Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هشتم ـ شماره ۳۴۷ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 1813
جمعه 8تا ۱4بهمن ماه۱4۰۰خورشیدی
چرک میریختند و در یک فنجان زن جوانی که از راه اروپا لندن
کثیف دست آدم میدادند و یک مشت خود را به لندن رسانده
پیراشکی که روی آن مگس وول میزد. مصاحبه با:
خلاصه شانس آوردیم که از آنجا زنده است:
زن جوان جدا شده از همسر
نجات پیدا کردیم. من و دو فرزندم
س ـ مردم آنجا چه رفتاری با شما «قعر جهنم» را با دو فرزند خردسال ،ورود به
به چشم خودمان
داشتند؟ لندن سال ۲۰۰۰
ج ـ برخورد مردم با ما بسیار خوب دیدیم س ـ چطور شد که به انگلیس
بود .خیلی مهربان بودند .خاطرۀ بسیار
زن میانسالی که در روسیه آمدید؟
خوبی از آنها دارم. پناهندگی گرفته است: ج ـ مجبور بودم بیایم بیرون .از
س ـ چطور از روسیه به انگلیس وضعیت اجتماعی که برای زنها به
کسی تا آنجا وجود آمده بود ناراضی بودم .از زور
آمدید؟ مضاعفی که به آنها میشد .ازدواج
جـباسختی.بخشاعظمدوستانیکه را ندیده باشد میخواستند بکنند ،انتخاب شوهر با
در آنجا داشتیم تصمیم به ترک روسیه آنها نبود ،ناخواسته بود و براساس روابط
داشتند و بالاخره هم هر کدام به یک نمیداند چه دنیایی خانوادگی .مادرم را در هفت سالگی از
طرف رفتند البته با مشکلات فراوان .در دست دادم .مادرم که بیمار شد او را به
آنجا برای هر کاری میبایست رشوه داد. است تهران فرستادند و من که پنج سالم بود
کسانی که میخواستند از آنجا خارج در روستای خودمان در اطراف شیراز با
شوند میبایست به صورت بازدید از یک پژوهشجامعهشناختی»انتشاریافتهاست. خانم ویـدا ناصـحی که دکتر در ()5 خاله و شوهرخاله که عمویم میشد،
کشور دیگر از روسیه خارج بشوند و بعد بخش پایانی این اثر تحقیقی به چند جامعهشناسی از دانشگاه سوربن پاریس و زندگی میکردم .ما را با برادر کوچکم
کوشش کنند خودشان را به یک کشور مصاحبه با چند ایرانی مهاجر در فرانسه و دارای سابقه تدریس در دانشگاههای ایران مرتب میبردند سر جالیز ،کار میکردیم
ثالث برسانند .به هر حال خیلی مشکل انگلستاناختصاصداردکهبسیارخواندنی و فرانسه است ،اخیراً به تحقیق درباره نسل
بود ولی توانستیم بالاخره خودمان را به و قابل تأمل است .این بخش از کتاب را برای جدید مهاجران ایرانی ،به ویژه مهاجران و لقمه نانی میخوردیم.
مطالعه شما برگزیدهایم که در چند شماره دوره انقلاب و بعد از انقلاب ،پرداخته که با س ـ پدرتان چه کار میکرد؟
انگلیس برسانیم. عنوان «ایرانیان در مهاجرت ،بر اساس دو ج ـ پدرم ارتشی بازنشسته بود.
س ـ چطور وارد انگلستان شدید؟ میخوانید. مادرم یک شیرزن بود .خیلی محکمتر
ج ـ به صورت قاچاق مثل بقیه. و مستقلتر از بقیه .خیاطی میکرد و
پاسپورتها را انداختم دور و در فرودگاه ج ـ فکر میکنم تا کسی خودش آنجا صدمه میخورند .به خصوص از نظر را در ایران نوشتم .همینطور مقصدمان شش ماه طول کشید تا بتوانم درآمد خوبی داشت .آن موقع در شیراز
زندگی نکرده باشد ،هرگز نمیتواند عاطفی .البته کانال ایرانی گرفتهایم را که اگر خفه شدم بچهها را به خانواده پاسپورت بگیرم .از ایران با بچهها زندگی میکردیم .وقتی مادرم فوت کرد
درخواست پناهندگی کردیم. باور کند که آنجا چه خبر است. که باز پسرم نگاه نمیکند ولی دخترم برسانند .بالاخره خوابمان برد .بعد از قانونی خارج شدیم و بعد با قاچاقچی که همۀ خواهر و برادرها رفتیم تهران .پنج
س ـ برخوردتان با مقامات چگونه بود؟ مخصوصاً افرادی که یک کعبۀ آمال مدتی من احساس کردم کامیون روی برادرم معرفی کرده بود تماس گرفتم. نفر بودیم .سه خواهر و دو برادر .پس
ج ـ به نظر من با ما بسیار خوب برای خودشان ساختهاند .زندگی در آنجا خیلی دوست دارد. کشتی رفت و بعد از مدتی پیاده شدنش از ترکیه گذشتیم و به ایتالیا رفتیم. از به خاک سپردن مادرم برگشتیم به
برخورد کردند .من شخصاً خیلی راضی غیرقابل تحمل بود .فقر غوغا میکرد. س ـ خودتان چی؟ را احساس کردم .قاچاقچی به من گفته حدود ۶۰نفر بودیم .برای رسیدن به شیراز .پدرم بعد از یکی دو سال ازدواج
هستم .زمانی که ما آمدیم بهتر بود. زندگی البته در مسکو و شهرهای بزرگ ج ـ هنوز وقت نکردهام به خودم برسم. بود اگر طولانی شد ،شروع کنید به فریاد ایتالیا از جنگل ما را رد کردند .آنجا یک کرد چون دیگر تحمل نداشت ،با این
هم امکاناتی که در اختیار پناهجویان مانند شهرهای آسیای میانه نیست ولی باید زبان یاد بگیرم و زندگیام را بسازم. دخمهای بود که قاچاقچیها ایرانیها که به او میرسیدیم .زنش از آن خشکه
کماکان نسبت به اروپای غربی کمبود زدن که راننده متوجه شما بشود. را آنجا جمع میکردند 3۵ .روز طول مقدسها بود .پدرم که ارتشی بود و
میگذاشتند و هم برخوردشان. فرار از روسیه بعد از مدتی همین کار را کردیم. کشید تا توانستیم از مرز رد شویم .سه دست راستی .برادرم چپی شده بود
ما با دو بچۀ کوچک وارد لندن بسیار دارند. راننده فریاد زد ( Shut upخفه شو). بار تلاش کردیم تا بالاخره موفق شدیم. و خواهرم زود شوهر کرد و رفت .همه
شدیم .باید اضافه کنم که ما از روسیه س ـ چه مشکلاتی بیشتر شما را گفتگو با: همین یک کلمه به من دلگرمی داد. جوانها بلند قد بودند و میتوانستند از
میآمدیم .هر کجای دنیا که میرفتیم بالاخره صداهایی شنیدم و در کامیون روی توری بپرند .برای من کوتاه قد با دچار نابسامانی شده بودیم.
آزار میداد؟ زن متأهل ،میانسال ،شاغل، را باز کردند .همین قدر که دیدم فرمان دو بچه و یک کوله پشتی کار مشکلی س ـ شما چطور و چرا به انگلیس
به هر حال برایمان بهشت بود. ج ـ سطح بهداشت بینهایت پایین اتومبیلها دست راست است خیالم بود .بالاخره با کمک جوانان رد شدم
س ـ برای کسانی که اعتقاد بود .بینهایت .میرفتیم بیمارستان دارای دو پسر .گذر از رود ارس. راحت شد که در انگلیس هستیم. تا به یک ایستگاه راهآهن رسیدیم. آمدید؟
وحشت آدم را میگرفت .از خودمان راننده که پیرمردی بود گریه میکرد. پسرها زبل بودند و توانستند به راحتی ج ـ زن پدرم بسیار بداخلاق بود و
داشتند تجربۀ مشکلی بوده! میپرسیدیم که آیا از اینجا جان سالم پناهندۀ سیاسی در روسیه، پاسپورتش را ازش گرفته بودند .دلم خودشان را به درون واگن قطار برسانند. مدام در حال قهر .من از دو تا برادر
جـبرایمنهیچوقتکعبۀآمالنبود. بدر خواهیم برد؟ ترجیح میدادم درد برایش سوخت .گفتم من یک مترجم ولی من جا ماندم و پلیس ما را توقیف بزرگترم پذیرائی میکردم .وضع مالی
تعصب هم نداشتم .ما که وارد انگلیس بکشم ولی تا آنجا که ممکن است به ورود به لندن .1۹۹1 میخواهم .یک دختر ایرانی آوردند. کرد .ولی چون از مرز رد شده بودیم، ما نامساعد بود و من که دیپلم گرفتم
شدیم یکی از دوستان منتظرمان بود. بیمارستان نروم .شاید باور نکنید ولی سـچهشدکهتصمیمبهمهاجرت گفت «شما آبروی ما را میبرید .اینجا ما را به هتل برد .شب ماندیم .صبح سختم بود از او پول بگیرم خصوصاً
به هر حال میبایست آدرس یک کسی آنها اصل ًا نمیدانستند سرنگ یک چکار میکنی؟» گفتم شما برای چی گفتند باید خاک ایتالیا را ترک کنید. که میبایست کلی چانه بزنم .زن
را میدادیم تا بتوانیم از فرودگاه خارج بار مصرف چیست! سرنگها به قدری گرفتید؟ آمدید اینجا؟ من هم برای همین آمدم. به قاچاقچی تلفن کردم راه را به من پدر هم حوصلۀ ما را نداشت و مرتب
قدیمی بود که مردم را مریض میکرد. ج ـ بیرون آمدن ما از ایران دلخواه تو زنی ،من هم زنم .اما من بدبختتر نشان داد .دوباره با او راه افتادیم .این بار از من شکایت میکرد و من کتک
شویم .بعد آمدیم منزل دوستمان. بیمار زردی یرقان میگرفت .کسی نبود نبود بلکه نوعی فرار بود ،آن هم به علت و بیچارهترم .تو ترجمهات را بکن. حدود بیست نفر بودیم .ما را نمیدانم میخوردم .سال آخر به هر بدبختیای
فردایش به Home Officeرفتیم که جراحی بشود و عفونت پیدا نکند. مشکلاتی که شوهرم با رژیم داشت و بدین ترتیب درخواست پناهندگی کجا سوار قایق کرد .قایق سوراخ بود، بود با تجدیدی فراوان بالاخره دیپلمم را
و درخواست پناهندگی کردیم .آنها نمیتوانست در ایران بماند .مشکلات کردم و زیر پوشش امنیت اجتماعی آب ته قایق جمع شده بود .هوا خیلی گرفتم.زنپدرم مرا معرفیکردبه قومو
برگهای دادند که با آن آمدیم شهرداری زایمان که فاجعه بود. قرار گرفتم .اما این کار به آسانی انجام سرد بود .خلاصه به هر بدبختیای بود خویشهایشکهخیاطخانهداشتندومن
لندن در همان منطقهای که خودمان س ـ شما دو بچه آنجا به دنیا سیاسی داشتیم. نگرفت .تا مدتی وضعمان بد بود .هر به خشکی آن طرف رسیدیم ،بالای تپه با یک مزد کم آنجا شروع به کار کردم.
میخواستیم زندگی کنیم .آن زمان س ـ چه سالی به خارج آمدید و کجائی میخوابیدیم .در پارک ،در آنجا که کامیونها صندوقهای میوه را راه طولانی بود ،دستمزدم خیلی کم
مثل حالا نبود .بعد شهرداری به ما آوردید؟ مسجد .اول که وارد شدم پلیس یک خالی کرده بودند ،رفتیم زیر صندوقهای ولی مخارج شخصیام را تأمین میکرد.
هتل داد .جای خوبی بود نزدیک هاید ج ـ نمیتوانم تشریح کنم چطور. چگونه؟ ورقه کاغذ به من داد و گفت که ۱4 میوه .حدود بیست نفر بودیم .ما را بین بالاخره همان خانواده خواستند که من
پارک و یک پول هفتگی هم برای ما [یک بچه در آنجا از دست داده بود و ج ـ سال ۱3۶۲بود ( .)۱۹83شوهرم روز وقت داری وکیل بگیری .ولی من لاستیکهای ماشین جا دادند تا رسیدیم
معین کردند که از نظر من کافی بود. نمیخواست دربارهاش صحبت کند] یک سال قبل از من خارج شده بود .من با حواس پرتی که داشتم کاغذ را گم به کاله .به اردوگاه پناهندگان رفتیم. عروسشان بشوم.
در شرایط ما برای چهار نفر هفتهای درست مثل این که در یکی از کوره توانستم خودم پاسپورت بگیرم و از راه کردم .پول داشتم ولی نمیدانستم حالم خوب نبود و به شدت خونریزی س ـ چه سالی؟
یکصد و بیست پوند میدادند به علاوه دهات ایران بچه به دنیا میآوردی. یک کشور ثالث خودم را به او برسانم. چکار باید کرد .زبان اصل ًا بلد نبودم. داشتم .در آنجا کسانی بودند که ماهها ج ـ ۱3۶۵بود .من اول قبول
بیمۀ کامل .ما مدت چهل روز در آن اطاقها کثیف و پر از مگس ،وسائل سـدرکجابهشوهرتانپیوستید؟ گرفتاریهای راه هم مرا به کلی خنگ در انتظار رفتن به انگلیس مانده بودند. نمیکردم چون به پسرخالهام علاقه
هتل بودیم .بعد ما را به یک خانۀ موقت غیربهداشتی .اصل ًا عادت به بیحسی ج ـ او به روسیه رفته بود و من در کرده بود .بالاخره راهنمایی شدم .رفتم مردی میگفت که شش ماه است که داشتم .بالاخره با فشار زیاد پدر و برادرم
فرستادند .خانۀ بسیار خوبی بود .زندگی نداشتند .شاید باورتان نشود ولی آنجا به یک housingبا یک خانم ایرانی با زن و دو فرزند در آنجا مانده .من در و حتی کتک خوردن قبول کردم .من از
ادامه داشت تا کار پیدا کردیم و البته کورتاژ بدون بیحسی میکردند که من آنجا به او پیوستم. آشنا شدم .از او خواستم مرا جا دهد ،او اولین شب سعی کردم رد شوم ولی اون پسر شناختی نداشتم ،زن پدرم هم
خیلی کوشش کردیم که هر چه زودتر خودم شاهد آن بودم .با خانمی رفتم س ـ در آن زمان چگونه میشد به هم قبول کرد .یک پانزده روزی پیش موفق نشدم .میبایست حدود یک میخواست از دست من خلاص بشود.
آنجا درست مثل این بود که رفتی او ماندم که حسابی مرا دوشید .پولم ساعت پیاده میرفتیم تا به میدانی س ـ چرا نمیخواستید با او
از زیر پوشش آنها در بیائیم. زندان و دارند کسی را زجر میدهند. روسیه رفت؟ داشت تمام میشد که نوبتم رسید و میرسیدیم که کامیونهای بزرگ پارک ازدواج کنید؟ فقط به خاطر عشق
س ـ زبان انگلیسی میدانستید؟ وقتی دوستم تقاضای بیهوشی کرد با ج ـ از طریق آستارا و گذشتن از میکردند .یک بار هم تا صبح پشت به پسرخاله یا ایراد داشت؟
ج ـ تا حدی که در دبیرستان یاد تعجب همه مواجه شد که تو چقدر رود ارس .من در آن موقع از او هیچ بهم یک خانه دادند. کامیون ماندیم ولی صبح طرف آمد و ج ـ ایراد هم داشت .اولاً هشت سال
لوسی! همه میخواستیم از آنجا فرار اطلاعی نداشتم و نمیدانستم کجاست. ما را بیرون کرد .سوز و سرما وحشتناک از من بزرگتر بود که البته مهم نبود.
گرفته بودم. کنیم .ولی جابجا شدن بسیار سخت مدت یک سال هم از او بیخبر بودم. س ـ چه مدت طول کشید؟ بود .بچهها اسم آنجا را گذاشته بودند دوماً من تا زمان عقد او را ندیده بودم
س ـ چه مدت طول کشید تا کار بود .تماس تلفنی هم غیرممکن .اصل ًا بعد هم که به کشورهای دیگر رفتم ج ـ حدود یک ماه .من ۱3آوریل قعر جهنم .اختلاف بین آنها به وجود فقط عکس او را به من نشان داده بودند.
متداول نبود کسی در خانه تلفن باز نمیدانستم که او دقیقاً کجاست .با آمدم انگلیس ۲۵،مه به من خانه دادند. میآمد و همدیگر را میزدند و حتی وقتی زنش شدم دیدم یک مرد سیه
پیدا کردید؟ داشته باشد .تلفن یک شیئی لوکس دادن پول توانستم ویزای کشور ثالث میکشتند سر حشیش ،سر زن .همه چرده است با موهای سفید ،به نظرم
ج ـ شوهرم پس از چهار ماه کار آزاد بود .هرکسی میخواست تلفن بزند را بگیرم و در آنجا فهمیدم شوهرم س ـ بچهها جا افتادهاند؟ جور آدمی بود ،عراقی ،افغانی .شب سوم شناسنامهاش را عوض کرده بود .آنقدر
راه انداخت و من دو سال بعد .وقتی میبایست برود تلفنخانه و افراد سیاسی کجاست و اصل ًا خوشحال نشدم ولی ج ـ پسرم جا افتاده و بعضی وقتها بالاخره همراه قاچاقچی راه افتادم .او زشت بود که خدا میداند .تریاکی هم
بچهها بزرگتر شدند یک کار داوطلبانه هم که میبایست تابع سازمانشان میگه کاش من اینجا به دنیا آمده برایم یک کامیون انتخاب کرد .تا سقف، شده بود .برادرم هم هروئینی شده بود.
شروع کردم که در حال حاضر دیگر اجباراً به روسیه رفتم. بودم .دوستان انگلیسی و یک دوست جعبه تخم مرغ زده بود .ما رفتیم ته دیگر خانه جهنم بود.
داوطلبانه نیست و از کارم هم خیلی باشند ،میترسیدند تماس بگیرند. س ـ کجا اقامت داشتید؟ ترک دارد و راحته .اما دخترم تمام کامیون ،احساس خفگی میکردم .زدم س ـ کی بچهدار شدید؟
س ـ زبان چی؟ ج ـ ما در یکی از شهرهای جنوبی زیر گریه .آخر من در جاهای تنگ و ج ـ سال ۱3۶۹یک پسر پیدا کردم و
راضی هستم و برایم جالب است. اتحاد جماهیر شوروی بودیم .از سال حواسش پی ایرونه. بینور خیلی حالم بد میشود .حتی بعدهمیکدختر.دخترمخیلیشیرین
س ـ آیا در اینجا ادامۀ تحصیل ج ـ زبان بلد نبودم .دانشگاه رفتم و یاد ۱۹83تا ۱۹۹۱چند سالی را در آنجا س ـ فارسی بلدند؟ یک ذره نور هم نبود .بچهها مرا دلداری بود .سعی کردم به خاطر بچهها هم شده
گرفتم .زبان بسیار مشکلی بود ولی خب ج ـ خواندن و نوشتن آنها خوب نیست میدادند .من کاغذی از جیبم درآوردم و او را به راه راست بکشانم .کلاس خیاطی
دادید؟ گذراندیم با تمام مشکلات. من هم بودجۀ کافی برای فرستادن آنها روی آن اسم و فامیل و آدرس خودمان رفتم که بلکه خرجم را دربیاورم ولی
ج ـ بله ،چند دوره در کالج دیدم که سن من هم کمتر از حالا بود. س ـ شما را چگونه پذیرفتند؟ به کلاس فارسی ندارم .یک مدرسۀ
س ـ دانشگاه چطور بود؟ ج ـ از طریق یک سازمان سیاسی مجانی هم هست که خیلی دوره و باید فایده نداشت.
به درد کارم میخورد. ج ـ مدرک گرفتن آسان بود .چون سـکیبهفکربیرونآمدنافتادید؟
س ـ فکر میکنید در این مملکت وضع اقتصادی استادها بد بود ،میشد میپذیرفتند. با قطار رفت. ج ـ برادر بزرگم اینجا بود به من اصرار
با یک هدیۀ کوچک نمره گرفت ولی س ـ زندگی چگونه میگذشت؟ س ـ خودشان علاقه دارند؟ کرد که هرچه دارم بفروشم و بیایم
جا افتادهاید؟ بچهها چطور؟ آنجا هم کثیفتر از بقیۀ جاها .مثل ًا در ج ـ کسانی که به آنجا پناهنده ج ـ دخترم چرا .اصولاً زنها بیشتر اینجا.میگفتیکقاچاقچیمیشناسد
ج ـ از زندگی در لندن راضیام .از کافه دانشگاه قهوه را در یک سطل میشدند ،یا میبایست کار کنند یا که کار مرا درست میکند .هشت سال
چند سال پیش هم میتوانم به ایران درس بخوانند .حداقل امکانات را هم بود که با یک انگل زشت معتاد و بیکاره
بروم و از این بابت خیلی خوشحالم که در اختیار ما میگذاشتند .اما زندگی زندگی میکردم .دلم میخواست طلاق
در آنجا بسیار سخت بود که خود مقولۀ بگیرم ،پدر و زن پدرم سخت مخالفت
میتوانم فامیلم را ببینم. دیگری است .اصل ًا دنیای دیگری بود. میکردند که آق والدین میشی .هیچ
س ـ با چه کسانی معاشرت س ـ مایلید کمی راجع به زندگی دادگاهی هم به داد من نمیرسید.
میبایست توافق داشته باشیم که اون به
میکنید؟ ایرانیان در آنجا صحبت کنید؟ هیچوجه قبول نداشت .همه میگفتند
ج ـ من و شوهرم بیشتر با ایرانیان زیر سرت بلند شده .بالاخره نشستم و
رفت و آمد میکنیم ولی بچهها دوستان با او حرف زدم و گفتم که برای خاطر
انگلیسی و خارجی مقیم انگلیس زیاد بچهها هم که شده باید رفت ،یا با من
دارند ولی خوب فارسی حرف میزنند
بیا یا طلاقم بده.
و به کلاس زبان فارسی هم میروند.
از تلویزیون ایرانیان (ماهواره) هم
خیلی استفاده میکنیم .فیلم و تئاتر
ایرانی هم وقتی باشد میرویم .مشکل
خاصی نداریم.
سال گذشته بچهها را هم به ایران
بردم که هم خانواده را ببینند و هم از
اصلشان دور نشوند .ولی شوهرم هرگز
به ایران بازنگشته است.
ادامه دارد