Page 25 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۷۵ (دوره جديد
P. 25

‫صفحه‌‪‌۲۵‬شماره‌‪1۸41‬‬
‫جمعه ‪ ۲۱‬تا پنجشنبه ‪ ۲۷‬اوت ‪۲۰۲۲‬‬

‫]ادامه دارد[‬   ‫دست به نعلین و ُچسک میزند‬                                                   ‫…‬                ‫ایرج به عنوان شاعر در مسائل سیاسی دوران‬
                ‫این دو سه گر هیچکدامش نشد‬                      ‫به دست کس نرسد قرص ِ ماه در دل ِ آب‬          ‫مشروطیتبطورمستقیمدخالتینداشتوحتیمبارزهجویی‬
                ‫با َح َنک و تحت ِ َحن َـک میزند‬                                                             ‫و «نظامیگری» دوستش عارف را به نیشخند طنز و نقد‬
                ‫َچکزن ِ سختی ب َود این پهلوان‬                      ‫اگرچه طالب ِ آن جه ِد بیحساب کند‬
                                                                ‫تو نیز پردهی عصمت بپوش و ُرخ ب ُفروز‬                   ‫میگرفت از جمله در «عارفنامه» به او گفت‪:‬‬
                  ‫ُملتفتش باش که َچک میزند‬                                                                                        ‫ترا من جان ِ عارف بنده باشم‬
                   ‫دستش اگر بر ُفکُلیها رسد‬                         ‫ِبه ِـل که شیخ ِ َدغا عوعو ِ ِکلاب کند‬                           ‫دعاگوی توام تا زنده باشم‬
                    ‫گو ِز یکایک به ا َلک میزند‬                   ‫به اعتدال از این پردهمان رهایی نیست‬
                                                                                                                               ‫تو این ِکرم سیاست چیست داری؟‬
                     ‫ور اَلـَک ِ تنها کافی نشد‬                       ‫مگر مساعدتی دست ِ انقلاب کند‬                                    ‫چرا پا بر س ِر افعی گذاری‬
               ‫هم به اًلـَک هم به دولک میزند‬                        ‫ز هم بد ّرد این ابرهای تیرهی شب‬
                                                                   ‫وثاق و کوچه پر از ماه و آفتاب کند‬                              ‫سیاستپیشهمردمحیلهسازند‬
                  ‫گویند آقا همه شب زیر ِ ُجل‬      ‫نیز بی مناسبت نیست بخشی از این شعر او را در هجو رهبر‬                               ‫نه مانند من و تو پاکبازند‬
                ‫از تو چه پوشیده‪ ،‬کَ َمک میزند‬     ‫متشرع و مستبد مشروعهخواه و حامی بزرگ استبداد صغیر‬                                  ‫تماماً ُحقهبازوشارلاتانند‬
                ‫چون ب َب َرد دست به سیخ ِ کباب‬    ‫«ممدلی شاهی» یعنی شیخ فضلالله نوری بخوانیم و همراه‬
                                                  ‫با جان ِ بیدار شاعر به ریش این ولی فقی ِه عصر مشروطیت‬                          ‫به هرجا هرچه پاش افتاد‪ ،‬آنند‬
                    ‫بر جگ ِر ریش نمک میزند‬        ‫بخندیم‪ .‬به ویژه که اهداف شوم و برنامههای ضد آزادی و‬                             ‫بههرتغییرشکلی ُمستعدند‬
              ‫نَر َمک نَر َمک به سرانگشت ِ خویش‬   ‫ضد انسانی او در دوران ما به وسیله ملایان جامه عمل پوشید‬                        ‫گهی مشروطه‪ ،‬گاهی مستبدند‬
              ‫دیم َد َد َدک‪ ،‬دیم َد َد َدک میزند‬  ‫و کشور ما و آینده چندین نسل را به دوزخ ولایت فقیه برد‪.‬‬                           ‫تو هم کمتر نیی از آن رنودا‬
                                                  ‫این شعر ایرج در نفی و تمسخر کوششهای ضد آزادیخواهانه‬
               ‫مختصراً هر شب در جوف ِ پارک‬        ‫این شیخ بدنام و مرتجع سروده شده است‪ .‬در آن روزگار شیخ‬                               ‫َکهر کمتر نباشد از کبودا‬
                    ‫یارو صدجور کَ َلک میزند‬                   ‫فضلالله نوری را «حجهالاسلام» مینامیدند‪:‬‬                                                ‫…‬

                 ‫حالا در حضرت ِ شابدولعظیم‬                                  ‫حجهالاسلام ُکتکمیزند‬                                  ‫سیاستدیدگان در هر لباسند‬
                  ‫شیخ در ِ دوز و کـَ َلک میزند‬                          ‫بر سر و مغزت َدگنـَک میزند‬                                ‫بهخوبییکدگررا میشناسند‬
                                                                         ‫گر نرسد بر َدگن َـک دست او‬                          ‫همه دانند زین فن سودشان چیست‬
                        ‫انشااللّه دو روز ِ دگر‬                                                                              ‫به باطن مقصد و مقصودشان چیست‬
                  ‫خیمه از آنجا به َد َرک میزند‬                                                                                    ‫از این رو یکدگر را پاس دارند‬
                                                                                                                                 ‫یکیشان گر به چاه اُفتد درآرند‬
                                                                                                                                   ‫من و تو زود در َش ّرش بمانیم‬
                                                                                                                              ‫که هم بیدست و هم بیدوستانیم‬
                                                                                                                               ‫چو ما از جنس ِ این مردم سوائیم‬

                                                                                                                                     ‫نشان ِ کین و آماج ِ بلاییم‬
                                                                                                            ‫با وجود این‪ ،‬شعر ایرج همواره در کنار و همراه شعر شاعران‬
                                                                                                            ‫دیگر دوران مشروطیت از آرمان آزادی و عدالت و قانونخواهی‬
                                                                                                            ‫حمایت کرده و به ویژه بیش از دیگران ضد خرافات و جهل‬
                                                                                                            ‫بومی سر ستیز داشته و منادی تجدد و مدرنیسم بوده است‬
                                                                                                            ‫بهخصوص برای آزادی زنان و رفع حجاب کوشیده و علمداران‬
                                                                                                            ‫واپسماندگی و تحجر فکری و فرهنگی را به شدت انتقاد و‬
                                                                                                            ‫ریشخند کرده است‪ .‬باز هم در انتقاد از حجاب و محافظان و‬

                                                                                                                           ‫منادیان این رسم مندرس از وی بشنویم‪:‬‬
                                                                                                                              ‫نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند‬
                                                                                                                               ‫نعوذوبالل ّهاگرجلوهبینقابکند‬
                                                                                                                             ‫فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست‬

                                                                                                                            ‫چرا که هرچه کند حیله در حجاب کند‬
                                                                                                                         ‫چو نیست ظاهر قرآن به وفق ِ خواهش او‬

                                                                                                                               ‫رود به باطن و تفسیر ناصواب کند‬
                                                                                                                               ‫از او دلیل نباید سؤال کرد که گرگ‬
                                                                                                                             ‫به هر دلیل که شد ب ّره را ُمجاب کند‬
                                                                                                                              ‫کس این معمّا پرسید و من ندانستم‬
                                                                                                                            ‫هرآنکه حل کند آن را به من ثواب کند‬
                                                                                                                              ‫به غیر ملت ایران کدام جانور است‬
                                                                                                                            ‫که جفت ِ خود را نادیده انتخاب کند؟‬
                                                                                                                             ‫کجاست ه ّمت ِ یک هیأتی ز پردگیان‬
                                                                                                                              ‫که مردوار ز رخ پرده را جواب کند؟‬
                                                                                                                           ‫نقاب بر رخ ِ زن س ّد باب ِ معرفت است‬
                                                                                                                         ‫کجاست دست ِ حقیقت که فتح ِ باب کند‬
                                                                                                                               ‫بلی نقاب بود کاین گروه ِ ُمفتی را‬
                                                                                                                              ‫به نص ِف مردم ِ ما مالکالرقاب کند‬
                                                                                                                         ‫به زهد ِ گربه شبیهست ُزه ِد حضرت ِ شیخ‬
                                                                                                                            ‫نه بلکه گربه تش ّبــ ُـه به آن جناب کند‬

                                                                                                                                                     ‫…‬
                                                                                                                             ‫ز من مترس که خانم ترا ِخطاب کنم‬
                                                                                                                           ‫از او بترس که همشیرهات خطاب کند!‬
   20   21   22   23   24   25   26   27   28   29   30