Page 13 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۹۲ (دوره جديد
P. 13

‫صفحه‌‌‌‪‌1‌‌۳‬شماره‌‪1۸۵۸‬‬                                                            ‫هویدا در دادگاه دوم‬              ‫روحانیون تندرو‪ ،‬به رهبری آیتالله خمینی‪ ،‬به این‬
‫جمعه ‪ 1۶‬تا پنجشنبه ‪ ۲۲‬دسامبر ‪۲0۲۲‬‬                        ‫وقتی هویدا را وارد دادگاه كردند‪ ،‬حدود چهل نفر در اتاق‬     ‫نتیجه رسیدند كه برپایی یك دادگاه علنی به ضررشان‬
                                                         ‫بودند‪ .‬كتی چرمی و بلوز نازك یقه گردی به تن داشت‪ .‬یقه‬      ‫تمام خواهد شد‪ .‬می دانستند كه چنین دادگاهی دستكم‬
‫دفترچه یادداشت‪ ،‬تصاویری است كه روزنامهها در آن‬           ‫پیراهن تیره رنگش از بلوز بیرون زده بود‪ .‬شلوار كبریتی‬      ‫دو سه هفته طول خواهد كشید‪ .‬و با تأكید بر ضوابط‬
‫زمان از دادگاه هویدا به چاپ رساندند و در آنها دفترچه‬     ‫قهوهای رنگی به پا داشت‪ .‬یكی دو روز قبل از آغاز محاكمه‪،‬‬    ‫قانونی و عرف حقوقی‪ ،‬بالمال دست نیروهای میانهرو‬
‫را میتوان روی میز عسلی دید‪ .‬معلوم نیست بعد از آن‬         ‫شخص ناشناسی به منزل دكتر فرشته انشاء زنگ زد و دستور‬       ‫را تقویت خواهد كرد‪ .‬ناچار سیاست قصاص و كین‬
‫روز بر آن دفترچه چه رفت و آیا امروز نشانی از آن سراغ‬     ‫داد یك دست لباس تازه برای هویدا به زندان بیاورند‪ .‬به نظر‬  ‫خواهی سریع را برداوری سنجیده و قانونی یك دادگاه‬
                                                         ‫روستایی میآمد هم او پیشتر هم چند بار زنگ زده بود‪.‬‬         ‫واقعی رجحان نهادند‪ .‬البته به گمان بنی صدر‪ ،‬آیت الله‬
                             ‫میتوان كرد یا نه‪.‬‬           ‫در ایران نیز‪ ،‬مانند دیگر كشورهای جهان‪ ،‬زبان پدیدهای‬       ‫خمینی‪ ،‬خلخالی را به محاكمه هویدا واداشت‪ .‬میگفت‪،‬‬
‫چهره حضار به نظر هویدا عباستر و غیر دوستانهتر از‬         ‫سخت اجتماعی است واژگان و شگردهای زبانی هر كس‬              ‫«بعضیها میترسیدند كه در طول دادگاه‪ ،‬زد و بندهایشان‬
                                                         ‫لاجرم مهری طبقاتی دارد و ریشههای اجتماعی و جغرافیای‬       ‫با امریكاییها رو شود‪ .‬به علاوه‪ ،‬بعضی دیگر هم هر‬
                               ‫دادگاه اول آمد‪.‬‬           ‫گوینده سخن را باز میگوید‪ .‬دكتر فرشته انشاء هم هویت‬
‫تعداد روزنامهنگاران حاضر بیشك محدودتر بود‪ .‬هادی‬
‫غفاری كه تندرویها و فحاشیها و لفاظی های به ظاهر‬          ‫خلخالي رختخواب خود را پشت اتاق «دادگاه» پهن كرده بود و همانجا ميخوابيد‬
‫انقلابیاش‪ ،‬و شایعه دلبستگیاش به خشونت‪ ،‬شهره خاص‬
‫و عامش كرده بود چون شكارچی بی حوصلهای در كنار‬            ‫احتمالا روستایی مامور زندان را از همین طریق دریافته بود‪.‬‬  ‫كدام میترسیدند پروندههاشان علنی شود و بههمین‬
‫هویدا نشسته بود‪ .‬دیگر از هویدایی كه در روزهای اول‬        ‫می دانیم كه برای بیش و كم تمام مردان و زنان روستایی‬       ‫خاطر سعی داشتند كه رأی خمینی را بزنند و نگذارند‬
‫انقلاب‪ ،‬بی پروا از دستآوردهای دولتش دفاع میكرد‪ ،‬نشان‬     ‫ایران‪ ،‬نام زن بخشی از ناموس اوست‪ .‬قدسی است و‬
                                                         ‫خصوصی‪ ،‬و از گزند چشم و گوش و زبان نامحرم به دورش‬                       ‫دادگاهی علنی برای هویدا تشكیل شود‪.‬‬
                              ‫چندانی باقی نبود‪.‬‬          ‫باید داشت‪ .‬به همین خاطر‪ ،‬مردان روستا معمولا همسران‬        ‫در نخستین روز انقلاب‪ ،‬وقتی دفاتر ساواك به دست ما‬
‫این بار انگار آرام و با وقار تسلیم سرنوشت محتوم خود‬      ‫خود را هرگز به نام واقعیشان خطاب نمیكنند‪ .‬میخواهند‬        ‫افتاد‪ ،‬ناگهان متوجه شدیم كه حدود چهل پرونده محرمانه‬
‫شده بود‪ .‬با لحنی نگران از خلخالی پرسید‪« :‬آیا اینها همه‬   ‫نه تنها چهره كه نام زن را نیز در پشت پرده پنهان و محفوظ‬   ‫مفقودند‪ .‬این آقایان نگران بودند كه هویدا در دادگاه زد‬
‫پاسداران انقلاباند؟» خلخالی سئوال هویدا را بی جواب‬       ‫كنند‪ .‬ناچار حجابی برای نام همسرشان بر میگزینند‪ .‬و از‬
‫گذاشت‪ .‬در عوض‪ ،‬با لحنی تند و سرزنش آمیز‪ .‬پرسید‪« ،‬مگر‬     ‫رایج ترین این حجابهای لفظی‪ ،‬نام پسر ارشد خانواده است‪.‬‬             ‫و بندهای آنها را با رژیم شاه فاش خواهد كرد‪.‬‬
‫چه فرقی میكند؟ برادران پاسدار مثل ساواكیهای شما كه‬       ‫مامور زندان هم‪ ،‬به تأسی از این سنت‪ ،‬در تماسهای تلفنی‬      ‫میترسیدند از حق حسابهایی بگوید كه بعضی از آنها‬
                                                         ‫خود‪ ،‬دكتر فرشته انشاء را‪ ،‬به اعتبار نام پسرش‪« ،‬مادر علی»‬
                                     ‫نیستند‪».‬‬            ‫میخواند‪ .‬این بار گفته بود‪« ،‬مادر علی‪ ،‬یك دست لباس تازه‬                                ‫از دولت میگرفتند‪.‬‬
‫حدود ساعت سه بعد از ظهر دادگاه رسما آغاز به كار كرد‪.‬‬                                                               ‫وقتی بعدها دو تن از كارمندان دفتر من گزارشی‬
‫آیاتی از قرآن تلاوت شد و سپس متن كیفرخواست را‪ ،‬كه بی‬                          ‫و دواهایش را بیاورید زندان‪».‬‬         ‫محرمانه‪،‬در صد صفحه‪ ،‬در باره زد و بندهای آنها با امریكا‬
‫كم و كاست عین همان كیفرخواست دادگاه اول بود‪ ،‬قرائت‬       ‫هویدا كه وارد اتاق شد‪ ،‬هوا دم كرده و فضا پر التهاب‬        ‫تدارك كردند‪ ،‬هر دو را بلافاصله به اتهاماتی واهی دستگیر و‬
‫كردند‪ .‬هنوز برخواندن این هفده ماده به پایان نرسیده بود‬   ‫بود‪ .‬او را در صندلی سادهای كه در وسط اتاق جای‬             ‫اعدام كردند‪ ».‬بنی صدر میگفت در شورای انقلاب هم‪ ،‬كه‬
‫كه ناگهان صدای پرههای هلی كوپتری كار دادگاه را متوقف‬     ‫داشت نشاندند‪ .‬روبرویش رئیس دادگاه و مشاوران و‬             ‫عملا كار اداره مملكت را به عهده داشت‪ ،‬همه‪ ،‬بدون استثنا‬
‫كرد‪ .‬اضطراب و دلهره در هوا موج میزد‪ .‬هلی كوپتر پایین‬     ‫دادستان پشت میز واحدی نشسته بودند‪ .‬دو عسلی‬                ‫دستكم در ظاهر طرفدار یك دادگاه علنی برای هویدا بودند‪.‬‬
‫آمد‪ .‬در جایی‪ ،‬درست مقابل پنجره اتاقی كه دادگاه در آن‬     ‫كوچك در كنار صندلی هویدا بود‪ .‬و برخلاف دادگاه اول‪،‬‬        ‫به دیگر سخن‪ ،‬تنها كسی كه قدرت و جرأت داشت كه‬
‫جریان داشت‪ ،‬لحظهای توقف كرد‪ .‬پروازش یكسره غیر‬            ‫این بار میتوانست در صورت لزوم از آنها برای نوشتن‬          ‫خلخالی را به محاكمه هویدا‪ ،‬آن هم در دادگاهی انقلابی‬
‫مترقبه بود‪ .‬حتی معلوم نبود از چه مقامی اجازه پرواز‬       ‫استفاده كند‪ .‬دفترچه یادداشت قطوری را كه جلدش از‬           ‫بیش و كم مخفی وا دارد آیتالله خمینی بود و لاغیر‪ .‬انگیزه‬
‫دریافت كرده بود‪ .‬هدفش هم روشن نبود‪ .‬آیا قصد قربت‬         ‫چرم بود روی یكی از عسلیها گذاشت‪ .‬هویدا در یكی‬             ‫آیتالله خمینی هر چه بود‪ ،‬در یك نكته شكی نمیتوان‬
‫داشت یا مقاصدی خصمانه را دنبال میكرد؟ هیچكس‬              ‫از روزهای اول كه در زندان جمهوری اسلامی بود از دكتر‬       ‫داشت‪ .‬با محاكمه هویدا به دست خلخالی «پاكسازی»‬
‫جواب هیچ یك از این پرسشها را نمی دانست‪ .‬ناچار تركیبی‬     ‫فرشته انشاء خواسته بود كه دفترچه یادداشتی برایش‬           ‫گسترده ادارات دولتی نیز آغاز شد و پس از چندی‪ ،‬لرزه بر‬
‫از خوف و ابهام‪ ،‬و شاید حتی خوف و رجا‪ ،‬دادگاه را به فلج‬   ‫فراهم كند‪ .‬میگفت‪« :‬میخواهم آن چه را در اینجا‬              ‫اندام یك یك كارمندان‪ ،‬افسران ارتش‪ ،‬یهودیها‪ ،‬بهاییها و‬
                                                         ‫بر من میرود در این دفتر بنویسم‪ ».‬آخرین رد پای این‬         ‫جملگی مخالفان رژیم اسلامی ایران انداخت‪ .‬طولی نكشید‬
                               ‫موقتی دچار كرد‪.‬‬                                                                     ‫كه اسلام پناهی تنها ضامن بقا و ایمنی شد و مهم هم نبود كه‬
‫قاعدتا خلخالی و هویدا هیچكدام نمیدانستند كه شب‬                                                                     ‫این تدین ریشه در ایمان واقعی داشت یا تظاهری بیش نبود‪.‬‬
‫قبل هنری پرشت مسئول بخش ایران در وزارت امورخارجه‬
‫امریكا‪ ،‬خبردار شد كه دادگاه هویدا به زودی از سر گرفته‬

             ‫خواهد شد و جان هویدا در خطر است‪.‬‬
‫او نیز بلافاصه به «چارلز ناس» شارژدافر وقت امریكا‬
‫در ایران‪ ،‬تلگراف زد و از او خواست كه هر چه زودتر با‬
‫مقامات ایرانی ملاقات كند و مراتب نگرانی دولت امریكا‬

        ‫از وضع هویدا را به اطلاع دولت ایران برساند‪.‬‬
‫بعد از ظهر روز بعد‪ ،‬ناس با ابراهیم یزدی ملاقات كرد‬
‫كه آن روزها هنوز از چهرههای فعال دولت موقت بود‪.‬‬
‫به محض آنكه ناس نام هویدا را بر زبان آورد‪ ،‬یزدی هم‬
‫به لحنی كه‪« ،‬دوستانه بود‪ ،‬نه صادقانه» از جنایات ساواك‬
‫داد سخن داد‪ .‬پروندههایی را از كشوی میزش بیرون كشید‪.‬‬
‫میگفت اسناد جنایات ساواك است‪ .‬میگفت هویدا در‬

                    ‫همه این جنایات دست داشت‪.‬‬
‫بالاخره هم سخنانش را با ذكر این نكته به پایان برد كه به‬
‫رغم همه این واقعیات‪ ،‬جان هویدا به هیچ روی در خطر‬
‫نیست‪ .‬بعدها معلوم شدكه درست در زمانی كه یزدی این‬
‫وعدهها را میداد‪ ،‬هویدا در دادگاه خلخالی بود و چه بسا‬
‫كه حتی سرنوشتش هم تعیین شده یا رقم خورده بود‪ .‬ناس‬
‫می گفت‪« :‬هرگز نفهمیدم كه آیا به راستی وقتی یزدی با من‬
‫حرف میزد هنوز نمی دانست كه بر هویدا چه رفته یا آن كه‬

             ‫به من دروغ میگفت و تظاهر میكرد‪».‬‬

‫دنباله‌دارد‬
   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18