Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۱۵۱ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 151
جمعه 11تا پنجشنبه17اسفندماه 1396خورشیدی
به از بین بردن ب نبرکه در پاریس خاطراتی از درباره نام خلیج فارس که ممالک
متهم شده بود .بنابراین سعی داشت دکتر احمدعلی بهرامی: اسلامی و عربی آن را خلیج عربی
روابط با فرانسه به همان حالت بماند. م ینامند ،اعلیحضرت محمدرضا شاه
در این ضمن معلوم شد وزیرخارجه «در جست و جوی فو قالعاده ناراحت بودند و از طرف
فرانسه برای تجدید روابط به رباط عدالت و انسانیت» وزرات امور خارجه بخشنامه شده
مسافرت رسمی خواهد کرد و برنامه بود که این جراید را تحت تعقیب
میهمان یها و ملاقا تها تهیه شده بود (بخش پایانی) قضایی قرار دهیم .بسیار مطلب
ولی ژنرال اوفقیر شخص اول دولت ناراح تکنندهایبودکهسفارتخان ههای
که مسؤول امنیت بود در هیچیک = در سند محرمانهای که برادر پادشاه مراکش ما با این عمل دشمنی روابط دسته
از مراسم شرکت داده نشده بود .یکی به من نشان داد ،اسامی مأموران امن یتی و کلید جمعی و مردم آن کشورها را بر
از ش بها بعد از بازی پوکر در منزل کشف رمز مکاتبات س ّری وزارت خارجه ایران، ضد خود بشورانند .همانطور که قبل ًا
من که نصف شب همگی خداحافظی هم اشاره کردهایم با مطالعات دقیق
کرده و رفتند ،ژنرال گفت :علی ،من فاش شده بود جزوهای به زبان فرانسه تهیه کردم
با شما کار دارم .نشستیم و به گفتگو که تاریخچه خلیج فارس و شهادت
پرداختیم و بطر یهای سرد ودکا را خاطرات دکتر احمد علی بهرامی ،وزیر و سفیر و دولتمرد دوران پیش از همه تاری خدانان کشورهای عربی که
م ینوشیدیم و گل بگو و گل بشنو. انقلاب در کتابی با عنوان «در جست و جوی انسانیت و عدالت» به کوشش عطا نام خلیج فارس را قبول داشتند با
ایشان از اینکه با آمدن وزیر خارجه نقش ههای قدیمی و تاریخی که نام
فرانسه و عدم دعوت او در میهمان یها آیتی در تهران چاپ شده است. خلیج فارس را به درستی م ینوشتند
فو قالعاده ناراحت و متغیر بود و تمام بخشی از این خاطرات به دوران سفارت دکتر بهرامی در مراکش مربوط در آن قید شده بود .هر بار این مطلب
تقصیرها را به گردن ملک حسن پیش میآمد طی نامه محرمانهای
م یانداخت .من هم سعی م یکردم او م یشود که برای مطالعه شما برگزید هایم. مدیران آن جراید را متوجه امر نموده
را قانع کنم که این طور نیست ،شاید و یک نسخه از جزوه را برای آنها
وضع این چنین ایجاب کرده است ولی به من گفته بودند شما به کلی مجروح دیدن آمدند .آقای انتظام م یگفتند :باید احتیاط و یواش بروید .در حدود 400 خواهد کرد که بجای ملک حسن و
به هیچوجه قانع نشد و گفت همه این و معلول هستید ،عرض کردم؛ اختیار شکر کنی که حالا این اتفاق افتاد ،اگر کیلومتر راه بود .بعد از مدتی کیف خود به موجب قانون اساسی مراکش امور م یفرستادم.
کارها زیر سر خود حسن م یباشد، دارید! مطلب مهم و سری را عنوان ده سال دیگر بود هیچوقت استخوا نها را باز کرده و مشغول قرائت روزنامه و مربوط به سلطنت را اداره نماید .مولای این نوع نامه را چنان با نزاکت و ادب
معلوم شد که کامل ًا رنجیده است کردم ،خوب گوش کردند ،از مولای جوش نم یخوردند .از طرف سفارت نوشته تلگراف به تهران و شرح وقایع عبدالله یکی از ش بها در قصر محمدیه تهیه م یکردم که خواننده ناچار خود
و از دست من هم کاری برنم یآید. عبدالله تعریف کردند که خیلی مؤدب هم مرحوم تیمسار پاکروان تشریف و مذاکرت با وزیر خارجه اسپانیا شدم. مرا دعوت کرد و ک مکم در این باره خجالت م یکشید .مراتب را به تهران
درصدد برآمدم هر طور هست است ولی از اینکه با ایشان مذاکرهای م یآوردند و با التماس من قرار شد به ناگفته نماند که وزیر خارجه اسپانیا مذاکرات را شروع کرد و گفت :به شما اطلاع دادم و قرار شد جزوه تکثیر
پیام اعلیحضرت محمدرضا شاه را به خود این همه زحمت ندهند و آقای را هم از پیش خود به ایران دعوت کرده تبریک م یگویم ،در تهران اعلیحضرت شده به همه سفار تخان هها ابلاغ شود.
اعلیحضرت ملک حسن دوم ابلاغ کرده باشند سخنی نگفتند. هنجنی نفر دوم سفارت و آقای فهیمی و به او قول دادم که برای تأمین نفت شاهنشاه به من فرمودند اگر هر کار رو یه مرفته از این کار نتایج خوبی
نمایم .چون با مولای حفیظ رئیس فقط مرا مخاطب ساخته و فرمودند: و یکی دیگر از همکاران ایشان هفت های اسپانیابرایمدتلااقل 20سالباکشور مهمی داشتید به سفیر من بگویید. حاصل شد .در این نوع مسائل است
دفتر مخصوص روابط بسیار حسنه شما باید به ایران برگردید چون جان یک بار به دیدن م یآمدند و دسته گل پس معلوم م یشود که اعلیحضرت به که یک نفر سفیر حق ندارد همه
داشتم به ایشان گفتم پیام مهمی برای شما در آن مملکت در خطر است .من م یآوردند .آقای هنجنی گفتند :سرکار شما قرارداد خواهیم بست. شما اطمینان کامل دارند .و سپس اظهار دستورات را اطاعت کرده و بله قربان
اعلیحضرت دارم و ممنون م یشوم اگر نگفته بودم که اینقدر با مراکش نزدیک علیه مادر شهبانو امر فرمودهاند هر هفته وقتی کامل ًا مشغول خواندن و نوشتن داشت اوضاع مراکش خوب نیست و اگر بگوید ،بلکه وظیفه دارد حقیقت را
کمکبفرماییدکهبهتنهاییومحرمانه شوید و از اسرار آنها مطلع شوید .به گل بیاوریم .خواهش کردم از قول من بودم ناگهان اتومبیل ترمز کرد وقتی ملک حسن ناچار بشود حتماً به فرانسه بیان کرده و راهح لهایی را که نتیجه
بامعظ ملهملاقاتکنم.ترتیبدادهشد ملک حسن بگوئید در ایران کار دیگری تشکر کنند و دیگر گل آورده نشود. چش مهایم را باز کردم اتومبیل بزرگی خواهد رفت که در آنجا ملک بزرگی دارد مثبت دارد ارائه نماید و از این وحشت
که روزی من در نزدیکی در قصر در در انتظار شماست .گفتم قربان کدام کار، مطلب مهم این بود که در اثر عمل در مقابل ما با سرعت تمام در حرکت و آن وقت من باید از عهده همه کارها نداشته باشد که ممکن است مغضوب
ساعت معین حاضر باشم و اعلیحضرت فرمودند؛ بعد خواهید فهمید .لازم است چانه نم یتوانستم دهان خود را باز کنم. بود .چند ثانیه بعد تصادف رخ داد و من برآیم و احتیاج به پول زیاد خواهد بود واقع گردد .زندگی من در رباط به
که با اتومبیل به محل اقامت خود با ملک حسن ملاقات کرده و به ایشان بنابراینبااشارهصحبتم یکردم.بالاخره ب یهوش شدم .وقتی چشمهایم را باز که به رجال و استانداران و اشخاصی خوبی م یگذشت و از هر جهت در
تشریف م یبرند مرا سوار کرده و در بگویید که در دنیا چند نفر پادشاه بیشتر به اتفاق جراح معروف دکتر دارسی و یک کردم از آن اتومبیل دیگر خبری نبود و همه کارها و روابط سیاسی موفق بودم،
راه گفتگو کنیم ،اعلیحضرت خود نیست و شما نباید از خود ضعف نشان خانم متخصص ماساژ سوار هواپیما شده شاید در درهای افتاده بود ولی اتومبیل ذ ینفوذ داده شود. دوستی با والاحضرت مولای عبدالله و
رانندگی م یکردند و من پهلوی دست بدهید .لازم است به اصلاحات ارضی و به رباط برگشته و کار خود را از سر کوچکی نزدیک اتومبیل ما ایستاده بود بنابراین باید شاهنشاه را متوجه این دکتر لاراکی نخس توزیر و ژنرال اوفقیر
پرداخته و ضمناً به وضع ارتش خود گرفتیم .یکبار برای تشکر از اعلیحضرت و دو نفر جوان محصل سعی م یکردند امر نمود ،حالا شما چه خواهید کرد؟! فو قالعاده خوب بود .اغلب ش بها هم
ایشان نشسته بودم. بیشتر رسیدگی کنید ،من در اینجا با مل کحسن به دربار رفتم .معظ مله در مرا از اتومبیل خرد شده خودم بیرون گفتم این مسائل را با رمز و نامه نم یتوان یا در مهمان یهای دربار و سفار تخانه
در طول راه پیام را به صورتی که وجود داشتن مشاوران زیاد و فهمیده حال مراجعت به قصر بودند ولی تفقد بیاورند و به داخل اتومبیل خود ببرند. حل کرد ،در آن موقع من باید خودم به شرکت داشتم و یا خودم آنها را دعوت
هیچ برخورنده نباشد عنوان کردم حتی روزی ده دوازده ساعت کار م یکنم. بسیار کرده ضمناً فرمودند :با تلفن با تقریباً در حالت کما بودم ولی گاهی ایران رفته و به صورت محرمانه مراتب
ایشان از تحلیل اعلیحضرت خیلی شما هم باید برای اصلاحات و بهبود چشمم باز م یشد .از من پرسیدند کجا م یکردم.
شادمان شدند ،سپس وارد محل اقامت وضع تمام زندگانی را وقف کار بکنید. را به اعلیحضرت عرض کنم. سا لهای اول و دوم خیال م یکردم
شدیم .اتومبیلی از عقب سر ما م یآمد در پاسخ عرض کردم :قربان ،مطالبی اعلیجضرت محمدرضا شاه پهلوی در دفتر کارش چندی بدین منوال گذشت تا اینکه اینجا مملکت اسلامی است و نباید
و من خواستم خداحافظی کنم ،عرض که میفرمائید به قدری قابل توجه وزیر خارجه اسپانیا آقای لویی براوو به دست از پا خطا کرد ولی بعداً متوجه
کردم این آخرین بار است که شرفیاب است که باید حامل آن یکی از رجال اعلیحضرت در تهران صحبت کردهاند برویم؟ بدون تردید گفتم شهر مکناس، دعوت پادشاه به مراکش آمدند تا درباره شدم که برعکس ،بانوان نیز برای
م یشوم زیرا این بار به عنوان نماینده بزرگ یا یکی از برادران اعلیحضرت گویا تهران م یخواست سفیر جدید را یادم آمده بود که از ایفران دور نیست و صحرای اسپانیا مذاکره و تصمیمی دوستی آمادگی دارند .هنوز خود را
اعلیحضرت شرفیاب شده و جسارت باشند ،سفیر حق ندارد با یک پادشاه معین کند زیرا فکر م یکردند و حق محل اقامت هیأت نظامی ماست .وقتی اتخاذ کنند .به این مناسبت میهمانی جوان م یپنداشتم و به فکر پیری و
کردم .مأموریت من تمام شده است. این طور حرف بزند مخصوصاً اینکه هم داشتند که من مردنی هستم، چشمم را باز کردم دیدم در تختخواب بزرگی در شهر فاس داده شد .آن شب
ایشان خیلی تعجب کرده و فرمودند: پادشاهان عربی بسیار حساس هستند. اعلیحضرت ملک حسن فرمودند :آیا درمانگاهی مرا خواباندهاند و دست و پا مولای عبدالله به میز من نزدیک شده و ناخوشی و مرگ نبودم.
خیر ،مراسم خداحافظی رسمی باید اگر فراموش نکرده باشم وقتی مسافرت در مملکت شما رسم است که هر کس و صورتم بسته شده و تیمسار حجت و گفتند قرار است با وزیر خارجه اسپانیا والاحضرت مولای عبدالله هم هر
انجام شود .خداحافظی کرده و با رسمی خود را به عربستان موقوف کردید چند نفر دیگر نیز در اتاق هستند .روز و اوفقیر و ژنرال دریس به شکار برویم سال برای دیدار اعلیحضرت محمدرضا
اتومبیلدیگربهسفارتمراجعتکردم. یکی از مدیران کل وزارت امور خارجه را تصادف کرد باید بیکار شود؟ بعد مولای عبدالله به درمانگاه آمده و و شما هم حتماً باید بیایید .اعلیحضرت شاه به سن موریتس در سویس رفته
فوراً مشغول تهیه وسایل جهت به ریاض فرستادید ولی پادشاه عربستان ک مکم زندگی را از سر گرفتم و با گفتند :اعلیحضرت ملک حسن دستور مایل هستند شما با وزیر خارجه اسپانیا و بازی اسکی م یکردند .خاطرهای که
مراجعت به وطن شدم ،باید از تمام اعتنایی نکرده و ایشان را نپذیرفتند. تمرین و شنا حالم بهتر شد و سخت داده است که شما را فردا با هواپیمای قابل ذکر است این است که شبی با
رجال و سفرا خداحافظی م یکردم. فرمودند :خیر ،این بار شما نماینده مشغول کار شدم و شروع به تهیه خودشان به پاریس ببرند .ضمناً با تلفن نزدیک شده و با ایشان مذاکره کنید. ژنرال اوفقیر در منزل مولای عبدالله
چند نفری هم که در سفارت همکار من مخصوص من هستید و به این عنوان گزارشات و تلگرافات لازم کردم ،از جمله به دو جراح معروف که با ملک حسن فوراً درصدد تهیه لباس لازم برای شامم یخوردیم.مولایعبداللهورق های
بودند از هیچ موضوعی اطلاع نداشتند. و نه مانند یک سفیر پیام را خواهید این که وقتی من در مریضخانه بستری آشنایی داشتند تلفن شده بود که در شکار برآمده و روز بعد با چند اتومبیل را به من نشان داد که اسامی زیادی
فردای آن روز با تلفن به من اطلاع داده رسانید .عرض کردم ،اگر اجازه بفرمایید بودم واقعه اسکیرات پیش آمد و همه فرودگاهحاضرباشند .مریضخانهدر شهر همه با هم عازم شکارگاههای شمالی به نام اسم اصلی و اسم مستعار در
شد که در ساعت معین به محل اقامت من پیام را به این صورت خواهم رسانید خیال م یکردند کار ژنرال اوفقیر است آرژانتوی ،نزدیک پاریس بود .آن شب شدیم .این مسافرت در حدود 5یا 6 آن نوشته شده بود و همۀ مأموران
مولای عبدالله بروم .مولا فرمودند به که اعلیحضرت پیغام برادرانه رسانده و ولی با آشنایی که داشتم و تحقیقاتی که به قدری درد داشتم که مرتباً به من روز طول کشید و چند بار در شکارگاهها سازمان امنیت ایران در ممالک مختلف
امر اعلیحضرت در منزل من میهمانی خیلی از شما تعریف کردند و فرمودند کردم گزارش مفصلی به تهران فرستادم انژکسیون م یزدند و بعد از معالجات و تعداد زیادی گراز شکار کردیم ،یعنی با این اسامی مشخص شده بودند
بزرگی داده خواهد شد و شما از همه ملک حسن برادر من یکی از بزرگترین که ژنرال اوفقیر دخالتی در این واقعه معاینات اولیه زانوی راست و دست چپ کردند! در خلال این مدت روابط من با و ضمناً چند برگ مربوط به کشف
وزرا و سفرا خداحافظی خواهید کرد. سیاستمداران این قرن است و یقیناً نداشته است و کار کار ژنرال مذبوح و چانه و آرنج چپ را در مدت یکی دو وزیر خارجه اسپانیا خیلی دوستانه شد کلیه تلگرافات رمز درباره دولت و
کارت دعوت با این جمله شروع اوقاف خود را صرف اصلاحات ارضی بوده است .تصادف به قدری شدید بود ماه عمل کردند .متأسفانه آرنج چپ به و بالاخره شبی به ایشان گفتم در این سفارتخان ههای ایران و سازمان امنیت
م یشد :به امر اعلیحضرت ملک حسن و بهبود وضع مردم و تصفیه ارتش که دست چپم ب هکلی معلول شد و آن کلی شکسته و مفقود بود و ناچار بودند مملکت من نه تنها سفیر هستم بلکه نیز همراه این نام هها بود .از قرار معلوم
و به افتخار سفیر ایران میهمانی در را بسته بودم ولی متدرجاً میهمان یها آرنج مصنوعی کار بگذارند .مدت سه واقعاً مردم مراکش را خیلی دوست ژنرال اوفقیر که در خفا با اسرائیل
ساعت 6بعد از ظهر از طرف مولای م ینمایند ،به ایشان تبریک م یگویم. و دورههای بازی از سر گرفته شد و با ماه و سه هفته بستری بودم و ک مکم دارم ،راجع به صحرای اسپانیا بالاخره همکاری داشت آنها را بدست آورده و
عبدالله برقرار م یشود .در این میهمانی فرمودند :پس حرفهای من چه مولای عبدالله که او هم در اسکیرات به راه افتادم .در این مدت عده زیادی چه باید کرد؟ که همانجا قرار میزگرد قرار بود مولای عبدالله در سفر به سن
از همه ایران یهای مقیم مراکش دعوت م یشود .عرض کردم همه آنها را به این زخمی شده بود مجدداً مناسبات از سران قوم مراکشی به دیدنم آمدند برای مذاکرات را دادیم و بعدها به نتایج موریتس آنها را به اعلیحضرت خودمان
کردم بعد از انجام میهمانی شب شام صورت به استحضارشان خواهم رسانید دوستانه برقرار شد و مذاکرات قبلی راجع از جمله مولای عبدالله و مولای حفیظ هدیه کند .بسیار موضوع وخیمی بود.
با نزدیکان مولای عبدالله صرف شد و که رنجیده خاطر نشوند و از این پیام به کمک ایران تجدید گردید .ناچار شدم پسر عموی پادشاه و ژنرال دریس رئیس مثبتی منجر شد. ژنرال اوفقیر مرتباً به زبان عربی سعی
نتیجه مثبتی عاید گردد .از عبدالجلیل اینمطلبمهمرابهاعلیحضرتخودمان ستاد ارتش و از ایران چند نفر از دوستان شب آخر در ویلایی متعلق به ژنرال م یکرد والاحضرت را از نشان دادن
آخرین بازی پوکر انجام گرفت. سفیر مراکش در ایران هم دیدن کردم. اطلاع دهم لذا با بهان های به تهران رفتم. و مخصوصاً جناب آقای زاهدی و جناب اوفقیر شام خوردیم .قرار بود بعد از این اوراق به من منصرف کند و میل
ژنرال اوفقیر از اینکه دو سفیر عربی معلوم شد او هم از جزئیات آگاه است و اعلیحضرت تعارف به نشستن کردند. آقای انتظام و آقای دکتر آشتیانی به شام همه به رباط مراجعت کنیم .من داشت که فقط اعلیحضرت محمدرضا
(سوریه و کویت) نیامده بودند ناراضی به من گفت :شما نباید با مولای عبدالله عرض کردم خیر قربان .فرمودند :آخر از ترس تصادف در آن شب تاریک شاه از آن مطلع شوند .دیر وقت به
بود و گفت :دستور م یدهم دزد به اینقدر گرم م یگرفتید ،بعید نیست که و جادههای کوهستانی شهر ایفران منزل آمده و در فکر بودم که وظیفه
خان ههای آنها رفته و آنجا را زیر و رو اعلیحضرت ملک حسن هم اکنون از که شباهت به سویس داشت تصمیم من چیست و چه باید بکنم .مسؤول
کنند تا از ب یتربیتی و عدم نزاکت خود گرفتم شب همانجا در ویلای اوفقیر این ب یاحتیاطی و ندان مکاری که بوده
جزئیات آگاه شده باشند. بمانم ولی دیگران همه سوار اتومبی لها است؟ و در صورتی که من یکی از این
پند حاصل نمایند! آنگاه بدون اینکه به نخس توزیر یا شده و به رباط مراجعت کردند .صبح مراجع را مطلع کنم آنها برای دفاع از
خلاصه بعد از اینکه مراسم وزیرخارجه حرفی بزنم عازم رباط شدم، ساعت 10راننده را خواستم و گفتم: خود دستگاه دیگر را متهم کرده و
خداحافظی با همه سفرا و وزرا جداگانه البته با ترس و لرز زیرا نم یدانستم چه خوب خوابیده و سلامت هستید یا برای من پاپوش م یساختند .بالاخره
انجام شد برای هر یک نامه نوشتم که با بلایی به سرم خواهد آمد .جواب مولای خیر .اظهار کرد بله قربان ،بنابراین عازم تصمیمگرفتمشخصاًبهاعلیحضرتدر
نام ههایدیپلماتیکخداحافظیخیلی عبدالله را چه بدهم ،وضع ژنرال اوفقیر حرکت شدیم .دم در قصر چند نفر از سنموریتستلگرافرمزیبفرستمکه
فرق داشت و همه را تحت تأثیر قرار چهم یباشد،مخصوصاًاینکهگویابعضی مستخدمین ایستاده و منتظر ما بودند فردا که مولای عبدالله به آنجا م یروند
داده بود .با وجود اینکه روز مراجعت از سفرای ممالک بزرگ فکر کرده بودند برای اینکه نشان دهم ما یک مملکت مدارکی را ارائه خواهند داد .به نظر من
را به کسی اطلاع نداده بودم و بدون که تصادف اتومبیل من ممکن است از دموکرات هستیم و خلقیات ایران یها اعلیحضرت با ب یاعتنایی باید بفرمایند
اینکه قبل از سوار شدن هواپیما به را بشناسند با یکایک آنها دست داده و قبل ًا اطلاع داشت هام و فوراً دستور داده
سالن مخصوص بروم عده زیادی از ناحیه ژنرال اوفقیر باشد. تشکر کرده و یک سکه طلای پهلوی در شود که کلیه کلیدهای رمز تغییر
جمله سفیر چین و مصر و رؤسای مدتی بود فرانسه در مراکش سفیر دستشان گذاشتم .به راننده گفتم چون کند و به همین ترتیب عمل شد.
تشریفات به فرودگاه آمده بودند .به نداشت و یک رایزن کارها را انجام میل دارم این صفحات را بخوبی بشناسم مولای عبدالله چند سفر هم به ایران
سفیر مصر گفتم چرا زحمت کشیدید م یداد .روابط سرد بود زیرا ژنرال اوفقیر در صندلی جلو م ینشینم و شما هم با کرده بود و روابط او با رجال ایران و
با خنده گفت ،آمدم خاطر جمع شوم اعلیحضرت بسیار عالی بود .نم یدانم
که تو از این مملکت م یروی .روی حس وط نپرستی یا جاهطلبی کدام
سفیر چین را هم بوسیدم .ما هنوز با بوده و چه مذاکراتی در تهران انجام
آنها رابطه سیاسی نداشتیم و حضور او داده بود که خیال م یکرد اگر اتفاقی
در مراکش بیفتد ایران فوراًبه او کمک
نمونه برقراری روابط نزدیک بود.