Page 6 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۱۴۴ (دوره جديد
P. 6

‫صفحه ‪ - Page 6 - 6‬شماره ‪144‬‬
                                                                                                                                                                                                  ‫جمعه ‪ 22‬تا پنجشنبه‪‌ 28‬د ‌یماه ‪1396‬خورشیدی‬

‫مجبور به اعتراف در مقابل دوربین‬       ‫گفتگوی اختصاصی کیهان لندن با یکی از بازداشت‌شدگان اعتراضات سراسری‪:‬‬                                                                                          ‫=وقتی پرسیدم چرا مرا‬
‫کردند‪ .‬در واقع با یک سناریو از بند‬                                                                                                                                                                ‫دستگیر کردید با مشت‬
‫قرنطینه اوین مستندی تر و تمیز‬          ‫تا می‌توانستندبا باتوم‪،‬شوکر و هرچه‬                                                                                                                         ‫به دهانم کوبید و دندانم‬
‫ساختند و رفتند‪ .‬بعد که آقای‬             ‫دمدستشانمی‌آمد ما را کتک زدند‬
‫دولت آبادی رفت دوباره آنهایی که‬                                                                                                                                                                                   ‫شکست‪.‬‬
‫به ورزشگاه منتقل کرده بودند به‬        ‫بچ ‌ههای محصل‪ ،‬پزشک بیهوشی‪،‬‬            ‫در آن بودیم ‪ ۱۲‬متر بود اما بیست‬          ‫کشیده بودند و تا گردنمان م ‌یرسید‬     ‫محسن در مورد برخورد لباس‬              ‫=تا م ‌یتوانستند با باتوم‪،‬‬
‫سلول برگراندند و ما شدیم ‪۴۰۰‬‬          ‫استاد دانشگاه‪ ،‬بازاری و حتی یک‬         ‫و چند نفر آنجا بودند‪ .‬خیل ‌یها حتی‬       ‫بسته بود و جایی را نم ‌یدیدیم اما‬     ‫شخص ‌یها با بازداشت ‌یها م ‌یگوید‪:‬‬    ‫شوکر و هر چه دم دستشان‬
                                      ‫کارخان ‌هدار را در بند قرنطینه زندان‬   ‫نم ‌یتوانستند بنشینند و مجبور‬            ‫من احساس م ‌یکنم از شهر دور‬           ‫«در میان بازداشت ‌یها همه سن و‬
                          ‫نفر!»‬       ‫اوین دیدم‪ .‬وقتی از تلویزیون کوچکی‬      ‫بودیم نوبتی سر پا بایستیم‪ .‬از زمان‬       ‫م ‌یشدیم و ما را به جایی حوالی‬        ‫سالی بودند‪ .‬نیروهای لباس شخصی‬           ‫م ‌یآمد ما را کتک زدند‪.‬‬
‫جنازه سینا قنبری را از مقابل‬          ‫که در بند بود خبرهای صدا و سیما‬        ‫بازداشت نه به ما آب و غذایی دادند‬        ‫شرق تهران بردند‪ .‬زیر آن کیس ‌هها‬      ‫هیچ سرپرست و ناظری نداشتند و‬          ‫= در زندان اوین میان‬
                                      ‫را م ‌یدیدیم که م ‌یگفتند تعدادی‬       ‫نه حتی از وقتی ما را به داخل سلول‬        ‫نم ‌یتوانستیم درست نفس بکشیم و‬        ‫هر کس اعتراضی م ‌یکرد به شدت‬          ‫بازداشت‌شدگان متادون‬
             ‫چشمانمان بردند‬           ‫عوامل بیگانه و عضو مجاهدین و‬           ‫منتقل کردند تا صبح اجازه استفاده‬         ‫وقتی م ‌یگفتیم داریم خفه م ‌یشویم‬     ‫کتک م ‌یخورد‪ .‬صدای شکنجه یک‬
‫سینا قنبری‪ ،‬جوان ‪ ۲۳‬سال ‌های‬          ‫اغتشاشگر تجمعات را شکل دادند‬           ‫از سرویس بهداشتی را به ما دادند‪».‬‬        ‫ماموران می گفتند‪ :‬به درک! خفه‬         ‫نفر را م ‌یشنیدم که جوان هیکل‬                  ‫توزیع م ‌یکردند‪.‬‬
‫که به گفته ماموران امنیتی و‬           ‫خند‌همان م ‌یگرفت‪ .‬این موضوع‬           ‫او م ‌یگوید صبح به بازداشت ‌یها‬                                                ‫داری بود و دیدیم او را به اتاق بغلی‬   ‫=بعد از مرگ سینا قنبری‬
‫قضایی در زندان اوین خودش‬              ‫آنقدر مضحک بود که حتی به جوک‬           ‫اعلام شد که قرار است آزاد شوند؛‬                                    ‫شید‪».‬‬       ‫ما بردند و چنان این جوان را کتک‬       ‫فضای بند قرنطینه زندان‬
‫را دار زده همزمان با محسن در‬          ‫تبدیل شده بود و به شوخی به هم‬          ‫هر چند محسن فکر نم ‌یکرد با توجه‬         ‫او در ادامه م ‌یگوید‪« :‬وقتی به‬        ‫م ‌یزدند و به در و دیوار م ‌یکوبیدند‬
‫بند قرنطینه اوین حضور داشت‪.‬‬           ‫م ‌یگفتیم آمریکایی‪ ،‬اسراییلی‪ ،‬عامل‬     ‫به بلایی که شب گذشته سرشان‬               ‫محل رسیدیم به ما گفتند نباید‬          ‫که دیوا‌رها م ‌یلرزید‪ .‬پیرمردی به‬             ‫اوین متشنج شد‪.‬‬
‫محسن روز قبل از اینکه سینا‬            ‫بیگانه‪ .‬اما واقعیت اینست که غالب‬       ‫آمده به این راحتی آزاد شوند‪ .‬وسایل‬       ‫اصلا صحبت کنید‪ ،‬چیزی نگویید‬           ‫برخورد ماموران با آن جوان اعتراض‬      ‫= سینا ر و حیه خو بی‬
‫بمیرد او را دیده و با او آشنا شده‬     ‫افراد بازداشت شده افراد معمولی‬         ‫بازداشت ‌یها به آنها بازگردانده م ‌یشود‬  ‫تا شما را پیاده کنیم‪ .‬بعد که همه‬      ‫کرد و رو به ماموران گفت شما کی‬        ‫داشت و اصلا قابل قبول‬
‫بود‪« :‬روز قبل از این اتفاق ما را‬      ‫این شهر بودند که خسته شده و‬            ‫و به چشمانشان چشم بند م ‌یزنند و‬         ‫ساکت شدند ما را به حیاطی که‬           ‫هستید؟ چرا توی مسجد خدا دارید‬         ‫نیست خودکشی کرده‬
‫به حیاط هواخوری بردند‪ .‬سینا را‬        ‫م ‌یخواهند اعتراض کنند و حاضر‬          ‫آنها را سوار ماشین م ‌یکنند و راه‬        ‫خاکی بود بردند و گفتند کاپشن و‬        ‫جوانان این ممکلت را اینطوری‬
‫آنجا دیدم‪ .‬جوانی سرحال بود و با‬       ‫نیستند دیگر در این اختناق و فشار‬       ‫م ‌یافتند‪ .‬یک ساعت بعد اتوبوس به‬         ‫ک ‌تتان را در بیاروید و بعد دستانمان‬  ‫م ‌ی ُکشید؟ یکی از بسیج ‌یها پیرمرد‬                      ‫باشد‪.‬‬
‫تعداد دیگر از بازداشت ‌یها مشغول‬      ‫اقتصادی زندگی کنند‪ .‬حتی بعضی از‬        ‫مقصد م ‌یرسند و حدود دو ساعت‬             ‫را با تسم ‌ههای پلاستیکی بستند و‬      ‫را کتک زد و گفت به تو چه ربطی‬
‫بازی فوتبال شد‪ .‬سینا با اینکه‬         ‫بچ ‌ههای کم سن و سال وقتی خب ‌رها‬      ‫همانطور که بازداشت ‌یها در ماشین‬         ‫یک ساعتی ما را آنجا روی زمین‬          ‫دارد؟ تو خودت مجرمی! یکی از‬           ‫روشنک آسترکی ‪ -‬از آغاز‬
‫مثل ما کتک خورده بود و کاپشن‬          ‫را م ‌یدیدند م ‌یگفتند مجاهدین‬         ‫بودند اتوبوس ب ‌یحرکت ایستاده بود‪.‬‬       ‫در هوای سرد و بدون لباس گرم‬           ‫بسیج ‌یها هم که شاید مرا داخل‬         ‫اعتراضات سراسری در ایران تا‬
‫جینی که به تن داشت پاره شده‬           ‫کی هستند؟ یک بار هم سه چهار‬            ‫نهایتا آنها را یکی یکی پیاده کرده و‬      ‫نشاندند و حق سوال یا درخواستی‬         ‫تظاهرات دیده بود ب ‌یمقدمه از پشت‬     ‫کنون گفته می شود بیش از ‪۳۵۰۰‬‬
‫بود اما روحیه خوبی داشت‪ .‬شوخی‬         ‫نفر جوان حدود ‪ ۲۰‬ساله را آوردند‬        ‫م ‌یگویند چشم بندتان را بردارید‪.‬‬         ‫هم نداشتیم‪ .‬ما نم ‌یدانستیم کجا و‬     ‫به من هجوم آورد و با مشت و لگد به‬     ‫نفر در شهرهای مختلف بازداشت‬
‫م ‌یکرد و م ‌یخندید‪ .‬فردا صبح‬         ‫و گفتند اینها ری استارتی هستند‪،‬‬        ‫بازداشت ‌یها آزاد نشده بلکه در حیاط‬      ‫در چه وضعیتی هستیم و اگر تشنه‬         ‫سر و کمرم م ‌یکوبید و فحش رکیک‬        ‫شدند‪ .‬برخی از بازداش ‌تشدگان با‬
‫خیلی زود خبر رسید که جناز‌های‬         ‫همه از هم م ‌یپرسیدند ری استارت‬                                                 ‫بودیم اصلا برای آنها مهم نبود‪ .‬بعد‬    ‫م ‌یداد و م ‌یگفت تو کی هستی که‬       ‫قرار وثیقه یا کفالت موقتا و تا روز‬
‫در سرویس بهداشتی زندان است و‬          ‫دیگه چیه و اصلا از وجود چنین‬                           ‫زندان اوین بودند!‬        ‫از یک ساعت ناگهان چند نفر به ما‬       ‫فکر م ‌یکنی م ‌یتوانی اعتراض کنی و‬    ‫برگزاری دادگاه از زندان آزاد شد‌هاند‬
‫یک نفر خودش را دار زده‪ .‬ماموران‬                                                      ‫بند قرنطینه زندان اوین‬                                                                                       ‫و برخی هنوز در زندان هستند‪ .‬از‬
‫م ‌یگفتند با کیسه پلاستیک در‬                      ‫گروهی مطلع نبودند‪».‬‬        ‫محسن م ‌یگوید در زندان یکی‬                                  ‫حمله کردند‪».‬‬                     ‫به آقا فحش بدی؟»‬        ‫سرنوشت برخی از بازداش ‌تشدگان‬
‫سرویس بهداشتی خودش را دار‬             ‫محسن م ‌یگوید روز پس از آنکه‬           ‫یکی برای بازداشت ‌یها فرم پر شد‪،‬‬         ‫محسن م ‌یگوید‪« :‬دقیقا انگار‬           ‫برای افزایش یا کاهش صدا از‬            ‫و محل نگهداری آنها نیز اطلاعی‬
‫زده اما این ادعا باور کردنی نیست‪.‬‬     ‫به اوین منتقل شدند حدود ‪ ۴۰‬نفر‬         ‫وسایلشان دوباره تحویل گرفته‬              ‫س ‌گهای هاری را وسط جمعیت‬             ‫کلیدهای بالا و پایین استفاده کنید‪.‬‬    ‫در دست نیست‪ .‬همچنین تا کنون‬
‫اول اینکه سینا در هواخوری روحیه‬       ‫کارتن خواب معتاد را با هم به بند‬       ‫شد‪ ،‬از آنها عکس گرفتند و به بند‬          ‫رها کنید‪ .‬نیروهای تازه نفسی‬           ‫محسن در ادامه به کیهان لندن‬           ‫خبر جان باختن مشکوک دست‬
‫خیلی خوبی داشت و نشانی از یاس‬         ‫قرنطینه آوردند‪« :‬وقتی آنها را آوردند‬                                            ‫بودند و با باتوم و شوکر و هر چه‬       ‫م ‌یگوید “مدام بسیج ‌یها جنگ‬          ‫کم دو نفر از بازداش ‌تشدگان‬
‫یا افسردگی نداشت که بخواهد‬            ‫بچ ‌ههای بازداشتی م ‌یگفتند اینها را‬               ‫قرنطینه منتقل شدند‪.‬‬          ‫دم دستشان م ‌یآمد به ما حمله‬          ‫روانی ایجاد م ‌یکردند و م ‌یگفتند‪:‬‬    ‫تایید شده اما برخی خب ‌رها تعداد‬
‫چند ساعت بعدش خودش را دار‬             ‫مخصوصا آورد‌هاند که فیلم بگیرند و‬      ‫او وضعیت بند قرنطینه زندان اوین‬          ‫کردند و تا توانستند ما را کتک زدند‪.‬‬   ‫«شما کی هستید که فکر م ‌یکنید‬         ‫کسانی را که در بازداشتگاه به مرگ‬
‫بزند‪ ،‬از ساعت ‪ ۹‬شب هم تلف ‌نها‬        ‫بگویند معترضان اینها بودند‪ .‬کارتن‬      ‫را اینطور بازگو م ‌یکند‪« :‬بند قرنطینه‬    ‫چند نفر که کودک و نوجوان بودند‬        ‫م ‌یتونید نظام را عوض کنید؟ شما‬       ‫مشکوک درگذشته اند ‪ ۵‬نفر عنوان‬
‫قطع بود و این احتمال که بر اساس‬       ‫خوا ‌بها معتاد بودند و اکثرا به شیشه‬   ‫حدود ‪ ۱۲۰‬تخت داشت اما تقریبا‬             ‫گریه و التماس م ‌یکردند اما اینها‬     ‫که هیچ‪ ،‬هیچ کس نم ‌یتونه نظام را‬      ‫م ‌یکنند‪ .‬بیش از بیست نفر نیز‬
‫خبری که از بیرون زندان شنیده‬                                                 ‫‪ ۴۰۰‬نفر آنجا بودند‪ .‬غیر از ما تعداد‬      ‫ذر‌های رحم و مروتی در وجودشان‬         ‫عوض کنه‪ .‬چه فکری پیش خودتان‬           ‫در جریان اعتراضات سراسری در‬
‫به این نتیجه برسد که خودش را‬                            ‫اعتیاد داشتند‪».‬‬      ‫دیگری بازداشتی هم به آنجا آورده‬          ‫نبود و فقط م ‌یگفتند «حرا ‌مزاد‌هها‬   ‫کردید؟ ما سوریه را حفظ کردیم و‬        ‫خیابان و توسط ماموران نظامی و‬
‫بکشد وجود نداشت‪ .‬همینطور به‬            ‫دادستان تهران به اوین م ‌یرود‬         ‫بودند‪ .‬غذای هر وعده ما برنج سفید‬         ‫شما به آقا فحش دادید» من فکر‬          ‫حالا شما فکر م ‌یکنید ما اینجا را از‬
‫ما قول داده بودند که شنبه آزاد‬        ‫محسن م ‌یگوید‪« :‬یک روز تعداد‬           ‫یا عدسی بود و حجم غذا هم در حد‬           ‫م ‌یکنم اینها حساسیتشان فقط روی‬                                                       ‫امنیتی کشته شده اند‪..‬‬
‫خواهیم شد‪ ،‬پس دیگر خودکشی‬             ‫زیادی را به جای دیگری منتقل‬            ‫یک چهارم یک وعده متوسط بود و‬             ‫رهبرشان بود و اصلا اسمی از اعتراض‬                      ‫دست م ‌یدهیم‪».‬‬       ‫کیهان لندن با محسن‪ ،‬یکی از‬
‫معنا نداشت‪ .‬بعد اینکه ‪ ۴۰۰‬نفر در‬      ‫کردند که بعد فهمیدیم به سالن‬           ‫م ‌یگفتند تعدادتان زیاد است و غذا‬        ‫یا حتی شعارهای دیگه نم ‌یآوردند‪».‬‬     ‫محسن همچنین م ‌یگوید‬                  ‫بازداش ‌تشدگان شهر تهران‪ ،‬که‬
‫بند قرنطینه بودند و این بند فقط ‪۴‬‬     ‫ورزش اوین منتقلشان کردند‪ .‬به ما‬        ‫نیست‪ .‬بهداری هم اصلا به کسانی که‬         ‫برای افزایش یا کاهش صدا از‬            ‫پسر نوجوان ‪ ۱۶‬سال ‌های میان‬           ‫در نخستین روز تجمعات تهران‪،‬‬
‫سرویس بهداشتی داشت و مسلما‬            ‫‪ ۱۲۰‬نفری که آنجا مانده بودیم پتو‬       ‫مریض شده بودند یا جراحات ناشی‬            ‫کلیدهای بالا و پایین استفاده کنید‪.‬‬    ‫بازداش ‌تشدگان حضور داشت که‬           ‫‪ ۹‬دی ‪ ،۹۶‬بازداشت و روز شنبه‪،‬‬
‫سروی ‌سهای بهداشتی اینقدر خالی‬        ‫دادند و گفتند تخ ‌تهایتان را مرتب‬      ‫از کتک شب قبل و زمان بازداشت‬             ‫این بازداشت شده اعتراضات‬              ‫پیک موتوری بود و در حال گذشتن‬         ‫‪ ۱۶‬د ‌یماه‪ ،‬با قرار کفالت ‪۵۰‬‬
‫نم ‌یماند که کسی فرصت بکند با‬         ‫کنید‪ .‬بعد دیدیم آقای دولت آبادی‬        ‫در خیابان را داشتند رسیدگی‬               ‫سراسری م ‌یگوید‪« :‬پس از مدتی که‬       ‫از محدوده میدان انقلاب بازداشتش‬       ‫میلیون تومانی از زندان آزاد شد‬
‫کیسه پلاستیکی حلقه درست کند‬           ‫با چند قاضی و دادستان دیگر و تیم‬                                                ‫ما را کتک زدند و روی زمین کشیدند‬      ‫کرده بودند‪ .‬پسر نوجوان گریه‬           ‫گفتگو کرده است‪ .‬محسن از نحوه‬
‫و خودش را دار بزند و کسی هم‬           ‫فیلمبرداری و عکاسی صدا و سیما به‬                              ‫نم ‌یکرد‪».‬‬        ‫و فحش دادند و تحقیر کردند‪ ،‬خسته‬       ‫م ‌یکرد و م ‌یگفت من اصلا توی‬         ‫بازداشت‪ ،‬شکنجه و ضرب و شتمی‬
‫نفهمد‪ .‬تمام بند هم دوربین مدار‬        ‫داخل بند آمدند‪ .‬آقای دولت آبادی‬        ‫نکته قابل توجهی که در سخنان‬              ‫شدند و رهایمان کردند‪ .‬بعد ما را‬       ‫تظاهرات نبودم داشتم کار م ‌یکردم‬      ‫که بازداشت ‌یها تجربه کردند‪ ،‬آنچه‬
‫بسته دارد و همیشه یک نگهبان‬           ‫به سلو ‌لها آمد و با ما حرف زد و‬       ‫محسن بود و خودش تاکید م ‌یکرد‬            ‫به داخل ساختمانی بردند و از یک‬        ‫و از آنجا م ‌یگذشتم که چند بسیجی‬      ‫در زندان به او گذشته و مرگ سینا‬
‫آنجا بود و سه چهار نفر از خدمه‬        ‫فیلمبردار و عکا ‌سهای صدا و سیما‬       ‫که این موضوع را حتما منعکس‬               ‫راهرو رد شدیم و دوباره به یک حیاط‬     ‫به سمت او حمله کردند و در حال‬
‫زندان هم مدام در بند و سروی ‌سها‬      ‫هم مرتب عکس م ‌یگرفتند‪ .‬بعد‬            ‫کنید‪ ،‬توزیع داروی متادون در میان‬         ‫خلوت وارد شدیم‪ .‬آنجا گفتند روی‬        ‫کتک زدن او الفاظ رکیکی به کار‬             ‫قبری در زندان اوین م ‌یگوید‪.‬‬
‫رفت و آمد داشتند‪ .‬اصلا قابل‬           ‫آنها به اتاقی رفتند و مامورا ‌‌ن همان‬  ‫بازداشت ‌یها بود‪« :‬هر کس هر مشکلی‬        ‫زمین بنشینید و من توانستم موقع‬        ‫م ‌یبردند و م ‌یگفتند‪« :‬حالا فلانت‬    ‫بازداشت توسط لبا ‌سشخص ‌یها‬
‫قبول نیست که سینا خودش را دار‬         ‫کارتن خوا ‌بها را به اضافه چند نفر از‬  ‫داشت قرص و شربت متادون به او‬             ‫نشستن کمی کیس ‌های را که روی‬          ‫که کردیم و فلان بلا که سرت آوردیم‬
‫زده باشد‪ .‬یکی از هم اتاق ‌یهایش‬       ‫بچ ‌ههای کم سن و سال را بردند‪ .‬بعد‬     ‫م ‌یدادند‪ .‬بسیاری از ما م ‌یدانستیم‬      ‫سرم بود جابجا کنم و از زیرش‬           ‫معلوم م ‌یشود‪ .‬ببین چه بلایی سرت‬                    ‫در میدان انقلاب‬
‫م ‌یگفت به سینا متادون داد‌هاند و‬     ‫فهمیدیم مسئولان زندان به معتا ‌دها‬     ‫این داروی مخدر خطرناکی است‬               ‫نگاه کردم‪ .‬دیدم حدود ‪ ۳۰‬یا ‪۴۰‬‬                                               ‫محسن در مورد نحوه بازداشت‬
‫مرگ او را به مقدار زیاد متادون‬        ‫گفته بودند جلوی دوربین بنشینند‬         ‫اما برخی هم از بس درد داشتند‬             ‫نفر هستیم و خیل ‌یها بدجور زخمی‬                                ‫بیاریم‪».‬‬     ‫خود به کیهان لندن م ‌یگوید‪:‬‬
‫مرتبط م ‌یدانست‪ .‬اولین نفری هم‬        ‫و بگویند به قصد دزدی و خرابکاری‬        ‫م ‌یخوردند‪ .‬جالب اینجاست که‬              ‫شده بودند و خونریزی داشتند و بعد‬      ‫انتقال از مسجد به مکانی‬               ‫«نهم د ‌یماه حوالی ظهر به همراه‬
‫که بالای سر جنازه رسیده بود‬           ‫به تجمع آمدند و به اموال عمومی‬         ‫بهداری حاضر نبود به کسانی که‬             ‫فهمیدم چند نفر دست و پایشان به‬                                              ‫همسرم به میدان انقلاب رفتیم‪،‬‬
‫م ‌یگفت بدنش سرد سرد بوده‪،‬‬            ‫آسیب رساندند و سطل آشغا ‌لها را‬        ‫تب و لرز کرده بودند یک داروی‬             ‫شدت آسیب دیده و احتمالا شکسته‬                                  ‫نامعلوم‬      ‫پس از مدتی که جمعیت مقابل‬
‫یعنی بیش از یک ساعت از مرگش‬           ‫آتش زدند‪ .‬در ازای این اعترافات هم‬      ‫آنتی بیوتیک معمولی بدهد اما‬                                                    ‫به گفته محسن بازداشت ‌یها را‬          ‫دانشگاه تهران شکل گرفت و‬
                                      ‫به آنها متادون داده بودند و آنها هم‬    ‫خیلی راحت داروی متادون میان‬                                        ‫است‪».‬‬       ‫حوالی نیمه شب و در حالی که‬            ‫شعارها آغاز شد یگان ضدشورش‬
                   ‫م ‌یگذشت‪».‬‬         ‫چون خمار بودند همه آنچه ماموران‬                                                 ‫به گفته محسن بازداشت ‌یها آنجا‬        ‫کیس ‌ههای پارچ ‌های روی سر آنها‬       ‫به جمعیت حمل ‌ه و مردم را‬
‫محسن م ‌یگوید پس از مرگ‬               ‫خواسته بودند در مقابل دوربی ‌نهای‬              ‫بازداشت ‌یها توزیع م ‌یشد‪».‬‬      ‫مشخصات خود و وسایل شخصی‬               ‫کشیده بودند به ماشین بزرگی منتقل‬      ‫پراکنده کرد‪ .‬ما به سمت خیابان‬
‫سینا فضای بند قرنطینه ملتهب‬           ‫صدا و سیما گفتند‪ .‬بچ ‌ههای کم سن‬       ‫او اضافه م ‌یکند در میان‬                 ‫مانند کمربند و ساعت را تحویل‬          ‫و به مکان دیگری بردند‪« :‬شاید‬          ‫کارگر رفتیم‪ ،‬لباس شخص ‌یها در‬
‫م ‌یشود‪« :‬وقتی خبر مرگ سینا‬           ‫و سال را هم با قول آزادی و تهدید‬       ‫بازداش ‌تشدگان از پسربچه ‪۱۵-۱۴‬‬           ‫دادند و فرمی پر کرده و به سلول‬        ‫حدود یک ساعت طول کشید تا به‬           ‫گرو‌ههای چند نفری به سمت مردم‬
‫پیچید ما باور نم ‌یکردیم‪ .‬جناز‌هاش‬                                           ‫ساله تا افراد ‪ ۷۰- ۶۰‬ساله بود‪« :‬اکثر‬     ‫کثیفی منتقل شدند‪« :‬سلولی که ما‬        ‫مکان جدید رسیدیم‪ .‬چشمان ما به‬         ‫م ‌یرفتند و بازداشتشان م ‌یکردند‪.‬‬
‫را از مقابل چشمانمان روی برانکارد‬                                            ‫بازداش ‌تشدگان دانشجو بودند اما‬                                                ‫خاطر کیسه پارچ ‌های که روی سرمان‬      ‫یکی از آنها از پشت به من ضربه‬
‫بردند و بعد بند به هم ریخت‪ .‬همه‬                                                                                                                                                                   ‫زد و وقتی من به سمتش برگشتم‬
‫بازداشت ‌یها به راهرو آمده بودند‬                                                                                                                                                                  ‫با مشت به صورت من کوبید و‬
‫و داد و فریاد م ‌یکردند که چرا‬                                                                                                                                                                    ‫گفت «به آقا فحش م ‌یدهی؟ من‬
‫سینا مرده و این خودکشی نبوده‬                                                                                                                                                                      ‫جانم را برای آقا م ‌یدهم» بعد هم‬
‫و همین بلا را سر ما هم م ‌یآورید‪.‬‬                                                                                                                                                                 ‫به همراه دوستانش به من حمله‬
‫ماموران آمدند و خیلی تلاش‬                                                                                                                                                                         ‫و شروع به کتک زدن من کردند‪.‬‬
‫کردند تا بازداشت ‌یها را آرام کنند و‬                                                                                                                                                              ‫وقتی همسرم خواست جلوی آنها را‬
‫قول م ‌یدادند که به سرعت آزادتان‬                                                                                                                                                                  ‫بگیرد به صورت همسرم هم اسپری‬
                                                                                                                                                                                                  ‫فلفل پاشیدند و همسرم روی زمین‬
                     ‫م ‌یکنیم‪».‬‬                                                                                                                                                                   ‫افتاد‌‌‪ .‬همان موقع مرا کشان کشان‬
 ‫پروند ‌های بدون تفهیم اتهام!‬                                                                                                                                                                     ‫به سمت ونی که سر میدان انقلاب‬
‫محسن م ‌یگوید غالب کسانی که‬                                                                                                                                                                       ‫پارک بود بردند و تحویل یک نفر‬
‫پیش از او آزاد شدند با قرار کفالت‬                                                                                                                                                                 ‫دادند‪ .‬من پرسیدم شما کی هستید‬
‫‪ ۵۰‬میلیون تومانی آزاد شدند اما‬                                                                                                                                                                    ‫از کدام ارگان هستید و چرا مرا‬
‫برای برخی وثیقه ‪ ۱۰۰‬و ‪۲۰۰‬‬                                                                                                                                                                         ‫گرفتید که آن فرد با مشت زد‬
‫میلیونی تعیین شد‪ .‬او م ‌یگوید‬                                                                                                                                                                     ‫توی دهان من و همانجا یکی از‬
‫نه دادگاهی تشکیل شد و نه حتی‬                                                                                                                                                                      ‫دندا ‌نهای من شکست‪ .‬چند نفر‬
‫تفهیم اتهامی صورت گرفت فقط‬                                                                                                                                                                        ‫دیگری هم از قبل بازداشت کرده‬
‫برای برخی از آنها یک جلسه‬                                                                                                                                                                         ‫بودند و توی ون بودند و وقتی‬
‫بازپرسی در دادگاه انقلاب شعبه‬                                                                                                                                                                     ‫ون پر شد به ما چشم بند زدند و‬

         ‫اوین تشکیل شده است!‬                                                                                                                                                                                     ‫ماشین راه افتاد‪».‬‬
‫او م ‌یگوید زمان آزادی به همه‬                                                                                                                                                                     ‫محسن م ‌یگوید نه افرادی که او‬
‫تاکید م ‌یکردند موقتا تا روز دادگاه‬                                                                                                                                                               ‫را بازداشت کردند لباس فرمی از‬
‫آزاد هستید و در این مدت زیر‬                                                                                                                                                                       ‫یکی از نهادهای نظامی و انتظامی‬
‫ذر‌هبین قرار دارید و نباید در تجمع‬                                                                                                                                                                ‫بر تن داشتند و نه اتومبیل ونی که‬
                                                                                                                                                                                                  ‫بازداشت ‌یها را به آن منتقل کردند‬
        ‫و اعتراضی شرکت کنید‪.‬‬                                                                                                                                                                      ‫آرم داشت‪ .‬محسن و دیگران را‬
‫محسن این را هم م ‌یگوید که‬                                                                                                                                                                        ‫حدود ساعت ‪ ۴ :۳۰‬بعد از ظهر‬
‫چند نفری را به محض ورود به‬                                                                                                                                                                        ‫به زیرزمین مسجدی در نزدیکی‬
‫اوین از بقیه بازداشت ‌یها جدا کردند‬
‫و به مکان نامعلومی در زندان بردند‬                                                                                                                                                                                    ‫میدان بردند‪.‬‬
‫و او تا روز آخر این افراد را دیگر‬                                                                                                                                                                 ‫آنجا وسایل بازداشت ‌یها را از‬
                                                                                                                                                                                                  ‫آنها گرفتند و به اتا ‌قهایی که در‬
                         ‫ندید‪.‬‬                                                                                                                                                                    ‫زیرزمین مسجد بود منتقل کردند‪.‬‬
   1   2   3   4   5   6   7   8   9   10   11