Page 24 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۷۵ (دوره جديد
P. 24

‫با همه ُجفت و جلا و تک و پو‬              ‫زمنمترسکهخانمترا ِخطابکنم؛‬                                                                         ‫صفحه‌‪‌‌۲4‬شماره‌‪‌1۸41‬‬
‫دان َمه پُش ایل نی یا ِمم اَن ُسل سو (‪dans ma poche il n’y‬‬    ‫ازاوبترسکههمشیرهاتخطابکند!‬                                                      ‫جمعه ‪ ۲۸‬مرداد تا ‪ ۳‬شهریورماه ‪۱4۰۱‬خورشیدی‬

                          ‫‪)a même un seul sou‬‬                   ‫درباره شعر مشروطیت ایران (‪)۷‬‬                             ‫=ایرج مبارز بزرگ آرمان آزادی زنان است و همهی استعداد‬
‫ایرجاستادسادهنویسیمحکمو سلیسورواناست‪.‬سبکاو‬                                                                               ‫خود را در نقد طنزآلود و همهی ظرافت طبع خود را در‬
‫به شیوهی «سهل و ممتنع» سعدی نزدیک است‪ ،‬اما جنبهی‬                          ‫محمد جلالی چیمه (م‪ .‬سحر)‬                       ‫هزل و تمسخر به کار میبرد تا خروج زنان را از پوششها و‬
‫«سهل» و روانی و سادگی در شعر او بیش از سادگی و روانی‬                                ‫لبهای قشنگ ِ خوشگلش را‬               ‫بندهای سنت و تحجر و توحش‪ ،‬تبلیغ و ترویج کند و از این‬
                                                                                         ‫مانندنباتمیمکیدند‬               ‫بابت ایرج میرزا تا همین امروز در میان شاعران ایران نظیر و‬
                            ‫در شعر سعدی است‪.‬‬                                            ‫بالجمله تمام ِ مردم ِ شهر‬
‫در بُعد تفکر و اندیشه‪ ،‬ایرج بسیار دلیرتر از دیگران با خرافات‬                             ‫در بحر ِ گناه میتپیدند‬                                      ‫همارجی نیافته است‪.‬‬
‫و عقاید مندرس و با دکانداران مذهب برخورد میکرد‪ .‬وی‬                                    ‫درهای بهشت بسته میشد‬
‫در تقدسزدایی و تابوشکنیهای فرهنگی و فکری و اجتماعی‬                                     ‫مردمهمهمی َجهن ّـمیدند‬            ‫امسال ‪ ۱۱۶‬سال از ‪ ۱۴‬امرداد ‪ ۱۲۸۵‬که پیروزی انقلاب‬
‫جسورترین شاعر زمانهی خویش و از این جهت در تاریخ‬                                                                          ‫مشروطه با امضای فرمان توسط مظفرالدین شاه قاجار به‬
‫ادبیات ایران با عبید زاکانی همردیف و همانند است‪ .‬در‬                              ‫ایرج میرزا‬                              ‫تشکیل مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی مشروطه‬
‫بعضی شعرها نظریاتش جنبهی الحادی به خود میگیرد مثل ًا‬                                    ‫میگشت قیامت آشکارا‬
‫در مثنوی «انقلاب ادبی» حرفهایی دارد که بسا از روزگار‬                                   ‫یکباره به صور میدمیدند‬                     ‫پیروزی حقوقی خود را به ثبت رساند‪ ،‬میگذرد‪.‬‬
                                                                                                                         ‫شاعر گرامی محمد جلالی چیمه (م‪ .‬سحر) کتاب خود با عنوان‬
                         ‫خودش جلوتر بوده است‪:‬‬                                       ‫َطیر از َوک َـرات‪َ ،‬وحش از ُحجر‬      ‫«درباره شعر مشروطیت ایران» را برای انتشار در اختیار کیهان‬
                     ‫گفت ان چاه کن اندر ُبن ِ چاه‬                                       ‫انجم ز سپهر میرمیدند‬             ‫لندن قرار داده است تا همزمان با سالگردی دیگر از انقلابی‬
                    ‫کای خدا‪ ،‬تا به کی این چاه سیاه‬                                                                       ‫مترقی و آزادیخواهانه که راه زندگی ایرانیان را به سوی جهان‬
                                                                                   ‫این است که پیش خالق و خلق‬             ‫مدرن و «ایران نوین» در دوران پهلویها گشود‪ ،‬منتشر شود‪.‬‬
                       ‫نه از این دلو شود پاره رسن‬                                        ‫طُل ّاب ِ علوم روسفیدند‬         ‫کیهان لندن این مجموعه را در بخشهای مختلف در اختیار‬
                       ‫نه مرا جان به در آید ز بدن‬                                        ‫با این ُعلما‪ ،‬هنوز مردم‬
                        ‫رفت از دست به کلی بدنم‬                                          ‫از رونق ِ ُملک ناامیدند!‬                                   ‫خوانندگان قرار میدهد‪.‬‬
                      ‫تا به کی کار؟ مگر من چدنم؟‬                                                                                                                ‫*****‬
                    ‫کاش چرخ از حرکت خسته شود‬                  ‫فرم مثنوی و قطعه باب طبع اوست و کوشش او در کاربُرد‬
                        ‫در فابریک خدا بسته شود‬                ‫مفاهیم و کلمات جدید‪ ،‬چه ادیبانه و چه عامیانه‪ ،‬و نیز گرایش‬                                     ‫بخشهفتم‬
                                                              ‫او به کاربرد کلمات فرنگی بیش از شاعران دیگر بود که البته‬                                       ‫ایرج میرزا‬
                           ‫موتور نامیه از کار افتد‬            ‫این دست و دل بازی در آوردن واژههای فرنگی از اسباب و‬        ‫این شاهزادهی تهیدست یکلاقبای رند روشنگر‪ ،‬قهرمان مبارزه‬
                            ‫ت َرن رشد ز رفتار افتد‬            ‫ابزار طنز و ظرافت سخن و شوخ طبعی او محسوب میشد و‬           ‫با خرافات و ضدیت با جهل و اصول اخلاقی کهن و مندرس‬
                     ‫زین زلازل که در این فرش اُفتد‬                                                                       ‫ودست و پا گیر آزادیکش است‪ .‬او با طعن نیشداری که‬
                       ‫کاش یک زلزله در عرش اُفتد‬                                       ‫قصد دیگری در کار نبود‪.‬‬            ‫یادآور سنت عبید زاکانی در طنز و تسخر است‪ ،‬دم و دستگاه‬
                      ‫تا که بردارد دست از سر ِ ناس‬                  ‫بس که نُت (‪ )note‬دادم و آنکت (‪ )enquête‬کردم‬          ‫فرهنگ پوسیده اما هنوز حاکم بر جامعهی ایران را به سخره‬
                    ‫ش ّر این خلقت ِ بی اصل و اساس‬                                                                                                             ‫میگیرد‪.‬‬
                          ‫تا خدا تر ِک خدایی گوید‬                          ‫اشتباه ِ بروت (‪ )brute‬و نِت (‪ )nette‬کردم‬      ‫ایرج مبارز بزرگ آرمان آزادی زنان است و همهی استعداد‬
                         ‫وز خدائیش جدایی جوید‬                                                                            ‫خود را در نقد طنزآلود و همهی ظرافت طبع خود را در‬
                    ‫ول کند کرسی و عرش و همه را‬                                                                           ‫هزل و تمسخر به کار میبرد تا خروج زنان را از پوششها و‬
                      ‫کم کند از دو جهان همهمه را‬                                                                         ‫بندهای سنت و تحجر و توحش‪ ،‬تبلیغ و ترویج کند و از این‬
                    ‫خشک گردد به رگ ِ هستی خون‬                                                                            ‫بابت ایرج میرزا تا همین امروز در میان شاعران ایران نظیر و‬
                        ‫لغو گردد عمل ِ ُکن َف َیکون‬                                                                                                  ‫همارجی نیافته است‪.‬‬
                           ‫راه یابد به فلک غمّازی‬                                                                        ‫مثنویها و قطعههای او ضد خرافات و ضد سنت غیرانسان ِی‬
                         ‫انجمنسازی و پارتیبازی‬                                                                           ‫حجاب و مقنعه در دوران خودش همچون بمبی ترکیده و تأثیر‬
                       ‫انگلیسان به فلک رخنه کنند‬                                                                         ‫بیمانند و غیرقابل بازگشت برجای گذاشته و آثار او هنوز‬
                    ‫نقشهای طرح در آن صحنه کنند‬                                                                           ‫هم پس ازحدود ‪ ۸۰‬سال از مهمترین و تأثیرگذارترین اشعار‬
                       ‫حرف ِ نفتی به میان اندازند‬                                                                                ‫جهلستیز و خرافهزدای روزگار محسوب میشود‪.‬‬
                        ‫در فلک مجلس شورا سازند‬                                                                                                       ‫بر سر در کاروانسرایی‬
                         ‫حزبی و لیدری و انجمنی‬                                                                                                    ‫تصویر زنی به گچ بریدند‬
                        ‫جعل ِ قانونی و درد وطنی‬                                                                                                    ‫ارباب عمایم این خبر را‬
                                                                                                                                                   ‫از مخبر صادقی شنیدند‬
                                         ‫…‬                                                                                                         ‫گفتند که واشریعتا‪ ،‬خلق‬
                        ‫آخدا خوب که سنجیدم من‬                                                                                                      ‫روی زن ِ بینقاب دیدند‬
                       ‫از تو هم هیچ نفهمیدم من‬                                                                                                   ‫آسیمهسر از درون ِ مسجد‬
                   ‫گر ب َود زندگی‪ ،‬این مردن چیست؟‬                                                                                                  ‫تا سردر ِ آن سرا دویدند‬
                     ‫اینهمه بُردن و آوردن چیست؟‬                                                                                                 ‫ایمان و امان به سرعت برق‬
                       ‫تو چو آن کوزهگر بوالهوسی‬                                                                                                 ‫میرفت که مؤمنین رسیدند‬
                      ‫که کند کوزه به هر روز بسی‬                                                                                                  ‫این آب آورد‪ ،‬آن یکی خاک‬
                      ‫خوب چون سازد و آماده کند‬                                                                                                  ‫یک پیچه ز ِگل بر او ُبریدند‬
                       ‫به زمین کوبد و درهم شکند‬                                                                                                     ‫ناموس به باد رفتهای را‬
                                                                                                                                             ‫با یک دوسه مشت ِ ِگل خریدند‬
                          ‫باز مرغ َهوسش پر گیرد‬                                                                                            ‫چون شرع ِ نبی از این خطر َجست‬
                        ‫عمل ِ لغو خود از سر گیرد‬                                                                                                   ‫رفتند و به خانه آرمیدند‬
                      ‫یا تو آن نیستی ای خالق ک ُـل‬                                                                                           ‫غفلت شده بود و خلق ِ وحشی‬
                       ‫که به ما وصف نمودند ُر ُسل‬                                                                                               ‫چونشیرد ّرندهمیجهیدند‬
                         ‫یا گر آن ذات قدیم فردی‬                                                                                                   ‫بیپیچه زن ِ گـُشاده رو را‬
                         ‫ذات بیعاطفه و نامردی!‬                                                                                                    ‫پاچین ِ عفاف میدریدند‬
   19   20   21   22   23   24   25   26   27   28   29