تونی فرنسیس (ایندیپندنت عربی) – ناامیدی کامل نه تنها در میان ساکنان نوار غزه بلکه در بین مردم تمام میدانهایی که رژیم ایران تحت عنوان مبارزه با اسرائیل در قالب «محور مقاومت» ساخته بود، دیده میشود؛ آنهم در حالی که هدف اصلی از آنها ایجاد سنگر برای محافظت از نظام تهران چه در جنگ و چه در مذاکرات بوده است. در برابر این ناامیدی ناشی از شکست توهمات بزرگ، اعتراض به وسیلهای نه تنها طبیعی، بلکه ضروری برای ابراز نظر مردم تحت سلطه شبهنظامیان تبدیل میشود.

هنوز مشخص نیست که اعتراضات علیه حکومت و سیاست حماس در غزه به چه سمتی خواهد رفت، و آیا این اعتراضات شدت خواهند گرفت تا به خیزشی فراگیر تبدیل شوند که حماس و نیروهای مسلحاش را در محاصره قرار داده و آن را مجبور به انتخاب گزینههای دیگری بکند از جمله کنار رفتن از صحنه سیاسی نوار غزه که به ویرانه و گورستانی برای ساکنانش تبدیل کرده؛ یا اینکه حماس خواهد توانست از طریق سرکوب و بازداشت فعالان، شعلههای اعتراض را خاموش کند.
در ابتدا باید گفت که رهبران سازمانها و حتی دولتها میتوانند ملتهایشان را به نبردهای بزرگ بکشانند؛ اگر پیروز شوند، مردم آنان را تشویق میکنند، و اگر شکست بخورند، از آنها فاصله میگیرند و بازخواستشان میکنند. در مورد غزه، باید به حالت وجد و شادیای که در ساعات اولیه نفوذ نیروهای حماس به دیوار مرزی با شهرکهای اسرائیلی در میان افکار عمومی فلسطین و حتی بخشی از عربها و جهان پشتیبان مسئله فلسطین به وجود آمد، اشاره کرد. اما اوضاع با شدت گرفتن پاسخ ویرانگر اسرائیل تغییر کرد؛ پاسخی که چیزی در غزه باقی نگذاشت و مردم ناامید را به توپ فوتبال بین شمال و جنوب تبدیل کرد؛ بدون هیچ افقی جز مرگ و آوارگی.
در پی تحولات یک سال و نیم جنگ شدیدی که هیچ افق سیاسی ندارد، شک و تردیدها در میان فلسطینیان و اعراب در مورد اهداف واقعی عملیات «طوفان الاقصی» افزایش یافت. برخی معتقدند هدف حماس از این عملیات نه خدمت به مبارزه ملی آزادیخواهانه فلسطین، بلکه ادامه تجزیه و انحصارطلبی بوده است که فلسطینیان را در برابر دشمنان تضعیف کرده و در خدمت پروژههای خارجیای است که از رنج فلسطینیان برای اهداف خود استفاده میکنند.
در لحظات اولیه آغاز نبرد غزه، انگشت اتهام به سوی رژیم ایران نشانه رفت؛ چرا که به عنوان یکی از حامیان اصلی حماس، به نظر میرسید عامل اصلی این درگیریها باشد، با هدف ایجاد هماهنگی در «تمام جبههها» برای آزادسازی قدس و فلسطین؛ شعاری که رژیم پس از انقلاب ۵۷ در ایران سالهاست سر داده است. در ابتدا، پیش از آنکه رژیم ایران ارتباط خود را با عملیات هفتم اکتبر انکار کند، در عمل چنین القاء کرد که پشت ماجرا بوده و تحلیلگراناش آن را انتقامی برای ترور قاسم سلیمانی دانستند و همچنین ضربهای به پروژههای صلح عربی- اسرائیلی و مسیر اقتصادی هند- خلیج فارس- اروپا قلمداد کردند.
در کنار حکومت ایران، برخی تحلیلگران روسیه را نیز از مشوقان این درگیری دانستند؛ چرا که از یکسو روابط خوبی با حماس دارد و از سوی دیگر هر بحرانی در سطح بینالمللی که توجه را از جنگ اوکراین منحرف کند، به سود روسیه است. درواقع، توجه آمریکا و اروپا از وقوع «هفتم اکتبر» به سمت حمایت از اسرائیل معطوف شد و از تمرکز روی جنگ اوکراین کاسته گشت.
اما برخلاف تهران، مسکو در عمل رفتار متفاوتی داشت و تلاش کرد سوریه را از درگیری دور نگه دارد، در حالی که رژیم ایران «جبهههایش» را به میدان آورد تا در چارچوب مشخصی وارد نبرد نیز بشوند: پشتیبانی و درگیری محدود از سوی حزبالله در لبنان، بیانیهها و حملات موشکی از سوی حشد الشعبی عراق، و بستن مسیر کشتیرانی در دریای سرخ توسط حوثیها.
ماجراجویی حکومت ایران در مجموع، منجر به فاجعهای در نوار غزه شد و خطر واقعی آوارگی دستجمعی را در پی داشت. در لبنان، منطقه مرزی نابود شد و رهبری حزبالله از بین رفت و توافقی با اسرائیل امضا شد که بر اساس آن حزبالله باید سلاح خود را تحویل دهد. همزمان، حضور جمهوری اسلامی ایران در سوریه نیز به پایان نزدیک میشد و با سقوط بشار اسد و پیروزی اپوزیسیون به رهبری احمد الشرع مسیر و گذرگاه اصلی رژیم ایران برای تسلیح حزبالله هم بسته شد.
با فروپاشی سریع حضور منطقهای جمهوری اسلامی اما ادعاهای پیروزمندانه رهبرش و هوادارانش تغییری نکرد. حزبالله همچنان لفاظیهای بیارتباط با واقعیت میکند و رفتارش کاملا با منافع مردم لبنان بیگانه است. برای مثال، پس از بمباران یکی از ساختمانهای ضاحیه توسط اسرائیل، تنها واکنش حزبالله بالا بردن پرچم جمهوری اسلامی روی ویرانهها بود! و وقتی اعتراضها بالا گرفت، کودکان را با پرچم لبنان به خیابان آورد و شعار «هیهات من الذله» و «لبیک یا نصرالله» سر داد! یعنی حسن نصرالله رهبر حزبالله که اسرائیل او را در سپتامبر ۲۰۲۴ ترور کرد!
در عراق، حشد الشعبی تا حدود زیادی مهار شد، اما حوثیها در یمن مسئول تداوم راه نصرالله شدند. الحوثی هر هفته سخنرانیهایی دارد که در آن از لبنان تا فلسطین و جهان اسلام را حمایت میکند و حتی اشارهای به نیازهای واقعی مردم یمن مانند امنیت، صلح و نان نمیکند؛ نیازهایی که بجای موشکهایی که تنها در بیانیهها اصابت میکنند، ضروری هستند.
امروز ناامیدی نه تنها در غزه بلکه در تمام محور وابسته به رژیم ایران مشاهده میشود؛ محوری که بجای مقاومت، به خط مقدم دفاع از جمهوری اسلامی تبدیل شده است. در برابر این ناامیدی، اعتراض نه فقط طبیعی بلکه ضروری است.
در غزه، معترضان در بیتلاهیا شعار «حماس برو بیرون» را تکرار میکنند؛ شعاری که خواست دوگانه آنان برای رهایی همزمان از اسرائیل و حماس را خلاصه میکند. در لبنان، اعتراض به شکل دیگری ظاهر میشود و خواستار بازسازی دولت مشروع هستند که تنها مرجع سلاح و تصمیمگیری برای صلح و جنگ باشد. در عراق شعار «نه به سلاح خارج از کنترل دولت» شنیده میشود و در یمن نیز ممکن است از دل ویرانهها و سخنرانیها، موج اعتراضاتی مشابه سال ۲۰۱۱ شکل بگیرد.
اما نگاهها اکنون متوجه ایران است. شهروندان ایران بسی پیشتر از اعراب علیه دخالت رژیم حاکم بر کشورشان در امور دیگران اعتراض کردهاند. در پاییز ۲۰۱۹ بار دیگر شعار «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» سر دادند. امروز نیز ایران با بحرانهای داخلی متعدد و محاصرهای شدید روبروست، در حالیکه ساختار منطقهایاش به یکباره فروپاشیده، و احتمال وقوع اعتراضات جدید در هر لحظه وجود دارد.
اعتراضات مردم غزه میتواند هشداری پیشاپیش باشد برای آنچه ممکن است در ایران رخ دهد؛ جایی که غزه، در منطق رهبر جمهوری اسلامی، نقش چاشنی منطقهای از طریق حماس را بازی میکرد، ممکن است اکنون به آزمونی سخت برای تهران تبدیل شود؛ آزمونی که در آن کسانی که منطقه را در مسیر جهنم هدایت کردند، سرانجام شکست بخورند.
*منبع: ایندیپندنت عربی
*نویسنده: تونی فرنسیس
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن