Page 13 - (کیهان لندن - سال سى و هشتم ـ شماره ۳۴۰ (دوره جديد
P. 13
صفحه 13ـ Page 13ـ شماره 1806
جمعه 3تا پنجشنبه ۹دسامبر ۲0۲۱
آرامشی میبخشد ... محمد عاصمی فرزند خصال خویشتن باش جائی که بزرگ بایدت بود
به هر صورت ،او و خانوادهاش، فرزندی من نداردت سود
میبایست این نام را تحمل کنند و به آدولف ایشمن در جلسه محاکمه ریکاردو ایشمن چون شیر بخود سپه شکن باش
آیندگان بسپارند و به دو فرزند شش فرزند خصال خویشتن باش
ساله و هشت سالهشان ،که میبایست، مسائل علمی دانشگاهی طرح نمیشود نفرتی احساس نمیکردم و امروز به داشت مرا در پناه اعتقادات خود حفظ خاطرات روشنی ندارد ...پنج سالش
اندک اندک در کتابهای مصور بلکه یادبود فاجعهای جان میگیرد که عنوان یک دانشگاهی اهل تحقیق، کند؟ ...آیا قصد داشت روابط با پدرم را بود که سازمانهای مخفی اسرائیلی، «نظامی»
تاریخی ،حقیقت سرشت و سرنوشت با جان و جهان او عجین شده است ... خوشحالم که میتوانم با منطق درست، به صورتی که خود میخواست ،توجیه به هدایت گروه تعقیب «سیمون
پدربزرگشان را بخوانند و ببینند و یاد بیتردید او با خود خواهد گفت :خدای به آنچه که گذشت نظر بیندازم ...به هر کند؟ ...به راستی نمیدانم ...در فضای ویزنتال» ر ّد پای ایشمن را یافتند و و این قصۀ فرزندانی است که پدرانی
بگیرند که این حقایق را باید پذیرفت من! چه اقبال بدی ...میبایست درست، حال کدام فرزندی است که بتواند نسبت خانۀ ما ،علاوه بر دیدگاههای سیاسی او را که با نام «ریکاردو کلمنت» در برجسته داشتهاند و گاهی سر فخر بر
من در برابر این نام قرار بگیرم! ...و من و قضائی ،یک دیدگاه خانوادگی نیز آرژانتین میزیست ،دستگیر کردند و آسمان میسودهاند که پدران ما چنین
و آنها را تحمل کرد. میبایست به این جوان بگویم و به او به سرنوشت پدرش بیاعتنا باشد؟ و چنان بودهاند و من آنم که رستم بود
ریکاردو که اکنون با خانوادهاش در بقبولانم که اندیشۀ دیگری دارم و این ریکاردو ،میتوانست به دلایلی موج میزد ... به اسرائیل بردند.
را هم طبیعی میدانم که او با خود روشن و آشکار ،نامش را عوض کند و در دبیرستان؟! ... ریکاردو که پنج سالش بود، پهلوان ...و از یاد میبردهاند که:
برلن زندگی میکند ،میگوید: بگوید :حضرت استاد بازی میکند و و به خصوص در سال ۱۹۸۵که آیا مسألۀ نابودی یهودیان .که آدولف نمیدانست چرا پدرش ناگهان غایب
ـ یک روز که فرزندانش قوت و قدرت بازی میدهد ...بیتردید او هم مثل ازدواج کرد ،میتوانست نام خانوادگی ایشمن ،یکی از طراحان آن بوده است، شده است ...فقط یک سال بعد ،در گیـرم پـدر تو بود فـاضل
درک واقعیت را پیدا کنند ،آنها را به پدرش میاندیشد و از آن تبار است ... همسرش را برگزیند ،اما او این کار را مورد بحث قرار گرفته است؟ مدرسه ،اندک اندک ،حقیقت ماجرا از فضل پدر ترا چه حاصل
کاخ رایشتاک خواهد برد و در نمایشگاه بر چنین اساسی است که ریکاردو نکرده است ...میگوید :من این عوض ریکاردو میگوید :من در این مورد،
کوچک تاریخ که آنجا دائر است ،آنها را ایشمن ،استاد دانشگاه ،با رفتار کردن نام را نوعی فرار از واقعیت چیزی را به یاد نمیآورم ...البته را دریافت. اما چگونه است حال و روز و روزگار
در برابر عکس تمام قد «آدولف ایشمن»، آزادمنشانۀ خود ،با نرمش و تحمل ،با میدانستم و نمیخواستم از حقیقت نمیخواهم کسی را مق ّصر قلمداد کنم میگوید :ماجرا را نه یکباره و ناگهان، فرزندانی که پدرانی جنایتکار داشتهاند
نگاه خواهد داشت و خواهد گفت :این دوستی و مهربانی به آموزش شاگردانش بگریزم ...و بدین ترتیب ،بار سنگین ...شاید میشد از این قبیل گفتگوها بلکه ذره ذره دریافتم و ضربۀ ناگهانی، و نامی برخود دارند که یادآور بدترین
پدربزرگ شماست ...و آن هم کارنامۀ میپردازد و در خصوص مباحث علمی و یک نام بدخاطره را همچنان به دوش شانه خالی میکردم و یا شاید ،معلم، هنگامی بود که معلم ما ،موضوع انشاء
اعمالش ...اما نخواهد گذاشت ،آنها نیز دانشگاهی ،زمینه پر باری برای ایجاد هنگام طرح این مسائل مرا از کلاس را «ماجرای ایشمن» قرار داد ،بیآنکه یادها و خاطرههاست؟! ...
رنج دوران کودکی و جوانی او را بر جان میکشد ... بیرون میفرستاد ...نمیدانم ...اما متوجه حضور من در کلاس باشد و «ریکاردو ایشمن» یکی از این فرزندان
داشته باشند ...میگوید :آنها میبایست اعتماد و اطمینان بوجود میآورد ... میگوید :سالهای گذشته که در همشاگردیهای من ،خوب میدانستند پس از پایان درس ،مرا به اطاق خویش است که استاد باستانشناسی دانشگاه
برخلاف من از زندگی و جوانی خود در سمیناری که چندی پیش دربارۀ مرکز تحقیقات باستانشناسی برلن، من که هستم و از کدام خانوادهای خواند و بسیار مهربانانه با من سخن در آلمان است« .آدولف ایشمن» پدر
باستانشناسی شرق کهن ،تشکیل شد و راجع به حفاریها و کاوشهای بابل میآیم و گاهی دلسوزانه با من به گفتگو گفت و کوشش داشت ،ضمن بیان ریکاردو ،همان است که سالها پیش
لذت برند. پروفسور ریکاردو ایشمن ،ادارۀ آن را بر قدیم کار میکردم ،سنگینی این بار، مینشستند و من از اینکه پدر ندارم، مثالهای گوناگون دربارۀ حوادث مختلف در دادگاه اورشلیم به مرگ محکوم و به
زنده یاد دکتر محمد مصدق ،در عهده داشت ،تعداد شرکتکنندگان از قابل تحمل بود ...اما حالا که به عنوان نسبت به آنهائی که پدر داشتند ،حسرت دار آویخته شد ...جسدش را سوزاندند و
دادگاه نظامی به دادستان دادگاه که حد متعارف بیشتر بود و دانشجویانی از استاد دانشگاه رو در روی شاگردانم میبردم ...البته همشاگردیهایی داشتم تاریخی و سیاسی ،مرا آرام سازد. خاکسترش را خارج از مرزهای اسرائیل،
او را «آن مرد» خطاب میکرد و به کشورهای ایران ،مصر ،ترکیه ،آمریکا، قرار دارم ،دشواری این نام را بیشتر که پدر نداشتند ولی پدرانشان با مرگ بعدها ،ریکاردو با مادرش ،تنها در به دریا ریختند ...او ،سازمان دهندۀ
سخرهاش میگرفت ...روزی چنانکه کانادا و اسکاتلند با علاقه و اشتیاق حضور حس میکنم و نمیتوانم از سرشت طبیعی مرده بودند و یا در تصادفی یک دهکدۀ آلمان زندگی میکردند... اعزام گروه گروه یهودیان به کورههای
شگرد استادانهاش در آن دادگاه بود، داشتند و ا ستاد در چنین جمعی ،خود و سرنوشتی که بر سرم سایه افکنده جان سپرده بودند ...اما من ،در مورد برادران بزرگترش هر کدام به زندگی آدمسوزی بوده و در کشتار شش میلیون
را آرام و راحت احساس میکرد و شوق پدرم ،حرفی برای گفتن نداشتم و
بیمقدمه گفت: است بگریزم ... راستش را بگویم ،خود را در انزوای خود پرداخته بودند... انسان دست داشته است.
ـ « ...شنیدهام که فرزندان «آن مرد» تعلیم و تعلّم در او میجوشید. تصورش را بکنید که تصادفاً یکی از مطلق حس میکردم و جوانی و شادابی در خانه ،بسیار کم راجع به پدر و انسانی که فرزند چنین پدری است،
را در دبیرستان ،همشاگردیهایشان به ریکاردو ،اوقات فراغت را به شنیدن شاگردانم کسی باشد که پدرش را در و سرزندگی دوران جوانی را هرگز صحبت میشد ...مادرش که یک در مقام استادی دانشگاه ،برداشتهائی
سؤالهای سرزنش باری میگیرید و موسیقی شرقی و به خصوص سنتور حکومت هیتلر ،به فجیعترین شکلی نشناختهام ...نسبت به پدرم ،خشم و کاتولیک متعصب بود ،از همه کناره
خجالتشان میدهند که فرزند چنین میگذراند و جدال درونی را اندک کشته باشند و او برابر من نشسته باشد گرفته و شب و روز ،سر در کتاب دردانگیز دارد که شنیدنی است ...
...طبیعی است که در نخستین لحظه او میگوید :در برابر شاگردانم
پدری هستند ... مقدس داشت. میبایست آمادۀ پاسخگویی به هر
من از این کودکان معصوم معذرت میگوید :نمیدانم آیا مادرم قصد پرسشی باشم ،حتی در زمینۀ احوال
میخواهم و به فرزندان دیگرم در آن خصوصی خودم و آنچه را که میدانم
مدرسه هشدار میدهم که مهربان بازگویم تا بتوانم با خیال آسوده به
باشند و گناه پدر را به گردن فرزند کارهای علمی و دانشگاهی خود برسم ...
نگذارند ...هیچ فرزندی پدرش را البته در بیان ریکاردو ،بار سنگین
اندوهی پنهان است .گاهی سکوت
خودش انتخاب نکرده است »... میکند و چشمانش را میبندد...
*** گوئی که در درون خود ،کشاکشی با
پدرانی که امروز ،آن هم در لباس خویشتن دارد.
روحانیت! ...دستشان در خون ریکاردو ،به سال ۱۹۵۵در نزدیکی
مردمان رنگین است ،آیا به اندیشۀ بوئنوس آیرس متولد شده است ...جائی
فرزندانشان هستند؟! ...و آیا اصولاً که مادرش ،با سه فرزند در سال ۱۹۵۲
چنین جنایتکارانی ،اهل اندیشیدن به دنبال پدر فراریشان ،به ایشمن ملحق
شده بود .از دوران زندگی در آرژانتین،
توانند بود؟! ...
فروردین 1388
7 84
43 ۲
۲ 76 5 (سودوکو) 15 14 13 1۲ 11 10 ۹ 8 7 6 5 4 3 ۲ 1عمودی:
5 61 1 3 ۱ـ شاعر ،تصنیفساز ،ترانهسرا و 1
4 آهنگساز نامدار و فقید ایران و از ۲
6 ۲8 56
3 پایهگذاران انجمن موسیقی ملی
1 5 ۲ـ از حرفهها ـ از سلسلههای حکومتی 3
385 6 در ایران بعد از حمله عربها
14 1 3ـ پارچهای گرانبها ـ اطراف 4
7 83 5 4ـ سنگینی و متانت ـ رطوبت ـ چشم 5
5
۹ 15 5 43۲1 ـ گردنهای در ایران 6
۹۲
467 1 ۵ـ از ظروف آشپزخانه ـ نیستی ـ 7
11 10 ۹ 8 7 6 ۲ رودخانهای در اروپا 8
3
حرفهای دارد 4 ۶ـ از وسایل بالا و پایین رفتن ـ ۹
۱0ـ از شعرای نوپرداز و 5 خوراکی متداول
عمودی: 6 ۷ـ مسیحی ـ یگانگی ـ استوار ساختن 10
۸ـ اضافه ـ نزدیک ۱ـ از نقاشان معروف فقید ایران 7 ۸ـ از هر سوی کشیدن ـ آن سوی ـ
۹ـ محل کسب و کار جهان در قرن گذشته ۱۱ـ سنگینی ـ خانۀ کوچک 8 خوراکی است 11
ـ بدون پشتیبان و ۲ـ بی آبرویی ـ از ۹ 1۲
شهرهای زیبای اروپا 10 ۹ـ بازگشت ـ آسمانی
حامی 3ـ پول به حساب ریختن 11 ۱0ـ از پیامبران ـ تشابه 13
۱0ـ داستان ـ حرف
ـ درخشنده افقی: ۱۱ـ جواهر ـ مطیع ـ آستانه و پهنه ـ 14
دریغ 4ـ پادشاه و امیر ـ افزون ۱ـازهنرپیشگانقدیمیتئاتر راه بیپایان 15
۱۱ـ از امپراتوران روم ۵ـ پارچهای گرانبها ـ و تهیهکنندگان معروف
ـ شهری در اسکاتلند ۱۲ـ قسمتی از پا ـ ظرفی است ـ بالا
رپرتاژ برنامههای تلویزیونی و پایین پریدن
۶ـ از ابزار شکار ـ راهآهن ۲ـ پسوند تشبیه ـ بحری ۱3ـ فوری ـ امور مادی ـ عادات افقی:
در شعر فارسی ـ شرک ۱4ـ منطقهای در گیلان ـ حریت ـ
ـ حشرهای موذی است ۱ـ مترجم و نویسندۀ
۷ـ میوهای است ـ از و الحاد جنس مؤنث ۱۱ـ آزاد ساختن ـ صدا و برجسته و صاحبنام
سبزیجات ـ مرضی 3ـ کشوری است ۱۵ـ موی گردن حیوانات ـ مشابه و
4ـ دوست «آستر» ـ نسوان نوا ـ قریه فقید و معاصر ایران
است خطرناک ۵ـ روادید ـ از ادوات استفهام همانند ـ گهواره ۱۲ـ بزه ـ از فعالیتهای ۲ـ مقدمه درک ـ از خشکبار
۶ـ اساس و پایه ـ ذیقیمت کشاورزی ـ تنومندی و
ـ زبانی است
۷ـ سوگواری 3ـ جزیرهای در اقیانوس درشتاندامی
۸ـ پایتخت کشوری است ۱3ـ آئینه عبرت ـ خاشاک هند ـ رنگی است
حل جدول شماره قبل ۹ـ محل ذخیره ـ او هم حل جدول شماره قبل 4ـ او هم حرفهای دارد ۱4ـ از شهرهای آلمان ـ
ارجمند ـ پس از مرگ گدایی
سهراب بهکار نمیآید ـ ۱۵ـ رودخانهای در روسیه
ـ ترسو ـ محتاج من و تو
۵ـ تازی ـ از دندانها ـ
علامت جمع ـ دارایی
۶ـ زبان ـ وکیلالرعایا
۷ـ تکرار یک حرف ـ
گسترده شده ـ از حرکات
آب
۸ـ همکار و مددکار
۹ـ از داستانسرایان و
رماننویسان معروف و
فقید معاصر ایران
۱0ـ معاضدت ـ کشوری