مازیار قویدل- در سرآغاز داستان شاه هوشنگ، خواندیم که او در نخستین گامها توانست آهن را از سنگ جدا کند و این رویداد، پیش از یافتن روش افروختن آتش بود: نخستین یکی گوهر آمد به چنگ/ به آتش ز آهن جدا کرد سنگ.
بخش ۲۰: آغاز دانهکاری و آبیاری، روندی خردمندانه، بر پایه دانش و به دور از خرافهانگاری در فرهنگ ایرانی
بیرون کشیدن آهن از دل سنگ، کوششهای انسانهای نخستین در راه پیشرفتهای آینده را ساده کرد:
ســرِ مایــه کـــرد آهــن آبگــون
کزان سنگ خارا کشیدش برون
کوشش و بینش خردمندانه هوشنگ شاه، انگیزه شناخت میشود و این دستیابی به شناخت، از ارزشمندترین پیامهای شاهنامه برای هر کسی است. استاد سخن این گوهر ارزنده که همان دسترسی به شناخت باشد را در سرودهای زیبایش به نمایشی خوشآهنگ میگذارد و گام نخستین پیشبرد کارها را، شناخت میشناساند:
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
کجا زو تـبر ارّه و تیشــه کرد
بر این پایه، دستیابی به شناخت از راه خردورزی وبه کارگیری دانش، چارهساز میگردد*:
چو این کرده شد چارهی آب ساخت
ز دریا برآورد و هامون نواخت
هر کسی در فرهنگ ایرانی دارای «فر» میباشد، «فر»ی که پیشرَوی و پرواز** به سوی بهی را درون مایه دارد، و این خود میتواند انسان را به فرهیختگی– (که با پرهیزگاری همریشه و بنیاد است)- برساند. از میان «فر»های انسانی، و برای نمونه، میتوان از «فرِ پهلوانی»، و … نام برد.
«فر» برای شهریاران، که یاران شهر هستند، «فرِ کئی»، و یا فرِ کیانی است، «فری» که شاه و شهریار را به سوی کوششهای همراه با بینش و دانش رهنمون میشود و همواره او را در شاهراه نیکخویی و دست زدن به کار نیک و کاستن از رنج مردمان و بالا بردن آگاهیهای آنان، یار و یاور میباشد:
به جوی آنگهی آب را راه کرد
بـه فـــر کئی رنـج کوتـاه کرد
چو آگاه مردم بر آن بَر فـزود
پراکندن تخم و کشت و درود
باز شدن دستها، کار انسان را به ساماندهی میرساند:
بسنجید پس هر کسی نان خویش
بورزید و بشناخت سامان خویش
فراموش نشود که در آن دوران انسان هنوز از پوشش و خورش درخوری برخوردار نیست:
همه کـارِ مردم نبودی به برگ
که پوشیدنی شان همه بود برگ
کوششهای دوره هوشنگ شاهی، همچنان دنباله دارد و به ویژه پس از یافتن راه افروختن آتش که در نوشتار پیشین آمد، پیشرفتها با یاری دانش و بینش و فر کئی، که همانا پرهیز و دوری از بدی و دست یازیدن به نیکویی باشد، دامنهدارتر میشود:
بِـدان ایـــزدی جـاه و فــــر کیــــان
ز نخچیــر گــور و گـــوزن ژیــان
جـدا کـرد گــاو و خـر و گـوسفنــد
به ورز آوریــد آنچـــه بـُد سـودمند
ز پویندگـان هر چه مویش نکـوست
بکشت و وز ایشان برآهیخت پوست
در جاهایی (برای نمونه گفتار زنده یاد استاد محجوب):
بکشت و به سرشان برآهیخت پوست
چو روباه و قاقـم چـو سنجاب نرم
چهارم سمورست کِـش مـوی گرم
بدین گونه بود که انسانِ سخنگو و گوینده، به پوششی تازه و گرمتر دست یافت:
بدیگـونــه از چـــرم پـوینـدگــان
بپوشیــد بالای گـوینــــدگـــــــان
آموزش دادن و یادآوری آموزشها در فرهنگ و ادب پشته ایران و از آن میان شاهنامه فردوسی، از جایگاه ویژهای برخوردار است و همواره در پایان هر رویداد نیک و یا بدی، آن را به یاد خواننده و شنونده میآورد که یادت باشد، همه رفتنی هستند و تو نیز خواهی رفت، پس به نیکی گرای و نان نیکی از خود بر جای بگذار:
ببخشید و گسترد و خورد و سپرد
برفت و جز از نام نیکی نبرد
آری هوشنگ شاه نیکوکار نیز نتوانست بیش از چهل سال شاهی کند. چهل سالی که با کوشش کردن و رنج بردن همراه بود:
چهل سال با شادکامی و ناز
به داد و دهش بود آن سرفراز
بسی رنج بُرد اندران روزگار
به افسون و اندیشهی بیشمار
زمانه ندادش زمانی درنـگ
شد آن شاه هوشنگ با رای و هنگ
نه پیوست خواهد جهان با تو مهر
نه نیز آشکـــارا نمایدت چهــــر
۲۳ ماه آگوست ۲۰۱۵
*. نماد و نمودهای بخشهای گوناگون هر فرهنگ، نشانگر درونمایه و زیرساخت آن فرهنگ و چگونگی خاستگاههای اندیشمندانه و یا خرافه پرستانه مردمان برخوردار از آن است.
از میان زیربخشها و یا آیینهای گوناگون هر فرهنگ، بخشهای باوری و اندیشهوری، از ویژگی درخور نگرشتری برخوردارندچرا که این دو بخش اگرچه بازتابهای دیدنی میتوانند داشته باشند، خود نادیدنی هستند.
بخشها و آیینهایی چون خوردن و پوشیدن، دیدنی هستند و نماد بیرونی دارند، و در برابر آنها، آیین باوری اگر چه همانند رختی بر تن دارد، از آنجا که نادیدنی است، چنانچه پایور و کسی که آن را به مردم میشناساند، بخواهد، میتواند مردم را به ناکجا آبادِ گمراهی و خرافه پرستی و کهنه انگاری نیز بکشاند.
در فرهنگ سرزمینهای ایرانی، رخت و پوششِ باور، خاستگاهی خردورزانه دارد، و بر همین پایه است که استاد سخن در همان سرآغاز شاهنامه، گوشزد میکند:
هر آنچ که اندر خورد با خرد
دگر در ره رمز معنی برد
فردوسی نه تنها با این سرود که در تک تک سرودهایش این روش ارجمند را دنبال میکند و دید خواننده را به سوی روشنایی خردورزی رهنمون میشود.
** «فرَ فرَ»، به چم. معنی پر پر زدن و یا پرواز است.
[بخش یک] [بخش دو] [بخش سه] [بخش چهار] [ادامه بخش چهار] [بخش پنج] [بخش شش] [بخش هفت] [بخش هشت] [بخش نهم] [بخش دهم] [بخش یازدهم] [بخش دوازدهم] [بخش سیزدهم] [بخش چهاردهم] [بخش پانزدهم] [بخش شانزده] [بخش هفده] [بخش هژده] [بخش نوزده]