Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و هفتمـ شماره ۳۰۸ (دوره جديد
P. 12

‫صفحه ‪ - Page 12 - 1۲‬شماره ‪1۷۷4‬‬
                                                                                                                                                                                             ‫جمعه ‪ 3‬تا پنجشنبه‪ ۹‬اردیبهشتماه ‪۱۴00‬خورشیدی‬

              ‫«ناپلئون ایران» در تبعید‪:‬‬                                                                                                         ‫حیدر عمو اوغلی‪ ،‬فراز و فرود یک انقلابی(‪)1‬‬
‫زندگی رضاشاه پس از کنارهگیری از سلطنت در کتابی از‬
                                                                                                                                                ‫احمد احـرار‬                                  ‫( کیهان لندن شماره ‪) 13۹۷‬‬
                    ‫شائول بَخاش‬
                                                                                                                                                ‫به ملیت حیدرخان عمواوغلی بسیاری‬              ‫در سلسلهمقالات «دو قرن فراز و نشیب‬
‫نیازی به عکس من نیست‪ ».‬او با اشاره دستش‬         ‫محدودش» این «توانایی محض او» و ارتقاء‬         ‫=شائول بخاش استاد ایرانی‪-‬‬                         ‫عقیدهشان بر این است که حیدرخان‬               ‫مطبوعات و سیاست در ایران» نامی از حیدر‬
‫گارد احترام را هم مرخص کرد‪« :‬اینها برای‬         ‫خارقالعاده وی در ردههای تیپ قزاق بود که به‬    ‫آمریکایی از دانشگاه جورج‬                          ‫اصلا ایرانی پسر مشهدی میرزا علی‬              ‫عمواوغلی بهمیان آمده بود و نگاهی به‬
‫چیست؟ اصل ًا نیازی به این کارها نیست‪».‬‬          ‫نظر غیرمنتظره میآمد‪ .‬همچنین «حیرتانگیز‬        ‫ِمیسون ویرجینیا درباره این کتاب‬                   ‫اکبر ارومیهای و یا سلماسی بوده و ج ّد‬        ‫خاطرات سید حسن تقیزاده که مینویسد‬
‫جزیره دورافتادهی موریس در آفریقای جنوبی‬         ‫است که مردی با چنین سابقهای جذب ایدههای‬       ‫میگوید‪ ،‬این «داستان مردی بسیار‬                    ‫حیدرخان یعنی پدر مشهدی علیاکبر‪ ،‬به‬           ‫«‪ ...‬پس از یک سال که آقا سید عبدالله‬
‫خیلی با انتخاب اول فاصله داشت؛ به ویژه برای‬     ‫برجستهترین متفکرین اصلاحطلب زمانهی خود‬        ‫قدرتمند است که ناگهان با اشغال‬                    ‫حاجی ملا علی تاری ویردیوف موسوم و در‬         ‫(آیتالله بهبهانی) از کربلا برگشت و قدرت‬
‫زنان عضو خانواده پادشاه که به آرژانتین فکر‬      ‫بشود و آنها را نه تنها دنبال بلکه اجرا کند‪».‬‬  ‫نظامی کشورش‪ ،‬فروپاشی ارتشی‬                        ‫شهر ارمنینشین الکساندروپل ساکن و از‬          ‫پیدا کرد‪ ،‬یک شب او را کشتند‪ .‬دو دستگی‬
‫میکردند‪ ،‬هم به خاطر آب و هوایش و هم فاصله‬       ‫با این حال با آغاز جنگ جهانی دوم در سال‬       ‫که بنیان گذاشته بود‪ ،‬اجبار به‬                     ‫اینجا شهرت و نام خانوادگی این خانواده و‬      ‫پیدا شده بود‪ .‬حتی گفتند من دست در‬
‫آن با صحنهی اصلی درگیریهای جنگ جهانی‬            ‫‪ ،۱۹3۹‬رضاشاه بیطرفی ایران را اعلام کرد؛‬       ‫کنارهگیری و تبعید‪ ،‬شکسته شده‬                      ‫حیدرخان‪ ،‬تاری ویردیوف گردیده است و‬           ‫کشتن سید عبدالله داشتم‪ .‬دروغ محض‬
‫دوم‪ .‬با این حال‪ ،‬دولتمردان بریتانیا میخواستند‬   ‫ایران روابط تجاری حیاتی با طرفین مناقشه‬       ‫بود‪ ».‬این کتاب «دربارهی یک مرد‬                    ‫راجع به وجه تسمیه عمواوغلی میگویند‬           ‫بود‪ ...‬شاید حیدرخان برقی دست داشت»‪.‬‬
‫که شاه پیشین کماکان تحت نظر خودشان‬              ‫داشت‪ .‬حمله آلمان به شوروی در ماه ژوئن‬         ‫بزرگ و سقوط یک مرد مقتدر از‬                       ‫که رفقا و آشنایان‪ ،‬مشهدی علیاکبر را عمو‬      ‫یکی از خوانندگان کیهان در نامهای از‬
‫بماند‪ .‬لرد لینلینتگو نایبالسلطنهی هند مانع‬      ‫سال ‪ ۱۹۴۱‬ایران را به یک شاهراه استراتژیک‬      ‫قدرت است‪ ...‬این داستان ناپلئون‬                    ‫خطاب میکردند و به همین جهت پسرش‬              ‫نویسنده پرسید عاقبت حیدرخان چه شد‬
‫سکونت وی در هند شد چون معتقد بود حضور‬           ‫در انتقال تجهیزات از خلیج فارس به روسیه‬                                                         ‫حیدرخان را عمو اوغلی یعنی پسرعمو‬             ‫و زندگی پر ماجرای او به کجا انجامید‪.‬‬
‫شاه پیشین ایران میتوانست باعث اغتشاش‬            ‫شوروی تبدیل کرد‪ .‬این امر منجر به اشغال‬            ‫ایران در سن هل ِن خود است‪».‬‬                   ‫گفتهاند‪ .‬حیدرخان عمواوغلی ساکن قفقازیه‬       ‫پاسخ این سؤال را موکول کردیم بهپایان‬
                                                ‫نظامی ایران توسط بریتانیا و شوروی در ماه اوت‬  ‫=بریتانیا با پیشبینی احتمال‬                       ‫و از اتباع دولت روسیه تزاری بود و در قفقاز‬   ‫سلسله مقالات و نه در قالب یک جواب‬
                       ‫مسلمانان هند بشود‪.‬‬       ‫شد‪ .‬آنچه به عنوان دلیل این اشغال نظامی عنوان‬  ‫مقاومت و ممانعت رضاشاه در برابر‬                   ‫تحصیلات کرده و مهندس الکتریک (برق)‬           ‫کوتاه‪ ،‬بل با نگاهی به زندگینامۀ این‬
‫از سوی دیگر‪ ،‬انتخاب دولتمردان بریتانیا‬          ‫شده‪ ،‬حضور صدها شاغل آلمانی در ایران بود که‬    ‫اشغال نظامی ایران در جنگ جهانی‬                    ‫شد و پس از فراغت از تحصیل در یکی از‬          ‫انقلابی تندرو که میتوان او را شاگرد‬
‫برای پادشاه جایگزین رضاشاه شامل شاهزاده‬         ‫میتوانستند نقش ستون پنجم را بازی کرده و‬       ‫دوم‪ ،‬میخواست او را از سر راه‬                      ‫کارخانجات بادکوبه مشغول به کار گردید‪.‬‬        ‫حسن صباح و سازماندهندۀ نخستین‬
‫محمدحسن قاجار میشد‪ ،‬برادر کوچکتر‬                                                              ‫خود بردارد‪ .‬وزارت خارجه به بخش‬                    ‫ظلم و تعدی و رفتار ناهنجار عمال تزاری‬        ‫تشکیلات تروریستی در تاریخ معاصر ایران‬
‫احمدشاه که آخرین پادشاه سلسلهی قاجار بود‪.‬‬                    ‫حتی کودتایی را پایهریزی کنند‪.‬‬    ‫فارسیزبان بیبیسی مجوز سه‬                          ‫نسبت به مسلمین قفقاز‪ ،‬او را بر آن داشت‬
‫ِسر آنتونی ایدن وزیر خارجه بریتانیا در پیامی‬    ‫بریتانیا با پیشبینی احتمال مقاومت و ممانعت‬    ‫روزه داد تا با پخش «انتقاد مستقیم‬                 ‫که با یک عده مسلمین غیرتمند دیگر در‬                                   ‫بهشمار آورد‪.‬‬
‫به تهران گفته بود‪« :‬شاهزاده حسن به نظر من‬       ‫رضاشاه در برابر اشغال نظامی ایران‪ ،‬میخواست‬    ‫از رضاشاه و تشدید آن» به بهانهی‬                   ‫کار تشکیل حزب سیاسی همدست شود‬                ‫محمود محمود که با حیدرخان دوستی و‬
‫سر به زیر و باهوش است ولی نه به عنوان یک‬        ‫او را از سر راه خود بردارد‪ .‬وزارت خارجه به‬    ‫مصادرهی زمین‪ ،‬کار اجباری در‬                                                                    ‫آشنایی نزدیک داشت دربارۀ او مینویسد‪:‬‬
‫شخصیت مقتدر‪ ،‬در حالی که پسرش‪ ،‬حمید‪،‬‬             ‫بخش فارسیزبان بیبیسی مجوز سه روزه داد‬         ‫املاک خود‪ ،‬دستکاری در انتخابات‪،‬‬                           ‫حیدرخان عمو اوغلی‬                    ‫«حیدرخان معروف به حیدر عمواوغلی‬
‫عالیست اما فارسی نمیداند!» با وجود هراس‬         ‫تا با پخش «انتقاد مستقیم از رضاشاه و تشدید‬    ‫بازداشتها و اعدامهای غیرقانونی‬                    ‫و بههمراهی ایشان با مستبدین داخلی و‬          ‫مردی با روح انقلابی و خیلی رشید و با‬
‫از تمایلات ولیعهد جوان به سمت آلمانیها‪،‬‬         ‫آن» به بهانهی مصادرهی زمین‪ ،‬کار اجباری در‬     ‫و سایر تهمتهای ناروا‪ ،‬زمینهسازی‬                   ‫خارجی مبارزه کند‪ .‬هنگامی که مسلمین‬           ‫ایمان‪ ،‬مدیری فکور و نفوذ کلامش فوقالعاده‬
‫دولتمردان بریتانیا و شوروی به اتفاق‪ ،‬محمدرضا‬    ‫املاک خود‪ ،‬دستکاری در انتخابات‪ ،‬بازداشتها‬                                                       ‫قفقازیه در ‪ ۱3۱۷‬هـ ‪ .‬ق‪۱۹00( .‬م‪ ).‬تحت‬         ‫بود‪ .‬یارانی داشت که سرسپردۀ وی بودند‪.‬‬
                                                ‫و اعدامهای غیرقانونی و سایر تهمتهای ناروا‪،‬‬                                ‫کند‪.‬‬                  ‫ادارۀ نریمان نریمانبکوف انجمنی بهنام‬         ‫حیدرخان در دورۀ اول مجلس در اجرای‬
       ‫پهلوی را جانشین مناسبی میدانستند‪.‬‬        ‫زمینهسازی کند‪ .‬خانم آن لَمبتون که بعدها از‬                                                      ‫«کمیته اجتماعیون ـ عامیون» تشکیل‬             ‫مقاصد و منویات انجمن آذربایجان و در‬
‫بر اساس کتاب شائول بخاش‪ ،‬همراهان رضاشاه‬         ‫برجستهترین ایرانشناسان به شمار میرفت‬          ‫تیمکورن ِول‪-‬وقتیهمسرفرمانداربریتانیایی‬            ‫دادند این کمیته در سایر شهرهای قفقاز‬         ‫پیشرفت کارهای انقلابی صمیمانه مجاهدت‬
‫در سفرش شامل همسر سوم وی‪ ،‬عصمت و‬                ‫گفته است که مطالب مورد نیاز جهت پخش این‬       ‫موریس دریافت که رضاشاه‪ ،‬شاه پیشین ایران‪،‬‬          ‫شعبی داشت‪ ،‬از آن جمله شعبه بادکوبه‬           ‫میکرد‪ .‬نقشۀ کشتن میرزا علی اصغرخان‬
‫خواهرخوانده او و ندیمهاش‪ ،‬شش فرزند پسر‬          ‫شایعات پیشتر توسط وابسته مطبوعاتی وقت در‬      ‫قرار است این جزیره را به عنوان خانهی خود‬          ‫بود که حیدرخان جزو اعضای آن بهشمار‬           ‫اتابک و بمب انداختن در خانۀ علاءالدوله‬
‫و دو دخترش‪ ،‬منشی مخصوص‪ ،‬دامادش که‬                                                             ‫در تبعید برگزیند‪ ،‬تمام سعی خود را به کار‬          ‫میرفت‪ .‬بعدها عدهای از آزادیخواهان‬            ‫و سوءقصد به محمدعلیشاه را حیدرخان‬
‫دستیار او نیز بود‪ ،‬یک آشپز و پنج خدمتکار‬                               ‫تهران تهیه شده بود‪.‬‬    ‫برد تا به بهترین شکل به وی خوشامد گوید‪.‬‬           ‫ایران‪ ،‬مخصوصاً آذربایجان‪ ،‬با این کمیته‬       ‫کشید و پیروان او اجرا کردند‪ .‬این کارها‬
‫دیگر میشدند‪ .‬ثروت هنگفتی که رضاشاه در‬           ‫در سال ‪ ۱۹۴۱‬رضاشاه توسط بریتانیاها مجبور‬      ‫بانو آلیس کلیفورد و دوستانش پرچمی با نشان‬         ‫اجتماعیون ـ عامیون (سوسیال دموکرات)‬          ‫با نظر و تصویب تقیزاده انجام میگرفت‪.‬‬
‫مدت بیست سال اندوخته بود‪ -‬که شامل تقریبا‬        ‫به کنارهگیری از پادشاهی گردید‪ .‬شائول بخاش‬     ‫شیروخورشیددوختندتابرفرازویلایسهطبقهی‬              ‫قفقاز ارتباط س ّری پیدا کردند و در تبریز‬     ‫در دورۀ دوم مجلس‪ ،‬فرقۀ دمکرات ایران‬
‫ده میلیون پوند وجه نقد در بانکها میشد‪ -‬به‬       ‫میگوید که او در بررسی این وقایع بیش از پیش‬    ‫محل سکونت رضاشاه و خانوادهاش نصب شود‪.‬‬                                                          ‫تأسیس شد و اشخاص ذیل ازجمله‬
‫پسرش منتقل شد‪ ،‬و از آن به بعد رضاشاه متکی‬       ‫«تحت تأثیر دستاوردهای رضا شاه قرار گرفت»‪،‬‬     ‫بانو آلیس در موزهای یک تختخواب مجلل‬                         ‫شعبهای از آن تشکیل دادند»‪.‬‬         ‫اعضای کمیتۀ مرکزی این حزب بودند‪:‬‬
                                                ‫«اما همیشه فکر میکرد که شاید این پادشاه‬       ‫چهارستونی پیدا کرد که متعلق به یکی از‬             ‫تقیزاده که در سفر تبعید‪ ،‬بهطور محرمانه‬       ‫تقیزاده‪ ،‬وحیدالملک شیبانی‪ ،‬حاج میرزا‬
              ‫به مراسلات بانکی از تهران بود‪.‬‬    ‫میتوانست مؤسسات دمکراتیک بیشتری در‬            ‫ژنرالهای ناپلئون بود‪ .‬وی آن را با یک تاج‬          ‫از طریق روسیه به ایران بازگشته بود در‬        ‫باقر آقای قفقازی‪ ،‬سلیمانمیرزا‪ ،‬مساوات‪،‬‬
‫بخاش مینویسد بار سفر او به مقصد تبعیدگاه‬        ‫ایران بسازد‪ ».‬با اینهمه او «نمیتوانست برای‬    ‫سلطنتی تزئین کرد تا پادشاه پیشین ایران بر‬         ‫ارمنستان با پدر حیدرخان دیدار کرده و‬         ‫رسولزاده‪ ،‬میرزا احمدخان عمارلوئی و من‪.‬‬
‫شامل یک کادیلاک و یک مرسدس بنز بود‪ ،‬حال‬         ‫رضاشاه در زمان تبعیدش ابراز همدردی نکند؛‬      ‫آن استراحت کند‪ .‬ولی رضاشاه طبق عادت‬               ‫شرح آن را در خاطراتش نوشته است‪«:‬در‬           ‫حیدرخان عمو اوغلی هم عضو این حزب‬
‫آنکه دخترش شاهدخت شمس‪ ،‬بریتانیاییها را‬                                                        ‫همیشگی خود بر فرش و روی زمین میخوابید‪.‬‬            ‫ادسا پیاده شدم‪ .‬صبح رفتم بیرون‪ .‬باغی بود‬     ‫بود‪ .‬حاج میرزا باقرآقا‪ ،‬رسولزاده‪ ،‬مساوات‬
‫متقاعد کرده بود که یک سانبیم تالبوت اسپرت‬         ‫زمانی که او مردی در هم شکسته شده بود‪».‬‬      ‫قورباغههای جزیره موریس خواب شب را از او‬           ‫که تمام روز را در آنجا گذرانیدم‪ .‬بلیط راه‬    ‫و حیدر عمواوغلی مؤمن حقیقی و صاحب‬
‫دو صندلی را نیز برای گردشهایش منظور کنند‪.‬‬       ‫در همان زمان‪ ،‬بنا بر ادعای شائول بخاش‪،‬‬        ‫سلب میکردند؛ پس خدمتکاران خود را فرستاد‬           ‫آهن گرفتم که غروب ترن از آنجا میرفت‪.‬‬         ‫شهامت اخلاقی و صحت عمل بودند‪.‬‬
‫در جزیره موریس رضاشاه خیلی زود بیدار‬            ‫رضاشاه ثروت شخصی زیادی جمع کرده بود‬                                                             ‫پیش خود این طور خیال کردم که به ولادی‬        ‫حاج میرزا باقر آقای قفقازی واسطۀ فرقۀ‬
‫میشد‪ ،‬به تنهایی صبحانه میخورد‪ ،‬مرتب به‬          ‫که شامل کل و یا بخشی از حدود ‪ ۲000‬روستا‬                              ‫تا آنها را جمع کنند‪.‬‬       ‫قفقاز بروم و از آنجا پیش رفیقمان علیزاده‬     ‫اجتماعیون قفقاز با انجمن آذربایجان بود»‪.‬‬
‫پیادهرویهای طولانی میرفت ولی از گردش‬            ‫میشد‪ .‬رقبای سیاسی و متحدان برجستهای که‬        ‫اینها اندکی از حکایتهای جالبی است که در‬           ‫بروم که وسایل رفتن مرا به تبریز مهیا کند‪.‬‬    ‫تقیزاده اتهام مداخله در توطئۀ ترور‬
‫پرهیز میکرد چون معتقد بود که «من یک‬             ‫از چشم او میافتادند نیز اگر نمرده بودند‪ ،‬به‬   ‫کتاب «سقوط رضاشاه‪ :‬کنارهگیری از سلطنت‪،‬‬            ‫از ادسا به ولادی قفقاز رفتم و علیزاده‬        ‫بهبهانی را رد میکند و مینویسد‪« :‬بعد‬
‫زندانی هستم و باید مانند یک زندانی رفتار کنم‪».‬‬  ‫زندان میافتادند‪ .‬این کتاب شرح داستان حاکم‬     ‫تبعید و درگذشت بنیانگذار ایران نوین» از‬           ‫را پیدا کردم‪ .‬قصدم این بود که از راه‬         ‫از یک سال که آقا سید عبدالله از کربلا‬
‫زمانی که فرماندار کلیفورد هنگام صرف چای‬         ‫قدرتمند و پرهیبتی است که در دوران قدرت‬        ‫شائول بخاش یک تاریخشناس از ایران‪ ،‬نقل‬             ‫کوهستانی که بین ولادی قفقاز و تفلیس‬          ‫برگشت و قدرت پیدا کرد یک شب او را‬
‫از او پرسید که چه احساسی دارد‪ ،‬او گفته بود‪:‬‬     ‫فقط اونیفورم نظامی به تن میکرد و حالا با یک‬   ‫شده‪ .‬این اولین تاریخچهی کامل از تبعید سه‬          ‫هست و راه بسیار قشنگ و دلگشایی بود‬           ‫کشتند‪ .‬دو دستگی پیدا شده بود‪ .‬حتی‬
‫«ما زندانی هستیم… موریس یک زندان است‪،‬‬           ‫کت و شلوار بدقواره که برای اولین بار پوشیده‬   ‫سالهی عجیب و غمانگیز بنیانگذار سلسلهی‬                                                          ‫گفتند که من دست در کشتن سید‬
‫هرچند که بزرگ است‪ .‬ما به فضای باز بسیار‬         ‫بود در بندرعباس منتظر بود تا با کشتی به‬       ‫پهلوی است‪ .‬کسی که در مدت بیش از بیست‬                                    ‫به تفلیس بروم‪.‬‬         ‫عبدالله داشتم‪ .‬دروغ محض بود‪ .‬من خود‬
‫وسیع عادت داریم و همینطور کوهستان‪ ،‬برای‬                                                       ‫سال حکمرانی‪ ،‬کشور را متحول کرد و پس از‬            ‫پس از مشورت با علیزاده‪ ،‬عاقبت مصمم‬           ‫خیلی متأثر شدم‪ .‬چون او حق بزرگی بر‬
‫رهایی از گرما‪ .‬برای ما این زندگی غیرواقعی‬                           ‫تبعیدگاهش اعزام شود‪.‬‬      ‫کنارهگیری اجباری از سلطنت‪ ،‬در آفریقای‬             ‫شدم از همان راه معمولی به باکو و تفلیس‬       ‫مشروطیت داشت‪ ...‬شاید حیدرخان دست‬
                                                ‫«رضاشاه با دیدن عکس خود بر دیوار محل‬                                                            ‫و از تفلیس به جلفا بروم‪ .‬این کار بسیار‬       ‫داشت‪ .‬میرزا علیمحمدخان (تربیت) با‬
        ‫است؛ مانند نوعی مرگ حین زندگی‪».‬‬         ‫به مدیر گمرک گفت‪ :‬بیارش پایین‪ .‬دیگر‬                             ‫جنوبی بدرود حیات گفت‪.‬‬           ‫مشکل بود و ممکن بود شناخته شوم‪ .‬ترس‬          ‫میرزا سید عبدالرزاق خان در لالهزار به‬
‫در یک لحظهی بسیار تلخ‪ ،‬هنگامی که برای‬                                                         ‫بخاش با استناد به منابع بریتانیایی و ایرانی‪،‬‬      ‫فوقالعادۀ من از روسها بود که مبادا مرا‬       ‫قهوهخانهای که باز شده بود میآمدند‪.‬‬
‫مراسم شام پس از امضای تفاهمنامهی سهجانبه‬                                                      ‫افول شتابندهی رضاشاه از قدرت در سال ‪۱۹۴۱‬‬          ‫بشناسند و مانع حرکتم شوند‪( .‬روسیه تزاری‬      ‫آنجا‪ ،‬از همان حضرات رشتیها یک کسی‬
‫میان ایران‪ ،‬بریتانیا و شوروی آماده میشد‪،‬‬                                                      ‫میلادی‪ ،‬و سفرهای پسین او از جمله جزیرهای که‬       ‫در آن زمان از محمدعلیشاه جانبداری و با‬       ‫از قفقازیه بهاسم نوروزاُف بود که از بدترین‬
‫دامادش او را دید که پاپیون به دست روی‬                                                         ‫به شدت مورد انزجار او قرار داشت را بازگو میکند‪.‬‬   ‫مشروطهخواهان ضدیت میکرد)‪ .‬برادر من‬           ‫مردمان بود‪ .‬وقتی نزدیک آمد به میرزا‬
‫تختخوابنشستهومیگفت‪«:‬خدایامرامرگبده!‬                                                           ‫شائول بخاش استاد ایرانی‪ -‬آمریکایی از‬              ‫را که در تفلیس مانده بود و بعدها خواسته‬      ‫علیمحمدخان گفت شما دست باز کردهاید‬
‫این چه افساریست که باید دور گردنم ببندم؟»‬                                                     ‫دانشگاه جورج ِمیسون ویرجینیا درباره این کتاب‬      ‫بود به ایران برود‪ ،‬چون نام تقیزاده داشت‬      ‫مردم را میکشید‪ ،‬ما هم میتوانیم بکشیم‪.‬‬
‫پیرو رایزنیها برای توافق در سال ‪،۱۹۴۲‬‬                                                         ‫میگوید‪ ،‬این «داستان مردی بسیار قدرتمند‬            ‫در ایستگاه راهآهن گرفته و به حبس‬             ‫او گفت بکش‪ .‬او هم کشت‪ .‬اینها که از‬
‫خانواده موفق به کسب اجازهی سفر به کانادا‬                                                      ‫است که ناگهان با اشغال نظامی کشورش‪،‬‬               ‫انداخته بودند و مدتها در حبس ماند‪.‬‬
‫شدند‪ .‬اما هنگام رسیدن به جزیره دوربان در‬                                                      ‫فروپاشی ارتشی که بنیان گذاشته بود و اجبار‬         ‫نهایت اختفا را بهعمل آوردم‪ .‬شبانه از باکو‬      ‫تفلیس آمده بودند منبع شرارت بودند‪.‬‬
‫همان نزدیکی در آفریقای جنوبی‪ ،‬رضاشاه از آن‬                                                    ‫به کنارهگیری و تبعید‪ ،‬شکسته شده بود‪ ».‬این‬         ‫رد شدم و نصف شب به تفلیس رسیدم و‬             ‫میرزا علیمحمدخان با حاجی سید‬
‫کشور خوشش آمد و در ژوهانسبورگ مستقر شد‪.‬‬                                                       ‫کتاب «دربارهی یک مرد بزرگ و سقوط یک مرد‬           ‫مجبور بودم چند ساعتی در آنجا بمانم تا‬        ‫ابوالحسن علوی پد ِر بزرگ علوی خیلی‬
‫در ماه مارس ‪ ۱۹۴۴‬وی در نامهای به شاهدخت‬                                                                                                         ‫به قطار ایروان و جلفا سوار شوم‪ .‬بالاجبار در‬  ‫رفیق بود‪ .‬در جواب حاجی سید نصرالله‬
‫شمس نوشت‪« :‬حال جسمانیام بد نیست؛ اما در‬                                                                            ‫مقتدر از قدرت است‪».‬‬          ‫همان ایستگاه تفلیس نشستم و یک روزنامه‬        ‫تقوی ـ که اعتدالی بود و با هم به مکه و‬
‫مورد وضعیت روحیام بهتر است چیزی نگویم‪».‬‬                                                       ‫بخاش هم برای بریتانیاییها و هم برای‬               ‫جلو صورتم گرفتم‪ .‬ریش بلندی هم داشتم‪.‬‬         ‫پاریس رفته بودند ـ و پرسیده بود آیا میرزا‬
‫نخستین پادشاه پهلوی در ژوئن همانسال‬                                                           ‫ایرانیها توضیح داده است که سفرش به جزیره‬          ‫در همان حال‪ ،‬عدهای از ایرانیها از جلو من‬     ‫علیمحمدخان آقا سید عبدالله را کشته‪،‬‬
‫دچار حمله قلبی شد و یک ماه بعد‪ ،‬در سن ‪۶۶‬‬                                                      ‫دورافتادهی موریس به ناچار یادآور «حضور‬            ‫میگذشتند و من مکالمۀ آنها را میشنیدم‪.‬‬        ‫گفته بود ما شب و روز با هم بودیم‪ .‬در‬
                                                                                              ‫ناپلئون در جزیره سن هلن بود‪ .‬این داستان‬           ‫بالاخره رفتم تا الکساندروپل که سر راه بود‬    ‫همان ایام رفته بودیم به شمیران و اصلا به‬
          ‫سالگی‪ ،‬در ژوهانسبورگ درگذشت‪.‬‬                                                                                                          ‫و ایرانیها گویا «گمری» میگفتند‪ .‬یک‬           ‫شهر نیامده بودیم‪ .‬این شخص وقتی شنید‬
‫*منبع‪ :‬کیهان لایف (کیهان لندن به زبان‬                                                                 ‫ناپلئون ایران در سن هل ِن خود است‪».‬‬       ‫شهر ارمنینشین بود‪ ،‬جز چند خانوار که‬          ‫خیلی متن ّبه شد‪ .‬بعد معلوم شد رجبنامی‬
                                                                                              ‫پروفسور بخاش گفته ستایش او از رضاشاه در‬                                                        ‫از مجاهدین بود که سید عبدالله را کشت‬
                                ‫انگلیسی)‬                                                      ‫طول تحقیقاتش برای نوشتن کتاب بیش از پیش‬                                  ‫مسلمان بودند‪.‬‬         ‫و دررفت‪ .‬رفت به تبریز‪ .‬تبریز هم بمب‬
           ‫*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن‬                                                       ‫افزایش یافت‪« :‬همیشه فکر میکردم که کارهای‬          ‫من در آن شهر پیاده شدم‪ .‬موسم شدت‬             ‫انداخت به خانۀ مجتهد‪ .‬آخر او را هم‬
                                                                                              ‫زیادی انجام داده بود‪ ،‬اما با کار بیشتر برای کتاب‬  ‫سرمای زمستان بود‪ .‬میخواستم به منزل‬           ‫کشتند‪ .‬مسبب دو دستگی‪ ،‬مجاهدین‬
                                                                                              ‫و با توجه به وضعیت کشور در زمان به قدرت‬           ‫شخصی که بعدها به حیدر عمو اوغلی‬              ‫گیلان شدند‪ .‬حتی به آنجا منجر شد که‬
                                                                                              ‫رسیدنش‪ ،‬بیش از پیش تحت تأثیر آنچه قرار‬                                                         ‫رفتند ستارخان و باقرخان را به طرف خود‬
                                                                                              ‫گرفتم که وی برای کشورش به دست آورده بود‪».‬‬                           ‫معروف شد‪ ،‬بروم‪» ...‬‬        ‫جلب کردند ولی بعد از کشته شدن میرزا‬
                                                                                              ‫یک سده از آن زمانی که یک روستازاده‬                 ‫«دنباله دارد»‬                               ‫علیمحمدخان‪ ،‬دولت جداً مصمم شد که‬
                                                                                              ‫کمسواد به نام رضاخان سربازان قزاق خود را‬
                                                                                              ‫وارد تهران کرد میگذرد‪ .‬آغاز خط سیری که او‬                                                                        ‫جلو اینها را بگیرد»‪.‬‬
                                                                                              ‫را به یک نظامی نیرومند‪ ،‬نخست وزیر‪ ،‬و نهایتاً‬                                                   ‫در احوال حیدرخان آمده است‪«:‬حیدرخان‬
                                                                                              ‫در سال ‪ ۱۹۲۶‬به پادشاه تبدیل کرد‪ .‬رضاشاه‬                                                        ‫چراغ برقی یا بمبی‪ ،‬معروف به حیدرخان‬
                                                                                              ‫معروف است به مدرنیزه کردن کشور با ایجاد‬                                                        ‫عمواوغلی‪ ،‬اسم اصلیش تاری ویردیوف‬
                                                                                              ‫مؤسسات و صنایع جدیدی که میراث آن تا امروز‬                                                      ‫بوده است‪ .‬نامبرده یکی از رؤسا و ارکان‬
                                                                                              ‫همچنان پایدار مانده است‪ .‬او یک ایران ضعیف و‬                                                    ‫عمدۀ مجاهدین خارجی یعنی غیرایرانی‬
                                                                                              ‫زخمی را در سال ‪ ۱۹۲۱‬تحویل گرفت و به یک‬                                                         ‫بوده مانند قفقازیان و گرجیان و ارامنه و‬
                                                                                                                                                                                             ‫غیره که در اوایل تأسیس مشروطیت ایران‬
                                                                                                           ‫کشور مدرن و نوین تبدیل کرد‪.‬‬                                                       ‫داوطلبانه به این مملکت آمده بودند و با‬
                                                                                              ‫شائول بخاش میافزاید‪ ،‬با توجه به پیشینهی‬                                                        ‫مستبدین بهاصطلاح آن روزها مبارزات‬
                                                                                              ‫رضاخان در روستا با «تحصیلات بسیار‬                                                              ‫نمودند و جمع کثیری از این جماعت‬
                                                                                                                                                                                             ‫بهدست ایشان در ایران کشته شدند‪ .‬راجع‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17