درباره فرهنگ

چهارشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۴ برابر با ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۵


مازیار قویدل- نوشتار درباره جمشیدشاه، از آنجا که هم برای نخستین بار دوری دین از کشورمداری را به نمایش در می‌آورد، و هم سامان‌دهی با برنامه و ساز و کار کشور را به همراه دارد، در چند بخش در دسترس گذاشته خواهد شد.

بخش ۲۳-جمشید، شاه کوتاه کننده دست دین‌مداران از کارهای کشوری

در شاهنامه، سامانه شاهنشاهی، دارای ساختار و برنامه است و هر شاه، با آشکار ساختن برنامه‌هایش، کار خود را آغاز می‌کند. بر پایه شاهنامه، پادشاهی در ایران‌زمین از همان آغاز به گونه‌ای مشروط بوده است و مردم با آغاز کارِ هر پادشاه، از برنامه‌ها و روند کاری او آگاه می‌شده‌اند.

جمشیدشاهاین کار ارزنده در دوره کیومرسی با رواداری با انسان و دد و دام همراه است، و از دوره هوشنگ شاه و پس از او، برنامه‌ها از پیش به آگاهی مردم و سران و سالاران کشور می‌رسید همچنان که هوشنگ:

چــو بنشست بر جایگـاه مهــــی

چنین گفت بــر تخـت شـاهنشهی

که بر هفت کشـور منـم پـادشــا

جهانـدار پیــروز و فـرمـانــروا

به فرمان یزدان پیــــروزگــــــر

به داد و دهـش تنگ بستــه کمـر

وزان پس جهان یک سر آباد کرد

همه روی گیتی پُـر از داد کــرد

و یا تهمورس، شاه دیوبند، برنامه‌هایش را برای مردم روشن می‌سازد و به ویژه پیمان می‌بندد، پس از آن که با رای و رایزنی، جهان را از بدی‌ها شست، دست به برپا کردن درگاه خواهد زد:

جهان از بدی‌ها بشویـم به رای

پس آنگه کنم درگهی گرد پــای

و:

ز هـر جــای کوتــه کنم دست دیـو

که من بود خواهم جهان را خدیـو

او برای کنار زدن دیوان و دیوانه‌کاری‌هاشان نیز برنامه دارد که آشکارکردن سودمندی‌ها و جایگزینی کارهای سودمند به جای کارهای دیوی از آن میان است:

هر آن چیز کاندر جهان سودمند

کنــم آشکـــارا گشایـــم ز بنــــد

آگاهی‌رسانی و روشن‌سازی برنامه شاهی با روی کار آمدن جمشید نیز دنبال می‌شود و با درگذشت تهمورس، فرزند گرانمایه‌اش با فر شاهنشهی و فر موبدی، بر تخت شاهی تکیه می‌زند:

چو رفت از میان نامور شهـریار

پسـر شـد بـه جـای پـدر نامــدار

گرانمایـه جمشیــد فـرزنــــد اوی

کمــر بسته و دل پُر از بنـد اوی

بـرآمــد بــر آن تخـت فـــرخ پـدر

به رسم کیـان بر سـرش تاج زر

کمـــر بست با فــــر شاهنشهـــی

جهان سر به سر گشته اورا رهی

زمـانــه بــــــر آســـود از داوری

به فـرمان او دیو و مـرغ و پری

جهــان را فــزوده بــدو آبــــروی

فــروزان شـده تخت شاهی بدوی

روند کار پادشاهانِ ایرانی در شاهنامه، روندی رو به رشد، رو به سوی آینده و همراه با پیشرفت نیز هست. برای نمونه دوره پادشاهی کیومرس دادگر انسان از آوارگی به غارنشینی رهنمون می‌گردد، دوره پادشاهی هوشنگ با راز افروختن آتش همراه است و با گداختن و بیرون کشیدن آهن از سنگ، ارّه و تیشه ساخته و به دانه‌کاری و آبیاری  پرداخته می‌شود و با به پادشاهی رسیدن فرزندش تهمورس نیز گام نوین دیگری برداشته می‌شود و مردمان به دانش و هنر نوشتن و خواندن آراسته می‌گردند.

جمشید  در دنبال گرفتن روند پیشرفت‌های شاهانه، در درازای هفت سد سال پادشاهی خود، به سامان‌دهی کشور می‌پردازد. او نیز در آغاز کار برنامه‌هایش را به آگاهی می‌رساند و هنگام به آگاهی‌رسانی برنامه‌های خود، به گونه‌ای،  سخن از کوتاه کردن دست دین‌مداران را بر زبان می‌آورد:

منم گفت با فــره‌ی ایـــــزدی

هم‌ام شهریاری و هم موبــدی

بدان را ز بد دست کوتـه کنم

روان را سوی روشنی ره کنم

جمشید شاه، همچنان که خواهیم خواند، شاهی ویژه است که در دوره پایانی کارش با دشواری‌هایی رو به رو می‌شود و کشور را با دل شکستی وا می‌گذارد و می‌رود. رفتنی که با روی کار آمدن ضحاک همراه است و فردوسی از روی دادن آن از روزگار ناپایدار گله و آرزوی مرگ می‌کند:

چنیـن است کیهـــان نـا پـایــــدار

تو در وی به جز تخم نیکی مکار

دلـم سیـر شـد زین ســرای سپنـج

خـدایا مــرا زود بــرهان ز رنـج

به باور این پژوهشگر، در دل‌شکستگی و رفتن جمشید شاه، دین‌مداران دستی کارا داشته‌اند و رفتن او به گونه کودتایی از سوی آنان و ارتشیان به گمان می‌آید. بر این پایه و برای  آگاهی پیدا کردن از دیدگاه‌های اوستایی، گه گاه نیم نگاهی انداخته می‌شود به اوستا و نوشته‌هایش درباره جمشید شاه.

جمشید در اوستا پسر( ویونگهنتیا ویونگهان) و نامش به گونه “ییمَ”، آمده‌است “جم” یا “ییم”، دراوستایی برابر با “همزاد”، و “شید” برابر با “خورشید” به کار برده می‌شود.

نشانه پرهیز از دین‌مداری از سوی جمشیدشاه را به روشنی در وندیداد می‌بینیم،  بنا بر نوشته اوستا، اهورامزدا پیش از زرتشت از جمشید می‌خواهد که به گسترش آیین‌باوری بپردازد و او نمی‌پذیرد–(اوستا کهن‌ترین سرودها ومتن‌های ایرانی، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه،، انتشارات مروارید، چاپ نهم ۱۳۸۴، جلد دوم رویه ۶۶۵)-. در بخش یک از فرگرد دو وندیداد می‌خوانیم:

۱

“زرتشت از اهورامزدا پرسید:

ای اَهورمَزدا! ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومندَ ای اَشَوَن!

تو-که اهوره مَزدایی- جز من- که زَرتُشتم- نخست یا کدام یک از مردمان همپرسگی کردی؟

کدامین کس بود که تو دین اَهوره و زرتشت را بدو فراز نمودی؟

۲

اَهوره مزدا پاسخ گفت:

ای زرتشتِ اَشَوَن!

جم هور چهرِ خوب رَمه، نخستین کسی از مردمان بود که پیش از تو –زرتشت- من- اَهوره مَزدا- با او همپرسگی کردم و آنگاه دین اهوره و زرتشت را بدو فراز نمودم.

۳

ای زرتُشت!

پس من – که اَهوره مَزدایم- او را گفتم:

هان ای جَمِ هور چهر، پسر ویَونگهَان!

تو دین آگاه و دین بُردارِ من[در جهان] باش.

ای زرتُشت!

آنگاه جمِ هورچشم، مرا پاسخ گفت:

من زاده و آموخته نشده‌ام که دین آگاه و دین‌بُردار تو [در جهان] باشم.

با نگرش هم زمام این نوشته اوستا، و سخنی که جمشیدشاه در هنگام روشن شدن برنامه‌هایش بر زبان آورد و:

منم گفت با فــره‌ی ایـــــزدی

هم‌ام شهریاری و هم موبــدی

در کنار یکدیگر نهادن نوشته اوستا درباره پیشنهادِ اهورامزدا و نپذیرفتن دین‌گستری از سوی جمشید از یک سو، و  خود را شاه و موبد خواندن، در هنگام آگاهی‌رسانی برنامه پادشاهی خود، کاری بود که – (به باور این پژوهشگر) بر دین‌مداران گران آمد و انگیزه نیرنگ‌سازی و کودتای آنان و ارتشیان در برابر پادشاه سامان‌بخش و ایران‌ساز را فراهم ساخت.

دوران جمشیدی، که دوران تابندگی ایرانیان آغاز می‌شود، هنگامی‌است که کشور و مردم با سر و سامان ویژه‌ای به خود می‌گیرند و …

دنباله سخن و نوشتار در بخش‌های آینده پی گرفته خواهد شد.

۱۵ سپتامبر ۲۰۱۵

[بخش یک]   [بخش دو]  [بخش سه]   [بخش چهار]    [ادامه بخش چهار]   [بخش پنج]   [بخش شش]   [بخش هفت]   [بخش هشت]   [بخش نهم]   [بخش دهم]  [بخش یازدهم]   [بخش دوازدهم]   [بخش سیزدهم]   [بخش چهاردهم]   [بخش پانزدهم]   [بخش شانزده]   [بخش هفده]   [بخش هژده]    [بخش نوزده]   [بخش بیست]   [بخش بیست و یک]   [بخش بیست و دو]

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=23092