Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و هفتم ـ شماره 292 (دوره جديد
P. 12
صفحه - Page 12 - ۱2شماره ۱۷58
جمعه 2۸آذرماه تا پنجشنبه ۱۱دیماه ۱۳99خورشیدی
بهترین و بدترین یلداها در درازترین شبی که پایانش سپید است ... دو قرن فراز و نشیب مطبوعات در
ایران ()2۰۰
بانکیها پوانته مبالغ را کنترل کنم!» = یک کارگر« :هر روز احمد احـرار ( کیهان لندن شماره ) ۱38۱
یک خانم خیاط که کارگاه خیاطی صبح که ا ز خو ا ب بلند
کوچکی در خانهاش دارد میگوید: هر سال خورشید از دل طولانیترین شب نیز طلوع میکند… میشویم توان خریدمان مشغول کار شده و دارد پر و بالهای دیگر پیآمد قشونکشی به
«تلخترین شب یلدای من سال ۱۳9۵ کمتر میشود ،شب عید هم کثیف و نمایندگان زشت بدعمل او خوزستان و خلع شیخ خزعل ،تحول
بود؛ پنج سالی بود که از همسرم جدا تومانی و هندوانه 2۰هزار تومانی کجا!» مانده را جمع کند؟ برای من خیلی نزدیک است و برای امثال را یکییکی درهم میشکند .بنابراین در روابط ایران و روسیه بود .تا این
شده بودم و هر سال شب یلدا در کنار یکی از ارامنه ساکن اصفهان هم تاسفبرانگیز بود ،رفتم جلو گفتم« : من کارگر شب عید و شب روسها در این روزها سردار سپه را زمان ،مسکو نظر خوشی نسبت
مادرم و خواهربرادرها بودم چون با به گفتگوی ما میپیوندد« :به عنوان سلام خانم ،حالتون خوبه؟» جوابم را یلدا شب عزاست نه شب دوست میداشتند و حاجتی به این به سردار سپه نداشت و او را آلت
مادرم زندگی میکردم .اما سال 9۵ یک ایرانی هر سال شب یلدا را برگزار نداد؛ گفتم« :خانم ،بفرمایید یکدونه از خوشی و شادی! قیمت اقلام قماش تعمیهها نداشتهاند که دولت اجرای سیاست انگلستان در ایران
اولین سالی بود که خانه مستقل میکنیم ،دوستان ،اقوام و همسایهها این ماهیها مال شما» گفت« :نیازی خوراکی شب یلدا هنوز شب انگلیس و سردار سپه برای فریب دادن میپنداشت .عملیات سردار سپه در
گرفته بودم و با پسر ۸سالهام زندگی را هم دعوت میکنیم .بعضی از نیست نمیخوام» گفتم« :خانم صدقه عید نرسیده سر به فلک آنها کمدی حاکمی را که برادرش را به گیلان و برچیدن حکومت انقلابی
میکردم .تمام خانواده تهران بودند و سالها به مهمانی میرویم؛ شب یلدا که نمیدم ،به عنوان یک انسان بهتون میکشند .قیمت چهار قلم چوب میبست که مردم از او بترسند، جنگلیها ،زمانی که او وزارت جنگ را
من و پسرم در فردیس کرج .آن سال را طبق معمول با میوه و تنقلات محبت میکنم ».نگاهی کرد و من میوه ،خشکبار و شام شب بازی کرده و هرروز انگلیس عمداًخود برعهده داشت ،این سوءظن را تشدید
شب یلدا وسط هفته بود و روز بعدش برگزار میکنیم؛ ساز و آواز هم دو جزء یک لحظه او را کنار کشیدم .گفتم یلدا اندازه حقوق یک ماه را زیر چوب سردار سپه بیندازد که کرده بود اما دولت روسیه ناگهان خود
تعطیلی نبود و ما نمیتوانستیم به جدانشدنی مهمانیهای ماست؛ هر خانم خواهش میکنم این آشغال رو را با سردار سپهی روبرو مییافت که با
تهران برویم چون پسرم باید به مدرسه کس هر سازی بلد باشد چیزی میزند. بریزید دور؛ یکدونه از ماهیهایی که من است». روسها را فریب دهد. همان قاطعیت ،قصد اقدام به عملیات
میرفت .از طرفی به این فکر بودم =یک کارمند« :بهترین این هم یک نوع بدبختی است که مشابهی در خوزستان داشت و به
که میتوانیم برویم تهران و دو روز من ارگ میزنم». گرفتم مال شما…» شب یلدای من آن زمان بود اگر گاهی در جامعۀ ما کسانی پیدا تهدیدهای سیاسی و نظامی انگلستان
پسرم از مدرسه غایب باشد؛ ولی همه از او میپرسم بدترین شب یلدای او ادامه میدهد« :یکی از آن ماهیها که ایران در دوران طلایی شوند که بتوانند حرف حساب ایران
اعضای خانوادهام برنامه جداگانهای شما چه سالی بود؟ میگوید« :بدترین را از کیسه درآوردم و دادم به او؛ گرفت پهلوی آزاد و آباد بود و را به همسایههای قوی بقبولانند ،و اهمیت نمیداد.
منزل خانواده همسرشان داشتند .در نداشتم ،هر سال بهترین بوده همینکه و رفت و مثل بقیه در صف نایستاد تا فامیل دلشان برای هم تنگ از اقدامات خود بر نفع جامعه هم به تحر یک ِسر پر سی کا کس ،
مدرسه طبق معمول از یک هفته قبل عزیزان و دوستان در این شب دور هم ماهی را تمیز کند .راه افتادم طرف میشد .در آن سالها همه نتیجه بگیرند ،بهجای این که از آنها روزنامههای عراقی آشکارا به حمایت
رفته بودند پیشباز یلدا .هر روز پسرم خانهمان؛ خواهرها و برادرها همه دور فامیل معمولاً در خانه ما تشویق کنیم و به ضعیفالنفسهایی از شیخ خزعل برخاستند و تبلیغات
میآمد خانه و میگفت« :شب یلدا جمع بودند بهترین شب بوده». هم بودیم تلویزیون هم روشن بود ،مثل دور هم جمع میشدند. که اکثریت دارند ،قوت قلب بخشیده شدیدی بهراه انداختند حاکی از این
کجا میریم؟ چی باید بخریم؟» من هم یک زن جوان که به تازگی مادر و همیشه یکسری از بازیگران را دعوت آنقدر خوش میگذشت و و از آنها اشخاصی با شهامت بسازیم، که اعراب متحد شوند تا از شیخ و
میگفتم« :تهران کسی نیست و ما دوتا خواهر بزرگ خود را بر اثر ابتلا به کرده بودند .ما هم گل میگفتیم و میخندیدیم و شاد بودیم برعکس عمل کرده عملیات این یک عربستان (خوزستان) دفاع کنند .این
با هم شب یلدا میگیریم ».ولی در دلم ویروس ُکرونا از دست داده میگوید: گل میشنیدیم که یکدفعه سر و صدا که متوجه گذشت زمان نفر را هم با این توجیهات نچسب، تبلیغات ،در حالی که انگلستان ناوچۀ
خون بود ،نه کسی سراغم را میگرفت «در این چندین سال که مامانم بود بلند شد؛ صدای همسایه پایینی ما بود نتیجۀ دستور خارجی دانسته و جنگی به خلیج فارس فرستاده بود،
و نه پولی داشتم که شیرینی و آجیل همیشه شب یلداها در خانه ما برگزار که مثل همیشه با همسرش درگیری نبودیم». به دست خودمان سند و سابقۀ احتمال درگیری سخت در خوزستان
و انار و هندوانه و… بخرم .شب یلدا میشد .دو سال پیش آخرین سالی داشت .ولی آن شب به شدیدترین = یک ما د ر خیا ط : و تبدیل قضیه به یک جنگ منطقهای
رسید؛ پسرم در مدرسه کلی عکس با بود که شب یلدا خانه خواهر بزرگم شکل ممکن داشت همسرش را کتک ««تلخترین شب یلدای من سیروس غنی
معلم و همکلاسیهایش گرفته بود و برگزار شد و اولین باری بود که این میزد ،حالا فکر کنید در کنار خانواده و سال ۱395بود که با پسر را تقویت میکرد.
سفره شب یلدا را دیده بود .به خانه آمد اتفاق میافتاد .همان شب بهترین آجیل و تخمه و لبو و باقالی و سبزیپلو دانشآموزم تنها بودم و مداخله برای همسایهها ،و ذلت در این حال ،روسیه وارد میدان
و اصرار داشت که به تهران برویم ،سعی شب یلدای من بود که دور هم بودیم و ذهنم درگیر آن زنی بود که دستش تا نمیتوانستم برای او سفره تاریخی برای ملت ایران درست شد و به مقابله با تبلیغات شیخ خزعل
کردم قانعاش کنم که کسی نیست و خواهرم خیلی اصرار کرد که حتماً شب آرنج در سطل آشغال بود و در همین میکنیم و در ضمن ،حق مداخلهای و حامیان او پرداخت .خبرگزاری
نمیتوانیم .سر شب از من خواست یلدا در خانه خودش برگزار شود .همان گیر و دار ذهنی ،همسایه پایینی ما در شب یلدا پهن کنم». را برای همسایهها تصدیق مینمائیم شوروی در گزارش وقایع ،شیخ خزعل
سال شب عید برخلاف شب عیدهای حال کتک زدن همسرش بود؛ آنهم =یک مادر کارگر قنادی: که خود آنها هم برای خود قائل و حامیان او را عاملان توطئۀ شیطانی
سفره شب یلدا را پهن کنیم!» دیگر در خانه خواهرم بودیم .چهارشنبه در شب یلدا! فکر کنید مردم در این « بهتر ین شب یلد ا که نیستند درصورتی که تاریخ باید آینۀ بریتانیا برای جدا ساختن منطقۀ
این مادر ادامه میدهد« :دیگر قلبم سوری هم آنجا بودیم ،آن سال متفاوت شب برای هم دعا میکنند ،فال حافظ هیچوقت نداشتم ولی آن تمامنمای ملت بوده ،خو ِب هرکس را نفتخیز خوزستان از ایران معرفی
داشت منفجر میشد ،رفتم دم پنجره بود ،همه مناسبتهای آخر سال در میگیرند ،نیتهای خوب میکنند». شبی که این شوهر معتاد در خوب و زشت او را زشت بنماید ،و کرد و از اعزام نیرو برای کمک به
و با خدا حرف زدم که «خودت دل خانه خواهرم برگزار شد .شب یلدای این شهروند اضافه میکند« :این زندگیم نباشد بهترین شب جامعه را به حقایق آشنا کرده غرور دولت ایران ،درصورت مداخلۀ دولت
این بچه رو شاد کن» که دیدم یکی از بعدی پارسال اصلا یادم نیست چطور اولین بار این بود که صدای آن زن را ملی را در افراد زیاد کند نه این که
دوستان قدیمی که منزل خواهرش دو گذشت چون دائم در بیمارستان و پیش میشنیدم که جیغ میکشید و التماس زندگی من است!» تحت تأثیر انتشارات همسایهها واقع انگلیس ،سخن بهمیان آورد.
تا خیابان بالاتر از خانه ما بود و گاهی مامانم بودم .حالا بعد از رفتن مامان و شده و بهطرز غیرمستقیم اسباب یأس این تبلیغات ،خصوصاً احتمال ورود
به من زنگ میزد تلفن زد و گفت: فیروزه رمضانزاده -در این سالها جامعه شود و ریشۀ خدمتگذاری به روسیه در ماجرا و تقویت سیاست ضد
«چیزی لازم ندارید؟ دارم میام کرج!» که شرایط نابسامان اقتصادی از جمله انگلیسی رژیم انقلابی آن کشور در
بعد از دو ساعت پشت در خانه ما بود. بیکاری و گرانی بخش مهمی از مردم ملت را بخشکاند». منطقه ،از عواملی بود که لندن را به
در را باز کردم؛ آمد بالا همان جلوی ایران را به روز سیاه نشانده ،شب یلدا سیروس غنی در اثر تحقیقی تغییر رفتار و برداشتن دست حمایت
در یک نایلون دستم داد و به پسرم برای بسیاری از شهروندان ایرانی که خود «برآمدن رضاشاه و برافتادن خود از پشت شیخ خزعل واداشت.
گفت« :یلدات مبارک!» و رفت به خانه امکان تامین معاش روزانهی خود را قاجار» مینویسد« :لورین بقیۀ عبدالله مستوفی در مقام مذ ّمت از
خواهرش .نایلون را باز کردم؛ از هر یک هم ندارند مثل دیگر شبهای سال مرخصی قطعشدهاش را میگذراند کسانی که لشکرکشی به خوزستان
از اقلام سفره شب یلدا دو عدد داخل بدون داشتن دلخوشی و امید به آینده و در تختجمشید بود که تلگرافی از را نیز امتیازی برای سردار سپه
نایلون بود؛ من هم یک سفره قشنگ چمبرلین به او رسید و خبر داد خزعل نمیدانند و بر آن نام توطئه و زد
انداختم و تمام خوراکیها را چیدم و را بهزور به تهران بردهاند .لورین تقصیر و بند پشت پرده مینهند ،چنین
با پسرم عکس گرفتیم .همان شب با را به گردن خود شیخ انداخت که مینویسد« :این عقاید عجیب و غریب
توصیۀ قبلی او را برای آمدن با پای نچسب ،در وقتی اظهار شده است
خودم عهد کردم اگر روزی زندگیم بهتر خواهرم فکر نمیکنم هیچ شب یلدایی میکرد تو رو خدا منو نزن؛ قبلا هر سپری میشود. خود به تهران ،نپذیرفت .به چمبرلین که دشمنان خارجی مرحوم پهلوی
شد حواسم به بچههای بیسرپرست برای من خاطرهانگیز باشد». زمان که دعوایشان میشد این شوهر در این گزارش از شماری شهروندان گزارش کرد که از دست او چندان جامعه را برضد او تحریک میکردهاند
باشد و خوشحالم که الان میتوانم این او بود که داد و فریاد راه میانداخت. کاری ساخته نیست چون شیخ و اشخاص خالیالذهن هم از این
او اضافه میکند« :مامانم شب یلدا آنشب یلدا بدترین شب زندگی و شب داخل ایران پرسیدهام: عاقلانه رفتار نکرده است .رضاخان القائات متأثر شده و سعی میکردهاند
نذرم را ادا کنم». را بسیار مهم میدانست؛ باید حتما بدترین و بهترین شب یلدایی که از طریق واسطههایش توضیح داد که اعمال خوب پهلوی را هم که در
یک خانم چادری که دل بسیار دور هم میبودیم ،حافظ میخواندیم، یلدای من بود». که چارهای نداشت جز آوردن خزعل آنها نشانههای باهری از قوت نفس و
دردمندی دارد میگوید در یک قنادی برادرم شعرهایش را میخواند ،فال یک کارگر ۵۰ساله که در یک داشتید چه زمانی بود؟ به تهران .اگر در خوزستان میماند موقعشناسی و هوش فعال او موجود
کارگر است و زندگی او خلاصه شده میگرفتیم ،دیگر آن شبها تکرارشدنی کارگاه خیاطی در تهران کار میکند پیوسته با عشایر گرفتاری بهوجود است ،با این توجیهات تعبیر و تفسیر
در سیر کردن شکم دو پسرش .او با نیستند ،بدون حضور مادر و خواهرم میگوید« :بهترین شب یلدای من در یک شهروند ۴2ساله که کارمند کرده و از بین ببرند .شاید اگر من هم
اضافهکاری هر ماه یک میلیون تومان دیگر هیچ شب یلدایی برای من انقدر سال ۱۳۷۰بود که تقریباً همه فامیل یک شرکت خصوصی است تلخی شب میآمد. در آن روزها چیزی مینوشتم بیش
دستمزد میگیرد و به دلیل بیست سال خاطرهانگیز نمیشود .شاید فراموش در یک مهمانی برای شب یلدا جمع یلدای سال ۱۳9۷را به یاد میآورد: سرانجام ،خزعل و پسرش روز 2۰ و کم دنبال مطاعنی از همین قماش
اعتیاد همسرش در حال اقدام برای کنم شبی به نام یلدا وجود دارد .این بودیم و بدترین شب یلدا هم در سال «برای خرید شب یلدا به بازار میوه اردیبهشت به تهران رسیدند .لورین بر ضرر مرحوم پهلوی میگشتم
جدایی از همسرش است .او میگوید: شب هم مثل شبهای دیگر است». ۱۳۷۵بودکه یک شب مانده به شب و ماهی خیابان شهرستانی واقع در خوشآمدنامهای برای او فرستاد ولی ولی امروز که انتشارات از بین رفته
«بدترین شب یلدای من دو سالی بود یک کارمند بانک هم که شاهد این میدان «امام حسین» (میدان فوزیه) نگهبانان اطراف خانۀ شیخ جلو پیک و حقایق را بهتر میتوان دید دیگر
که پدر و مادرم را ظرف دو سال از گفتگو است تعریف میکند« :بهترین یلدا پدربزرگم درگذشت». رفته بودم .بعد از اینکه میوهها را خریدم را گرفتند .هاوارد به سراغ او رفت ،به او راهی برای این تصورات باقی نیست
شب یلدای من آن زمان بود که ایران او توضیح میدهد« :هر روز صبح که آمدم سمت ماهیفروشیها ،دو تا ماهی هم اجازۀ ورود ندادند .لورین به هاوارد و باید گفت که اقدام سردار سپه در
دست دادم». در دوران طلایی پهلوی آزاد و آباد بود ازخواب بلند میشویم توان خریدمان خریدم .در این خیابان ،ماهیفروشها دستور داد به دیدن رضاخان برود و از کندن ریشۀ خزعل و خاتمه دادن به
این بانوی ۴۰ساله بعد از چند دقیقه و فامیل دلشان برای هم تنگ میشد. کمتر میشود ،شب عید هم نزدیک سینیهای مخصوص تمیز کردن ماهی او بخواهد به مأموران سفارت انگلیس این شیخوخت محمره و بنی َک َعب و
درد دل و شکایت اضافه میکند« :با در آن سالها همه فامیل معمولاً در است و برای امثال من کارگر شب را روی پایههایی جلوی مغازهها ردیف اجازۀ آمد و رفت بیقید و شرط داده بنی ُط ُرف که آلت دست خارجی و مایۀ
این حقوق نمیتوانم خرج شکم دو پسر خانه ما دور هم جمع میشدند .آنقدر عید و شب یلدا شب عزاست نه شب میگذارند و آنجا مردم ماهی را تمیز شود .رضاخان با عصبانیت و فحش و خراب ماندن خوزستان زرخیز بود،
جوانم را بدهم؛ آنها هم کار میکنند خوش میگذشت و میخندیدیم و شاد خوشی و شادی! قیمت اقلام خوراکی تحویل میگیرند .من هم ماهیها را دشنام به هاوارد ،گفت که خزعل تبعۀ یکی از کارهای بسیار بسزای سردار
ولی به من خرجی نمیدهند! برای بودیم که متوجه گذشت زمان نبودیم. شب یلدا هنوز شب عید نرسیده سر گرفتم و آمدم در صف تمیز کردن ایران است و هاوارد ،لورین یا کس سپه است و در این اقدام منتهای قوت
صرفهجویی اگر مجبور به خرید لباسی بدترین شب یلدای من هم سال ۱۳۷9 به فلک میکشند .قیمت چهار قلم ماهی؛ یکدفعه نگاهم افتاد به یک دیگری نمیتواند بدون اجازۀ صریح نفس و شهامت را بهخرج داده و روح
باشم معمولا به مغازههای دست دوم بود .فامیل دور هم جمع بودند و من میوه ،خشکبار و شام شب یلدا اندازه خانم چادری که رویش را خیلی خوب او ،خزعل را ببیند .وی وظیفه دارد به تاریخی ایرانی را در مقابل خارجیها
هم بجای اینکه مشغول گفتگو با فامیل حقوق یک ماه من است .پارسال شب پوشانده بود .وقتی تمیزکننده ماهی امنیت کشور بیندیشد و نمیتواند دید تازه کرده و آنچه در سفرنامۀ منتسب
تاناکورا سر میزنم.». باشم سرم لای دفتر بانک بود که به یلدا ،خانواده زنم از شهرستان به تهران آشغالها و خوردههای اضافی ماهیها و بازدید مقامات انگلیسی را با آدمی به او نوشته شده ،صحیح و مطابق با
از او میپرسم بهترین شب یلدایت خانه آورده بودم تا اختلاف حساب آمدند ،مجبور شدم از در و همسایه و را در سطل میریخت او سرهای که تا چندی پیش یاغی بود ،تحمل واقع است .این سفرنامه ،اگرچه مسلماً
چه شبی بود؟ میگوید« :بهترین شب ودیعه عمره را که همکاران قبلی آشنا برای تهیه خوراکیهای آنشب ماهیها را جمع میکرد .من یک لحظه کند .هاوارد چارهای جز اعتراض بهقلم شخص او نیست ولی تماماً
یلدا که هیچوقت نداشتم ولی آن شبی ایجاد کرده بودند را پیدا کنم و به قول قرض کنم ،جیب خالی من کجا و ماندم و فکر کردم چطور میشود یک گفتههای اوست که منشی مخصوص
که این شوهر معتاد در زندگیم نباشد آجیل 2۰۰هزار تومانی و انار ۱۵هزار نفر آنچه از تمیز کردن ماهیها باقی نداشت و مرخص شد». او بهرشتۀ تحریر درآورده و شاید
نوشتههای خود را جمله بهجمله برای
بهترین شب زندگی من است!» او خوانده و بهتصویب او رسیده باشد.
این افکار ،فکر منشی او نیست بلکه
بیانات شخصی است که نزدیک پلۀ
تخت سلطنت رسیده است.
اما چرا روسها برای این فتح سردار
سپه دست میزدند ،سببش واضح
است .روسها در این تاریخ سردار
سپه را کسی میدانستند که مانند
لنین و استالین وسایر سران بلشویک
از میان توده بیرون آمده و برضد
سلسلۀ سلطنتی که هفتم شخص آن
در پاریس بهخرج ملت فقیر میچرد،