Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هشتم ـ شماره ۳۴۸ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪1814‬‬
                                                                                                                                                                                                         ‫جمعه ‪ ۱۵‬تا ‪ ۲۱‬بهمن ماه‪۱4۰۰‬خورشیدی‬

   ‫زندگی و کرایۀ خانه را دربیاورند‪.‬‬                                                                                             ‫مرد جوان بلوچ‪:‬‬                                                          ‫مرد جوان بلوچ‪ ،‬پناهندۀ‬
‫س ـ تخصصتان را که بگیرید‬                                                                                                                                                                                ‫سیاسی‪ ،‬متأهل‪ ،‬دارای دو‬
‫خواهید توانست کار بهتری پیدا‬                                                                                                   ‫در ایران‬                                                                 ‫فرزند‪ ،‬مهندس کشاورزی و‬
                                                                                                                              ‫با س ّنیها‬                                                                ‫شاغل‪ ،‬ورود به انگلیس ‪199۰‬‬
                           ‫کنید؟‬                                                                                             ‫خوب رفتار‬
‫ج ـ البته آسان نیست ولی ممکن‬                                                                                                  ‫نمیکنند‪،‬‬                                                                  ‫س ـ چطور شد که از ایران بیرون‬
                                                                                                                               ‫حتی در‬                                                                                             ‫آمدید؟‬
                           ‫است‪.‬‬                                                                                              ‫پاکستان این‬
‫س ـ آیا ایرانیان برای کاریابی به‬                                                                                             ‫گونه تبعیض‬                                                                 ‫ج ـ من الان یازده سال است که‬
                                                                                                                               ‫مذهبی‬                                                                    ‫مهاجرت کردهام‪ .‬قبلا در چابهار بودم‬
              ‫هم کمک میکنند؟‬                                                                                                    ‫نیست‬                                                                    ‫و بهخاطر آزادی بلوچستان فعالیت‬
‫ج ـ خیلی زیاد‪ ،‬خصوصاً که ایرانیان‬                                                                                                                                                                       ‫میکردم‪ .‬چند تن از نزدیکان ما را که‬
‫از ترس این که بیرونشان کنند‬            ‫پژوهشجامعهشناختی»انتشاریافتهاست‪.‬‬          ‫خانم ویـدا ناصـحی که دکتر در‬                ‫(‪)6‬‬                                                                        ‫گرفتند و اعدام کردند‪ ،‬من ترسیدم و‬
‫نفسشان درنمیآید‪ .‬اخلاق شرقی هم‬         ‫بخش پایانی این اثر تحقیقی به چند‬          ‫جامعهشناسی از دانشگاه سوربن پاریس و‬                                                                                    ‫به فکر خروج افتادم‪ .‬تعدادی از افراد‬
‫زیاد دیده میشود‪ .‬مثلا صاحب کار‬         ‫مصاحبه با چند ایرانی مهاجر در فرانسه و‬    ‫دارای سابقه تدریس در دانشگاههای ایران‬                                                                                  ‫فامیل هم قبلا به لندن و سوئد آمده‬
‫میگوید ‪ ۲۰۰‬پوند از من میخواهی‬          ‫انگلستاناختصاصداردکهبسیارخواندنی‬          ‫و فرانسه است‪ ،‬اخیراً به تحقیق درباره نسل‬
‫ولی فعلا پول تو دستم نیست بعداً‬        ‫و قابل تأمل است‪ .‬این بخش از کتاب را برای‬  ‫جدید مهاجران ایرانی‪ ،‬به ویژه مهاجران‬                                                                                                             ‫بودند‪.‬‬
‫میدهم‪ .‬کارگر هم خجالت میکشه‬            ‫مطالعه شما برگزیدهایم که در چند شماره‬     ‫دوره انقلاب و بعد از انقلاب‪ ،‬پرداخته که با‬                                                                             ‫س ـ چه سالی به لندن آمدید؟‬
‫اعتراض کنه یا طرف بزرگتره روش‬                                                    ‫عنوان «ایرانیان در مهاجرت‪ ،‬بر اساس دو‬
‫نمیشه بگه بابا‪ ،‬پولم را لازم دارم‪.‬‬                                  ‫میخوانید‪.‬‬                                                                                                                                    ‫ج ـ ‪ ۱۹۹۰‬بیرون آمدم‪.‬‬
‫یک مقدار هم مشکل اجازۀ اقامت داره‬                                                                                                                                                                       ‫س ـ از خانواده و گذشته برایم‬
‫حرفی نمیزند‪ .‬بعضی وقتها هم پولش‬        ‫که نزدیک بود جانم را از دست بدهم‪.‬‬       ‫ج ـ چرا‪ ،‬در کنکور قبول هم شدم‬           ‫ج ـ هرگاه ایران دموکراتیک شود‬          ‫مجانی بفرستیم چارۀ دیگری نداریم‪.‬‬
                                       ‫س ـ سفرتان چقدر طول کشید؟‬               ‫ولی یک ترم که رفتم بخاطر یک‬                      ‫فکر میکنم حتماً برگردم‪.‬‬       ‫من راضی هستم؛ بچهها هم خوب جا‬                                      ‫بگویید‪.‬‬
                  ‫را بالا میکشند‪.‬‬                                              ‫سری مشکلات مالی و بیهدفی ول‬                         ‫س ـ بچهها چطور؟‬            ‫افتادهاند حتی سال اول معلم خصوصی‬          ‫ج ـ من در سال ‪ ۱۹۶۲‬در یک‬
‫س ـ خلاصه از محتاجها بیگاری‬                         ‫ج ـ حدود یک ماه‪.‬‬           ‫کردم‪ .‬برادرم معمار شده بود و در خانه‬                                           ‫هم برای آنها گذاشتند تا عقبماندگی‬         ‫خانوادۀ کشاورز در چابهار بهدنیا آمدم‬
                                       ‫س ـ همین امروز با خانمی‬                 ‫بیکار مانده بود‪ .‬درس میخواندم که‬        ‫ج ـ آنها هم دوست دارند برگردند‪.‬‬                                                  ‫ولی پدرم فرهنگی و معلم مدرسه بود‪.‬‬
       ‫هم بعضی اوقات میکشند؟‬           ‫صحبت میکردم که زیر بار یک‬               ‫چکار کنم؟ یک برادر دیگرم مهندس‬                                                                  ‫آنها جبران شود‪.‬‬
‫ج ـ آره‪ ،‬کارفرما هموطن و ایرانی‬        ‫کامیون با دو بچه وارد انگلیس‬            ‫مکانیک بود‪ ،‬ولی او هم کار خودش را‬       ‫لندن‪ :‬پسر جوان ُکرد‪ ،‬پناهندۀ‬           ‫س ـ در خانه به چه زبانی صحبت‬                  ‫س ـ چه تحصیلاتی دارید؟‬
‫نمیشناسه‪ .‬اگر من کار را با ساعتی‬                                               ‫نمیکرد‪ .‬درس خواندن بیهوده بود‪،‬‬          ‫سیاسی‪ ،‬محصل است و ضمن ًا کار‬                                                     ‫ج ـ بعد از دیپلم متوسطه در‬
‫سه پوند قبول نکنم یا حتی دو پوند‬                               ‫شده بود‪.‬‬                                                ‫سیاه میکند‪ .‬خروج از ایران‪1998‬‬                                  ‫میکنید؟‬           ‫دانشگاه زاهدان در رشتۀ کشاورزی‬
‫و نیم‪ ،‬در حالی که حد اقل مزد پنج‬       ‫ج ـ خیلی ها در راه خفه میشوند‪.‬‬                                 ‫ول کردم‪.‬‬                                                ‫ج ـ انگلیسی و بلوچی قدری هم‬               ‫درس خواندم و در سال ‪۱۹88‬‬
‫پوند و نیم است‪ ،‬طرف یک کارگر‬           ‫بیش از ‪ ۲۵۰۰‬نفر در راه مردهاند‪.‬‬              ‫س ـ چطور بیرون آمدید؟‬              ‫س ـ اگر موافقید با مشخصات‬
‫لهستانی میاره که حاضره با همین‬         ‫همین چند روز پیش یک نفر که سعی‬          ‫ج ـ یکی از برادرانم در آن زمان‬                       ‫خانواده شروع کنیم‪.‬‬                                 ‫فارسی‪.‬‬                     ‫مهندس کشاورزی شدم‪.‬‬
                                       ‫کرده بود با قایم شدن زیر قطار بیاید‪،‬‬    ‫در انگلیس زندگی میکرد‪ .‬او با اهل‬                                               ‫سـباچهکسانیبیشترمعاشرت‬                           ‫س ـ کی ازدواج کردید؟‬
                   ‫قیمت کار کنه‪.‬‬                                               ‫حق در ارتباط بود‪ .‬آنها هم بهنوعی‬        ‫ج ـ از خانوادهام خاطرۀ خوشی‬                                                      ‫ج ـ سال ‪ ۱۹88‬ازدواج کردم‪ .‬زنم‬
‫س ـ وجود برادرتان در اینجا‬                    ‫زیر چرخها تکهتکه شده بود‪.‬‬        ‫دیگر با جمهوری اسلامی گرفتاری‬           ‫ندارم‪ .‬من در سال ‪ ۱3۵۵‬در یک‬                                    ‫میکنید؟‬           ‫ایرانی مقیم پاکستان بود‪ .‬من از سال‬
                                                     ‫س ـ ایرانی بود؟‬           ‫داشتند‪ .‬مثلا نمیتوانستند مانند بقیه‬     ‫خانوادۀ مرتجع و تا حدی مذهبی و‬         ‫ج ـ دوستان انگلیسی داریم ولی‬              ‫‪ ۱۹88‬در کراچی بودم‪ .‬بعد من به‬
                      ‫کمک نبود؟‬                                                ‫کوپن داشته باشند و مانند بقیه خرید‬      ‫سنتی بهدنیا آمدم‪ .‬چهارتا خواهر دارم‬    ‫مراودۀ ما بیشتر با ایرانیان است‪ .‬با آنها‬  ‫انگلیس آمدم و خانم در پاکستان‬
‫ج ـ چرا‪ ،‬اول کار خیلی کمک‬              ‫ج ـ هیچکس نفهمید اهل کجا بود‪.‬‬           ‫کنند‪ .‬جمهوری اسلامی آنها را سخت‬         ‫و سه برادر‪ .‬یکی از برادرهایم در سن‬     ‫که هستیم فارسی صحبت میکنیم‬                ‫ماند و در همان سال فرزند اول ما‬
‫بود ولی در حال حاضر مستقل و با‬         ‫س ـ آیا قبل از راه افتادن از‬            ‫زیر فشار گذاشته بود و آنها را مسلمان‬    ‫‪۲۲‬سالگی خودش را حلقآویز کرد‪.‬‬
‫دوست دخترم که اسپانیولی است‬            ‫مشکلاتی که در انتظار شماست‬              ‫واقعی نمیدانست‪ .‬حتی بعضی از‬             ‫او هم متأثر از خانواده بود و خانواده‬             ‫ولی بین خودمان بلوچی‪.‬‬                                 ‫به دنیا آمد‪.‬‬
                                                                               ‫فعالین و نویسندگان آنها را به زندان‬     ‫هم بهنوبه خود متأثر از اوضاع جامعه‪.‬‬    ‫س ـ آیا در اینجا بلوچ زیاد هست‬             ‫س ـ چرا همان موقع نیامدند؟‬
                  ‫زندگی میکنم‪.‬‬                              ‫آگاه بودید؟‬                                                ‫علاوه بر این‪ ،‬دخترهایی را میشناسم‬                                                ‫ج ـ قبلا مشکل بود‪ ،‬میبایست اول‬
‫س ـ تا چه اندازه با مردم انگلیس‬        ‫ج ـ همه چیز را نمیدانستم ولی‬                                 ‫انداخته بود‪.‬‬                                                      ‫و گرد هم جمع میشوید؟‬              ‫من میآمدم و امکانات برای زندگی‬
                                       ‫میدانستم که خطرناک است‪ .‬یکی‬             ‫رئیس این گروه در آن زمان‬                             ‫که خودسوزی کردند‪.‬‬         ‫ج ـ بله‪ ،‬یک گروه فرهنگی هم راه‬            ‫ما فراهم میشد‪ .‬البته وقتی کار من‬
               ‫در تماس هستید؟‬          ‫از دوستانم چهار بار از یونان و ترکیه‬    ‫سیدنصرالدین حیدری بود‪ .‬آنها در‬                      ‫س ـ بعد از انقلاب؟‬         ‫انداختیم بهنام ‪Balootch welfare‬‬           ‫درست شد به دیدن آنها میرفتم و‬
‫ج ـ آنچه من حس میکنم این‬               ‫اخراج شده بود‪ ،‬یک بار هم خسته‬           ‫روستایی بودند که آب نداشت چون‬           ‫ج ـ بله‪ ،‬حدود هفت سال پیش‬              ‫‪ Association‬کارهای فرهنگی‬                 ‫بچۀ دوم هم در سال ‪ ۱۹۹۶‬در همانجا‬
‫است که دولت انگلیس سعی دارد‬            ‫شده و برگشته بود ولی دوباره رفت‪.‬‬        ‫فلکۀ آب جاری را به روی آن روستا‬         ‫دختر یکی از دوستانمان که ‪۱۶‬‬            ‫میکنیم‪ .‬ضمناً یک جبهۀ پیشگام‬
‫پناهجویان را از مردم انگلیس دور‬        ‫او یک بار در زندان یونان و دو ماه در‬    ‫بسته بودند و آنها برای توالت و حمام‬     ‫سال بیشتر نداشت‪ ،‬پدرش شرم‬              ‫بلوچ داریم که در آن برای دموکراسی‬                               ‫به دنیا آمد‪.‬‬
‫نگهدارد‪ .‬به مجامعی کمک مالی‬            ‫زندان ترکیه بسر برده بود‪ .‬در زندانهای‬   ‫گرفتن مجبور بودند به کنار رودخانه‬       ‫داشت که دختر دارد‪ ،‬به او لباس‬          ‫در ایران و آزادی بلوچستان فعالیت‬          ‫س ـ از چه زمانی اعضای خانواده‬
‫میکند که اغلب مرتجع هستند‬              ‫ترکیه پول نداشته باشی غذا نداری‪.‬‬        ‫بروند‪ .‬در حالی که با جادۀ اصلی فقط‬      ‫پسرانه پوشانده بود و وادارش کرده‬
‫و بهمحض این که با اینها تماس‬           ‫خیلی وحشتناک است ولی متأسفانه‬                                                   ‫بود در خیابان برایش ملات بزند و‬                                ‫میکنیم‪.‬‬                     ‫به دور هم جمع شدید؟‬
‫میگیری تو را به مسجد حواله‬                                                              ‫پنج کیلومتر فاصله داشت‪.‬‬        ‫در کارهای ساختمانی کمکش کند‪.‬‬           ‫س ـ مقصودتان از آزادی‬                     ‫ج ـ چهار سال میشود (‪ )۱۹۹۹‬که‬
                                             ‫این اخبار جائی درز نمیکند‪.‬‬        ‫سـبرویمبهسراغنحوۀخروجشما‪.‬‬               ‫یک روز دختر عاجز شد‪ ،‬در خانه را‬
                        ‫میدهند‪.‬‬        ‫س ـ چرا از راه فدراسیونتان روی‬          ‫ج ـ من قبلا پاسپورت داشتم‪ ،‬ولی‬          ‫بست‪ ،‬خودش را گرفت زیر شیر نفت و‬                                ‫چیست؟‬                         ‫زن و بچههایم آمدهاند‪.‬‬
‫س ـ شنیدم هفتۀ پیش در‬                                                          ‫یک روز صبح که ریختند خانۀ ما‪،‬‬           ‫آتش زد و سه هفته بعد در بیمارستان‬      ‫ج ـ در ایران با سنیها خوب‬                 ‫س ـ خودتان چطور وارد انگلیس‬
‫هایدپارک بهخاطر روز قتل‪،‬‬                          ‫وبسایت نمیگذارید؟‬            ‫مرا دستگیر کردند و پاسپورت و بقیۀ‬       ‫مرد‪ .‬این وضع زندگی بسیاری از‬           ‫رفتار نمیکنند و به آنها مشاغل‬
‫سینهزنی راه انداخته بودند؛ بهنظر‬       ‫ج ـ مگر به چند نفر میتوانیم خبر‬         ‫مدارک مرا گرفتند‪ .‬بعد از آزاد شدنم‬      ‫خانوادهها بود بعد از انقلاب خصوصاً‬     ‫بالا نمیدهند‪ .‬ما بر ضد این عدم‬                                      ‫شدید؟‬
‫شما چه کسانی در این تجمعات‬             ‫برسانیم‪ .‬حق بیان ما در حد یک عدۀ‬        ‫از طریق مرز ترکیه‪ ،‬با قاچاقچی خارج‬                                             ‫مساوات است که فعالیت میکنیم‪.‬‬              ‫ج ـ از پاکستان بهتوسط قاچاقچی‬
                                       ‫معدود است وگرنه از پس هزینۀ آن‬                                                                     ‫در شهرستانها‪.‬‬       ‫در آنجا واقعاً تبعیض نژادی و مذهبی‬        ‫با هواپیما به لندن آمدم و در فرودگاه‬
                 ‫شرکت میکنند؟‬          ‫برنمیآییم‪ .‬آزادی بیان مال کسی‬             ‫شدم‪ .‬راه سخت و پر دردسری بود‪.‬‬         ‫یادم هست در راه مدرسهمان یک‬            ‫هست‪ .‬حتی در پاکستان هم یک‬
‫ج ـ البته این تجمعات هست‪ .‬من با‬        ‫است که دسترسی به وسائل ارتباط‬                 ‫س ـ پولی هم پرداختید؟‬             ‫محلی بود بنام جلوخان‪ ،‬در خیابان‬        ‫چنین وضعی نیست‪ .‬در حال حاضر‪،‬‬                        ‫تقاضای پناهندگی کردم‪.‬‬
‫پناهجویان بسیاری در تماس هستم‪.‬‬                                                                                         ‫مدرس‪ .‬در آنجا یک طاقی بود که وقتی‬      ‫نخستوزیر پاکستان یک بلوچ سنی‬              ‫سـچندسالبعدموافقتکردند؟‬
‫معمولا به اینجاها نمیروند ولی بعضی‬                          ‫جمعی دارد‪.‬‬         ‫ج ـ من پیاده آمدم ولی مادرم‬             ‫میرفتیم مدرسه‪ ،‬اغلب دو یا سه نفری‬      ‫است‪ ،‬وزیر کشاورزی و آموزش هم‬
‫وقتها انگلیسیها با اینها آنچنان رفتار‬  ‫س ـ خوب‪ ،‬حالا بیاییم بر سر‬              ‫چندصد دلاری به قاچاقچیها پرداخته‬        ‫را س ِر دار میدیدیم‪ .‬گاهی میگفتند‬      ‫بلوچ ایرانیالاصل هستند در حالی که‬                     ‫ج ـ شش سال بعد‪.‬‬
‫راسیستی میکنند که اینها بهطرف‬          ‫مطلبی دیگر‪ .‬از خودتان و نحوۀ‬            ‫بود‪ .‬در ترکیه در خانۀ یک ترک که‬         ‫اینها سیاسیاند‪ .‬گاهی قاچاقچی‪.‬‬          ‫یک بلوچ وزیر در ایران نداریم حتی‬          ‫س ـ در این مدت چه میکردید؟‬
‫این جماعات کشیده میشوند‪ .‬یعنی‬                                                  ‫آدم بسیار خوبی بود ماندم‪ ،‬بعد رفتم‬      ‫خلاصه طوری بود که ما مدام این‬          ‫فرماندار و شهردار هم نداریم و هرگز‬
‫در مقابل موضع ناسیونالیستی‪ ،‬اینها‬                    ‫جاافتادنتان بگویید‪.‬‬       ‫به اسلامبول‪ ،‬بعد یونان‪ ،‬از راه دریا با‬  ‫چیزها را میدیدیم و در روحیۀ ما‬         ‫نداشتیم فقط دو یا سه بخشدار دارند‪.‬‬                           ‫تحصیل؟ کار؟‬
‫موضعگیری مذهبی پیش میگیرند‪.‬‬            ‫ج ـ طرز فکر و زندگی من خیلی‬             ‫قایق‪ ،‬بعد به ایتالیا‪ ،‬بعد به فرانسه و‬   ‫تأثیر بدی میگذاشت‪ .‬خلاصه این‬           ‫س ـ پس مقصود شما آزادی‬                    ‫ج ـ اول از طریق دوستان کار‬
‫مثلا خانم یکی از دوستان من که در‬       ‫تغییر کرده‪ .‬من یک پناهندۀ سیاسی‬         ‫بالاخره با یک پاسپورت تقلبی یک‬                                                                                           ‫سیاه میکردم و کمک هم از دولت‬
‫ایران چارقد سر نمیکرد اینجا چارقد‬      ‫هستم‪ .‬خانه گرفتهام البته با هزار‬        ‫کشور اروپایی (چکی) از دریای مانش‬                          ‫بود نوجوانی ما‪.‬‬       ‫فرهنگی است و قبول اجتماعی؟‬               ‫میگرفتم‪ .‬بعد از شش ماه اجازۀ کار‬
‫سر میکند‪ .‬کتاب شوهرش شده‬               ‫بدبختی‪ .‬اینها برای راه افتادن کارشان‬                                            ‫س ـ آیا همین مسائل موجب شد‬             ‫ج ـ میخواهیم به ما بها دهند و از‬          ‫گرفتم و بعد هم بورس تحصیلی‪ .‬اول‬
                                       ‫به مهاجر نیاز دارند ولی نمیخواهند‬           ‫گذشتم و در واترلو پیاده شدم‪.‬‬        ‫که تصمیم به بیرون آمدن بگیرید یا‬       ‫نظر فرهنگی احترام داشته باشیم‪ .‬الان‬       ‫در رشتۀ کامپیوتر بعد هم مهندسی‬
                ‫مولوی و آلاحمد‪.‬‬        ‫همان مزایا را به آنها بدهند‪ .‬من بعد از‬  ‫س ـ اگر کسی با شما به‬                                                          ‫سیستان هم وضعش از بلوچستان بهتر‬           ‫ساختمان‪ .‬در واقع بعد از سه سال سر‬
‫س ـ میشود راجع به فدراسیون‬             ‫یک ماه کلاس زبان را شروع کردم‪ .‬یک‬       ‫زبان چکی صحبت میکرد‪ ،‬چه‬                      ‫گرفتاریهای دیگری داشتید؟‬          ‫است‪ .‬در حال حاضر در آنجا فرماندار و‬
‫خودتان مختصری توضیح بدهید؟‬             ‫کلاس فیلمسازی هم بهخرج خودم‬                                                     ‫ج ـ آنچه واقعاً باعث بیرون آمدن‬                                                                   ‫کار رسمی رفتم‪.‬‬
‫ج ـ من از دو هفته پیش دبیر‬             ‫رفتم‪ .‬در حال حاضر هم به کلاس‬                                  ‫میکردید؟‬          ‫من شد زندگی بیهدفم بود که مرا‬               ‫رئیس دانشگاه از خود آنهاست‪.‬‬          ‫س ـ خانم و بچهها چطور آمدند؟‬
‫فدراسیونشدهام‪.‬اینمقامانتصابیاست‪.‬‬       ‫‪ multi media‬میروم ولی هنوز‬              ‫ج ـ اتفاقاً همین هم شد‪ .‬در تونل‬                                                ‫س ـ چند گاه یک بار دور هم‬                 ‫ج ـ خانم من ویزای دائمی در‬
‫س ـ چقدر از وقتتان را برای این‬                                                 ‫زیر دریای مانش مأمور ترن با من‬                    ‫دچار افسردگی کرده بود‪.‬‬                                                 ‫پاکستان داشت‪ .‬من از طریق وکیل‬
                                               ‫کاری که دلم بخواهد ندارم‪.‬‬       ‫چکی صحبت کرد و من نتوانستم‬                    ‫س ـ دیپلم گرفته بودید؟‬                            ‫جمع میشوید؟‬              ‫اقدام کردم و با استفاده از قانون تجمع‬
                  ‫کار میگذارید؟‬        ‫س ـ بالاخره زندگی چگونه‬                 ‫جواب بدهم‪ .‬که خوشبختانه اسباب‬           ‫ج ـ بله‪ ،‬مانند بسیاری از جوانان‬        ‫ج ـ از دو سال پیش خیلی فعال‬
‫جـسهنصفهروزدرهفتهمیآیماینجا‪.‬‬                                                   ‫زحمت من نشد ولی بههرحال من‬              ‫دیگر‪ .‬خواهرم که در یکی از بیمارستانها‬  ‫شدهایم‪ .‬با مراکز دیگر هم در ارتباط‬         ‫خانوادگی‪ ،‬آنها را به انگلیس آوردم‪.‬‬
                                                             ‫میگذرد؟‬           ‫بهمحض پیادهشدن گفتم که پاسپورتم‬         ‫پرستار بود میگفت بیشتر مردمی که‬        ‫هستیم مثلا با کردها و کانون هالوی‬         ‫س ـ آیا این جابجایی مشکلاتی‬
           ‫س ـ چکار میکنید؟‬            ‫ج ـ کار زیادی نمیشود کرد‪.‬‬               ‫تقلبی است و درخواست پناهندگی‬            ‫به آنجا مراجعه میکنند گرفتاریهای‬       ‫رود (‪ )Halloway Road‬و‪ ...‬به کار‬
‫ج ـ پناهجویان را راهنمایی‬              ‫کارهای مربوط به سرویسدادن‬               ‫کردم‪ .‬برای آنها مسیرم را تعریف‬          ‫روحی دارند‪ .‬من سعی کردم هدفی‬           ‫ایرانیان تازهوارد هم رسیدگی میکنیم‪.‬‬                  ‫در خانواده پدید آورد؟‬
‫میکنیم‪ .‬اصلا هم به خط سیاسی‬            ‫میشود کرد که مزد کم دارد مانند‬          ‫کردم تا وارد انگلیس شدم‪ .‬یک بار‬         ‫برای خودم پیدا کنم و همین باعث شد‬      ‫آنها به من کمک کردند‪ ،‬من هم بهنوبۀ‬        ‫ج ـ سخت بود‪ .‬در دورهای که‬
‫و مذهب و مسلک آنها کار نداریم‪.‬‬         ‫رساندن غذا در رستورانها و از این‬        ‫این کار را انجام دادم ولی دیگر هرگز‬     ‫که دچار مشکل بشوم و مرا جلب کنند‪.‬‬      ‫خودم به دیگران میرسم‪ .‬مدارکشان‬            ‫خانوادهام دور بودند خصوصاً سه سال‬
‫هر کس از جمهوری اسلامی فرار‬            ‫قبیل‪ .‬زندگی که نیست‪ ،‬در واقع ضد‬         ‫تکرار نخواهم کرد‪ .‬چند بار اتفاق افتاد‬   ‫س ـ سعی کردید ادامۀ تحصیل‬              ‫را ترجمه میکنم‪ ،‬کار برایشان پیدا‬          ‫اول که نمیتوانستم زن و بچهام را‬
‫کرده میتواند از حمایت ما برخوردار‬      ‫زندگی است‪ ۶۰ .‬ساعت کار در هفته‬                                                                                         ‫میکنم‪ .‬ما در حال حاضر ‪ ۲۰۰‬عضو‬             ‫ببینم‪ .‬بعد هربار که میتوانستم دو‬
‫باشد‪ .‬سعی میکنیم با تماس با دیگر‬       ‫دیگر رمقی باقی نمیگذارد‪ .‬کسانی‬                                                                            ‫بدهید؟‬                                                 ‫سه ماهی پیش آنها میماندم‪ .‬بعد که‬
‫سازمانهای مربوط به مهاجرین‪ ،‬دولت‬       ‫را میشناسم که ‪ ۷۰‬تا ‪ 8۰‬ساعت‬                                                                                                 ‫داریم که کمک مالی میکنند‪.‬‬            ‫کارشان درست شد و آمدند اینجا دور‬
                                       ‫در هفته کار میکنند تا بتوانند خرج‬                                                                                      ‫س ـ آیا مایلید روزی به ایران‬
    ‫را وادار کنیم به آنها کمک کند‪.‬‬                                                                                                                                                                       ‫هم هستیم و همه چیز خوب است‪.‬‬
‫س ـ آینده را چگونه میبینید؟‬                                                                                                                                                           ‫برگردید؟‬          ‫س ـ مقصودم این است که با‬
                                                                                                                                                                                                        ‫آمدن همسرتان که سالها تنها‬
  ‫آیا خیال دارید روزی بازگردید؟‬                                                                                                                                                                         ‫زندگی کرده بود آیا برخوردی‬
‫ج ـ اصلا برای من مهم نیست کجا‬
‫زندگی کنم‪ .‬مثلی است میگویند‬                                                                                                                                                                                            ‫بهوجود آمد یا نه؟‬
‫جایی خوش است که دل آنجا خوش‬                                                                                                                                                                             ‫ج ـ نه‪ ،‬چون ما قوم و خویش‬
‫باشد‪ .‬واقعاً اینطوری شدم‪ .‬مسائل‬                                                                                                                                                                         ‫بودیم و از زمان قدیم همدیگر را‬
‫ایران برای من همانقدر مطرح است‬                                                                                                                                                                          ‫میشناختیم‪ .‬دختر عمو نیستیم ولی‬
‫که مسائل دیگر ملتها‪ .‬ایرانیان اصولا‬
‫از کار سیاسی میترسند‪ .‬تجربۀ انقلاب‬                                                                                                                                                                             ‫فامیل سببی نزدیک هستیم‪.‬‬
‫و بعد از آن‪ ،‬اعدامهای سال ‪ ۶۷‬آنها‬                                                                                                                                                                       ‫س ـ خانم چه تحصیلاتی دارند؟‬
‫را از سیاست فراری داده بههمین‬                                                                                                                                                                           ‫ج ـ قبلا فقط چند کلاس ابتدایی‬
‫جهت است که تا بهحال سیاستی که‬                                                                                                                                                                           ‫خوانده ولی در انگلیس فعلا در یکی‬
‫بر حقوق انسان تکیه کند‪ ،‬در ایران‬                                                                                                                                                                        ‫از کلاسهای انگلیسی شهرداری درس‬

                    ‫وجود نداشته‪.‬‬                                                                                                                                                                                               ‫میخواند‪.‬‬
‫ما در اینجا قدرت سیاسی نداریم‬                                                                                                                                                                                       ‫س ـ بچهها چطور؟‬
‫ولی دفاع از شهروندی و حق پناهجو‬                                                                                                                                                                         ‫ج ـ هردو به مدرسۀ مذهبی میروند‪.‬‬
‫در این فدراسیون مطرح است‪ .‬ما برای‬                                                                                                                                                                       ‫مدرسههای کاتولیک نمیشود رفت‬
‫آنها خیلی فعالیت میکنیم‪ .‬مشکلات‬                                                                                                                                                                         ‫چون مجانی نیست ولی مدرسههای‬
‫زنان نیز مورد توجه خاص ماست و‬                                                                                                                                                                           ‫مربوط به ‪Church of England‬‬
‫از زنانی که در خانوادههای مردسالار‬                                                                                                                                                                       ‫مجانیاند و بچههای مرا پذیرفتهاند‪.‬‬
‫مورد خشونت قرار میگیرند‪ ،‬دفاع‬                                                                                                                                                                           ‫س ـ چرا بچهها را به مدرسۀ‬
 ‫میکنیم‪ .‬پایان‬
                                                                                                                                                                                                                      ‫مذهبی گذاشتهاید؟‬
                                                                                                                                                                                                        ‫ج ـ چون این مدارس بهتر از‬
                                                                                                                                                                                                        ‫مدارس معمولی دولتی است‪ .‬اگر‬
                                                                                                                                                                                                        ‫بخواهیم بچهها را به مدرسۀ خوب‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18