Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۲۱۳ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪۱۶۷9‬‬
                                                                                                                                                                                                               ‫جمعه ‪ 10‬تا پنجشنبه‪ 16‬خرداد ماه ‪139۸‬خورشیدی‬

‫اعلیحضرت مرگ او را تسلیت گفت و‬                                      ‫اکی ئو کازاما‪:‬‬                                                                                                                                 ‫ایران کشور گل و شعر و ترانه است؛‬
‫کمی در این باره گفت و گو شد‪ .‬سپس‬                                                                                                                                                                                   ‫سرزمینی‌ست که زنانش چشمانی‬
‫دست بزرگش را دراز کرد و با من دست‬           ‫آغاز مأموریت در ایران‪ ،‬دیدارم با رضاشاه‬
‫داد‪ ،‬و به آرامی تالار را ترک گفت‪.‬‬                                                                                                                                                                                     ‫همچون ستارگان درخشان دارند‪.‬‬
‫قامت او از پشت سر متناسب و ورزیده‪،‬‬         ‫او براستی ناپلئون عصر جدید بود و با جوهر و همت خود میهنش را از ضعف و زبونی رهانید‬                                                                                       ‫از فراموش نشدن ‌یترین تجرب ‌ههایم‬
‫شکوهمند و باوقار م ‌ینمود‪ .‬کفشهای‬                                                                                                                                                                                  ‫در سالهای زندگی در خارج از ژاپن‪،‬‬
‫او‪ ...‬ب ‌یصدا از روی قالی نرم و نفیس‬                                                  ‫هاشم‌زاده نام خود را به عنوان یکی‬         ‫بی‌تکلف و صمیمانه هاشم‌زاده از‬            ‫با دکتر هاشم رج ‌بزاده در سفری‬           ‫دیدار و گفت و گو با رضاشاه در کاخ‬
‫گذشت و از نظر ناپدید شد‪ .‬نخستین‬                                                       ‫از فعالترین نویسندگان و مترجمان‬           ‫همان برخورد اول بر انسان اثر‬              ‫به ژاپن آشنا شدم‪ .‬مناسبت سفر‪،‬‬            ‫گلستان است‪ .‬او همچون اژدهایی‬
‫باریابیم نزد رضاشاه فقط حدود سی‬                                                       ‫در شناساندن ایران و ژاپن به‬               ‫می‌گذاشت‪ .‬در روزهای بعد که‬                ‫گشایش خط هوایی تهران ـ توکیو‬             ‫که (در افسان ‌ههای چین و ژاپن) بر‬
‫دقیقه طول کشید‪ ،‬اما این دیدار اثر‬                                                                                               ‫بیشتر مأنوس شدیم‪ ،‬جنبۀ دیگر‬               ‫بود‪ .‬در فرودگاه توکیو‪ ،‬از مهمانان‬        ‫بال ابرها و سفینۀ باد در آسمانها اوج‬
                                                                                          ‫یکدیگر به ثبت رسانیده است‪.‬‬            ‫شخصیت او نیز مکشوفمان گشت‪.‬‬                ‫که عبارت بودند از رجال و معاریف‬          ‫م ‌یگیرد‪ ،‬بر شاهباز اقبال نشسته و‬
  ‫بسیار عمیقی در من گذاشته است‪.‬‬                                                       ‫در زیر‪ ،‬خاطره‌ای از «اکی ئو‬               ‫دکتر هاش ‌مزاده نه تنها دیپلمات‪ ،‬که‬       ‫و روزنام ‌هنگاران‪ ،‬و نیز شخص میزبان‬
‫پس از آن در مقر ولیعهد‪ ،‬در همان‬                                                       ‫کازاما» را که اولین وزیر مختار‬            ‫در عین حال یک ادیب و پژوهشگر‬              ‫یعنی شادروان سپهبد خادمی‬                        ‫بخت یار و قهرمان شده بود‪.‬‬
‫کاخ گلستان‪ ،‬دفتر سلام و عرض‬                                                           ‫ژاپن در ایران در نخستین سالهای‬            ‫بود‪ .‬بر زبان ژاپنی تسلط کامل‬              ‫مدیر عامل ایران ـ ایر‪ ،‬به گرمی‬           ‫تهران‪ ،‬پایتخت ایران‪ ،‬در جلگ ‌های به‬
‫احترام را امضا کردم‪ .‬نسبت به سایر‬                                                     ‫سلطنت رضاشاه بود‪ ،‬به ترجمۀ دکتر‬           ‫داشت و تاریخ و تمدن و ادبیات ژاپن‬         ‫استقبال شد‪ .‬سفیر ایران‪ ،‬مرحوم‬            ‫بلندی چهار هزار پا افتاده‪ ،‬و هوایش‬
‫اعضای خاندان سلطنت نیز به همین‬                                                                                                  ‫را در حد یک کارشناس م ‌یشناخت‬             ‫عبدالحسین حمزاوی‪ ،‬در بیمارستان‬           ‫همیشه خشک و آفتاب ‌یست‪ .‬تقدیم‬
                                                                                             ‫هاشم رجب‌زاده می‌خوانید‪.‬‬           ‫به نحوی که بعدها در دانشگاه ژاپن‬          ‫بستری بود و دکتر رجب‌زاده دبیر‬           ‫استوارنام ‌هام در یک روز‪ ،‬استثنائاً ابری‪،‬‬
         ‫شیوه‪ ،‬احترام به جا آوردم‪.‬‬                                                      ‫احمد احرار‬                                                                        ‫اول سفارت را مأمور استقبال و‬             ‫در ماه دسامبر سال ‪( 1929‬دی ماه‬
‫چون ایران از عهد باستان کشوری‬                                                                                                        ‫به تحقیق و تدریس پرداخت‪.‬‬             ‫پذیرایی از میهانان کرده بود‪ .‬رفتار‬       ‫‪ )1308‬انجام گرفت‪ .‬کوه دماوند‪ ،‬که ما‬
‫بوده است با سیصد گونه آداب و سه‬            ‫دکتر هاشم رج ‌بزاده‬                                                                  ‫به برکت این آگاهی و علاقه‪ ،‬دکتر‬                                                    ‫ژاپن ‌یها آن را «فوجی ایران» م ‌ینامیم‪،‬‬
‫هزار گونه مراسم دقیق تشریفاتی‪،‬‬                                                                                                                                                                                     ‫با بر و دوش پوشیده از برف به روشنی‬
‫پادشاه آن عنوان افتخاری بلندی‬              ‫ثالثی به هم نزدی ‌کتر بشوند‪ .‬این نه‬        ‫پهلوی را بنیاد کرد‪ ،‬به راستی ناپلئون‬      ‫داشت م ‌یگفت‪« :‬رضاخان مردترین‬             ‫پذیرفتنم است‪ .‬دیدارم با شاه در‬
‫دارد که «هوشؤجی نیؤ دؤکا مپاکو‬             ‫فقط به خاطر مناسبات ایران و ژاپن‪،‬‬          ‫عصر جدید بود؛ او با جوهر و همت‬            ‫و هوشمندترین سرباز ایرانی‌ست‬              ‫تالار بزرگ کاخ بود‪ .‬دیوارها و سقف‬                                ‫پیدا بود‪.‬‬
‫دایجو دایجین» هم تاب ایستادن در‬            ‫که برای صلح پایدار در مشرق زمین‬            ‫خود‪ ،‬میهنش را از ضعف و زبونی‬              ‫که دیده‌ام‪ .‬همیشه ساکت است و‬              ‫آن آین ‌هکاری زیبایی داشت‪ .‬این جا‬        ‫کمی پس از ساعت ‪ 10‬صبح آن‬
‫برابر آن ندارد‪ .‬در متن میثاق مودت‬          ‫است‪ .‬مایۀ خوشوقتی فراوان است که‬            ‫رها ساخت‪ .‬به این ملاحظه‪ ،‬در میان‬          ‫چندان سخن نم ‌یگوید‪ ،‬اما چون امر‬          ‫عمارت برلیان خوانده می‌شد‪ .‬در‬            ‫روز‪ ،‬اتومبیل (دربار) جلوی ساختمان‬
‫میان ایران و آلمان‪ ،‬امضا شده در سال‬        ‫دو کشور ما به افتتاح مناسبات و مبادلۀ‬      ‫خودکامگانی که امروز در جهان فرمان‬         ‫خطیری پیش آید پرسشهای اساسی‬               ‫تشعشع خیر‌هکننده (دیوارها و سقف‬          ‫سفارت پادشاهی ژاپن ایستاد‪ .‬این‬
‫‪ ،1873‬از قیصر آلمان «به نام خداوند‬                                                    ‫م ‌یرانند‪ ،‬همچون موسولینی در ایتالیا‬      ‫را تند و پی در پی مطرح م ‌یکند‪ ،‬و‬         ‫آیین ‌هکاری شده)‪ ،‬قالی بسیار بزرگ‬        ‫ماشین‪ ،‬سواری لینکلن نیلی رنگی بود‪.‬‬
‫رحمان‪ ،‬امپراتور آلمان» یاد شده‪ ،‬که‬                      ‫سفیر توفیق یافت ‌هاند‪».‬‬       ‫و هیتلر در آلمان‪ ،‬شاید که کسی لایق‬        ‫در زودفهمی و تصمی ‌مگیری ب ‌ینظیر‬         ‫زیبایی از طرح گل و اسلیمی زرد و‬          ‫رئیس تشریفات دربار و من سوار آن و‬
‫عنوان ‌یست بسیار ساده؛ اما شاه ایران‬       ‫پس از چند گفت و شنود‪ ،‬رضاشاه‬               ‫باز کردن بند کفش رضاشاه هم نباشد‪.‬‬         ‫است‪ ».‬رضاخان فرماندهی قوای ایران‬          ‫آبی‪ ،‬بر کف تالار م ‌یدرخشید‪ .‬این قالی‬    ‫روانۀ کاخ‪ ،‬حدود پانصد متری سفارت‪،‬‬
‫«اعلیحضرت خورشید لوا قدسی و‬                ‫به جای فارسی به ترکی روان آغاز به‬          ‫تقدیم استوارنامه‪ ،‬سخن گفتن‬                ‫را یافت‪ ،‬وزیر جنگ شد‪ ،‬و در مدت دو‬         ‫بزرگ‪ ،‬سرتاسر کف تالار را که حدود‬         ‫شدیم‪ .‬در دو سوی مسیر ما‪ ،‬خان ‌ههای‬
‫قدوسی القاب‪ ،‬سلطان مالک الرقاب‪،‬‬            ‫سخن کرد و خطاب به من گفت‪« :‬گویا‬                                                      ‫سال تحول کلی در قشون ایجاد کرد‪،‬‬           ‫یک صد «تاتامی» م ‌یشد‪ ،‬پوشانده بود‪.‬‬      ‫یک طبقۀ کوتاه و بدنما ردیف بود‪.‬‬
‫شاهنشاه ایران» خوانده شده است‪.‬‬             ‫شما پیش از این در (مأموریت) ترکیه‬                            ‫شاه به ترکی‬             ‫و در سال ‪ 1302( 1923‬خورشیدی)‬              ‫رضاشاه در میانۀ تالار و نزدیک در‬         ‫مردم زیادی برای دیدن نخستین وزیر‬
‫اسناد دیگر نیز که با دولتهای خارجی‬         ‫بودید‪ .‬بیایید به ترکی صحبت کنیم!»‬          ‫اینک در برابر رضاشاه‪ ،‬این فرمانروای‬       ‫ریاست وزرایی یافت‪ .‬او سپس به‬              ‫ورودی ایستاده بود‪ .‬او مردی بلند قامت‪،‬‬    ‫مختار ژاپن‪ ،‬کنار این مسیر ایستاده‬
‫امضاء شده است‪ ،‬عناوین بالا بلند‬            ‫در سیمای شاه که تاکنون‪ ،‬آهنین و‬            ‫هوشمند و توانا‪ ،‬ایستاده بودم‪ .‬ب ‌یدرنگ‬    ‫حکومت موقت رسید‪ ،‬و در ماه دسامبر‬          ‫به بالای حدود شش پا‪ ،‬خو ‌شاندام‬          ‫بودند‪ .‬زنها چادر سیاه به سر داشتند‪،‬‬
‫برای شاه ایران دارد‪ .‬در میثاق قدیمی‬        ‫ب ‌یحرکت‪ ،‬همچون مجسم ‌های مفرغی‬            ‫اعتبار نام ‌هام را بیرون آوردم و به رئیس‬  ‫‪( 1925‬آذر ‪ )1304‬مجلس مؤسسان‬               ‫م ‌ینمود‪ ،‬و وقار شاهانه داشت‪ .‬او آن‬      ‫و بسیاری از آنها فقط چشمهایشان‬
‫دیگری (در آیین باریابی سفیر) نوشته‬         ‫نشان م ‌یداد‪ ،‬چنان که گویی باد بهاری‬       ‫کل تشریفات دادم‪ ،‬و او آن را به رضاشاه‬     ‫که برای این کار تشکیل شده بود‬             ‫روز لباس رسمی با روبان آبی پوشیده‬        ‫از میان حجاب پیدا بود‪ .‬این چشمها‬
‫است که سفیر خارجی هنگام بار یافتن‬          ‫وزیده باشد نرم رفتاری و حال و هوای‬         ‫تقدیم کرد‪ .‬سخنم را (هنگام تقدیم‬           ‫پادشاهی را به او تفویض کرد‪ ،‬و‬             ‫و بالاترین نشانهای ایران را به سینه زده‬  ‫درخشان و گیرا م ‌ینمود‪ .‬به دیدن این‬
‫نزد شاه ایران باید چندین بار به احترام‬     ‫دوستانه پیدا شد‪ .‬رضاشاه‪ ،‬در مازندران‬       ‫اعتبارنامه) که از روی نوشته خواندم‪ ،‬با‬    ‫اعلیحضرت رضاشاه پهلوی نامیده شد‪.‬‬          ‫بود‪ .‬کنار رضاشاه تیمورتاش‪ ،‬وزیر دربار‬    ‫چشمها با خود گفتم که صاحبان آن‬
‫و تواضع تعظیم کند‪ .‬پادشاه ایران شأن‬        ‫زاده شد‪ .‬در این ایالت‪ ،‬روستاهایی‬           ‫تحسین تمدن و فرهنگ دیر سال ایران‬          ‫«پهلوی» نام زبان کهن ایران ‌یست‬           ‫و گردانندۀ واقعی دستگاه حکومت در‬         ‫باید در قامت و سیما هم زیبا باشند‪.‬‬
‫و شکوه شاهنشاه روی زمین را به خود‬          ‫هست که اهالی آن ترک زبانند‪ .‬من‬             ‫آغاز کردم‪ .‬گفتم که بسی مفتخرم که در‬       ‫که حدود سه هزار سال پیش‪ ،‬در‬               ‫آن روزها‪ ،‬و فرزین وزیرخارجه‪ ،‬که بعد‬      ‫گلستان که نام کاخ شاه ‌یست‪ ،‬در‬
‫م ‌یگرفت‪ .‬این سخن گرگور طبیعی‬              ‫ترکی خوب نم ‌یدانستم‪ ،‬اما ته ذهنم‬          ‫مقام نخستین وزیر مختار ژاپن‪ ،‬که نیز‬       ‫عصر درخشان فرهنگ ایران‪ ،‬رواج‬              ‫وزیر مختار ایران در آلمان شد‪ ،‬ایستاده‬    ‫فارسی به معنی (باغ) گل سرخ است‪.‬‬
‫م ‌ینماید که تصویر آیینی بهشت که‬           ‫را کاویدم و کوشیدم تا چند کلم ‌های‬         ‫مملکتی آسیای ‌یست‪ ،‬به ایران آمد‌هام‪،‬‬                                                                                         ‫همان که وارد شدیم‪ ،‬دستۀ موزیک‬
‫از دین موسی به مسیحیت انتقال‬                                                                                                                                                                                       ‫نظامی که در محوطۀ کاخ به صف‬
‫یافت‪ ،‬و صحن ‌های را نشان م ‌یدهد که‬        ‫به ترکی بگویم؛ و ب ‌یواسط ‌های پاسخ‬        ‫به کشوری که اکنون آن اعلیحضرت‪،‬‬            ‫داشت‪ .‬این زبان از سانسکریت جدا‬            ‫و به من چشم دوخته بودند‪ .‬هیأت‬            ‫ایستاده بودند شروع به نواختن کیمی‬
‫بسیاری از قدیسان آمادۀ خدمت در‬             ‫سخنان شاه را دادم‪ .‬برای نخستین‬             ‫آن را دلیرانه و استوار به سوی ترقی‪،‬‬       ‫شده بود‪ ،‬و خط آن را هم پهلوی‬              ‫حاکم کشور شاهنشاهی اکنون درست‬            ‫گایو‪ ،‬سرود ملی ژاپن‪ ،‬کردند‪ .‬اینک‬
‫پیشگاه خداوند تبارک و تعالی دیده‬           ‫بار سایۀ لبخندی بر چهرۀ خشک او‬                                                       ‫م ‌یگویند‪ .‬رضاشاه‪« ،‬پهلوی» را نام‬                                                  ‫در ایران‪ ،‬سرزمینی این همه دور از‬
‫م ‌یشوند‪ ،‬در عهد عتیق از نمونۀ واقعی‬       ‫نمایان شد‪.‬رضاشاه برخلاف ظاهر پر‬                              ‫رهبری م ‌یکند‪.‬‬          ‫خانوادۀ خود و سلسلۀ پادشاهی تازه‬                          ‫جلوی رویم بودند‪.‬‬         ‫ژاپن‪ ،‬آهنگ سرود ملی میهنم را‬
                                           ‫هیبتش صدایی نرم و نازک داشت‪.‬‬               ‫رئیس کل تشریفات سخنم را برای‬              ‫اختیار کرد‪ .‬رضاشاه که پیشتر سرباز‬         ‫سیمای رضاشاه و برآمدن او‬                 ‫که ایرانیان م ‌ینواختند‪ ،‬م ‌یشنیدم؛‬
   ‫دربار ایران الگو گرفته شده است‪.‬‬         ‫اگر چشمها را بسته و فقط صدای‬               ‫رضاشاه به فارسی ترجمه کرد‪ .‬شاه به‬         ‫ساد‌های بود اکنون «شاه ایران» شده‪،‬‬                                                 ‫سرودی که عظمت و سعادت پایندۀ‬
          ‫سالگرد تاجگذاری‬                  ‫سخنش را شنیده بودم‪ ،‬گمان م ‌یکردم‬          ‫برگ کوچکی که رئیس کل تشریفات‬              ‫بر جای شاهنشاهانی همچون کورش‬                                   ‫به قدرت‬             ‫خاندان امپراتوری ژاپن را آرزو م ‌یکند‪.‬‬
                                           ‫که زن جوانی‪ ،‬هیجده ـ نوزده ساله‪،‬‬           ‫به او نمود نگاهی انداخت‪ ،‬و در پاسخ‬        ‫و داریوش و شا‌هعباس نشسته‪ ،‬و گویی‬         ‫رضاشاه پهلوی که «شاهنشاه»‬                ‫نوازندگی دستۀ موزیک ایران احساس‬
‫بار دومی که دیدار شاه ایران برایم‬          ‫حرف م ‌یزند‪ .‬شنید‌هام که بیسمارک‬           ‫رسمی به سخنم ابراز تشکر کرد‪.‬‬              ‫ناپلئون این عصر است‪ .‬چنین نیست‬            ‫خوانده می‌شد‪ 56 ،‬یا ‪ 57‬سال‬               ‫هیجانی به من داد‪ ،‬و عزمم را برای‬
‫دست داد‪ ،‬در مناسبت جشن نوروز‬               ‫و ولینگتون هم صدای نازکی داشت ‌هاند‪.‬‬       ‫رئیس کل تشریفات این بیانات را‬             ‫که شاه به تنهایی بار امید فراوان ملت‬      ‫داشت و با تن قوی و ورزیده‌اش‪،‬‬            ‫ایفای وظیفۀ خطیری که در این جا‬
‫ایرانی بود‪( ،‬به احتمال‪ ،‬سلام نوروز‬         ‫هیچ تصور نم ‌یکردم که اعلیحضرت‬             ‫برایم به فرانسه باز گفت‪ .‬چکیدۀ پاسخ‬       ‫ایران را به دوش بکشد؛ بلکه با بودن‬        ‫همچون مجسمه‌ای از برنز نشان‬
‫‪ ،)1309‬و دیگر (بار سوم) در سالگرد‬          ‫رضاشاه که پیشتر سردار لشکری با‬             ‫رضاشاه چنین بود‪« :‬کشور پادشاهی‬            ‫این پادشاه‪ ،‬مردم ایران در آیندۀ‬           ‫م ‌یداد‪ .‬پوستش گندمگون م ‌ینمود‪.‬‬                        ‫داشتم راس ‌ختر کرد‪.‬‬
‫تاجگذاری شاه‪ .‬من هم در این فرصت‬            ‫مهابت بود و (سران و سربازان) قوای‬          ‫ژاپن عظمت والا و فرهنگ درخشان‬             ‫کشورشان که سخت گرفتار خمودگی‬              ‫بینی بزرگ‪ ،‬سبیل انبوه‪ ،‬و چشمانی‬          ‫باز‪ ،‬شنیدن این آهنگ یاد خوشی را‬
‫بار یافتم‪ .‬رضاشاه در این ملاقات به‬         ‫س ‌هگانه را تشویق یا توبیخ م ‌یکرد‪،‬‬        ‫دارد‪ ،‬و به پیشرفتهای شگفت ‌یانگیز‬                                                   ‫درخشان و نافذ‪ ،‬همچون چشمهای‬              ‫در دلم بیدار کرد‪ ،‬و با آن آرامشی برایم‬
‫من گفت‪« :‬من روح و اندیشه ژاپن را‬           ‫صدایی چنین نرم و نازک داشته باشد‪.‬‬          ‫نائل آمده است‪ .‬بسیار خوشحالم که‬                        ‫بود نور امید م ‌یبینند‪.‬‬      ‫شاهین داشت‪ .‬او در نگاه نخستین‬            ‫دست داد‪ .‬دیگران در این جا چیزی‬
‫عمیقاً ارج م ‌ینهم‪ .‬تصور نم ‌یکنم که‬                                                  ‫شما (شکوه) ایران باستان و احیای آن‬        ‫ایران کشوری‌است بس کهنسال که‬              ‫همچون شاه گنجفه به نظرم آمد‪ ،‬و‬           ‫دربارۀ این پیشامد نم ‌یدانستند‪ .‬آن را‬
‫تمدن مادی باختر زمین امروز به آن‬                     ‫اثر نخستین دیدار‬                                                           ‫چون از عهد کورش و داریوش پیشتر‬            ‫نیز مانند ژنرال کوروکی فرمانده ژاپنی‬     ‫به یاد آوردم و احساس خوشی کردم‪.‬‬
‫گرانسنگ ‌یای باشد که غربیها به آن‬          ‫ایرانیان مانند چینیان‪ ،‬ادبیات بسیار‬                ‫را در عصر حاضر ستودید‪».‬‬           ‫بنگریم گردونۀ تاریخ در پردۀ غبار و‬        ‫و فاتح جنگ روس و ژاپن‪ .‬نیز‪ ،‬تصویر‬        ‫داستان این بود که دو ـ سه روز پیشتر‬
‫م ‌ینازند‪ .‬بیشتر ملتهای مشرق زمین‬          ‫زیبا و لطیف دارند‪ ،‬و نیز زبانی که در‬       ‫در این هنگام رضاشاه دست خود را‬            ‫مه اساطیر و افسان ‌هها ناپدید م ‌ینماید‪.‬‬  ‫ارمیا در کتاب ارمیای نبی در تورات‬        ‫رئیس کل تشریفات دربار برای ترتیب‬
‫بدبخت مانده و در سلطۀ نظم جهانی‬            ‫بیان از معنی فرا م ‌یرود‪ .‬ایران ‌یها‪ ،‬چند‬  ‫دراز کرد و با من دست داد‪ .‬دست او‬          ‫اسکندر تخ ‌تجمشید را ویران ساخت‪،‬‬          ‫از خاطرم گذشت‪ .‬قامت و اندام او به‬        ‫کارهای باریابی امروز به دیدنم آمده و‬
‫ساختۀ آمریکا و انگلیس و فرانسه و‬           ‫دقیق ‌های که به صحبت م ‌ینشینند‪،‬‬           ‫زمخت و گرم بود‪ ،‬و دست کوچکم را‬            ‫بنای تخ ‌تجمشید قدیمتر از پارتنون‬                                                  ‫گفته بود‪« :‬این نخستین بار است که‬
‫دیگرانند‪ .‬فکر نم ‌یکنم که سبب آن‬           ‫خوشتر دارند که از ابیات شاعران و‬           ‫همه در خود گرفت‪ .‬در این جا تقدیم‬          ‫یونان بود‪ .‬ایران در پنج سده پیش از‬            ‫خوبی گویای حال و کارش بود‪.‬‬           ‫قرار است سرود ملی ژاپن در این جا‬
‫(سلطه و پیشرفت)‪ ،‬عظمت غرب باشد‪.‬‬            ‫امثال رایج در سخن خود بیاورند‪.‬‬             ‫رسمی اعتبارنام ‌هام پایان یافت‪ .‬آنگاه‬     ‫میلاد مسیح‪ ،‬کشوری پهناور بود و از‬         ‫او در خانواد‌های سپاهی زاده شده‬          ‫نواختهشود‪،‬واینسرودرانم ‌یشناسیم‪.‬‬
‫یگانه علت تصادفی این وضع‪ ،‬توجه‬             ‫بسیارند خدمتکارها هم که به زبان‬            ‫به صورت تشریفاتی یک یک اعضای‬              ‫رود گنگ تا رود نیل گسترش داشت‪.‬‬            ‫و در بیست و یک سالگی به نیروی‬            ‫اگر شما نت آن را دارید‪ ،‬لطفاً در‬
‫خاطر غربیها به علوم است‪ .‬غربیان تا‬         ‫ادبی یا لفظ قلم حرف م ‌یزنند‪ .‬با این‬       ‫سفارت ژاپن را که در کناری ایستاده‬         ‫زبان و تمدن ایران بر اروپا نفوذ داشت‪.‬‬     ‫قزاق پیوسته بود‪ .‬فوجهای قزاق ایران‬       ‫اختیارمان بگذارید تا دستۀ موزیک ما‬
‫همین تازگیها در کار رخنه و دخالت‬           ‫همه‪ ،‬رضاشاه ب ‌یمکث و آسان و روان‬                                                    ‫پیش از آن که آتن (و تمدن یونان) به‬        ‫به وسیلۀ نیروی قزاق روسیه تعلیم‬          ‫هرچه زودتر شروع به تمرین آن کند‪.‬‬
‫در ایران بودند‪ .‬اگر تمدن مادی مایۀ‬         ‫سخنم ‌یگفت‪.‬رفتاروگفتارشطبیعی‬                        ‫بودند به شاه معرفی کردم‪.‬‬         ‫عرصه درآید‪ ،‬تمدن ایران بالنده بود‪.‬‬        ‫می‌دید‪ .‬سربازان ایرانی تن‌آسا و‬          ‫اما اگر در روز باریابی متوجه شدید‬
‫برتر ‌یست‪ ،‬در ایران هم خیابانهایی‬          ‫و ب ‌یتکلف بود‪ .‬به سابقۀ سه سال اقامت‬      ‫ر ضا شا ه گفت ‪ « :‬پیشر فتها ی‬             ‫زودتر از آن که فروغ مدنیت رومی بر‬         ‫خودسر بودند‪ ،‬پی دستور فرماند‌هشان‬        ‫که سرود را درست نم ‌ینوازند‪ ،‬لطفاً‬
‫ساخته شده‪ ،‬و چراغ برق‪ ،‬شبکۀ‬                ‫و تجرب ‌هام در ایران‪ ،‬م ‌یتوانم بگویم که‬   ‫گرانسنگژاپننوینرام ‌یستایم‪،‬وژاپن‬          ‫تاریخ جهان بتابد‪ ،‬ایران تمدنی متعالی‬      ‫نم ‌یرفتند‪ ،‬و ورد زبانشان «فردا» بود‪.‬‬    ‫معذورمان بدارید!» اولین بار که نمایندۀ‬
‫تلگراف و تلفن‪ ،‬و حمل و نقل هوایی‬           ‫این خصوصیت برجسته را فقط در‬                ‫را پیشدار سزاوار تحسین کشورهای‬            ‫داشت‪ .‬ایران اکنون باز کشوری با‬            ‫آنها هر کار را به فردا م ‌یانداختند‪.‬‬     ‫دیپلماتیک (وزیر مختار) ژاپن به ایران‬
‫دارد‪ .‬به من گفت ‌هاند که به اروپا بروم‪ ،‬و‬  ‫اعلیحضرت (رضاشاه) می‌شد یافت‪.‬‬              ‫شرقی و آسیایی م ‌یدانم‪ .‬ژاپن و ایران‬      ‫استقلال و بزرگ است‪ .‬رضاشاه که‬             ‫فقط رضاخان بود که «فردا» نم ‌یگفت‪،‬‬       ‫م ‌یآمد‪ ،‬پس محتمل بود که چنین‬
‫به غرب ‌یها رهنمود بدهم‪ .‬تا چند سال‬        ‫آقای ن‪ .‬که به نمایندگی ژاپن در ایران‬       ‫ازنظر جغرافیایی ازهم دورند‪ ،‬امادلهای‬      ‫یک تنه و ب ‌یهیچ وسیله در ایران‪ ،‬که‬       ‫و بی‌درنگ دنبال امر فرمانده‌اش‬           ‫چیزی پیش بیاید‪ .‬به همین ملاحظه‬
‫دیگر کاری خواهم کرد که اروپاییان‬           ‫مأمور بود‪ ،‬پنج روز پس از رسیدنم‬            ‫مردم آنها بسیار به هم نزدیک است‪ .‬ما‬       ‫مساحتی حدود سه برابر فرانسه دارد‬          ‫م ‌یرفت و کار را به انجام م ‌یرساند‪ .‬او‬  ‫بود که (هنگام روانه شدنم به ایران)‬
‫به این کشور بیایند تا پیشرفتهای آن‬         ‫به ایران در این جا درگذشته بود‪.‬‬            ‫برای پیشرفت آسیا در هر زمینه آمادۀ‬        ‫و کشوری بسیار پهناور است‪ ،‬سلسلۀ‬           ‫در آن سالها خود را در جای افسری‬          ‫دفترچۀ نت سرود ملی را که داشتم‬
‫را ببینند‪ ».‬در سخن رضاشاه‪ ،‬به رغم‬                                                     ‫تعاون و تلاشیم‪ .‬چون این دو کشور با‬                                                  ‫شایسته اعتماد‪ ،‬ممتاز ساخت و افسر‬         ‫در چمدانم گذاشتم و همراه آوردم‪.‬‬
‫صدای نرم و نازک وی‪ ،‬این امید و‬                                                        ‫هم رابطۀ معنوی دارند‪ ،‬باید از هر کشور‬                                               ‫انگلیسی که با قشون ایران سر و کار‬        ‫پس این نت را داشتم‪ ،‬و به امانت به‬
‫دلیری پیدا بود که مصمم است که‬                                                                                                                                                                                      ‫رئیس کل تشریفات دادم‪ .‬دستۀ موزیک‬
‫هدف والای (اعتلای) ایران را تحقق‬                                                                                                                                                                                   ‫نظامی با تمرین و تکرار پیگیر در این‬
‫بخشد؛ و لحنش گویای این اعتقاد‬                                                                                                                                                                                      ‫دو سه روزه توانسته بودند سرود ملی‬
‫راسخ بود که آسیای ‌یها نباید تمدن‬                                                                                                                                                                                  ‫ژاپن را بسیار خوب‪ ،‬هر چند که به شیوۀ‬
                                                                                                                                                                                                                   ‫موسیقی ایرانی‪ ،‬بنوازند‪ .‬این بود آنچه که‬
       ‫غرب را چشم بسته بستانید‪.‬‬                                                                                                                                                                                    ‫در آن ساعت با خوشی از آن یاد آوردم‪.‬‬
       ‫روش سیاسی رضاشاه‬                                                                                                                                                                                            ‫به محوطۀ کاخ گلستان که وارد‬
‫توفیق چشمگیر رضاشاه در کار‬                                                                                                                                                                                         ‫شدم‪ ،‬حوض بزرگی دیدم که آب پاک‬
‫قشون‪ ،‬و طرح شگرف او در سالهای‬                                                                                                                                                                                      ‫و زلال از آن سر ریز و گرداگردش پر از‬
‫گذشته (برای عروج از سربازی ساده به‬                                                                                                                                                                                 ‫گل و درخت بود‪ ،‬و به عیان م ‌یدیدم‬
‫پادشاهی) را همگان خوب م ‌یدانند؛ و‬                                                                                                                                                                                 ‫که چرا این جا را کاخ گلستان نام‬
‫نیاز به شرح آن در این دفتر نم ‌یبیند‪.‬‬                                                                                                                                                                              ‫داد‌هاند‪ .‬در آن میانۀ زمستان که این‬
‫کوتاه آن که‪ ،‬پس از برنشستن رضاشاه‪،‬‬                                                                                                                                                                                 ‫باغ چنین پرگل بود‪ ،‬در تابستان باید‬
‫راهزنان قلع و قمع شدند‪ ،‬قشونی به‬                                                                                                                                                                                   ‫چه زیبا و د ‌لانگیز باشد‪ .‬اکنون موسم‬
‫طرز نوین و نیرومند سازمان داده شد‪،‬‬                                                                                                                                                                                 ‫شکوفایی و شادابی گلها گذشته‪ ،‬اما‬
‫حق قضاوت کنسو ‌لها از میان برداشته‬                                                                                                                                                                                 ‫بوی خوش گل هنوز در فضا مانده‬
‫شد‪ ،‬کار عدلیه سامان گرفت‪ ،‬و وضع‬                                                                                                                                                                                    ‫بود‪ .‬عمارت کاخ مشرف به آبنمای باغ‬
‫ادارۀ امور عمومی و مالیۀ مملکت بهبود‬                                                                                                                                                                               ‫بود‪ ،‬و دیوار آن با کاشی نق ‌شدار گویای‬
‫یافت‪ .‬رضاشاه مهندسان و کارشناسانی‬                                                                                                                                                                                  ‫تاریخ قدیم و جدید زینت داشت‪ .‬طرح‬
‫در امر را‌هآهن و صنایع ماهیگیری از‬                                                                                                                                                                                 ‫و نقش این کاشیها‪ ،‬بر زمینۀ لاجوردی‬
‫ژاپن دعوت کرد؛ و در قضیۀ منچوری‬
‫با ژاپن همدلی نشان داد‪ .‬این پادشاه‬                                                                                                                                                                                          ‫و زرد‪ ،‬بسیار زیبا م ‌ینمود‪.‬‬
‫برای ژاپن پیشرفته احساس تحسین‬                                                                                                                                                                                      ‫به دنبال راهنمایم از پل ‌ههای جلوی‬
‫و احترام م ‌یکند‪ ،‬و به راهها و تدابیر‬                                                                                                                                                                              ‫کاخ بالا رفتم‪ ،‬و اندکی آ ‌نجا آسودم‪.‬‬
‫گوناگون م ‌یکوشد تا از آن هرچه بیشتر‬                                                                                                                                                                               ‫دیری نکشید که یک (پیشخدمت)‬
‫بیاموزد‪ .‬ادامه در صفحه ‪17‬‬                                                                                                                                                                                          ‫ایرانی آمد و گفت که شاه آماده‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18