Page 16 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۲۶ (دوره جديد
P. 16

‫صفحه ‪ - Page 16 - 16‬شماره ‪۱۶۹۲‬‬
                                                                                                                                                                                     ‫جمعه ‪ ۸‬تا پنجشنبه‪ ۱۴‬شهریورماه ‪139۸‬خورشیدی‬

‫ج‪ -‬قلب قاپ‬                                                                                                                                                                                    ‫=نسترن در تران ‌های که به‬
                                                                                                                                                                                              ‫اس ‌ماشخورده‪،‬حضورندارد؛‬
‫تران ‌هی دیگر در این مجموع ‌هی‬                                                                                                                                                                ‫شخصیت ندارد؛ فعلیت‬
                                                                                                                                                                                              ‫ندارد؛ خواست‌اش معلوم‬
‫«فرو کاست ‌نها»‪ ،‬تران ‌های است به‬                                                                                                                                                             ‫نیست‪ .‬او هم عاشق پسر‬
                                                                                                                                                                                              ‫همسایه بوده؟ نمی‌دانیم!‬
‫اسم «قلب قاپ»‪ .‬در این ترانه چند‬                                                                                                                                                               ‫از نبودن و رفت ‌ناش زخمی‬
                                                                                                                                                                                              ‫برداشته؟ نم ‌یدانیم! او هم‬
‫اسم آمده که گویا برای برخی از‬                                                                                                                                                                 ‫می‌خواسته عروس بشود؟‬

‫مخاط ‌بها ناآشناست‪ .‬چنانچه عد‌های‬                                                                                                                                                                             ‫نم ‌یدانیم‪.‬‬
                                                                                                                                                                                              ‫=کدام تفکر زنان و مردانی‬
‫در شبک ‌ههای اجتماعی نوشته بودند‬                                                                                                                                                              ‫که در ساحل لباس شنا به‬
                                                                                                                                                                                              ‫تن دارند یا برهنه هستند‬
‫«خانم گودو» کیست؟ کسی هم در‬                                                                                                                                                                   ‫را «گستاخ» و «وقیح» و‬
                                                                                                                                                                                              ‫در حال «ارتکاب کارهای‬
‫توئیتر پاسخ داده‪« :‬متاسفم برای‬                                                                                                                                                                ‫ز شت » می‌د ا ند ؟ نگا ه‬
                                                                                                                                                                                              ‫مذهبی‪/‬اسلامی است که‬
‫جامع ‌های که مطالعه ندارد و نم ‌یداند‬                                                                                                                                                         ‫تا چشمش به «تن‌های‬
                                                                                                                                                                                              ‫بی‌حیا» می‌افتد‪ ،‬دل‌اش‬
‫گودو کیست!» اما باید متاس ‌فتر بود‬                                                                                                                                                            ‫هوای خان ‌های را م ‌یکند که‬
                                                                                                                                                                                              ‫ت ‌نها را لای جام ‌ههای اجبار‬
‫برای کسی و کسانی بود که نم ‌یدانند‬                                                                                                                                                            ‫می‌پیچند و برای همین‬
                                                                                                                                                                                              ‫جهان بیرون را بیشتر از‬
‫اما با اینهمه م ‌یگویند و درباره چیزی‬                                                                                                                                                         ‫پانزده روز تاب نم ‌یآورد و‬

‫که نم ‌یدانند توضیح م ‌یدهند!‬                                                                                                                                                                         ‫به خانه برم ‌یگردد‪.‬‬

‫تران ‌هنویس این ترانه نوشته‪« :‬گل‬                                                                                                                                                              ‫حامد احمدی ‪ -‬نقد یازده تران ‌هی‬
                                                                                                                                                                                              ‫یک آلبوم به ویژه وقتی تمام کلا ‌مها‬
‫چیدنت بسه! هی! خانم گودو!» اشاره‬                                                                                                                                                              ‫نوشت ‌هی یک نفر است‪ ،‬کاریست‬
                                                                                                                                                                                              ‫بیهوده‪ .‬به همین خاطر برای نقد‬
‫بهنمایشنام ‌هی«درانتظارگودو»است‪.‬‬                                                                                                                                                              ‫کلیت آلبوم «لال ‌هزار»‪ ،‬پرداختن به سه‬
                                                                                                                                                                                              ‫تران ‌هی «کوچ ‌ه نسترن»‪« ،‬چش ‌مام به‬
‫ناچار به این توضیح برای مخاطبان و‬                                                                                                                                                             ‫خون ‌هست» و «قلب قاپ» کافیست‪.‬‬
                                                                                                                                                                                              ‫آنهم نه نقد کام ‌لشان‪ .‬از هر ترانه‬
‫همینطور خود تران ‌هنویس هستم که‬                                                                                                                                                               ‫نقط ‌ههایی را م ‌یتوان نشانه گرفت‬
                                                                                                                                                                                              ‫تا به جهانی که تران ‌هها در آن زاده‬
‫«در انتظار گودو» نمایشنام ‌های است‬                                                                                                                                                            ‫شد‌هاند‪ ،‬برسیم‪ .‬به همین خاطر نقد‬
                                                                                                                                                                                              ‫کامل تران ‌هها‪ ،‬سرقت ب ‌یشمار اید‌هها‬
‫نوشت ‌هی «ساموئل بکت»‪ .‬دو ولگرد‬                                                                                                                                                               ‫و تصاویر دیگر شاعران مثل شهیار‬
                                                                                                                                                                                              ‫قنبری‪ ،‬اکبر اکسیر و حامد ابراهی ‌مپور‪،‬‬
‫در ناکجا و نازمان انتظار آمدن کسی‬                                                                                                                                                             ‫سطح پایین تصویرساز ‌یها و‬
                                                                                                                                                                                              ‫مضمو ‌نها باشد به عهد‌هی کسانی که‬
‫مجهول را م ‌یکشند به نام «گودو»‪.‬‬                                                                                                                                                              ‫احتمالا در زمین ‌هی نقد ترانه فعالیت‬

‫کسی که تا پایان نمایش نم ‌یآید‪.‬‬                                                                                                                                                                                       ‫م ‌یکنند‪.‬‬
                                                                                                                                                                                              ‫این نوشته فقط دست بر نقط ‌‌ههایی‬
‫این نمایشنامه تاوی ‌لها و تفسیرهای‬                                                                                                                                                            ‫م ‌یگذارد که احتمالا دیگران به آن‬
                                                                                                                                                                                              ‫توجهی نخواهد داشت یا دس ‌تکم‬
‫ب ‌یشماری داشته‪ .‬برداش ‌تهایی که‬                                                                                                                                                              ‫تا این لحظه نداشت ‌هاند و م ‌یخواهد‬
                                                                                                                                                                                              ‫تصویری بسازد از زمان و جهانی که‬
‫بکت زیر بار هیچکدا ‌مشان نرفت‪.‬‬                                                    ‫برای مرواریدها و سنگریزه‌ها؛‬                                                                                ‫چنین تران ‌ههایی در آن زاده م ‌یشوند‪.‬‬
‫کسانی معتقد بودند گودو همان خدا یا‬                                                                                                                                                            ‫جهان فرو کاست ‌نها‪ .‬تقلیل داد ‌نها‪ .‬از‬
‫‪ God‬است که به گفت ‌هی نیچه «مرده‬                                                                                                                                                              ‫معناتهیکرد ‌نها‪.‬مبتذلکرد ‌‌نها‪.‬یابه‬
                                                                                                                                                                                              ‫زبان روش ‌نتر زمان ‌هی «تدبیر و امید»!‬
‫است» و دیگر نیست‪ .‬عد‌های دیگر‬
                                                                                                                                                                                                          ‫الف‪ -‬کوچ ‌ه نسترن‬
‫آن را نمایی م ‌یدانستند از به پوچی‬     ‫نگاهی به جها ِن ترانه‌های آلبوم «لاله‌زار»‬                                                                                                             ‫تران ‌ههای آلبوم «لال ‌هزار» از جهانی‬
‫رسیدن انسان معاصر و وق ‌تکشت ‌ناش‬                                                                                                                                                             ‫م ‌یآیند که پای ‌هشان فرو کاستن است‪.‬‬
‫در انتظار هیچ‪ .‬اما هر چه هست‪،‬‬                                                                                                                                                                 ‫فرو کاستن مفاهیم عمیق و رن ‌جهای‬
                                                                                                                                                                                              ‫بزرگ‪ .‬جنگ به عنوان فاجع ‌های بزرگ‬
‫نمایشنامه تصویریست هولناک از دو‬                                                                                                                                                               ‫که با خون و کشتار و ویرانی تعریف‬
                                                                                                                                                                                              ‫م ‌یشود‪ ،‬در «کوچ ‌ه نسترن» در حد‬
‫بیچار‌هی منتظر که توان حرکت و‬                                                                                                                                                                 ‫دلیلنرسیدن یکدختروپسربههمو‬
                                                                                                                                                                                              ‫سر نگرفتن عروس ‌یشان پایین م ‌یآید‪.‬‬
‫«ای حنجره بریده با خنجر مدارا‪ ،‬نیست‪ .‬او هم عاشق پسر همسایه در «کوچ ‌ه نسترن» تران ‌هنویس نگران نامعلوم برای خودش افسوس خورده! تغییر در وضعی ‌تشان را ندارند‪ .‬دو‬                               ‫طرح کار را مرور م ‌یکنیم‪ :‬پسری‬
‫سرود تازه سر کن از خشم مردم بوده؟ نم ‌یدانیم! از نبودن و رفت ‌ناش است‪ ،‬بدنامی یا ابزار غضب شدن خب بعدش؟! این سفر که هیچ بخش نفری که منتظرند گودو بیاید اما گویا‬                               ‫عاشق دختر همسایه است‪ .‬اما جنگ‬
                                                                                  ‫ما»؛ مردم همیشه مردم از ایرج جنتی زخمی برداشته؟ نم ‌یدانیم! او هم سربازان جنگ ایران و عراق‪.‬‬                 ‫ایران و عراق شروع م ‌یشود‪ .‬پسر به‬
‫شگفتی ندارد! راوی هم که از جنس گودو هم مثل آن دو‪ ،‬عاجز از حرکت‬                                                                                                                                ‫جبهه م ‌یرود‪ .‬خطاب به مادرش‬
‫م ‌یخواسته عروس بشود؟ نم ‌یدانیم‪ .‬ب‪ -‬چشمم به اون خون ‌هست تبعید ‌یها نیست که به سفر اجباری یا در آوردن یا پوشیدن پوتی ‌نها ‌یاش‬                                                               ‫وصی ‌تنامه م ‌ینویسد‪ .‬او در مت ‌ناش‬
                                                                                                                                                           ‫عطایی‪.‬‬                             ‫از یک راز پرده م ‌یدارد‪ :‬عش ‌قاش به‬
                                                                                                                                                                                              ‫دختر همسایه و چند خواسته را هم‬
‫«با دستای رفاقتت تاریکی م ‌یخواسته بعد از آت ‌شبس عروسی «چشمم به اون خون ‌هست» بطور آمده باشد‪ .‬پس منت چشم داشتن است‪ .‬پس نم ‌یآید‪ .‬هرگز نم ‌یآید‪.‬‬                                              ‫مطرح م ‌یکند‪ .‬خواست ‌ههایی که جز‬
‫وحشت نداره‪ ،‬نوری که حرف آخره کند؟ باز هم نم ‌یدانیم‪ .‬او فقط سوژ‌ه کامل وابسته و وا ‌مدار تران ‌هی «اتاق به آن خانه برای چیست؟ این همان م ‌یشود فکر کرد بکت نمایشنام ‌های‬                      ‫یکی‪ -‬برداشتن عک ‌ساش از تاقچه‪-‬‬
‫به قص ‌همون پا میذاره»؛ نون و پنیر و است‪ .‬سوژ‌هی عشق سرباز و سوژ‌های من» با شعر شهیار قنبری و اجرای فرو کاستن مفهوم تبعید و همچنان نوشته علیه سنت انتظار‪ .‬م ‌یشود فکر‬                         ‫هیچکدام در اختیار و قدرت مادر‬
‫در دست تران ‌هنویس برای فرو کاستن گوگوش است‪ .‬مضمو ‌ناش را از آنجا عاشق سرزمین بودن نیست؟ این کرد آین ‌های گذاشته پی ‌ش روی انسان‬                                                              ‫نیست‪ .‬پس وصی ‌تنامه چیزی نیست‬
                                                                                                                                                           ‫سبزی از شهیار قنبری‪.‬‬               ‫جز اعتراف و اقرار به نتوانستن‪ .‬اعتراف‬
                                                                                                                                                                                              ‫به اینکه وصلت نسترن ممکن نیست‬
‫برداشته و تصاویر را بطور کامل از دیگر همان فکاهی سطح پایین سریا ‌لهای معاصر که پوچی خودش در دنیا را‬                    ‫«گل پونه‪ ،‬گل پونه‪ /‬اگه امروز دلم همه چیز‪.‬‬                              ‫و اقرار به اینکه نام سربازان مدافع‬
                                                                                                                                                                                              ‫کشور‪ ،‬بعدها تبدیل به «ابزار غصب‬
‫خونه‪/‬امیدمزندهم ‌یمونه‪،‬تادنیارو فروکاستن بعدی‪ ،‬تهی کردن تران ‌هی شهیار قنبری با همین تم به کمدی نیست که کاراکتر بعد از سفری تماشا کند‪ .‬هر چه هست «در انتظار‬                                   ‫شب» و «باتوم در پهلو» و «تیر در‬
‫بلرزونه»؛ گل پونه از اردلان سرفراز‪ .‬مفهوم جنگ است‪ .‬جنگ با ویرانی نام «سفرنامه»‪ .‬بررسی ترانه به لحاظ دو هفته به کشور بازم ‌یگردد و ناگهان گودو» نمایشنام ‌های مهم‪ ،‬تاثیرگذار و‬                 ‫صورت دانشجو» م ‌یشود‪ .‬چیزهایی‬
‫در هر سه نمونه‪ ،‬شاعران‪ /‬راویان به و کشتار و خونریزی تعریف م ‌یشود‪ .‬کیفیتهنریمارابهجایینم ‌یرساند‪ .‬چشما ‌ناش از اشک پر م ‌یشود‪ ،‬عمیق است در تاریخ ادبیات نمایشی‬                                ‫که ما مخاطبان در زمان حال همه از‬
‫یک حرکت اشاره دارند‪ .‬به «خشم تران ‌هنویس اما از هولناکی جنگ چون ترانه‪ ،‬شعریت ندارد‪ .‬یک گزارش چون د ‌لاش تنگ شده؟ «اتاق من» جهان‪ .‬اما تران ‌هنویس «قلب قاپ»‬                                    ‫آن باخبر هستیم و پیشگویی سرباز در‬
‫مردم ما» یا به «دستای رفاقت» گذشته‪ .‬آن را فقط در حد دلیل فی ‌سبوکی‪/‬اینستاگرام ‌یستازجاهای همان ابتدا به مخاطب از «سفرهای این نمایشنامه و مفهوم گودو که به‬                                     ‫این زمان کمکی به مخاطب نم ‌یکند!‬
‫و «نوری که حرف آخره» یا «به نرسیدن دختر و پسر به هم پایین مختلف دنیا که وزن و قافی ‌های هم دراز» م ‌یگوید‪« .‬سفرنامه» از وسیل ‌هی بکت ساخته شده را هم فرو‬                                      ‫فرو کاستن و منفعل بودن نگاه‬
‫امیدی که دنیا رو م ‌یلرزونه»‪ .‬تمام آورده‪ .‬هر چه از پلیدی م ‌یگوید‪ ،‬دارد‪ .‬نه خبری از تصاویر شاعران ‌ه است‪« ،‬سفری ب ‌یبرگشت»‪ .‬دقیقا در چنین کاسته به «بله گفتن» معمول دخترها‬                    ‫تران ‌هنویس از همین نقطه مشخص‬
‫این تران ‌هها‪ ،‬تلا ‌شهایی هستند در مربوط به پس از جنگ است‪ .‬اینجا نه جزئیات قابل توجه‪ .‬تران ‌هنویس حتا جاهایی است که «وقتی دورم به تو پای سفر‌هی عقد‪ .‬به چند کلمه قبل‬                          ‫است‪ .‬تران ‌هنویس خطا ‌باش به سوء‬
‫جهت زیبا کردن زشتی؛ پایان دادن به هم چون تریبو ‌نهای رسمی‪ ،‬جنگ در معمول ‌یترین شکل هم نم ‌یتواند نزدی ‌کترم» یا «هیچ کجا عزیزتر از از ظهور گودو در ترانه برگردیم‪« .‬گل‬                         ‫استفاد‌هکنندگان از نام سربازان جنگ‬
‫پلیدی؛ زنده نگه داشتن چراغ انسان؛ هشت ساله رخدادیست غیرقابل نقد اتمسفر کشورهایی که به آن اشاره وطن نبود» تبدیل به نقط ‌های پررنگ‪ ،‬چیدنت بسه!» که اشار‌ها ‌یست به‬                              ‫نیست‪ .‬او ناتوان‪ ،‬سوء استفاده نشدن‬
‫تلاش ‌یهایی که پیوند دارند با دنیای و بررسی؛ سرنوشتی ناگزیر است م ‌یکند را در ذه ‌ن مخاطب بسازد‪ .‬عاطفی و تکا ‌ندهنده م ‌یشوند‪ .‬اما همان جمل ‌هی مشهور پای سفر‌هی‬                              ‫از نا ‌ماش را از مادرش طلب م ‌یکند‪.‬‬
‫واقع یا م ‌یخواهند چنین پیوندی را که باید به آن تن م ‌یداد‌هایم؛ کسی به عنوان مثال‪ ،‬تران ‌هنویس م ‌ینویسد‪ :‬غری ‌بترین بخش تران ‌هی «چشمم به عقد که مهمانان به عاقد م ‌یگویند‪:‬‬                 ‫سرباز‪ /‬تران ‌هنویس پذیرفت ‌ه است که‬
‫هم در کش آمد ‌ناش به انداز‌هی «وقتیکنارراینسیگارم ‌یکشم»!چرا اون خون ‌هست» مربوط به استفاده از «عروس رفته گل بچینه» «عروس‬                                                                     ‫قدرت تغییر ندارد‪ .‬نم ‌یتواند ابراز‬
                                                                                                                                                           ‫ایجاد کنند‪.‬‬                        ‫وجود کنند‪ .‬باید به دامن پرمهر مادر‬
                                                                                                                                                                                              ‫پناه ببرد و زخم شکست و نتوانستن را‬
‫دقیقا در نقط ‌هی مقابل‪« ،‬کوچه‌ هشت سال نقشی نداشته‪ .‬کسی در کنار راین؟! چرا کنار دانوب نه؟! بعد کلمه‪ /‬مفهومی م ‌یشود که کاملا از رفته گلاب بیاره!» گودوی جنسیت‬                                 ‫با مویه و مرثیه درمان کند‪ .‬به همین‬
‫نسترن» فقط راو ِی نشدن است؛ آنهم عملیات شکس ‌تخورده و لو رفته که سیگار کشیدن اساسا چه کار مهم و جهان رسمی جمهوری اسلامی سر پیدا کرده و زن شده در تران ‌هی «قلب‬                                ‫خاطر ب ‌یتردید «کوچ ‌ه نسترن»‬
                                       ‫در گفتگو با کاراکتر مادر که طبیعتا باعث کشته شدن هزاران جوان شده‪ ،‬ویژ‌هایست که م ‌یتوان آن را معطوف بیرون آورده‪:‬‬
‫قاپ»‪ ،‬عروس خانم ‌یست که راوی‬                                                                                                                                                                    ‫نم ‌یتواند یک تران ‌هی سیاسی باشد‪.‬‬
                                                                                                                                                                                              ‫نمون ‌ههایی از تران ‌ههای سیاس ‌یای‬
‫دس ‌تاش از هم ‌هجا کوتاه است و تنها مقصر نبوده‪ .‬جنگ در تران ‌هی «کوچه‌ کرد به یک رودخان ‌هی خاص در یک تران ‌هنویس م ‌ینویسد‪« :‬تو ساحلی ترانه در انتظار بله گفت ‌ناش و به وصل‬
‫م ‌یتواند سنگ صبور باشد‪ .‬شاید به نسترن» یک اتفاق عادی است که سرزمین مشخص؟! مثال دیگر‪« :‬تو پر از ت ‌نهای ب ‌یحیا»‪ .‬اشاره رسید ‌ناش است‪ .‬دقیقا به همین اندازه‬                                                     ‫کهم ‌یشناسیم‪:‬‬
‫همین خاطر است که واکن ‌ش بیشتر فقط پسر و دختر را از هم دور کرده و مترو پاریس»! چرا مترو وین نه؟! اگر تران ‌هنویس به ساح ‌لهای بیشتر سطحی‪ .‬دقیقا به همین میزان بچگانه‪.‬‬
‫در تران ‌هی «سفرنامه» تک ‌هی «مترو سرزمی ‌نهای دنیاست که زنان و به این ترتیب تران ‌هنویس‪ ،‬مفهوم‬                        ‫هواداران این ترانه‪ ،‬چنین است‪ :‬گریه پیوندشان را ناممکن‪.‬‬

‫کردیم‪ ،‬اشک ریختیم‪ ،‬بغض کردیم! نمون ‌ههایی از تران ‌ههای مربوط به سن ژرمن» کیفیتی دیگر دارد‪ ،‬مردان با مایو و لباس شنا و یا در پیچیده و فلسفی گودوی بکت را به‬
‫دلی ‌لاش این است که شاعر ابتدا فرم ساح ‌لهای ویژه بدون هیچ پوششی‪ ،‬بله گفتن عروس خانم فرو م ‌یکاهد و‬                    ‫دقیقا مثل کسانی که پای روض ‌های جنگ که م ‌یشناسیم‪:‬‬

‫نشست ‌هاند؛ فعلیت ندارند؛ قرار نیست «ببین آن مغز خون آلوده را‪ ،‬آن اثرش را ساخته‪ .‬فرمی بر اساس عک ‌س‪ /‬شنا م ‌یکنند یا آفتاب م ‌یگیرند‪ .‬پس تحویل مخاطب احتمالا ب ‌یخبر از همه‬
                                       ‫داشته باشند؛ تنها قرار است که پار ‌هی دل را‪ /‬که در زیر قد ‌مها نماهایکوتاه‪،‬فوریوصدالبتهشاعرانه چرا «ت ‌نهای ب ‌یحیا»؟!‬
‫جا م ‌یدهد که ساد‌هدلانه م ‌یپرسد‪:‬‬

‫گری ‌هک ‌نهای خوبی باشند؛ سبک م ‌یتپد ب ‌ی هی ‌چ فریادی»؛ بمان مادر از جاهای مختلف‪ .‬تبدیل کرد ‌نشان در لغتنام ‌هی ُمعین در تعریف واژ‌هی «خانم گودو کیه؟!» کاری که آدم را‬
‫به زنجیر‌های از «یادها» و بعد پیوند ب ‌یحیاآمده‪:‬ب ‌یشرموگستاخوآنکهدر به یاد بدترین دوران لال ‌هزار م ‌یاندازد‬          ‫بشوند و بار غم نشد ‌نها و نداشت ‌نها از از نادر نادرپور‪.‬‬

‫روی دو ‌ششان برداشته بشود‪ .‬چیزی «سکوت سرخ خاک تو‪ ،‬صدای داد ‌ناش به ترجیع بند کار «با حریق ارتکاب کارهای زشت منفعل م ‌یشود‪ .‬که نمایشنام ‌ههای عمیق و تراژیک‬
‫شبیه به خودارضایی؛ خود ارضایی نینوا دارد‪ /‬در این دم کرده یادها همسفرم»‪ .‬اما در «چشمم به اون وقیح؛ وقاح؛ سخ ‌تروی؛ سترگ؛ پررو؛ شکسپیر به شکل روحوضی یا بازاری‬
                                       ‫گورستان‪ ،‬تگرگ مرگ م ‌یبارد»؛ خون ‌هست» از فرم خبری نیست؛ به صفیق؛ ب ‌یشرم؛ ب ‌یچشم و رو‪.‬‬
‫یا لال ‌هزاری روی صحنه م ‌یرفت و‬                                                                                                                           ‫روانی‪.‬‬

‫همین خاطر مستقیم به سراغ مضمون کدام تفکر زنان و مردانی که در مخاطبان هم قهقهه م ‌یزدند و تخمه‬                          ‫گفتیم که تران ‌ه از جهان فرو کاستن فاجعه از ایرج جنتی عطایی‪.‬‬

‫م ‌یآید‪« .‬کوچه نسترن» پس از فرو «پشت سر حریق یاس و مرگ م ‌یرویم و کلم ‌ههایی که قرار است فکر ساحل لباس شنا به تن دارند یا م ‌یشکستند‪ .‬شاید نام «لال ‌هزار»‬
‫کاستن تران ‌هی سیاسی و تران ‌هی رنگ‪ /‬مشق شب صد خط ریز از شعر پس پشت مضمون را نمایندگی کنند‪ .‬برهنه هستند را «گستاخ» و «وقیح» ب ‌یسبب برای آلبوم انتخاب نشده‪.‬‬
                                                                                                                       ‫معترض‪ ،‬عشق را به سبک سریا ‌لهای جنگ»؛ نسل ما از شهیار قنبری‪.‬‬
‫«چشمم به اون خون ‌هست» و در حال «ارتکاب کارهای زشت» شاید تمنای مدام لال ‌هزار در تران ‌ههای‬
‫تلویزیونی پایین م ‌یکشد‪ .‬در روایت در تمام این نمون ‌هها‪ ،‬با تصویرهایی همچون «اتاق من» از زبان یک م ‌یداند؟ این کامل و دربست تفکر تران ‌هنویس بیهوده نیست‪ .‬البته نه آن‬
‫عاشقانه‪ ،‬دختر (نسترن) کوچ ‌کترین روبرو هستیم از هولناکی جنگ؛ از مسافر روایت م ‌یشود که در هنگامی «گشت ارشاد» است‪ .‬تفکر جمهوری لال ‌هزاری که شاملو در کاف ‌ههایش بوده‬
‫نقشی ندارد‪ .‬همان دختر‪/‬زن منفعل ب ‌یرحم ‌یاش؛ از محصو ‌لاش که مرگ که جهان را سفر م ‌یکند‪ ،‬چشمش به اسلام ‌ی است‪ .‬چون در هیچ جای و در کابار‌ههایش سوسن و آغاسی آواز‬
‫سریا ‌لهای مردسالارانه است‪ .‬دختری است و نیستی‪ .‬تصویری که بطور کشورش است‪ .‬در «اتاق من» شاعر جهان‪ ،‬از جمل ‌ه ایران چهل سال پیش‪ ،‬م ‌یخواندند‪ .‬لال ‌هزار سقوط کرد‌هی‬
‫نشسته در خانه؛ دختری که سوژه کامل در تران ‌هی «کوچ ‌ه نسترن» تصاویری زنده از دیگر سرزمی ‌نها را به کسانی که با لباس معمول و مرسوم پس از انقلاب اسلامی که سا ‌لها نماد‬
‫است؛ سوژ‌هی دوست داشته شدن؛ غایب است و تقریبا از همان ترفند در تران ‌هاش م ‌یسازد تا در نتیج ‌هی کار شنا بکنند‪ ،‬نم ‌یگویند «گستاخ» و و مثال ابتذال بود‪ .‬لال ‌هزاری که چه‬
‫سوژ‌هی لذت بردن؛ سوژ‌هی ناموس تاز‌هآشنای هنرمندان دوران «تدبیر به ترجی ‌عبند برسد و اینکه هیچکدام «وقیح» و مرتکب کارهای زشت! دردآوردرغیبتوممنوعیتهنرمندان‬
‫شدن؛ سوژ‌هی زن‪ /‬عروس شدن‪ .‬و امید» استفاده شده؛ از روی بخش از این سرزمی ‌نها‪« ،‬سای ‌هگاه»‪ -‬در همین نقطه‪« ،‬چشم به آن خانه اصل ‌یاش‪ ،‬جوی حقیری شده بود پر از‬
‫تران ‌ه م ‌یگوید‪« :‬نسترن رو مهمی از فاجعه رد م ‌یشود؛ با یک اقامتگا‌هاش‪ -‬نشد‌هاند و هنوز و داشتن» کیفیتی کاملا دیگرگونه پیدا نمایشگرهاینابلدوآوازخوانانبدصداو‬
‫م ‌یشناسی‪ ،‬اون دختر همسای ‌هس‪ /‬جامپ کات به جایی دیگر م ‌یرود همچنان «هیچ کجا عزیزتر از وطن» م ‌یکند‪ .‬یعنی دیگر همان کیفیت سازهای از کوک در رفته؛ مناسب حال‬
‫م ‌یخواستم عروست شه اما بعد که خطر کمتری دارد یا اساسا نیست‪« .‬چشمم به اون خون ‌هست» فکاهی و رقیق مسافر پانزده روزه را و احوال ب ‌یمای ‌هترین مخاطبان‪ .‬جوی‬
‫ب ‌یخطر است‪ .‬جنگ در «کوچه‌ هم م ‌یخواهد چنین چیزی را بگوید‪ .‬هم ندارد‪ .‬نگاه‪ ،‬نگاه مذهبی‪/‬اسلامی حقیری که دیگر مروارید نداشت و هر‬
                                                                                                                                                           ‫آتش بس»‪.‬‬

‫توجه دارید؟ صحبت از خواستن نسترن» با تمام زشت ‌ی و ویران ‌یاش بگوید همه جا را دیدم اما باز چشمم است که تا چشمش به «ت ‌نهای چه آنجا روان بود‪ ،‬سنگریز‌ههای ُخرد‬
‫سرباز‪ /‬راوی است‪ .‬راوی م ‌یخواسته کات م ‌یخورد به زمانی دیگر که اسم به خان ‌های ‪-‬سرزمینی‪ -‬است که ویران ب ‌یحیا» م ‌یافتد‪ ،‬د ‌لاش هوای خان ‌های ب ‌یخرد بود‪ .‬شاید حالا هوای لال ‌هزار آن‌‬
‫نسترن عروس مادرش بشود‪ .‬سربازهای جنگ‪ ،‬ابزار سرکوب شده‪ .‬شده و شبیه به زندان است‪ .‬اما روایت را م ‌یکند که ت ‌نها را لای جام ‌ههای روزها به دها ‌نهایی رسیده که زمانی‬
‫چیزی شبیه تران ‌ههای عامیانه و آنهم به شکلی که انگار خود سرکوب‪ ،‬تران ‌هنویس از جهان‪ ،‬سطح پایین و اجبار م ‌یپیچند و برای همین جهان صدای «تران ‌هی نوین» بودند و حالا‬
‫عموما مردسالارانه‪ .‬یا دیالو ‌گهای نفس سرکوب مهم نیست‪ .‬یعنی در بیهوده است‪ .‬یعنی او اساسا وارد جهان بیرون را بیشتر از پانزده روز تاب «تران ‌ههایلال ‌هزاری»رابهجای«تران ‌هی‬
                                       ‫فیلمفارسی‪ .‬به سبک مهدی مشکی‪ :‬این نقطه هم تران ‌هنویس بجای اینکه دیگر نشده که رو آوردن نهای ‌یاش به نم ‌یآورد و به خانه برم ‌یگردد‪.‬‬
‫پیشرو**» ب ‌ه آنها قالب کرد‌هاند‪.‬‬

‫*«لال ‌هزار» نا ِم آلبوم ‌ی است که به تازگی با صدای ابی و تران ‌ههای یغما گلرویی‬  ‫زادگاه برای مخاطب جالب توجه و‬        ‫کنار سرکو ‌بشدگان بایستد‪ ،‬مثل‬       ‫«ننه! م ‌یخوام نسترن‪/‬رقیه‪ /‬نیلوفر‬
                                                       ‫منتشر شده است‪.‬‬             ‫تکان دهنده باشد‪ .‬او کنار راین سیگار‬  ‫بسیاری از دولتمردان فعلی نگران‬
                                                                                  ‫کشیده؛ یکشنبه در پیگال بوده؛ به‬      ‫مفاهیم ‌یست که پیامد این سرکوب‬                         ‫عروست شه!»‬
‫**تران ‌هنویس در یک پست اینستاگرامی مدعی شده این آلبوم فصلی تازه‬                  ‫سینما رفته؛ در آندلس با «لورکا»‬      ‫بدنام م ‌یشوند‪ .‬یعنی اسلام‪ ،‬جمهوری‬  ‫نسترن در تران ‌های که به اس ‌ماش‬
                                                                                  ‫دمخور بوده و پیامدش به دلیلی‬         ‫اسلامی‪ ،‬دموکراسی دینی یا آنطور که‬   ‫خورده‪ ،‬حضور ندارد؛ شخصیت ندارد؛‬
‫در کارنام ‌هی هنری ابی است و این آوازخوان با عبور از «تران ‌هی نوین» اینک‬                                                                                  ‫فعلیت ندارد؛ خواس ‌تاش معلوم‬

                                      ‫اجراکنند ‌هی «تران ‌هی پیشرو» است!‬
   11   12   13   14   15   16   17   18