Page 13 - (کیهان لندن - سال سى و هشتم ـ شماره ۳۴۰ (دوره جديد
P. 13

‫صفحه ‪13‬ـ ‪ Page 13‬ـ شماره ‪1806‬‬
‫جمعه ‪ 3‬تا پنجشنبه ‪ ۹‬دسامبر ‪۲0۲۱‬‬

               ‫آرامشی میبخشد ‪...‬‬             ‫محمد عاصمی‬                          ‫فرزند خصال خویشتن باش‬                                                                                                  ‫جائی که بزرگ بایدت بود‬
‫به هر صورت‪ ،‬او و خانوادهاش‪،‬‬                                                                                                                                                                             ‫فرزندی من نداردت سود‬
‫میبایست این نام را تحمل کنند و به‬                   ‫آدولف ایشمن در جلسه محاکمه‬                                           ‫ریکاردو ایشمن‬                                                                  ‫چون شیر بخود سپه شکن باش‬
‫آیندگان بسپارند و به دو فرزند شش‬                                                                                                                                                                        ‫فرزند خصال خویشتن باش‬
‫ساله و هشت سالهشان‪ ،‬که میبایست‪،‬‬        ‫مسائل علمی دانشگاهی طرح نمیشود‬            ‫نفرتی احساس نمیکردم و امروز به‬          ‫داشت مرا در پناه اعتقادات خود حفظ‬       ‫خاطرات روشنی ندارد ‪ ...‬پنج سالش‬
‫اندک اندک در کتابهای مصور‬              ‫بلکه یادبود فاجعهای جان میگیرد که‬         ‫عنوان یک دانشگاهی اهل تحقیق‪،‬‬            ‫کند؟ ‪ ...‬آیا قصد داشت روابط با پدرم را‬  ‫بود که سازمانهای مخفی اسرائیلی‪،‬‬        ‫«نظامی»‬
‫تاریخی‪ ،‬حقیقت سرشت و سرنوشت‬            ‫با جان و جهان او عجین شده است ‪...‬‬         ‫خوشحالم که میتوانم با منطق درست‪،‬‬        ‫به صورتی که خود میخواست‪ ،‬توجیه‬          ‫به هدایت گروه تعقیب «سیمون‬
‫پدربزرگشان را بخوانند و ببینند و یاد‬   ‫بیتردید او با خود خواهد گفت‪ :‬خدای‬         ‫به آنچه که گذشت نظر بیندازم ‪ ...‬به هر‬   ‫کند؟ ‪ ...‬به راستی نمیدانم ‪ ...‬در فضای‬   ‫ویزنتال» ر ّد پای ایشمن را یافتند و‬   ‫و این قصۀ فرزندانی است که پدرانی‬
‫بگیرند که این حقایق را باید پذیرفت‬     ‫من! چه اقبال بدی ‪ ...‬میبایست درست‪،‬‬        ‫حال کدام فرزندی است که بتواند نسبت‬      ‫خانۀ ما‪ ،‬علاوه بر دیدگاههای سیاسی‬       ‫او را که با نام «ریکاردو کلمنت» در‬    ‫برجسته داشتهاند و گاهی سر فخر بر‬
                                       ‫من در برابر این نام قرار بگیرم! ‪ ...‬و من‬                                          ‫و قضائی‪ ،‬یک دیدگاه خانوادگی نیز‬         ‫آرژانتین میزیست‪ ،‬دستگیر کردند و‬       ‫آسمان میسودهاند که پدران ما چنین‬
               ‫و آنها را تحمل کرد‪.‬‬     ‫میبایست به این جوان بگویم و به او‬             ‫به سرنوشت پدرش بیاعتنا باشد؟‬                                                                                      ‫و چنان بودهاند و من آنم که رستم بود‬
‫ریکاردو که اکنون با خانوادهاش در‬       ‫بقبولانم که اندیشۀ دیگری دارم و این‬       ‫ریکاردو‪ ،‬میتوانست به دلایلی‬                                  ‫موج میزد ‪...‬‬                        ‫به اسرائیل بردند‪.‬‬
                                       ‫را هم طبیعی میدانم که او با خود‬           ‫روشن و آشکار‪ ،‬نامش را عوض کند‬                        ‫و در دبیرستان؟! ‪...‬‬        ‫ریکاردو که پنج سالش بود‪،‬‬                   ‫پهلوان ‪ ...‬و از یاد میبردهاند که‪:‬‬
      ‫برلن زندگی میکند‪ ،‬میگوید‪:‬‬        ‫بگوید‪ :‬حضرت استاد بازی میکند و‬            ‫و به خصوص در سال ‪ ۱۹۸۵‬که‬                ‫آیا مسألۀ نابودی یهودیان‪ .‬که آدولف‬      ‫نمیدانست چرا پدرش ناگهان غایب‬
‫ـ یک روز که فرزندانش قوت و قدرت‬        ‫بازی میدهد ‪ ...‬بیتردید او هم مثل‬          ‫ازدواج کرد‪ ،‬میتوانست نام خانوادگی‬       ‫ایشمن‪ ،‬یکی از طراحان آن بوده است‪،‬‬       ‫شده است ‪ ...‬فقط یک سال بعد‪ ،‬در‬         ‫گیـرم پـدر تو بود فـاضل‬
‫درک واقعیت را پیدا کنند‪ ،‬آنها را به‬    ‫پدرش میاندیشد و از آن تبار است ‪...‬‬        ‫همسرش را برگزیند‪ ،‬اما او این کار را‬            ‫مورد بحث قرار گرفته است؟‬         ‫مدرسه‪ ،‬اندک اندک‪ ،‬حقیقت ماجرا‬          ‫از فضل پدر ترا چه حاصل‬
‫کاخ رایشتاک خواهد برد و در نمایشگاه‬    ‫بر چنین اساسی است که ریکاردو‬              ‫نکرده است ‪ ...‬میگوید‪ :‬من این عوض‬        ‫ریکاردو میگوید‪ :‬من در این مورد‪،‬‬
‫کوچک تاریخ که آنجا دائر است‪ ،‬آنها را‬   ‫ایشمن‪ ،‬استاد دانشگاه‪ ،‬با رفتار‬            ‫کردن نام را نوعی فرار از واقعیت‬         ‫چیزی را به یاد نمیآورم ‪ ...‬البته‬                               ‫را دریافت‪.‬‬     ‫اما چگونه است حال و روز و روزگار‬
‫در برابر عکس تمام قد «آدولف ایشمن»‪،‬‬    ‫آزادمنشانۀ خود‪ ،‬با نرمش و تحمل‪ ،‬با‬        ‫میدانستم و نمیخواستم از حقیقت‬           ‫نمیخواهم کسی را مق ّصر قلمداد کنم‬       ‫میگوید‪ :‬ماجرا را نه یکباره و ناگهان‪،‬‬  ‫فرزندانی که پدرانی جنایتکار داشتهاند‬
‫نگاه خواهد داشت و خواهد گفت‪ :‬این‬       ‫دوستی و مهربانی به آموزش شاگردانش‬         ‫بگریزم ‪ ...‬و بدین ترتیب‪ ،‬بار سنگین‬      ‫‪ ...‬شاید میشد از این قبیل گفتگوها‬       ‫بلکه ذره ذره دریافتم و ضربۀ ناگهانی‪،‬‬  ‫و نامی برخود دارند که یادآور بدترین‬
‫پدربزرگ شماست ‪ ...‬و آن هم کارنامۀ‬      ‫میپردازد و در خصوص مباحث علمی و‬           ‫یک نام بدخاطره را همچنان به دوش‬         ‫شانه خالی میکردم و یا شاید‪ ،‬معلم‪،‬‬       ‫هنگامی بود که معلم ما‪ ،‬موضوع انشاء‬
‫اعمالش ‪ ...‬اما نخواهد گذاشت‪ ،‬آنها نیز‬  ‫دانشگاهی‪ ،‬زمینه پر باری برای ایجاد‬                                                ‫هنگام طرح این مسائل مرا از کلاس‬         ‫را «ماجرای ایشمن» قرار داد‪ ،‬بیآنکه‬               ‫یادها و خاطرههاست؟! ‪...‬‬
‫رنج دوران کودکی و جوانی او را بر جان‬                                                                    ‫میکشد ‪...‬‬        ‫بیرون میفرستاد ‪ ...‬نمیدانم ‪ ...‬اما‬      ‫متوجه حضور من در کلاس باشد و‬          ‫«ریکاردو ایشمن» یکی از این فرزندان‬
‫داشته باشند ‪ ...‬میگوید‪ :‬آنها میبایست‬     ‫اعتماد و اطمینان بوجود میآورد ‪...‬‬       ‫میگوید‪ :‬سالهای گذشته که در‬              ‫همشاگردیهای من‪ ،‬خوب میدانستند‬           ‫پس از پایان درس‪ ،‬مرا به اطاق خویش‬     ‫است که استاد باستانشناسی دانشگاه‬
‫برخلاف من از زندگی و جوانی خود‬         ‫در سمیناری که چندی پیش دربارۀ‬             ‫مرکز تحقیقات باستانشناسی برلن‪،‬‬          ‫من که هستم و از کدام خانوادهای‬          ‫خواند و بسیار مهربانانه با من سخن‬     ‫در آلمان است‪« .‬آدولف ایشمن» پدر‬
                                       ‫باستانشناسی شرق کهن‪ ،‬تشکیل شد و‬           ‫راجع به حفاریها و کاوشهای بابل‬          ‫میآیم و گاهی دلسوزانه با من به گفتگو‬    ‫گفت و کوشش داشت‪ ،‬ضمن بیان‬             ‫ریکاردو‪ ،‬همان است که سالها پیش‬
                        ‫لذت برند‪.‬‬      ‫پروفسور ریکاردو ایشمن‪ ،‬ادارۀ آن را بر‬     ‫قدیم کار میکردم‪ ،‬سنگینی این بار‪،‬‬        ‫مینشستند و من از اینکه پدر ندارم‪،‬‬       ‫مثالهای گوناگون دربارۀ حوادث مختلف‬    ‫در دادگاه اورشلیم به مرگ محکوم و به‬
‫زنده یاد دکتر محمد مصدق‪ ،‬در‬            ‫عهده داشت‪ ،‬تعداد شرکتکنندگان از‬           ‫قابل تحمل بود ‪ ...‬اما حالا که به عنوان‬  ‫نسبت به آنهائی که پدر داشتند‪ ،‬حسرت‬                                            ‫دار آویخته شد ‪ ...‬جسدش را سوزاندند و‬
‫دادگاه نظامی به دادستان دادگاه که‬      ‫حد متعارف بیشتر بود و دانشجویانی از‬       ‫استاد دانشگاه رو در روی شاگردانم‬        ‫میبردم ‪ ...‬البته همشاگردیهایی داشتم‬         ‫تاریخی و سیاسی‪ ،‬مرا آرام سازد‪.‬‬    ‫خاکسترش را خارج از مرزهای اسرائیل‪،‬‬
‫او را «آن مرد» خطاب میکرد و به‬         ‫کشورهای ایران‪ ،‬مصر‪ ،‬ترکیه‪ ،‬آمریکا‪،‬‬        ‫قرار دارم‪ ،‬دشواری این نام را بیشتر‬      ‫که پدر نداشتند ولی پدرانشان با مرگ‬      ‫بعدها‪ ،‬ریکاردو با مادرش‪ ،‬تنها در‬      ‫به دریا ریختند ‪ ...‬او‪ ،‬سازمان دهندۀ‬
‫سخرهاش میگرفت ‪ ...‬روزی چنانکه‬          ‫کانادا و اسکاتلند با علاقه و اشتیاق حضور‬  ‫حس میکنم و نمیتوانم از سرشت‬             ‫طبیعی مرده بودند و یا در تصادفی‬         ‫یک دهکدۀ آلمان زندگی میکردند‪...‬‬       ‫اعزام گروه گروه یهودیان به کورههای‬
‫شگرد استادانهاش در آن دادگاه بود‪،‬‬      ‫داشتند و ا ستاد در چنین جمعی‪ ،‬خود‬         ‫و سرنوشتی که بر سرم سایه افکنده‬         ‫جان سپرده بودند ‪ ...‬اما من‪ ،‬در مورد‬     ‫برادران بزرگترش هر کدام به زندگی‬      ‫آدمسوزی بوده و در کشتار شش میلیون‬
                                       ‫را آرام و راحت احساس میکرد و شوق‬                                                  ‫پدرم‪ ،‬حرفی برای گفتن نداشتم و‬
                   ‫بیمقدمه گفت‪:‬‬                                                                     ‫است بگریزم ‪...‬‬       ‫راستش را بگویم‪ ،‬خود را در انزوای‬                      ‫خود پرداخته بودند‪...‬‬               ‫انسان دست داشته است‪.‬‬
‫ـ «‪ ...‬شنیدهام که فرزندان «آن مرد»‬            ‫تعلیم و تعلّم در او میجوشید‪.‬‬       ‫تصورش را بکنید که تصادفاً یکی از‬        ‫مطلق حس میکردم و جوانی و شادابی‬         ‫در خانه‪ ،‬بسیار کم راجع به پدر‬         ‫و انسانی که فرزند چنین پدری است‪،‬‬
‫را در دبیرستان‪ ،‬همشاگردیهایشان به‬      ‫ریکاردو‪ ،‬اوقات فراغت را به شنیدن‬          ‫شاگردانم کسی باشد که پدرش را در‬         ‫و سرزندگی دوران جوانی را هرگز‬           ‫صحبت میشد‪ ...‬مادرش که یک‬              ‫در مقام استادی دانشگاه‪ ،‬برداشتهائی‬
‫سؤالهای سرزنش باری میگیرید و‬           ‫موسیقی شرقی و به خصوص سنتور‬               ‫حکومت هیتلر‪ ،‬به فجیعترین شکلی‬           ‫نشناختهام ‪ ...‬نسبت به پدرم‪ ،‬خشم و‬       ‫کاتولیک متعصب بود‪ ،‬از همه کناره‬
‫خجالتشان میدهند که فرزند چنین‬          ‫میگذراند و جدال درونی را اندک‬             ‫کشته باشند و او برابر من نشسته باشد‬                                             ‫گرفته و شب و روز‪ ،‬سر در کتاب‬             ‫دردانگیز دارد که شنیدنی است ‪...‬‬
                                                                                 ‫‪ ...‬طبیعی است که در نخستین لحظه‬                                                                                       ‫او میگوید‪ :‬در برابر شاگردانم‬
                  ‫پدری هستند ‪...‬‬                                                                                                                                                     ‫مقدس داشت‪.‬‬        ‫میبایست آمادۀ پاسخگویی به هر‬
‫من از این کودکان معصوم معذرت‬                                                                                                                                     ‫میگوید‪ :‬نمیدانم آیا مادرم قصد‬         ‫پرسشی باشم‪ ،‬حتی در زمینۀ احوال‬
‫میخواهم و به فرزندان دیگرم در آن‬                                                                                                                                                                       ‫خصوصی خودم و آنچه را که میدانم‬
‫مدرسه هشدار میدهم که مهربان‬                                                                                                                                                                            ‫بازگویم تا بتوانم با خیال آسوده به‬
‫باشند و گناه پدر را به گردن فرزند‬                                                                                                                                                                      ‫کارهای علمی و دانشگاهی خود برسم ‪...‬‬
‫نگذارند ‪ ...‬هیچ فرزندی پدرش را‬                                                                                                                                                                         ‫البته در بیان ریکاردو‪ ،‬بار سنگین‬
                                                                                                                                                                                                       ‫اندوهی پنهان است‪ .‬گاهی سکوت‬
     ‫خودش انتخاب نکرده است ‪»...‬‬                                                                                                                                                                        ‫میکند و چشمانش را میبندد‪...‬‬
             ‫***‬                                                                                                                                                                                       ‫گوئی که در درون خود‪ ،‬کشاکشی با‬

‫پدرانی که امروز‪ ،‬آن هم در لباس‬                                                                                                                                                                                            ‫خویشتن دارد‪.‬‬
‫روحانیت! ‪ ...‬دستشان در خون‬                                                                                                                                                                             ‫ریکاردو‪ ،‬به سال ‪ ۱۹۵۵‬در نزدیکی‬
‫مردمان رنگین است‪ ،‬آیا به اندیشۀ‬                                                                                                                                                                        ‫بوئنوس آیرس متولد شده است‪ ...‬جائی‬
‫فرزندانشان هستند؟! ‪ ...‬و آیا اصولاً‬                                                                                                                                                                    ‫که مادرش‪ ،‬با سه فرزند در سال ‪۱۹۵۲‬‬
‫چنین جنایتکارانی‪ ،‬اهل اندیشیدن‬                                                                                                                                                                         ‫به دنبال پدر فراریشان‪ ،‬به ایشمن ملحق‬
                                                                                                                                                                                                       ‫شده بود‪ .‬از دوران زندگی در آرژانتین‪،‬‬
                    ‫توانند بود؟! ‪...‬‬

 ‫فروردین ‪1388‬‬

‫‪7 84‬‬

   ‫‪43‬‬                                        ‫‪۲‬‬

‫‪۲‬‬  ‫‪76‬‬                                     ‫‪5‬‬                                        ‫(سودوکو)‬                              ‫‪ 15 14 13 1۲ 11 10 ۹ 8 7 6 5 4 3 ۲ 1‬عمودی‪:‬‬

   ‫‪5 61‬‬                                                            ‫‪1‬‬                       ‫‪3‬‬                             ‫‪ ۱‬ـ شاعر‪ ،‬تصنیفساز‪ ،‬ترانهسرا و‬                                                                       ‫‪1‬‬
                                                                                    ‫‪4‬‬                                    ‫آهنگساز نامدار و فقید ایران و از‬                                                                     ‫‪۲‬‬
‫‪6 ۲8‬‬                                                ‫‪56‬‬
                                                                                                ‫‪3‬‬                          ‫پایهگذاران انجمن موسیقی ملی‬
                                                            ‫‪1‬‬                                   ‫‪5‬‬                        ‫‪ ۲‬ـ از حرفهها ـ از سلسلههای حکومتی‬                                                                   ‫‪3‬‬
   ‫‪385‬‬                                 ‫‪6‬‬                                                                                        ‫در ایران بعد از حمله عربها‬
                                                    ‫‪14‬‬                              ‫‪1‬‬                                           ‫‪ 3‬ـ پارچهای گرانبها ـ اطراف‬                                                                   ‫‪4‬‬
   ‫‪7 83‬‬                                                                                    ‫‪5‬‬                             ‫‪ 4‬ـ سنگینی و متانت ـ رطوبت ـ چشم‬                                                                     ‫‪5‬‬
                                                                          ‫‪5‬‬
   ‫‪۹ 15‬‬                                                                          ‫‪5 43۲1‬‬                                  ‫ـ گردنهای در ایران‬                                                                                   ‫‪6‬‬
                                                    ‫‪۹۲‬‬
‫‪467‬‬                                                                                                        ‫‪1‬‬             ‫‪ ۵‬ـ از ظروف آشپزخانه ـ نیستی ـ‬                                                                       ‫‪7‬‬
                                                    ‫‪11 10 ۹ 8 7 6‬‬                                          ‫‪۲‬‬                          ‫رودخانهای در اروپا‬                                                                      ‫‪8‬‬
                                                                                                           ‫‪3‬‬
                                                              ‫حرفهای دارد‬                                  ‫‪4‬‬             ‫‪ ۶‬ـ از وسایل بالا و پایین رفتن ـ‬                                                                     ‫‪۹‬‬
                                                    ‫‪ ۱0‬ـ از شعرای نوپرداز و‬                                ‫‪5‬‬             ‫خوراکی متداول‬
                                 ‫عمودی‪:‬‬                                                                    ‫‪6‬‬             ‫‪ ۷‬ـ مسیحی ـ یگانگی ـ استوار ساختن‬                                                                    ‫‪10‬‬
    ‫‪ ۸‬ـ اضافه ـ نزدیک‬   ‫‪۱‬ـ از نقاشان معروف‬                       ‫فقید ایران‬                                ‫‪7‬‬             ‫‪ ۸‬ـ از هر سوی کشیدن ـ آن سوی ـ‬
‫‪ ۹‬ـ محل کسب و کار‬       ‫جهان در قرن گذشته‬           ‫‪ ۱۱‬ـ سنگینی ـ خانۀ کوچک‬                                ‫‪8‬‬                               ‫خوراکی است‬                                                                         ‫‪11‬‬
‫ـ بدون پشتیبان و‬        ‫‪ ۲‬ـ بی آبرویی ـ از‬                                                                 ‫‪۹‬‬                                                                                                                  ‫‪1۲‬‬
                        ‫شهرهای زیبای اروپا‬                                                                 ‫‪10‬‬                        ‫‪ ۹‬ـ بازگشت ـ آسمانی‬
             ‫حامی‬       ‫‪3‬ـ پول به حساب ریختن‬                                                               ‫‪11‬‬                       ‫‪۱0‬ـ از پیامبران ـ تشابه‬                                                                   ‫‪13‬‬
‫‪۱0‬ـ داستان ـ حرف‬
                                ‫ـ درخشنده‬                                                        ‫افقی‪:‬‬                   ‫‪۱۱‬ـ جواهر ـ مطیع ـ آستانه و پهنه ـ‬                                                                   ‫‪14‬‬
              ‫دریغ‬      ‫‪ 4‬ـ پادشاه و امیر ـ افزون‬                                ‫‪۱‬ـازهنرپیشگانقدیمیتئاتر‬                                     ‫راه بیپایان‬                                                                      ‫‪15‬‬
‫‪ ۱۱‬ـ از امپراتوران روم‬  ‫‪ ۵‬ـ پارچهای گرانبها ـ‬                                    ‫و تهیهکنندگان معروف‬
‫ـ شهری در اسکاتلند‬                                                                                                       ‫‪۱۲‬ـ قسمتی از پا ـ ظرفی است ـ بالا‬
                                     ‫رپرتاژ‬                                          ‫برنامههای تلویزیونی‬                 ‫و پایین پریدن‬
                        ‫‪ ۶‬ـ از ابزار شکار ـ راهآهن‬                               ‫‪۲‬ـ پسوند تشبیه ـ بحری‬                       ‫‪۱3‬ـ فوری ـ امور مادی ـ عادات‬                                              ‫افقی‪:‬‬
                                                                                 ‫در شعر فارسی ـ شرک‬                      ‫‪ ۱4‬ـ منطقهای در گیلان ـ حریت ـ‬
                           ‫ـ حشرهای موذی‬                                                                                                                                         ‫است‬                   ‫‪۱‬ـ مترجم و نویسندۀ‬
                        ‫‪ ۷‬ـ میوهای است ـ از‬                                                      ‫و الحاد‬                                    ‫جنس مؤنث‬             ‫‪۱۱‬ـ آزاد ساختن ـ صدا و‬                ‫برجسته و صاحبنام‬
                        ‫سبزیجات ـ مرضی‬                                                    ‫‪3‬ـ کشوری است‬                   ‫‪ ۱۵‬ـ موی گردن حیوانات ـ مشابه و‬
                                                                                 ‫‪4‬ـ دوست «آستر» ـ نسوان‬                                                                       ‫نوا ـ قریه‬                   ‫فقید و معاصر ایران‬
                             ‫است خطرناک‬                                          ‫‪ ۵‬ـ روادید ـ از ادوات استفهام‬                           ‫همانند ـ گهواره‬         ‫‪ ۱۲‬ـ بزه ـ از فعالیتهای‬               ‫‪۲‬ـ مقدمه درک ـ از خشکبار‬
                                                                                 ‫‪ ۶‬ـ اساس و پایه ـ ذیقیمت‬                                                        ‫کشاورزی ـ تنومندی و‬
                                                                                                                                                                                                                 ‫ـ زبانی است‬
                                                                                             ‫‪ ۷‬ـ سوگواری‬                                                         ‫‪3‬ـ جزیرهای در اقیانوس درشتاندامی‬
                                                                                  ‫‪ ۸‬ـ پایتخت کشوری است‬                                                           ‫‪ ۱3‬ـ آئینه عبرت ـ خاشاک‬               ‫هند ـ رنگی است‬
                        ‫حل جدول شماره قبل‬                                        ‫‪ ۹‬ـ محل ذخیره ـ او هم‬                   ‫حل جدول شماره قبل‬                       ‫‪ 4‬ـ او هم حرفهای دارد ‪ ۱4‬ـ از شهرهای آلمان ـ‬

                                                                                                                                                                 ‫ارجمند ـ پس از مرگ گدایی‬
                                                                                                                                                                 ‫سهراب بهکار نمیآید ـ ‪ ۱۵‬ـ رودخانهای در روسیه‬
                                                                                                                                                                 ‫ـ ترسو ـ محتاج‬                        ‫من و تو‬
                                                                                                                                                                                                       ‫‪ ۵‬ـ تازی ـ از دندانها ـ‬
                                                                                                                                                                                                       ‫علامت جمع ـ دارایی‬
                                                                                                                                                                                                       ‫‪ ۶‬ـ زبان ـ وکیلالرعایا‬
                                                                                                                                                                                                       ‫‪ ۷‬ـ تکرار یک حرف ـ‬
                                                                                                                                                                                                       ‫گسترده شده ـ از حرکات‬
                                                                                                                                                                                                       ‫آب‬
                                                                                                                                                                                                       ‫‪ ۸‬ـ همکار و مددکار‬
                                                                                                                                                                                                       ‫‪ ۹‬ـ از داستانسرایان و‬
                                                                                                                                                                                                       ‫رماننویسان معروف و‬
                                                                                                                                                                                                       ‫فقید معاصر ایران‬
                                                                                                                                                                                                       ‫‪ ۱0‬ـ معاضدت ـ کشوری‬
   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18