Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۲۱۸ (دوره جديد
P. 12

‫صفحه ‪ - Page 12 - 12‬شماره ‪۱۶۸۴‬‬
                                                                                                                                                                                                    ‫جمعه ‪ ۱۴‬تا پنجشنبه‪ ۲۰‬تیر ماه ‪139۸‬خورشیدی‬

‫تأملات بهنگام؛ حق و وظیف ‌هی براندازی در اعلامیه‬                                                                     ‫دو قرن فراز و نشیب مطبوعات در ایران (‪)۱۲۶‬‬
             ‫استقلال ایالات متحده‬
                                                                                                                                    ‫احمد احـرار‬             ‫( کیهان لندن شماره ‪) ۱۳۰۷‬‬

‫از چپ به راست‪ :‬فرانکلین‪ ،‬آدامز و جفرسون روی متن اعلامیه‬                      ‫یوسف مصدقی‪ -‬روز چهارم ژوییه‬             ‫م ‌ینشسته و گاهی اگر عمداً صندلی‬       ‫گفتۀ ناظران و تاری ‌خنویسان‪ ،‬عامل‬       ‫عبدالله مستوفی در «تاریخ اجتماعی‬
                   ‫استقلال کار م ‌یکنند‬                                      ‫سال ‪ ۱۷۷۶‬میلادی‪ ،‬نمایندگان‬              ‫در اطاق نم ‌یگذاشتند روی آستانۀ‬        ‫دیگر ناکامی و سقوط وی بود‪.‬‬              ‫و اداری دورۀ قاجاریه» علل ناکامی و‬
                                                                             ‫مستعمرات سیزده‌گانه بریتانیا در‬         ‫مرتفع پنجره جلوس م ‌یکرده است‪»...‬‬      ‫مستوفی م ‌ینویسد «در موقعی که‬           ‫سقوط زودرس کابینۀ سید ضیاءالدین‬
‫طبیعی (‪ )Natural Law‬و هم در‬           ‫می‌نماید که همانا حق و در عین‬          ‫قاره آمریکا‪ ،‬اعلامیه استقلال این‬        ‫خبط دیگر سید ضیاءالدین دست‬             ‫سید ساقط شد و محبوسین از حبس‬            ‫را چنین م ‌یداند‪« :‬حبس و تبعید و‬
‫گفتمان حقوق اثبا ‌تگرا (‪Positive‬‬      ‫حال وظیفه همه آدمیان بر شورش‬           ‫سرزمی ‌نها از امپراتوری بریتانیا را در‬  ‫کم گرفتن فرمانده نظامی کودتا بود‪.‬‬      ‫نجات یافتند برای استمالت آنها مردم‬      ‫تحت نظر داشتن چهارصد‪ ،‬پانصد‬
‫‪ )Law‬قابل درک و دریافت است‪.‬‬           ‫علیه حکومت‌های مستب ِد زورگو و‬         ‫شهر فیلادلفیا‪ ،‬به اتفاق آراء تصویب‬      ‫او خود را مقام مافوق سردار سپه‬         ‫دسته دسته به دیدار آنها م ‌یرفتند‪.‬‬      ‫نفر از وجوه اهل کشور‪ ،‬تمام کارها‬
‫یعنی هم م ‌یشود آن را بدون استناد‬                                            ‫کردند‪ .‬آنچه از این تصویب حاصل‬           ‫م ‌یدانست و انتظار داشت مردی که در‬     ‫حاجی حسین آقای امین‌الضرب‬               ‫را از جریان انداخت و تجربۀ همین‬
‫به قانون نوشت ‌هشده و تنها بر مبنای‬                 ‫برانداز ِی آنهاست‪*.‬‬      ‫شد‪ ،‬با همه نواقص و کاست ‌یهایش‪،‬‬         ‫عین حال‪ ،‬به چشم برکشیدۀ خود به‬         ‫(مهدوی) یکی از محبوسین بود‪ .‬من‬          ‫دو س ‌هماهه ثابت کرد که روزنام ‌هنگار‬
‫عقل سلیم (‪)Common Sense‬‬               ‫شورش به عنوان یک رفتار‪ ،‬سرشتی‬          ‫تا به امروز قدرتمندترین و پویاترین‬      ‫وی م ‌ینگریست پشت سرش حرکت‬             ‫نظر به سابقۀ دوستی و همکار ‌یهایی‬       ‫لامحاله در این کشور سیاستمداری‬
‫درک کرد و هم م ‌یتوان با ذکر «حق‬      ‫دوگانه دارد‪ .‬به این معنا که شورش هم‬    ‫مردمسالاری تاریخ را شکل داده و به‬       ‫کند و تملقش را بگوید اما رضاخان‬        ‫که در شورای عالی تجارت با هم‬            ‫نم ‌یتواند بکند‪ .‬اشخاصی هم که سید‬
‫شورش» در قانون اساسی کشور‪ ،‬به‬         ‫م ‌یتواند فردی باشد و هم به صورت‬       ‫این سبب‪ ،‬خار چشم دشمنان آزادی‬                                                  ‫داشتیم شب همان روز خلاصی به‬             ‫برای کمک و همکاری خود طلبیده‬
‫آن صورتی قانونی برای حراست از‬         ‫رفتاری جمعی جلوه کند‪ .‬شورش‬                                                                     ‫چنان کسی نبود‪.‬‬         ‫دیدار او رفتم‪ .‬مرحوم مهدوی مردی‬         ‫بود‪ ،‬جز یکی دونفر‪ ،‬بقیه آنها نه‬
                                      ‫فردی‪ ،‬معمولا برای شورشگر پر هزینه‬         ‫و دموکراسی در سراسر دنیاست‪.‬‬          ‫احمد شهریور می‌نویسد «سید‬              ‫ملایم و با ادب و مرد ‌مدار و بنابراین‪،‬‬  ‫کاردان بودند‪ ،‬نه استخوا ‌ندار‪ .‬چنان‬
  ‫آزاد ‌یهای اساسی شهروندان داد‪.‬‬      ‫و ک ‌م بهره است و معمولا زمانی روی‬     ‫«اعلامیه استقلال ایالات متحده»‬          ‫گاهگاهی از د ِر سمت شم ‌سالعماره‬       ‫مجلس او در این شب از مجلس اکثر‬          ‫که اکثر آنها باوجود سابقۀ وزارت‬
‫دو نفر از اعضای کمیته پنج نفره‬        ‫م ‌یدهد که فردی جان به ل ‌برسیده‬       ‫(‪United States Declaration‬‬              ‫وارد دربار شهری (کاخ ابیض‪ ،‬مقر‬         ‫آزادشدگان پرجمعیت‌تر بود‪ .‬وارد‬          ‫که در این دوره پیدا کردند دیگر به‬
‫تنظیم اعلامیه استقلال‪ ،‬جان آدامز‬      ‫راهی جز تمام قد ایستادن در براب ِر‬     ‫‪ )of Independence‬به همراه‬               ‫ریاست وزراء) م ‌یشد و د ِر مخصوص‬       ‫حیاط که شدم مرحوم مشیرالدوله‬            ‫وزارتی نرسیده و تنها فاید‌های که این‬
‫و توماس جفرسون‪ -‬که پس از جرج‬          ‫قدرت حاکم نم ‌یبیند‪ .‬استیصال و رنج‬     ‫«قانون اساسی ایالات متحده»‬              ‫برای خود انتخاب کرده بود و قدغن‬        ‫حسن پیرنیا هم از راه رسید و با هم‬       ‫پی ‌شآمد غیر مترقب برای آنها حاصل‬
‫واشنگتن به عنوان دومین و سومین‬        ‫چنین انسانی گاه آنچنان جامه عمل‬        ‫(‪Constitution of the United‬‬             ‫کرده بود به دربان که کسی را از این‬     ‫وارد مجلس شده‪ ،‬من و ایشان پهلوی‬         ‫کرد همان خطاب جنابی بود و بس‪.‬‬
‫رئیس جمهور‌های ایالات متحده‬           ‫م ‌یپوشد که باق ِی ناراضیان را نیز به‬  ‫‪ )States‬و ده اصلاحیه نخستین آن‬          ‫در راه ندهد‪ .‬اتفاقاً روزی رضاخان‬                                               ‫اعضای وزارتخانه‌ها به احکام این‬
‫سوگند یاد کردند‪ -‬هر دو حقوقدانانی‬                                            ‫با عنوان «منشور حقوق» (‪Bill of‬‬                                                                                         ‫وزرای ب ‌یاطلاع کم استخوان اهمیتی‬
‫پیرو اندیش ‌ههای جان لاک‪ ،‬فیلسوف‬          ‫جان لاک فیلسوف شهیر‬                ‫‪ ،)Rights‬سه سندی هستند که‬                                                                                              ‫نم ‌یدادند و طبعاً کارها خوابید‪ .‬همین‬
‫انگلیسی‪ ،‬بودند و به این سبب‪ ،‬اعلامیه‬              ‫انگلیسی‬                    ‫هویت قو ‌یترین دموکراسی جهان را‬                                                                                        ‫که از وعدۀ اصلاحاتی که سید در بیانیۀ‬
‫استقلال ایالات متحده‪ُ ،‬ملهم از فلسفه‬                                         ‫شکل داد‌هاند‪ .‬به همین سبب‪ ،‬میان‬                                                                                        ‫خود به مردم داده بود اثری ظاهر‬
‫لاک و اندیشه سیاسی لیبرالیسم‬          ‫حرکت م ‌یآورد‪ .‬شورش مورد نظر در‬        ‫پژوهندگان حقوق اساسی آمریکا‪،‬‬                                                                                           ‫نگشت‪ ،‬عدۀ زیادی که ب ‌هتصور خود‬
                                      ‫اعلامیه استقلال ایالات متحده اما‪ ،‬نه‬   ‫این سه سند به «وا‌ژ‌ههایی که آمریکا‬                                                                                    ‫کابینۀ سیاه را کابینۀ ضد اشراف و‬
                  ‫کلاسیک است‪.‬‬         ‫شورشی فردی و از سر استیصال بلکه‬        ‫را ساخته‌اند» ( ‪The Words‬‬                                                                                              ‫کابینۀ اصلاح دانسته بودند نیز بر عدۀ‬
‫جان لاک فیلسوف شهیر انگلیسی‪،‬‬          ‫خیزشی از سنخ رفتاری جمعی برای‬          ‫‪ ،)That Built America‬مشهور‬
‫حق شورش و مقاومت و انقلاب را‬          ‫براندازی حکومت ظالم و جایگزینی‬         ‫شد‌هاند‪ .‬هم از این روست که برای‬                                                                                                    ‫مخالفین افزوده شدند‪.‬‬
‫پشتوانه و ضمانت دفاع از سه حق‬         ‫آن با نمایندگان واقعی مردم و‬           ‫فهم هویت آمریکایی و درک آمال و‬                                                                                         ‫گذشته از این‪ ،‬کس و کار این‬
‫اساسی انسان‌ها یعنی حق حیات‪،‬‬                                                 ‫اهداف سازنده کشور ایالات متحده‪،‬‬                                                                                        ‫چهارصد پانصد نفر هم اگرچه برای‬
‫آزادی و مالکیت می‌دانست‪ .‬طبق‬             ‫محافظان حقوق اساسی آنهاست‪.‬‬          ‫خواندن این اسناد و اندیشه در‬                                                                                           ‫جان محبوسین تشویشی نداشتند‪،‬‬
‫نظریه لاک درباره دولت‪ ،‬مشروعیت‬        ‫«حق شورش» (‪The Right of‬‬                ‫مفاهیم مطروحه در آنها‪ ،‬راهگشا و‬                                                                                        ‫برای بدگذرانی آنها در محبس هم که‬
‫هر حکومتی‪ ،‬بر اساس یک قرارداد‬         ‫‪ )Rebellion‬هم در چارچوب حقوق‬                                                                                                                                  ‫بود طبعاً بیکار ننشسته هرکس ب ‌هقدر‬
‫اجتماعی میان حکومت و شهروندان‬                                                                   ‫ضروری است‪.‬‬                                                                                          ‫وسع خود در نزد مقامات داخلی و‬
‫تعریف می‌شود‪ .‬حال اگر حاکمان‬                                                 ‫این جستار کوتاه اما تنها برای اشاره‬                                                                                    ‫خارجی اقدام م ‌یکرد‪ .‬این اقدامات ولو‬
‫برخلاف این قرارداد عمل کنند و‬                                                ‫به چند سطر از مقدمه نخستین سند‬                                                                                         ‫از طرف پار‌های خانمها هم که ب ‌هعمل‬
‫منافع عمومی شهروندان را زیر پا‬                                               ‫از این اسناد س ‌هگانه‪ ،‬نوشته شده زیرا‬                                                                                  ‫م ‌یآمد چندان ب ‌یاثر نم ‌یتوانست باشد‬
‫بگذارند‪ ،‬این حق برای شهروندان‬                                                ‫که مفاهیم طرح شده در آن مقدمه‪،‬‬                                                                                         ‫و بیرون آمدن محبوسین از کنج زندان‬
‫ایجاد م ‌یشود که با مقاومت و شورش‪،‬‬                                           ‫در باب حقوق اساسی و جهانشمول هر‬
‫حکومت مستبد را تغییر دهند‪.‬‬                                                   ‫ملتی در هر نقط ‌هی کره زمین از جمله‬                                                                                                ‫ناگزیر ب ‌هنظر م ‌یرسید‪.‬‬
‫از همین منظر‪ ،‬پدران بنیانگذار‬
‫ایالات متحده آمریکا‪ -‬که به لحاظ‬                                                 ‫ایرا ِن استبدادزده‪ ،‬صدق م ‌یکند‪.‬‬     ‫سید ضیاءالدین طباطبائی (نفر وسط با عصا) با جمعی از وزرا و یارانش‪ .‬ماژور مسعود خان (با کلاه و کروات)‪ ،‬گلروپ‬
‫عملی مهمترین هواداران فلسفه لاک‬                                              ‫اعلامیه استقلال ایالات متحده‪ -‬که‬        ‫فرمانده سوئدی ژاندارمری (بین سید ضیاء و ماژور مسعود خان)‪ ،‬سرهنگ کاظم خان سیاح (سمت راست) و رضاخان‬
‫بودند‪ -‬در اعلامیه استقلال ایالات‬                                             ‫زیر نظر کمیت ‌های پنج نفره متشکل از‬
‫متحده‪ ،‬مقاومت و شورش علیه‬                                                    ‫توماسجفرسون‪،‬جان آدامز‪،‬بنجامین‬                                                           ‫(سمت چپ)‪.‬‬
‫حکومت مستبد و ناصالح را ن ‌هتنها‬                                             ‫فرانکلین‪ ،‬رابرت لوینگستون و راجر‬
‫حق شهروندان بلکه وظیفه‌ی آنها‬                                                ‫شرمن به قلم و انشای جفرسون نوشته‬        ‫میل م ‌یکند از همان در وارد شود‪.‬‬       ‫هم اتفاق افتادیم‪ .‬از این که در این‬      ‫پیغام مدرس به سید ضیاءالدین‬
                                                                             ‫شد‪ -‬از مهمترین مکتوبا ِت تاریخ‬                                                 ‫دو سه ماهه جز عید نوروز‪ ،‬آن هم‬          ‫که «اگر ما را کشته بودی کاری‬
                      ‫دانست ‌هاند‪.‬‬                                           ‫انسان است‪ .‬هرچند هیچیک از اصول‬          ‫دربان در را باز نم ‌یکند و عذر خود‬     ‫ب ‌هوسیلۀ گذاشتن کارت‪ ،‬یادی از ایشان‬    ‫پیش م ‌یبردی‪ ،‬ولی دیگر از تو کاری‬
‫چنین اندیشه‌ای‪ ،‬چنانکه برای‬                                                  ‫این سند‪ -‬بنا به قول نویسند‌هاش‪-‬‬                                                ‫نکرده بودم عذرخواهی کردم‪ .‬ایشان‬         ‫برنخواهد آمد»‪ ،‬عین حقیقت بوده‬
‫مستعمرات سیزد‌هگانه بریتانیا در قرن‬                                          ‫بدیع و ابتکاری نبودند‪ ،‬اما پیش از‬       ‫را هم می گوید‪ .‬این کار به رضاخان‬       ‫گفتند من هیچ جا نرفته و حتی شاه را‬      ‫است زیرا سید ضیاءالدین در این کار‬
‫هجده میلادی صدق م ‌یکرد‪ ،‬امروزه و‬                                            ‫نگارش آن‪ ،‬چنین مجموعه روشن‬                                                     ‫هم تا امروز در فر ‌حآباد‪ ،‬ملاقات نکرده‬  ‫خود را در ب ‌نبست عجیبی گذاشته بود‬
‫در قرن بیست و یکم میلادی‪ ،‬نسبت‬                                               ‫و کارآمدی از اصول جهانشمول و‬            ‫برم ‌یخورد و امر م ‌یکند از د ِر دیگر‬  ‫بودم‪ .‬گفتم واقعاً از شاه نپرسیدید چه‬    ‫که راه پیش و پس را بر او م ‌یبست‪.‬‬
‫به احوال ایرانیا ِن تحت ستم فرقه‬                                             ‫سازنده یک جامعه آزاد و با کرامت‪،‬‬                                               ‫شد که ایشان دستخط ریاست وزرای‬           ‫اگر سید دیوانگی را به جایی م ‌یرساند‬
‫تبهکار حاکم بر ایران نیز صادق است‪.‬‬                                           ‫در یک سند مختصر‪ ،‬تدوین نشده‬             ‫جماعتی رفته دربان را کتک مفصلی‬         ‫سید ضیاءالدین را امضا کردند؟ گفت‬        ‫که این چهارصد پانصد نفر را در‬
                                                                             ‫بود‪ .‬محتوای این سند‪ ،‬تا هر زمان‬                                                ‫حاجتی به پرسش نداشت‪ ،‬خود ایشان‬          ‫همان سه چهار روز اول سر ب ‌هنیست‬
                                                                             ‫که انسا ‌نها در هر جای جهان برای‬        ‫زده در را باز م ‌یکنند و فحش زیادی‬     ‫بدون سؤال گفتند سید آمد اینجا‪،‬‬          ‫و مردم را با کار ختم‌شده مواجه‬
                                                                             ‫کسب آزادی و دفاع از کرامت خود به‬                                               ‫دستش را به کمرش زد و با سماجت‬           ‫م ‌یکرد شاید محملی داشت و م ‌یشد‬
                                                                             ‫مبارزه با استبداد برخیزند‪ ،‬همچنان‬                      ‫به س ّید م ‌یدهد»!‬      ‫و تشر قوۀ نظامی دستخط ریاست‬             ‫شهرت بدهند که عصبانیت قشون‬
                                                                                                                                                                                                    ‫فاتح تهران موجب این عمل شده‬
                                                                                      ‫زنده و معاصر خواهد بود‪.‬‬        ‫دول ‌تآبادی نیز در «حیات یحیی»‬                ‫وزرای خود را گرفت و رفت‪.‬‬         ‫است ولی بعد از راه افتادن عملیات‬
                                                                             ‫سطور نخستی ِن اعلامیه استقلال‬                                                  ‫معلوم م ‌یشود سید در این وقت‬            ‫نظامی و تشکیل هستۀ قشون آینده‬
                                                                             ‫که به پیشگفتار (‪)Introduction‬‬                                                  ‫خیلی به حکومت ُرعب معتقد بوده‬           ‫که با فعالیت سردار سپه داشت سکه‬
                                                                             ‫و دیباچه (‪ )Preamble‬این سند‬                                                    ‫و م ‌‌یخواسته است حتی شاه کشور‬          ‫و صورتی به خود م ‌یگرفت کشتن‬
                                                                             ‫مشهور شده‌اند‪ ،‬مهمترین مفاهیم‬                                                  ‫را هم مرعوب کرده و مطیع منویات‬          ‫این پانصد نفر از وجوه مردم کشور‬
                                                                             ‫زیست اجتماعی انسان و فلسفه حقوق‬                                                ‫خود قرار دهد درصورتی که شاه کشور‪،‬‬       ‫کاری نبود که مؤسسین کودتا هم به‬
                                                                             ‫بشر را مختصر و مفید‪ ،‬به روشنی‬                                                  ‫تا بر سر کار است باید طرف احترام‬        ‫آن رضا بدهند زیرا افتضاح بی ‌نالمللی‬
                                                                             ‫بیان م ‌یکنند‪ .‬تأکید بر درک قوانین‬                                             ‫باشد و رئی ‌سالوزراء بخصوص در نبودن‬     ‫آن زیاد م ‌یشد‪ .‬پس محبوسین قابل‬
                                                                             ‫طبیعت‪ ،‬بدیهی دانست ِن برابری همه‬                                               ‫مجلس‪ ،‬باید بیشتر خود را از راه لزوم‬     ‫سر ب ‌هنیست شدن نبودند و همین که‬
                                                                             ‫انسا ‌نها و حق همگانی و سل ‌بنشدن ِی‬                                           ‫خویش بر کشور طرف توجه شاه قرار‬          ‫بنا شد محبوسین سلامت بمانند کار‬
                                                                             ‫همه آدمیان بر «زندگی‪ ،‬آزادی و‬                                                  ‫دهد نه از راه مرعوب کردن او‪ .‬برفرض‬      ‫بیش از دو راه نداشت؛ یکی نگهداری‬
                                                                             ‫جستجوی سعادت»‪ ،‬در چند جمله‬                                                     ‫این که دفعۀ اول برای پیشرفت مقاصد‬       ‫محبوسین در حبس و ماندن سید‬
                                                                             ‫درخشا ِن سرآغاز این اعلامیه‪ ،‬به‬                                                ‫آینده‪ ،‬این طرز رفتار لازم شمرده شود‬     ‫ضیاءالدین بر سر کار‪ ،‬دیگری آزادی‬
                                                                             ‫استواری و به زبان سلیس و ک ‌منظیر‬                                              ‫دفعات بعد‪ ،‬دیگر هیچ دلیل و سببی‬
                                                                             ‫بیان شد‌هاند‪ .‬از پ ِس این چند جمله‬                                             ‫نم ‌یتواند داشته باشد تا چه رسد به‬        ‫محبوسین و خداحافظی با سید‪»...‬‬
                                                                             ‫اما ارجمندترین نکته این مقدمه رخ‬                                               ‫این که سید سیگار به لب وارد خدمت‬        ‫طر ز بر خو ر د و ر فتا ر سید‬
                                                                                                                                                            ‫شاه م ‌یشده‪ ،‬سهل است بدون اجازه‬         ‫ضیاءالدین با احمدشاه نیز بنا بر‬
                                                                                                                     ‫م ‌ینویسد‪« :‬روز سیزدهم نوروز است‪.‬‬

 ‫‪* When in the Course of human events, it becomes necessary for one people to dissolve‬‬                               ‫سردار سپه اردوی قزاق را که در‬
‫‪the political bands which have connected them with another, and to assume among the‬‬
‫‪powers of the earth, the separate and equal station to which the Laws of Nature and of‬‬                               ‫نزدیکی تهران است میهمان کرده‪،‬‬
‫‪Nature’s God entitle them, a decent respect to the opinions of mankind requires that‬‬
‫‪they should declare the causes which impel them to the separation.‬‬                                                   ‫هیأت وزرا هم آنجا هستند‪ .‬مخالفت‬

                                                                                                                     ‫باطنی سردار سپه با سید ضیاءالدین‬

                                                                                                                     ‫و بی‌اعتنایی وزیر جنگ به رئیس‬

                                                                                                                     ‫دولت در این روز‪ ،‬نیکو هویدا م ‌یشود‪.‬‬

 ‫‪We hold these truths to be self-evident, that all men are created equal, that they are‬‬                              ‫چه‪ ،‬در موقع نطق وزیر جنگ برای‬
‫‪endowed by their Creator with certain unalienable Rights, that among these are Life,‬‬
‫‪Liberty and the pursuit of Happiness.–That to secure these rights, Governments are‬‬                                   ‫صاح ‌بمنصبان و تابی ‌نها که از مجلس‬
‫– ‪instituted among Men, deriving their just powers from the consent of the governed,‬‬
‫‪That whenever any Form of Government becomes destructive of these ends, it is the‬‬                                    ‫وزراء برخاسته م ‌یرود صحبت بدارد‬
‫‪Right of the People to alter or to abolish it, and to institute new Government, laying its‬‬
‫‪foundation on such principles and organizing its powers in such form, as to them shall‬‬                               ‫سید ضیاءالدین به او م ‌یگوید سلام مرا‬
‫‪seem most likely to effect their Safety and Happiness. Prudence, indeed, will dictate‬‬
‫;‪that Governments long established should not be changed for light and transient causes‬‬                              ‫هم به آنها برسانید‪ .‬وزیر جنگ را این‬
‫‪and accordingly all experience hath shewn, that mankind are more disposed to suffer,‬‬
‫‪while evils are sufferable, than to right themselves by abolishing the forms to which they‬‬                           ‫سخن ناخوش آمده ب ‌هجای رسانیدن‬
‫‪are accustomed. But when a long train of abuses and usurpations, pursuing invariably‬‬
‫‪the same Object evinces a design to reduce them under absolute Despotism, it is their‬‬                                ‫سلام رئیس دولت‪ ،‬به صاح ‌بمنصبان‬
‫‪right, it is their duty, to throw off such Government, and to provide new Guards for‬‬
‫‪their future security.‬‬                                                                                               ‫و قزاقان می‌گوید وقتی آقا سید‬

                                                                                                                     ‫ضیاءالدین رئی ‌سالوزرا شد من فرمانده‬

                                                                                                                     ‫قوا گشتم و وقتی من فرمانده قوا گشتم‬

                                                                                                                     ‫او رئی ‌سالوزرا شد یعنی من و او از‬

                                                                                                                     ‫یک مجرا و در یک روز به این مقام‬

                                                                                                                     ‫رسید‌هایم‪ .‬او تفوقی بر من ندارد که‬

                                                                                                                     ‫من واسطۀ رسانیدن سلام او به شما‬

                                                                                                                     ‫« ادامه دارد»‬  ‫بوده باشم»!‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17