فرد صابری – از سال گذشته، اسرائیل به رهبری بنیامین نتانیاهو، نقشهی قدرت خاورمیانه را از نو ترسیم کرده است. از سوریه تا لبنان، از یمن تا خود ایران، ارتش اسرائیل ضربه پشت ضربه بر «محور مقاومت» جمهوری اسلامی وارد آورده. در سوریه، حملات هوایی انبارهای سلاح رژیم را نابود و مسیر ارسال تجهیزات به حزبالله را قطع کرد. در لبنان، عملیات سهمگین اسرائیل همراه با یورشهای دیگر، انبارهای موشکی حزبالله را در هم کوبید و این سازمان تروریستی را فلج ساخت. در یمن، حملات هوایی تهاجمات حوثیها را در دریای سرخ و علیه اسرائیل خفه کرد. و در ایران؟ جنگ دوازده روزه، تأسیسات هستهای و پرتابگرهای موشکی رژیم را از کار انداخت و حذف فرماندهان ارشد سپاه و خرابکاری در مراکز اطلاعاتی رژیم، آن را در سراشیبی فروپاشی فرو برد.
این پیروزیها دستاورد کوچکی نیستند. اسرائیل نشان داده است که میتواند از «محور مقاومت» جمهوری اسلامی پیشی بگیرد و نیابتیهای رژیم را چون ببرهای کاغذی نابود کند. تورم در ایران سر به فلک کشیده و تنها در ماه گذشته نزدیک به پنجاه درصد افزایش یافته! در لبنان نیز حزبالله متحمل تلفات سنگینی شده و بیش از دو هزار نیروی آن از میان رفتهاند. اما نکته اینجاست: این پیروزیها پایدار نخواهند بود مگر آنکه خود جمهوری اسلامی سقوط کند. بدون ضربهی نهایی، رژیم دوباره جان میگیرد، صفآرایی میکند و همچون یک مار زخمی بازمیگردد. اکنون که پای اسرائیل بر سر مار است، زمانِ فرود آوردن ضربهی آخر فرا رسیده است.
چگونه رژیم فرو میپاشد؟ به سبک لیبی!
برای دیدن این سناریو کافی است به لیبی در سال ۲۰۱۱ نگاه کنیم. چنگال آهنین معمر قذافی شکستناپذیر مینمود تا زمانی که دیگر نبود. اعتراضات در بنغازی، که از خشم نسبت به فساد و بیکاری آغاز شد، هنگامی اوج گرفت که نیروهای قذافی به سوی مردم غیرمسلح آتش گشودند. سپس رویدادی بزرگ رخ داد: سربازان از صف رژیم جدا شدند. واحدهای ارتش که از دستور کشتار مردم خود خسته شده بودند، تغییر موضع دادند. ناتو وارد عمل شد، تانکهای قذافی را بمباران کرد و نیروی هواییاش را زمینگیر ساخت. شورشیان جسورتر شدند، شهرها یکی پس از دیگری سقوط کردند و تا اکتبر، قذافی به پایان رسید. سپس در گودالی دستگیر و به طرزی فجیع کشته شد.
درس لیبی روشن است: اگر رژیمی از بیرون و به اندازهی کافی هدف قرار گیرد، شکافهای درون آن عمیقتر میشود. مردم ایران نیز نشانههایی مشابه نشان میدهند. مردم، و حتی نیروهای سپاه پاسداران، از فشار مالی رنج میبرند، در حالی که رهبرانشان چون شمخانی و خامنهای در رفاه زندگی میکنند. تحریمها حتی وفادارترین نیروهای رژیم را به تنگ آورده. رها شدن پرتابگرهای موشک در حاشیهی جادهها در جریان جنگ دوازده روزه نشانهای از سستی وفاداری است. اگر اسرائیل فشار خود را از طریق حملات دقیق ادامه دهد و رهبران، جانشینان و جانشینانِ جانشینانشان را هدف بگیرد، درست مانند لیبی و بنغازی ممکن است فروپاشی از درون آغاز شود. مردم ایران آمادهاند که جرقه را بزنند.
مردمی به ستوه آمده؛ بمب ساعتی رژیم
ایران دیگی در حال جوش است و درپوش آن در آستانهی پرتاب شدن. افزایش سرسامآور قیمتها، جوانان بیکار، و کمبود آب و برق مردم را به خشم آورده است. دستکم از زمان اعتراضات سال ۲۰۲۲ بر سر کشته شدن مهسا امینی به دست «گشت ارشاد اسلامی»، ایرانیان خشم خود را در خیابانها فریاد میزنند. تنها چند روز پیش، در ۲۲ اکتبر ۲۰۲۵، مسافران خشمگین مترو در تهران فریادها را به روشنی سر دادند: «مرگ بر خامنهای، مرگ بر رژیم!» رخدادی که روزنامههایی چون هاآرتص، که چند هفته پیش معترضان را «ربات» خوانده بودند، چندان جدی نگرفتند. اما اینها شعار نیستند و قطعاً ربات هم نبودند؛ اینها فریاد نبردند که در همه جا طنین انداخته. سیطره رژیم بر ایران در حال سست شدن است و مردم این را میدانند.
جنگ دوازده روزهی تابستان گذشته با اسرائیل میتوانست همان جرقه باشد. حملات دقیق هوایی اسرائیل تهران را لرزاند. همه انتظار داشتند ایرانیان مانند اعتراضات مهسا امینی به خیابانها بریزند. اما چرا چنین نشد؟ قطعاً از عشق به رژیم نبود. مردم از بمبارانها شوکه شده بودند، شهرها پس از دستور تخلیه تقریباً خالی شدند، و بسیاری در انتظار نشستند، به امید آنکه اسرائیل علی خامنهای، جانشینان او و مراکز حکومتی را هدف بگیرد و همه چیز را تمام کند. شایعاتی دربارهی گروههای کماندویی موساد مردم را به انتظار حرکت نهایی واداشته بود؛ حرکتی که رخ نداد. این بیعملی، مردم را سردرگم کرد. حتی رویدادهایی مانند خروج عراقچی از ایران در برابر دیدگان نیروی هوایی اسرائیل، این سردرگمی را بیشتر کرد.
اما اکنون شرایط متفاوت است. پس از تجربهی جنگ دوازده روزه، ایرانیان دیگر از حملات هوایی چنان هراسان نیستند؛ تا جایی که بسیاری اینبار حاضر به تخلیه شهرها نخواهند بود. آنان از اینکه فرصت خیزش را از دست دادند، دلگیرند؛ و همین حسِ حسرت، سوخت خیزش بعدی است. مردم در سکوت انتظار میکشند. جنگ همچنین بسیاری را که سرگرم مشکلات روزمره بودند، بیدار کرد. اکنون شمار بیشتری از مردم پای شبکههای ماهوارهای و رسانههای اجتماعی نشستهاند، جایی که نارضایتی چون آتش گسترش مییابد. بازدید از شبکههای خبری فارسیزبان در جریان درگیریها به طرز بیسابقهای افزایش یافت. خیابانها آراماند، اما مردم آماده و در انتظارِ فشارِ بعدی هستند.
نگذارید مار دوباره نیش بزند
پیروزیهای اسرائیل واقعیاند اما هنوز نهایی نشدهاند. جمهوری اسلامی همچون ماری زخمی است و مارهای زخمی خطرناکترند. اگر اسرائیل یا آمریکا فریب گفتگوهای صلح ظاهری رژیم را بخورند یا فریب تبلیغاتِ کهنهی «اصلاحطلبان»ی مانند روحانی یا پزشکیان و همپالکیهای آنان را بخورند که در دوران حکومت خود بیشترین اعدامها را داشتهاند یا هر لفاظیِ دلنشینِ اصلاحطلبانهی دیگر، مرتکب اشتباهی مرگبار میشوند. رهبران جمهوری اسلامی این روزها و در ظاهر رفتار آرام و مصالحهجویانه دارند، اما همینکه دولتهای کنونی اسرائیل و آمریکا از صحنه کنار بروند، دوباره به میدان بازمیگردند و ضربه میزنند. آنها موشکها، هکرها، نیروهای نیابتی و حتی برنامهی هستهایشان را میتوانند از نو بسازند و هماکنون نیز به همین کار مشغولاند. تجربهی تاریخ نشان داده است که اگر به چنین رژیمی فرصت بقا داده شود، دوباره هارتر بازمیگردد و مثل کرهی شمالی زهر خود را میریزد.
راه پیش رو جسورانه و روشن است. اسرائیل باید به نقطهی حیاتی حمله کند: حذف خامنهای، جانشینانِ منتخَب او، سپاه پاسداران و مراکز حکومتی رژیم مانند مجلس اسلامی، صداوسیمای دولتی، پایگاههای نظامی و در نهایت نیروهای سرکوب مثل یگان «محمد رسولالله» یا نیروهای یگان ویژه. اینها ضرباتِ تصادفی نیستند؛ این حملات مانند جراحی غدد سرطانیاند و پیامی میفرستند که دکترین قدیم به پایان رسیده است. به لیبی نگاه کنید: وقتی نیروهای قذافی تضعیف شدند، هوادارانش پراکنده شدند و مردم کنترل را در دست گرفتند. وضعیت ایران تفاوتی با آن وضعیت ندارد. با حذف سرِ رژیم، آن شعارهای مترو گلشهر و «صادقیه» (آریاشهر) به سیل جمعیت معترض بدل خواهد شد. سپاهِ ترکخورده که از پیش لرزان است، درست مانند بنغازی و با پیوستن سربازان به خیابان میتواند بیش از پیش فرو بپاشد. یک تفاوت مشخص هم وجود دارد: ایرانیان یک دولت- ملت هستند و تحت رهبری رؤسای قبیلهای قرار ندارند.
برخی چپهای اروپایی ممکن است بگویند این کار بسیار خطرناک است و ممکن است هرج و مرج پدید آید. اما آنها در اشتباهند؛ مذاکرات طی ۲۵ سال گذشته شکست خوردهاند. جمهوری اسلامی به محض بازسازی خود باز هم منطقه را به جنگی بیپایان خواهد کشاند. پای اسرائیل هماکنون بر سر مار است. تردید در این مرحله باعث جمع شدن و جاری شدن بعدی زهر خواهد شد. یک فشار قاطع، هماهنگ و ضربات دقیق عمیق، این وضعیت را پایان میدهد. مردم ایران که منتظر فرصتی جدید هستند، بقیه راه را خواهند پیمود.
اکنون زمان اقدام است
سلسلهی پیروزیهای اسرائیل، جمهوری اسلامی را در آستانهی فروپاشی قرار داده است، اما نبرد هنوز تمام نشده است. رژیم آیتاللهها در تعادل لرزان است و تلوتلو میخورد؛ مردم خستهاند و سربازان مرددند. یک ضربهی هدفمند برای از میان بردن سران رژیم، نیروهای سرکوب و مراکز حکومتی جرقهای خواهد بود که ایرانیان در انتظار آن هستند. همانطور که گفته شد جنگ دوازده روزه نشان داد که مردم دیگر از حملات هوایی ترس ندارند؛ آنها خشمگین، آگاه و آمادهی حرکتاند. اگر اسرائیل قاطع عمل کند و با دقت و قدرت پایان را اعلام نماید، خیابانهای تهران آنچه را حملات هوایی آغاز کردند تمام خواهند کرد. با کوبیدن سرِ مار، شیروخورشید از خاکسترش برخواهد خاست، دستاوردهای اسرائیل تثبیت شده و نور بر تاریکی پیروز خواهد شد.

