‫به چنگ دشمن را داشت ‌هام‪.‬‬              ‫حتی پول طلا یا اسکناس زیاد با خود‬       ‫با کمال ترس و وحشت به من گفت‬
‫شخصی است که از به‌دیده‌آوردن‬             ‫میدان یک بحث آزاد شفاف م ‌یتوان‬        ‫عمومی با سود فردی ـ با بهترین‬                                                 ‫برندارید تا در تفتیش بدنی برگ ‌های به‬   ‫شما باید به من کمک کنید و در‬
‫مصلحت عمومی م ‌یآید‪ .‬دوتوکویل‬            ‫به مردم کمک کرد که با موضوعات‬          ‫فرایافت‌ها چه م ‌یتواند بکند‪ .‬امروز‬    ‫فوراً سماور را آتش کرده نان و‬                                                  ‫رفع این گرفتاری هرچه در قوه‬
‫آن فرایافت را در عمل‪ ،‬چنانکه در‬          ‫و مسائل دشوار روبرو شوند‪ .‬بیشتر‬        ‫در آمریکا که بزرگترین دمکراسی‬                                                                     ‫دست نیفتد‪.‬‬          ‫دارید به‌کار اندازید‪ .‬آقای ماژور فن‬
‫پگاه «دمکراسی در آمریکا ورزیده‬           ‫مردم به تنهائی نم ‌یتوانند؛ نه وقت و‬   ‫جهان با لیبرال‌ترین نظام‌های‬           ‫چای خوردیم و جای راحتی برای‬            ‫فن نیدرمایر از تهور و بی‌باکی‬           ‫نیدرمایر امروز غروب به اینجا آمده‬
‫م ‌یشد‪ ،‬نشان داد‪ .‬بنژامن کنستان‬                                                 ‫سیاسی است‪ ،‬می‌بینیم که دیگر‬                                                   ‫من بسیار خوشحال شد و گفت‬                ‫و پنهان شده است ولی او نمی‌تواند‬
‫با شناخت تفاوت آزادی سیاسی‬                            ‫نه امکاناتش را دارند‪.‬‬     ‫حتی اعلام اینکه مصلحت عمومی در‬         ‫او درست کردم و گفتم من ساعت‬            ‫شما مختارید‪ ،‬هر نوع صلاح است‬            ‫در سفارت آمریکا بماند‪ .‬اگر دولت‬
‫جمهوری‌های باستانی با آزادی‬              ‫هیچ چیز سازنده‌تر از شکافتن‬            ‫برابر سود شخصی و حزبی اهمیتی‬                                                  ‫شروع کنید‪ .‬بعد به ایشان گفتم‬            ‫آمریکا از ورود افسران آلمانی به‌طور‬
‫فردی انگلوساکسون و فرانسه زمان‬           ‫موضوعات و نشان دادن نیک و ب ‌دهای‬      ‫ندارد ناپسند شمرده نمی‌شود ـ‬           ‫‪ 9‬طبق معمول باید به سفارت بروم‪.‬‬        ‫من اکنون م ‌یروم و تمهیدات کار‬          ‫محرمانه خبر شود بی‌درنگ ما را به‬
‫خود (ده ‌ههای آغازین سده نوزدهم)‬         ‫هر موقعیت برای مردم نیست و هیچ‬         ‫پیروزی به هر وسیله‪ ،‬این است‬                                                   ‫را فراهم م ‌یکنم و ساعت چهار بعد‬        ‫ترک سفارت آمریکا مجبور می‌کند‪.‬‬
‫راه را بر نظریه آزادی مثبت و آزادی‬       ‫کس را نم ‌یتوان نکوهش کرد که چرا‬       ‫روحیه چیره بر سیاست آن کشور در‬         ‫درب خانه را قفل م ‌یکنم‪ .‬شما هم‬        ‫از نصف شب شما پشت در مخفی‬               ‫در این صورت همۀ ما دست‌بسته‬
‫منفی آیزیا برلین گشود که بنیاد‬           ‫موضعی م ‌یگیرد و آن را به همگان‬        ‫چند ساله گذشته‪ .‬نکته عبرت‌آموز‬                                                ‫سفارت آمریکا‪ ،‬که کنار خندق است‪،‬‬         ‫به قوای روس تحویل خواهیم شد‬
                                         ‫توصیه می‌کند‪ .‬تا کسی سخنی‬              ‫در اینجاست که فساد سیاست‬               ‫از اطاق خارج نشوید مبادا از روی‬        ‫حاضر و آماده باشید‪ .‬من از بالای‬         ‫همان طور که عاصم بیک سفیر‬
                    ‫بحث ماست‪.‬‬            ‫مخالف نظر افرادی گفت نم ‌یتوان او‬      ‫درست ریشه در برداشت ویژۀ‬                                                      ‫خندق سنگریزه به روی شیروانی بام‬         ‫عثمانی را گرفتند و بردند‪ .‬اینک با‬
‫آزادی مثبت میدان دادن به‬                 ‫را متهم کرد که از طرف مردم سخن‬         ‫آمریکائی از لیبرالیسم داشته است‪.‬‬       ‫بام کسی شما را ببیند‪ .‬سپس از‬           ‫م ‌یاندازم‪ .‬ب ‌یدرنگ درب را باز کنید و‬  ‫من بیائید و در اطاق خلوت با خود‬
‫اراده فردی است؛ پویش آزادانه‬             ‫م ‌یگوید‪ .‬خود آن خا ‌ماندیشان نیز‬      ‫یکی از بدترین نمونه‌هایش‪ :‬رأی‬                                                 ‫به کوچه بیائید و از آنجا با هم حرکت‬     ‫نیدرمایر گفتگو کنید و چاره‌ای‬
‫خواس ‌تهای هر کس‪ .‬آزادی منفی‬             ‫همان کار را م ‌یکنند و سخن خود‬         ‫دیوان عالی به مجاز بودن کمک مالی‬       ‫منزل بدر آمدم و با درشگه به‬
‫رهائی از فشار و زورگوئی است‪.‬‬             ‫را م ‌یگویند‪ .‬هیچ کدام هم نماینده‬      ‫نامحدود به نامزد‌های انتخاباتی که‬                                                                    ‫م ‌یکنیم‪.‬‬                             ‫بیندیشید‪.‬‬
‫تجاوز به دیگری در آزادی مثبت‬             ‫مردم نیستند‪ .‬اما همه حق دارند‬          ‫حق هر فرد شمرده می‌شود‪ ،‬ولی‬            ‫سفارت رفتم‪ .‬وقتی وارد اطاق آقای‬        ‫بعد‪ ،‬با او خداحافظی کردم‪ .‬آقای‬          ‫بدون تأمل به آقای زومر دل و‬
‫م ‌یگنجد؛ بیرون رفتن از قانونی که‬        ‫بکوشند و مردم را با خود هم نظر‬         ‫حکومت را در آمریکا رسماً به فروش‬                                              ‫زومر دست مرا فشرد و گفت خداوند‬          ‫جرأت دادم و گفتم من به‌تنهایی‬
‫برای حفظ حقوق دیگری گزارده شده‬                                                  ‫م ‌یگذارد‪ .‬این درست است که همان‬        ‫زومر شدم مثل این که خداوند روح‬         ‫شما را حفظ کند که بار سنگینی به‬         ‫ایشان را به منزل خود می‌برم و‬
‫در آزادی منفی نم ‌یگنجد‪ .‬اینجاست‬                                  ‫سازند‪.‬‬        ‫دمکراسی و همان لیبرالیسم سرانجام‬                                              ‫دوش گرفت ‌هاید ولی بدانید این شخص‬       ‫پس از دو سه روز دیگر‪ ،‬به‌وسیلۀ‬
‫که مسؤولیت اجتماعی در کنار‬               ‫می‌بینیم که مردم همواره پس‬             ‫توانائی اصلاح خود را به نظام سیاسی‬     ‫تازه‌ای را به کالبد او دمید‪ .‬گفت از‬    ‫افسری بسیار عال ‌یقدر است‪ .‬پس از‬        ‫یکی از محارم خود به جبهۀ عثمانی‬
‫آزادی و حقوق فردی م ‌یآید‪ .‬آزادی‬         ‫از اقدام و اندیشه سیاسی م ‌یآیند‪.‬‬      ‫م ‌یدهد ولی جامع ‌های به نیرومندی‬
‫و حقوق اگر با هم نباشند هر دو از‬         ‫در بهترین شرایط‪ ،‬مصلحت آنها‬            ‫آمریکا نیز چه اندازه خواهد توانست‬      ‫ساعتی که شما رفته‌اید تا این لحظه‬
‫معنی تهی م ‌یشوند‪ .‬ما این را نیز‬         ‫انگیزه هر اقدام و اندیشه در قلمرو‬      ‫این همه ویرانگری در سیاست و‬
‫در صد سال گذشته به خوبی تجربه‬            ‫عمومی است‪ ،‬ولی هیچ کس نمی‬                                                     ‫بیدار بوده‌ام‪ .‬نمی‌دانم پایان این کار‬
‫کردیم‪ .‬هنگامی که حقوقی به دست‬            ‫باید نخست نظر آنها را بپرسد و‬                      ‫حکومت را تاب آورد؟‬
‫م ‌یآوردیم آزادی محدود م ‌یشد و‬          ‫آنگاه تصمیم بگیرد و از آن بدتر‪ ،‬به‬     ‫ما نم ‌یباید بحث نظری را از عمل‬        ‫خطرناک به کجا خواهد کشید‪ .‬کاش‬
‫هنگامی که محدودیت‌ها کاهش‬                ‫خود اجازه اندیشیدن بدهد‪ .‬در آگاه‬       ‫جدا کنیم و گفتن سخنان خوب‬
‫م ‌ییافت تاخت و تاز «آزادشدگان‪»،‬‬         ‫و متقاعد کردن مردم هیچ گناهی‬           ‫و موضع‌گیری‌های پرونده پسند‬            ‫این شخص به تهران نیامده بود که‬
                                         ‫نیست‪ .‬بیشتر اندیشه‌های درست‬            ‫سزاوار کسانی نیست که اگر لازم‬
         ‫حقوق را پایمال م ‌یکرد‪.‬‬         ‫در آغاز با مخالفت عمومی روبرو‬          ‫باشد برخلاف جریان نیز شنا خواهند‬       ‫خود را به وسط آتش بیندازد و‬
‫در جامعه‌ای که تازه با چنین‬              ‫شد‌هاند‪ .‬پیشرفت بشریت روی هم‬           ‫کرد‪ .‬در این نخستین مراحل آشنائی‪،‬‬
‫فرایاف ‌تهائی آشنا می‌شود این خطر‬        ‫رفته وامدار کسانی است که باو‌رهای‬      ‫ب ‌هویژه هیچ نم ‌یباید سخن درست‬        ‫موجب ناراحتی شما بشود‪ .‬فوری او‬
‫هست که ریزه‌کار ‌یهای حیاتی در‬           ‫جا افتاده را چالش کردند و از تنها‬      ‫را فدای «افکار عمومی» به معنی‬
‫تکرار کلیش ‌هها فراموش‪ ،‬و هر هشدار‬                                              ‫سیاستبازی کرد (افکار عمومی چه‬          ‫را دلداری داده اضافه کردم ایشان در‬
‫و احتیاطی به گرای ‌شهای استبدادی‬                        ‫ماندن نهراسیدند‪.‬‬        ‫کسانی؟) و این ما را به آغازگاه درست‬
‫تعبیر شود‪ .‬اما هرگز نمی‌باید‬                        ‫***‬                         ‫چنین بحث دامن ‌هداری م ‌یرساند‪:‬‬        ‫منزل ما امنیت کامل دارند‪.‬‬
‫فراموش کرد که نخستین وظیفه‬               ‫اکنون م ‌یتوان به اصل موضوع‬            ‫اصلا مردم و افکار عمومی چه جائی‬
‫دمکراسی لیبرال دفاع از آزادی‌ها‬          ‫پرداخت ــ به حقوق فرد انسانی و‬         ‫در اندیشه و عمل یک شهروند‬              ‫برای این که نیدرمایر در موقع‬
‫و حقوق است که به‌معنی پاره‌ای‬            ‫محدودی ‌تهای آن‪ .‬ما از این گزاره‬       ‫مسؤول م ‌یباید داشته باشند؟ زیرا‬
‫محدودی ‌تهاست ــ زیر پا گذاشتن‬           ‫بنیادی آغاز م ‌یکنیم که همه چیز‬        ‫تکیه دمکراسی و لیبرالیسم‪ ،‬همه بر‬       ‫حرکت از تهران لباس دیگری بپوشد‬
‫آزادی مثبت‪ ،‬آزادی ب ‌یفضیلت‪ ،‬برای‬        ‫برخاسته از فرد انسانی و برگرد‬          ‫فرد انسانی است که تنها در جامعه‬
‫حفظ آزادی منفی؛ برقراری موازنه‬           ‫اوست ــ فردی که با حقوق طبیعی‬          ‫هستی م ‌ییابد‪ .‬پرسش این است‪:‬‬           ‫و از لباس و عمامۀ خراسانی در تن‬
                                         ‫سلب نشدنی به جهان م ‌یآید‪ .‬اما‬         ‫آیا افراد و گرو‌هها م ‌یباید اندیشه‬
           ‫میان حق و مسؤولیت‪.‬‬            ‫آیا در همین جا م ‌یباید بایستیم؟‬       ‫و عمل اجتماعی را نیز به نظر مردم‬       ‫نشانی نداشته باشد‪ .‬لباس جدید به‬
‫کشور داری و فلسفه سیاسی در‬               ‫این فرد انسانی کیست؟ آیا همان‬
‫پیشرفته ترین دمکراس ‌یها نیز هنوز‬        ‫«وحشی آزاده» ‪noble savage‬‬                                     ‫واگذارند؟‬       ‫شکل تجار بازار یعنی کلاه و لباده و‬
‫پاسخ نهائی را نیافته اند و شاید یک‬       ‫است‪ ،‬آن انسان آزاد از اجتماع که‬        ‫بسیا ر ی ا ز سیا ستگر ا ن و‬
‫پاسخ برای همه جامع ‌هها نباشد و هر‬       ‫فلسفه سیاسی در سده هفدهم با‬            ‫نویسندگان ما عادت کرده‌اند هر‬          ‫سدره و شلوار سیاه و گیوه ملکی برای‬
‫جامعه ای م ‌یباید دو کفه ترازو را‬        ‫فرض او آغاز شد؟ یا کسی است که‬          ‫موضوع دشوار (به معنی بحث انگیز)‬
‫به اندازه و شیوه خود به درجه ای از‬       ‫با اجتماع ــ اگر چه در کوچکترین‬        ‫را به مردم‪ ،‬به هم ‌هپرسی‪ ،‬به قانون‬     ‫او خریدم و به منزل رفتم‪ .‬وقتی به‬

                   ‫توازن برساند‪.‬‬                                                                                       ‫خانه داخل شدم با وجود این که یکی‬

                                                                                                                       ‫دو ساعت از ظهر م ‌یگذشت هنوز در‬

                                                                                                                       ‫« ادامه دارد»‬  ‫خواب بود‪...‬‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17