س.روزبه – تحلیلی بر تاکتیک «امنیتیسازی» و همطراز کردن اپوزیسیون با مجاهدین خلق؛ چرا انضباط روایی و عملی مهمترین خط دفاعی است.

مقدمه:
جابهجایی معنایی و ابزار بقا
بررسی و تحلیل عملکرد رسانههای حکومتی در واکنش به تحرکات اخیر اپوزیسیون مدنی، به ویژه در رویدادهایی چون نشست تورنتو، یک الگوی ثابت و هدفمند را برملا میکند: «جابهجایی معنایی» از یک درخواست اجتماعی به یک تهدید امنیتی. در این الگوی پروپاگاندا، عبارتهای مدنی و سازمانی مانند «گروههای کوچک» یا «هستههای سازمانیابی» عمداً به «هستههای ترور» یا «تیمهای عملیاتی» ترجمه میشوند تا نتیجهگیری نهایی این باشد که اپوزیسیون قصد ورود به فاز مسلحانه را دارد.
هدف این است که اگر مطالبات «آزادی و حقوق» باشد، پاسخ حکومت باید سیاسی باشد؛ اما اگر مسئله به «تروریسم» تبدیل شود، پاسخ نظامی و سرکوب پیشدستانه مجاز خواهد بود.
ترس نخستین ابزار بقای این نظام است؛ حکومتی که ترس را از سطح سیاسی به روان فردی کشانده است، مردم را در خودسانسوری دائم نگاه میدارد. فروپاشی اعتماد اجتماعی، دومین ستون این تداوم است. بیاعتمادی میان مردم، امکان سازمانیابی را از بین برده و هر حرکت جمعی را در نطفه خنثی میکند. با این راهبردها، هدف جمهوری اسلامی با ادامه عملیات روانی، ایجاد ترس مضاعف در جامعه برای فلج کردن کنشگری مدنی است.
بخش اول: دام امنیتیسازی و هدف «هستههای مسلح»
اصرار شدید نظام بر برچسب «تروریستی» برای جنبشهای کاملاً مدنی، ریشه در یک استراتژی چندوجهی دارد:
– مشروعیتبخشی به سرکوب پیشدستانه: چسباندن برچسب «تروریسم» هر نوع سازمانیابی مدنی را از پیش «امنیتی» تلقی میکند و افزایش بازداشتها و احکام سنگین را توجیه مینماید.
– بیاعتبار کردن با همطراز کردن: همطراز کردن اپوزیسیون مدنی با سازمانهایی مانند مجاهدین خلق، از حافظه جمعی منفی مردم نسبت به سابقه خشونت آن سازمان سوءاستفاده میکند تا حمایت «جامعه خاکستری» کاهش یابد.
– دشمنسازی خارجی: پیوند زدن هر حرکت مدنی به «جنگ نیابتی»، معترضان را به «عامل بیگانه» تنزل میدهد.
– ترسافکنی برای مهار جوانان: برچسبزنی «تروریست» یک اثر روانی بازدارنده دارد که هزینه اجتماعی پیوستن جوانان به سازمانیابیهای مدنی را بالا میبرد.
در همین راستا و با هدف نهادینه کردن این ترس، رسانههای حکومتی فوراً به میدان آمدند: خبرگزاری فارس اعلام نمود [این هستهها در خروجی رسانههای حکومتی نظیر خبرگزاری فارس به «هستههای مسلح ضد انقلاب» تعبیر نمود) و همچنین [خبرگزاری تسنیم وابسته به سپاه نیز به طور مداوم تلاش کرده است تا این سازمانیابیهای مدنی را مستقیماً به «تیمهای ترور» پیوند زند. این سیل تهاجم سایبری و تبلیغاتی تنها چند روز از اعلام سخنان شاهزاده نگذشته شروع شد. و ارتش سایبری نیز در شبکه های ایکس، اینستاگرام و …. شروع به تکرار همین موارد نمودند.
بخش دوم: خطر شبیهسازی خشونت و تجربه تاریخی انحراف
سوابق جمهوری اسلامی نشان میدهد که یکی از شگردهای ثابت آن در مواجهه با تجمعات مسالمتآمیز، تهییج و کشاندن عمدی آن به خشونت و تخریب اموال عمومی و دولتی بوده است. هدف این است که یک یا چند فرد فدا شده و کنشهای مدنی خالص با آسودگی منحرف شود تا نظام بتواند از سلاح و سرکوب شدید استفاده کند.
نمونه روشن این تاکتیک، در جنبش سبز ۱۳۸۸ مشاهده شد؛ زمانی که میلیونها نفر با راهپیمایی سکوت و چسب زدن بر دهان، نهایت انضباط مدنی را نشان دادند. با این حال، عوامل نفوذی و سازماندهیشده رژیم، خشونت و تخریب را آغاز کردند تا بهانهای برای سرکوب فراهم شود، زیرا تهییج جوانان در جمعیتهای بزرگ بهراحتی صورت میگیرد.
خطر بزرگ پیشرو (تهدید نیابتی):
اکنون که حکومت میداند «هستههای کوچک» مدنظر اپوزیسیون، ماهیتی کاملاً مدنی و بیخشونت دارند، پیشبینی میشود که خطر به سطح بالاتری ارتقا یابد:
– تشکیل گروههای نیابتی: احتمال دارد خود نظام گروههایی را به عنوان «هستههایی که شاهزاده گفته» تشکیل دهد.
– اقدامات خشونتآمیز نمایشی: این گروههای نیابتی سپس نسبت به تخریب اموال عمومی، استفاده از سلاح گرم و سرد اقدام کرده و حتی اعترافاتی نمایشی از افراد بیگناه گرفته شود تا آنها را قربانی خواستهها و اهداف خود نمایند.
– مجازات اعدام: با چسباندن انگ «استفاده از سلاح»، رژیم به راحتی میتواند بر اساس قوانین امنیتی داخلی، جوانان بیگناه را به اعدام محکوم کند. اینها نمایشی است که خواهیم دید.
بخش سوم: راهکارهای استراتژیک و الگوهای موفق مدنی
تنها سلاح مؤثر در برابر این دام، انضباط آهنین روایی و عملی و پایبندی مطلق به بیخشونتی است.
-الگوهای جهانی هستههای موفق غیرخشونتآمیز:
تجربه موفق در سایر کشورها نشان میدهد که هستههای کوچک غیرخشونتآمیز میتوانند موتور محرکه تغییرات بزرگ باشند. از جمله
صربستان، سال ۲۰۰۰: جنبش اوتپور (Otpor) با هستههای کوچک و متمرکز بر آموزش تاکتیکهای نافرمانی مدنی، توانست رژیم اسلوبودان میلوشویچ را سرنگون کند.
چکسلواکی، سال ۱۹۸۹: انقلاب مخملی که توسط هستههای کوچک فعالان حقوق بشر و دانشجویی آغاز شد و منجر به انتقال قدرت مسالمتآمیز شد.
هند، سالهای ۱۹۳۰-۱۹۴۷: مبارزات مهاتما گاندی با استفاده از هستههای محلی برای سازماندهی نافرمانی مدنی (مانند راهپیمایی نمک) استقلال را به ارمغان آورد.
راهکارهای حیاتی برای خنثیسازی دام:
– پایبندیِ بیقیدوشرط به بیخشونتی و زبان غیرنظامی: هر اشارهای به ادبیات «نظامی» یا تخریب، خوراک همان قاب حکومتی است.
– حفظ تمایز مطلق از گذشته خشونتآمیز: ائتلافهای اپوزیسیون باید با صدور یک منشور واضح، هر گروهی با سابقه خشونت را صریحاً طرد کنند.
– دقت در قبال نفوذ: دقت در این امر توسط مردم و جوانان بسیار مهم است، بخصوص ورود افراد بسیج با چهرههای دیگر برای تهییج به خشونت.
– تأکید مداوم بر «جان انسانها خط قرمز است»: این گزاره باید در تمام پیامها تکرار شود.
– ثبت دستاوردهای کوچک و واقعی: کنشگران باید با گزارشهای مستند از نتایج تلاشهای محلی و مدنی، روایت «خدمت به مردم» را زنده نگه دارند.
جمعبندی روشن و هشدار نهایی
این برهه، یک موقعیت دشوار و برهه خطرناکی در اواخر عمر رژیم محسوب میشود. علت اصلی این تبلیغات و تمهیدات، «انحراف میدان» از مطالبات حقوقی و مدنی به حوزه صرفاً امنیتی است.
بنابراین، هوشیاری همه اپوزیسیون در این رابطه، اصل کلیدی و خط دفاعی نهایی است. درمان راهبردی، انضباط روایی و عملیِ بیخشونت، و تأکید بر کرامت انسانی است. فقط دقت لازم است تا دام «هسته ترور» خنثی شده و نیاز به همدلی همه مردم در این رابطه دارد و کارشناسان محترم برای پیشگیری از افتادن در این دام و دام های مشابه تمهیداتی پیش بینی و اعلام نمایند تا جنبش دموکراسیخواهی در مدار مدنی و اخلاقی خود حفظ شود.

