محمدرضا حسینی – یکی از پرسشهای همیشگی این است که «ایران پس از حکومت اسلامی به کدام سو خواهد رفت؟»
شاید طرح این مسئله در این زمان که بیماری کُرونا تمام اذهان و اخبار را به خود مشغول کرده است تا حدی ناهنگام جلوه کند اما از آنجا که حکومت اسلامی هیچگاه تا این حد دچار درماندگی نبوده و مدیریت جامعه بدین حد دچار پریشانی نشده، امکان بروز زمینههای مناسب برای آغاز یک اعتراض همگانی و سرنگونی حکومت، به ویژه بلافاصله پس از پایان بحران کُرونا وجود دارد.
علت دیگر وجود ابهاماتی درمورد آینده و پس از سرنگونی رژیم است که مردم را دچار تردید و نگرانی میکند. آلترناتیو نامطمئن و تبلیغات طرفداران استمرار حکومت اسلامی نیز مزید بر علت شده و مردم در وضعیتی برزخی ماندهاند. من با طرح پرسش بالا، توضیح خواهم داد که چرا مطمئن هستم که ایران پس از سرنگونی حکومت اسلامی دارای آیندهای روشن خواهد بود و بر اساس قانون «سوبلیماسیون» با سرعت به جبران گذشته از دست رفته خواهد پرداخت.
اجازه بدهید قبل از اینکه به دوره پس از حکومت اسلامی بپردازم، به گذشته رفته و ببینیم که علت اصلی ظهور دیکتاتوری مذهبی در ایران آیا نتیجه منطقی قیام مردم بود.
آیا چنین حکومتی خواست واقعی مردم بود؟
مانس اشپربر در کتاب «روانشناسی خودکامگی» ظهور حکومتهای استبدادی در یک جامعه را نتیجه شرایط اجتماعی خاص میداند. شرایط خاص و ویژهای که نامش را «بحرانِ مرحله گذار» مینامد. بحران مرحله گذار در زمانی پیش میآید که وضعیت موجود قادر به برآوردن نیازهای آن جامعه نبوده و دچار ضعف در پاسخگویی است اما، درعین حال، نیروهـای موجـود بـرای ایجاد وضعیت جدید و مناسب آمادگی لازم و آگاهی کافی را ندارند.
او معتقد است که در این دوره بحرانی، که به خلاء شباهت دارد، شرایط برای ظهور حکومتهای دیکتاتوری بسیار مساعد میشود. در این خلاء جایگزینی، در برخی از جوامع، به دلایل متعدد، مثلا پایین بودن آگاهی سیاسی و فقدان تجربه کافی، یک دیکتاتور ظهور کرده و با ایجاد سیستم دیکتاتوری، برای مدتی آن جامعه را به رکود کامل میکشاند. او به منظور حفظ سیستم خود و ابقای جامعه در حالت رکود، به خشنترین روشهای سرکوب روی میآورد.
یکی از اصلیترین علتهای ظهور چنین دیکتاتوری خشنی «ندانمکاری جمعی» در جامعه است و نه فقط بخش کوچکی از مردم آن جامعه. آنگاه که جامعه به انکار وضع موجود میرسد ولی برای جایگزینی آن چیزی ندارد، در آن زمان به بیتصمیمی و ناچاری مخاطرهآمیزی دچار شده و شرایط بسیار مناسبی برای رشد فرد خودکامه و استقرار خودکامگی و استبداد فراهم میآید.
در این زمان، و فقط در این زمان است که فردی ظهور میکند با وعدههای جذاب که به مردم بشارت حل سریع بحران و ایجاد رفاه و آسایش ابدی را میدهد. مردم که خود را ناتوان در یافتن جایگزین میبینند به استقبال «قهرمان» یعنی فردی مقتدر و توانا میروند که فکر میکنند میتواند آسایش و رفاه و امنیت برای آنها بیاورد. پس با اشتیاق، تمامی آزادی و اختیارات اجتماعی، سیاسی خـود را بـه او تفویض میکنند.
مردم آزادی و اختیارات خود را به خودکامه قدرتطلبی واگذار میکنند که، به شهادت مکرر تاریخ، نمیتوانند آن را بدون رنج فراوان بازپس گیرند. خودکامگان قدرتطلب همیشه نویـد رسـیدن به دوران جدید و بهتری را تبلیغ کرده و وعده میدهند امـا مـردم چیـزی جز دورهای مملو از ظلـم و سـتم و تلخکامی تجربـه نخواهند کرد.
جامعه دیکتاتورزده پس از مدتی میفهمد که نه تنها نیازهایش همچنان بیپاسخ مانده بلکه مقدار زیادی از حقوق و امتیازات قبلی را هم از دست داده است. اعتراض میکند ولی به جایی نمیرسد. دیکتاتور با پیش کشیدن «توطئه دشمن» دهانها را بسته و قلمها را میشکند.
در این بنبست برای مردم راهی جز سرنگونی دیکتاتوری باقی نمیماند.
حتی اگر آن جامعه هنوز به آلترناتیو مناسبی دست نیافته باشد تجربه تاریخ میگوید که جامعه با تجربه گرانقدری که به دست آورده نه تنها پس از سرنگون کردن یک دیکتاتوری به دیکتاتوری دیگر نمیرسد بلکه به نقطهای بر میگردد که توسط دیکتاتور قطع و منحرف شده بود. این نقطه، همان مرحله گذار است که با حضور دیکتاتور و وعدههای جذاب و دروغین او متوقف شده و جامعه به حالت اغماء رفته بود. گرچه این همان مرحله است ولی آن جامعه، متحول شده و مردمش به کمک تجربه پرهزینهای که به دست آورده و آزمونی که پشت سر گذاردهاند اینبار هشیارانهتر به ادامه کار ناتمام خود میپردازند.
از بهترین نمونههای تاریخ، بازگشت سیستم پادشاهی در انگلستان پس از انقلاب اولیور کرامول و یک دوره جمهوری پر هرج و مرج بود. پس از آن دوره، که اولین و آخرین سیستم جمهوری در انگلستان بود، جامعه به نقطهای برگشت که متوقف شده بود اما با کولباری از تجربیات گرانبهایی که حتی سیستم پادشاهی را هم متحول کرد.
از مثال تاریخی بالا برداشت اشتباه نشود. هیچکس خواهان کپیبرداری از یک جامعه دیگر که در شرایط زمانی، مکانی، تاریخی، فرهنگی و… کاملا متفاوت بوده نیست. این نمونه صرفا از آن جهت آورده شد که گفته شود برگشت به نقطه توقف قبلی، به معنای عقبگرد تاریخی نیست بلکه ادامه روند تکاملی آن جامعه بر اساس آزمون و خطا است.
این تجربیات به ما میگویند که ممکن است یک جامعه برای مدتی دچار یک دیکتاتوری خشن شده و متوقف گردد. ممکن است به ازای این دوره، خسارتها و هزینههای زیادی پرداخته شود اما پس از مدتی آن جامعه به خود آمده کنترل را به دست میگیرد و با تکیه بر تجربیات به دست آمده در مسیر رسیدن به خواستههای متوقف شدهی خود ادامه میدهد.
خواستههای مردم ایران در طول تاریخ، به دلایلی، با یک دوره وقفه، تعلل و انحراف روبرو شده ولی هیچگاه فراموش نشده است. به عنوان مثال خواستههای مردم در دوران مشروطه که (به دلایلی که در این نوشتار جایش نیست) متوقف شده بود با حضور رضاشاه به واقعیت پیوست. به همینگونه، من مطمئن هستم که پس از سرنگونی سیستم فعلی، خواستههایی که مردم از سیستم سابق داشتند فراموش نشده و دوباره ادامه خواهند یافت. ایران پس از سقوط حکومت اسلامی، نه به ویرانی و جنگ کشیده و نه تجزیه خواهد شد بلکه بدون خشونت، با اطمینان و بیتوجه به اینکه سیستم آینده چه نامی داشته باشد، طبیعتا، به سوی نهادینه کردن دموکراسی و سکولاریسم در جامعه پیش خواهد رفت.
جامعه سرگردان کنونی ایران به چنین تحلیل های نوید بخشی نیاز دارد اما حیف که گروههای به اصطلاح اپوزیسیون جز طناب کشی با هم کاری از پیش نمی برند. مدام در گوش مردم خواندن که انقلاب ۵۷ کار غلط بوده اعتماد به نفس جمعی را از مردم گرفته و اینک نتیجه اش انفعال و استیصال است و دیگر هیچ.