Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۵۲ (دوره جديد
P. 12
صفحه - Page 12 - 1۲شماره 1۷18
جمعه ۱۶تا پنجشنبه ۲۲اسفند ماه ۱۳۹۸خورشیدی
تأملات بهنگام؛ نقش امید در پردهی آخر دو قرن فراز و نشیب مطبوعات درایران ()1۶۰
=سالی که روزهای آخر احمد احـرار ( کیهان لندن شماره ) 1341
آن را میگذرانیم ،از
تلخترین و پرغصهترین روزنامچیها هستم؟ خندید و گفت: قوامالسلطنه برای دلجویی رفته بودم مدیر روزنامه «اقدام» خاطره
سالهای دوران حکومت تو رئیس آنها هستی .گفتم :یعنی که میرزا قاسم امیر مکری پیشکار خود را از ماجرای بازداشت
نکبتبار جمهوری اسلامی حرف من بیشتر بیاثر است .آن قوامالسلطنه گفت فلان روزنامهنویس قوامالسلطنه چنین ادامه میدهد:
بر میهن ماست .هر کدام خنده و مزاح بر جسارت نویسنده (اکنون مقام ارجمندی دارد و از ذکر وزیر مختار شوروی که هنگام
از مجموعهی اتفاقات و افزود .در تمام این مدت من دست نام او در عالم همکاری خودداری وقوع حادثه ،بلکه قبل از آن هم نزد
فجایعی که ُمهر خود را بر ایشان را با دو دست گرفته و مذاکره میشود) به خانم پیغام داده اگر سه سران سوسیالیست رفته بود به آنها
جبین سا ِل رو به انتهای میکردم .بعد گفتم :من این دست را هزار تومان به من ندهی فردا یک مژده توقیف قوامالسلطنه را داده بود.
جاری زدهاند ،میتوانست رها نمیکنم تا اثر قدرت و علّو همت مقاله مینویسم که شوهرت را اعدام انگلیس و هواخواهان او هم به سبب
موجب سقوط یک دولت را ببینم .خانم ،ملاقات قوامالسلطنه را کنند .خانم هم سخت پریشان شده سیاست نفت شمال و اینکه قوام
د مو کر ا تیک یا با عث خواسته و نیز اجازه حمام برای ایشان گیسهای خود را کنده و ناگزیر مبلغ میخواست دست آنها را کوتاه کند
زلزلهای اساسی در ارکان میخواهد .بفرمایید شکوهالملک پسر را قرض و تهیه کرده که به او بدهد تا و مانع شرکت آنها در کمپانیهای
یک حکومت مردمنهاد عم او (که بعد سالها رئیس دفتر از نوشتن آن مقاله مانع شود .نویسنده آمریکا شده بود ،از آن کار خشنود
مخصوص شاهنشاهی شد .همچنین (خلیلی) گفت :دست نگهدارید ،من بودند و دیگر کسی نبود که اندک
شود. میرزا قاسم امیر مکری او را ملاقات میروم وزیر جنگ را ملاقات کنم و تأثیری در سیاست داشته باشد و
و کارها را مرتب کنند و او را به رفع تأثیر آن مقاله را خواهم کرد .از نسبت به قوامالسلطنه اقدام مؤثری
در اوضاع سیاه و خوفناک امروز ،امیدواری ،هر چند کمرمق و اغواگر یوسف مصدقی -ارسطو ،معلم خارجه روانه کنید .و نیز برای همین همان جا به عمارت سردار سپه رفتم. نماید .فقط رئیسالوزراء وقت که
باشد ،تنها چاره برای بقاء ایران و ایرانیان است اول ،در رسالهی «فن شعر» (بوطیقا/ درخواست خانم قوامالسلطنه تقاضای در میدان اسبدوانی بود .من منتظر مشیرالدوله بود با اینکه قوام رقیب
،)Poeticsخصوصیاتی را برای وقت ملاقات کرده است .گفت :منزل شدم که او مراجعت کند .چند دقیقه او بود ،از نقطهنظر آزادیخواهی و
تراژدی بیان میکند تا اینگونهی من سربازخانه است .لایق پذیرایی از قدم زدم که ناگاه وارد شد و در همان قانونپرستی که چنین امری در زمان
ادبی را از باقی انواع بیان ،متمایز اشراف نمیباشد( .او را قبول نکرد جا پیاده شده مرا دید ،متغیر شد و ریاست او رخ داده ملول شده بود و
سازد .از نظر ارسطو ،تراژدی بازنمای ِی ولی بعد از مدتی شنیدم به توسط بانک زد «خلیلی باز آمدی راجع به خانم قوامالسلطنه هم که دختر عم
جان محمدخان پسر عم او ملاقات قوامالسلطنه صحبت کنی؟ من خسته خانم مشیرالدوله است نزد او رفته به
به عمل آمد) .او (یعنی خانم) عریضه هستم و تب دارم ،باور نمیکنی دست
نجات او میکوشید.
قوام السلطنه درکنار احمد شاه قاجار
بد» ،دربارهی تمایل انسان به احکام سرشار از بازنماییهای غمانگیزی ( ُمحاکات )Mimesis /حوادث مهم به شاه نوشته که قوامالسلطنه را به مرا بگیر و ببین» دست چپ خود را البته احمدشاه هم سخت رنجیده
نادرست ،هوشمندانه دست بر این است که میتوان آنها را تراژدی نامید و اَعمال جدی زندگی قهرمانان خارجه تبعید کنیم و این عریضه در با غضب دراز کرد و به حرکت خود بود که چگونه رجال مملکت بدون
نکته گذاشته که آنچه دربارهی چنین بیآنکه تماشاگری جز خو ِد ما داشته قصهای است که در زمانی معین هیأت وزراء هم مطرح شده و من به به طرف اندرون ادامه داد .غبارآلود از اراده او توقیف میشوند .ولی او قبل
احکامی اهمیت دارد ،این است که باشند .در چنین حالتی ،بازیگران در صحنهای مشخص بازی شود. آن ترتیب اثر نمیدهم .همانطور که میدان اسبدوانی آمده بود و تنفر او از آن به وضع بدتری دچار شده بود که
آنها تا چه میزان پیشبرندهی زندگی و تماشاگران یکی هستند و رنج و این بازنمایی بایستی در تماشاگرش تو نوشته بودی باید محاکمه شود و از نویسنده بر خشم و رنج او افزود و در کودتا نه تنها تمام رجال بازداشت
یا نگهدارندهی حیات و محافظ و تر ِس حاصل از بازی و تماشای چنین چنان حس ترس و تأثری ایجاد کند با شتاب میخواست برود و مرا رد و شده بودند بلکه خویشان و نزدیکان
پرورندهی نوع بشر باشند .از دیدگاه تراژدیهایی ،تنها میتوانند موجب که در نتیجه آن احساسات ،مخاطب به جزای قانونی خود برسد. طرد کند .چون دست چپ را حواله او هم بدان بل ّیه مبتلا شده بودند .پس
نیچه ،انسان نمیتواند زندگی کند به تزکیهای روانی (کاتارسیس/ چون تا اندازهای روی هر دو باز شده داد من آن دست را گرفتم گفتم؛ من او بر کار خود مغلوب شده ،و از مبدأ
مگر با اعتبار دادن به افسانههای عبرت و تزکیهی خود آنها بشوند. بود من آن دست را رها کرده استدعا طبیب نیستم که تشخیص بدهم تب قدرت که سررشته آن در دست او بود
منطقی .چنین افسانههایی او را به تنها سلاحی که از درد جانکاه )Catharsisبرسد. نمودم که پرونده قوام را به جراید دارید یا نه؟ ولی مسلم است تب نیست
زندگی امیدوار کرده و در نتیجه از تراژدی های روزم ّرهی زندگی بدهم تا اسرار توطئه کشف شود و بلکه تاب است و این بیت سعدی را تهدید میشد.
انقراضاش جلوگیری میکنند .از میکاهد ،امید است .امید ُمس ّکنی هدف از درک و دیدار یک تراژدی، خود وزیر جنگ در عالم جوانمردی او حتی از نگهبانان خود محصور
این منظر ،حقیقت همچون ناحقیقت قوی و محرکی پیشبرنده است. شناخت طبیعت انسان و غایت عفو و گذشت نماید و او را به خارجه خواندم و تفسیر کردم: و مقهور شده بود .پس احمدشاه
است و این هر دو ،مفاهیمی جعلی چنانکه هزیود ( )Hesiodشاعر نهایی آن رسیدن به آگاهی و تبعید کند که از عالم سیاست تا ابد مرد آن است جفا بیند و م ّنت دارد هم قادر بر حمایت از قوامالسلطنه و
و ساختهی ذهن و زبا ِن نوع بشر بزرگ یونان باستان در منظومه خودشناسی است .قهرمان تراژدی، دور باشد .برای ملاقات اشخاصی که نهبنالدکهمراطاقتبدخویاننیست بلکه انجام هیچ کاری نبود .فقط یک
هستند که موجب استمرار حیات «کارها و روزها» (اعمال و ایام/ هم میتواند انسانی اخلاقگرا ،مردد ذکر کردیم دستور خواستم .گفت :به گفت :یقین دارم مراد از بدخویان چاره داشت که مملکت را به رقیب
)Works and Daysآورده است، و نیکنفس چون «هملت» باشد، محمدخان میگویم (درگاهی رئیس سرسخت خود بسپارد و از ایران
انسان میشوند. نخستین زن که پاندورا ()Pandora هم میتواند سلحشوری بیاخلاق، قلعهبیگی وقت) استدعا کردم که عباس خلیلی خارج شود و همان توقیف و تسلط
نام داشت ،جعبهای (یا کوزهای/ خائن و خونریز چون «مکبث». همین الان با تلفن امر بدهد .من غیر محدود وزیر جنگ که ارکان
سالی که روزهای آخر آن را )Pithosاز زئوس ،خدای خدایان، میتواند چون «اودیپ» بی هیچ خود به طرف تلفن رفتم که محل آن قوامالسلطنه است .گفتم مقصود خودم سلطنت را متزلزل کرده بود موجب
میگذرانیم ،از تلخترین و پرغصهترین هدیه میگیرد که در آن همهی آلام اختیاری بازیچهی تقدی ِر شوم خود در طبقه دوم و نزدیک در اندرون بود. است و میخواهم طاقت و علّو همت خروج احمدشاه از کشور و کنارهگیری
سالهای دوران حکومت نکبتبار و دردهای جهان محبوس شدهاند. شود یا برعکس چون «فاوست»، تلفن سابقاً با واسطه گرفته میشد و وزیر جنگ را امتحان کنم .من برای مشیرالدوله شده بود و بالطبع بعد از
جمهوری اسلامی بر میهن ماست. زئوس به پاندورا هشدار میدهد که عامدانه و از روی اختیار روحاش من سعی کردم که قلعهبیگی را بگیرم دفاع از قوامالسلطنه نیامدهام بلکه او زمام کلیه امور به دست وزیر جنگ
هر کدام از مجموعهی اتفاقات و به هیچ وجه د ِر جعبه (کوزه) را باز را به شیطان بفروشد و در عوض و گوشی را به دست وزیر جنگ بدهم، برای دفاع از شأن یک رادمرد بزرگوار قرار میگرفت .ولی شاه تا موقع خروج
فجایعی که ُمهر خود را بر جبین نکند تا جهان به رنج و درد آلوده لذات زندگی دنیوی را تجربه کند. برای من میسر نمیشد .قدری وقت آمدهام که به نام ایشان مردم را تهدید خود از ایران حکومت مشیرالدوله را به
سا ِل رو به انتهای جاری زدهاند، نشود .پاندورا اما د ِر کوزهی بلا را آنچه در سرنوشت همهی قهرمانان تلف شد و او خسته یا تبدار بود. میکنند .فلان روزنامهنویس به خانم
میتوانست موجب سقوط یک دولت میگشاید و در نتیجه ،رنج و درد در تراژدیها مشترک است ،پایان بالاخره خود گوشی را گرفت و چون قوامالسلطنه پیغام داده اگر سه هزار اصرار و ابرام نگهداشته بود.
دموکراتیک یا باعث زلزلهای اساسی جهان منتشر میشود .آنچه تنها در محتوم سرنوشت آنهاست .عاقبت نتوانست با محمدخان صحبت کند تومان ندهی مینویسم که شوهرت دوام مو ّقت مشیرالدوله هم موجب
در ارکان یک حکومت مردمنهاد شود. کوزه میماند ،امید است که بایستی قهرمانان تراژدیها ،همواره تلخ سخت خشمناک شد و گوشی را را اعدام کنند .من به خانم گفتم توهم شخص مقتدر شده بود .ناگزیر
فرقهی تبهکار حاکم بر ایران اما پس تا جهان باقی است ،تَ َس ّلای نوع بشر است و از این رو برخی از مترجمی ِن به دستگاه تلفن زد و خواست برود خودداری کنید که من با ملاقات دستههای مجهز و مطبوعات را به
از گذراندن سالی سخت و توانفرسا باشد .ظرافت داستان البته در این اهل ادب ،واژهی «سوگنامه» را که من دوباره آن را گرفتم و اتفاقاً وزیر جنگ اثر این تهدید را زایل کنم انتقاد و حمله به مشیرالدوله وادار
هنوز در عین تزلزل و ناکامی ،بر است که زئوس ،امید را میان بلایا معادل مناسبی برای این لغت یونانی نمود .بسیاری از عناصر در جلو خان
لبهی پرتگاه فنا ،برجاست و مشغول و رنجها در کوزه کرده بود تا بشر را موفق شدم. و اکنون برای همین آمدهام. مجلس تجمع کرده به مشیرالدوله
سیاهکاریهای همیشگیاش .عموم از فریبکاری و اغواگر ِی آن برهاند. دانستهاند. وزیر جنگ به درگاهی چنین فرمود سردار سپه با نهایت متانت و حمله مینمودند و بعضی از ناطقین
مردم ایران در حال تجربهی رنجی از این چشمانداز ،امیدواری چیزی «خانم قوامالسلطنه به ملاقات شوهر بزرگواری و ع ّلو همت گفت« :خوب صریحاً میگفتند باید سردار سپه زمام
مستمر و نابودگر هستند و صدای نیست جز دروغی که در مقابل ا ینکه هست ِی ا نسا ن سر شتی برود .حمام دستور دادم .شکوهالملک کردی ،من به دنبال حرف این
خرد شد ِن ستون فقرات جامعه ،به بیرحمی طبیعت به خود میگوییم سوگناک و تراژیک دارد ،روشن است. هم حق ملاقات دارد .قاسم کور هم روزنامچیها نمیروم» موقع را مغتنم کلیه امور را در ید قدرت بگیرد.
وضوح به گوش میرسد .وضعیتی که تا به مدد آن ،این واقعیت را که هر یک از ما به محض هستییافتن ،با اجازه دارد .اسباب مسافرت فراهم شمرده گفتم :آیا من هم جزو همان احمدشاه و رئیسالوزراء او هر دو
ملت ایران دچار آن شده ،بیشک ما در برابر قدرت طبیعت محکوم قطعیتی محتوم مواجه میشویم که شود .الساعه به خانه قوامالسلطنه برو، ضعیف و فاقد وسایل دفاع بودند و
شبیه یک تراژدی در آستانهی پردهی به فنا هستیم و امکا ِن بازگشت و هر لحظه از زندگی ما را زیر سایه توقیف قوامالسلطنه یک نحو رعب
زندگ ِی دوباره نداریم ،پنهان کنیم. خود میگیرد .این قطعیت محتوم، بقیه دستور را خلیلی خواهد داد». بهتآور در قلوب کلیه رجال ایجاد
آخر است. امید ،سلاحی دفاعی است برای چیزی جز مرگ نیست که از همان من تشکر کرده خارج شدم .یکسره کرده بود و سوسیالیستها وقت را
پردهی آخر اما هنوز نوشته نشده ضمان ِت استمرا ِر گونهی جانوری شروع حیات ،مقصد نهایی زندگی ما به منزل قوام رفتم که مژده اقدام مغتنم شمرده بر تقرب خود نزد وزیر
است .اینکه در انتهای این پرده چه ما و جلوگیری از انقراض نوع بشر را تعیین میکند و هر که باشیم و خود را بدهم .چون وارد شدم محمد جنگ میافزودند .در آن زمان مرحوم
روی دهد ،وابسته به خواست و عمل هر چه بشویم ،از آن گریز و گزیری درگاهی را دیدم .او از اینکه من باید میرزا کریمخان اکبر (رشتی) عامل
بازیگران این تراژدی است .از آنجا که در جهان. نخواهیم داشت .مرگ داور نهایی دستور بدهم سخت رنجیده بود و مهم و مؤثر بود و رقیب او هم فخرالدوله
از افسردگی و بیعملی هیچ تغییری است و همگان در برابرش برابرند .از نسبت به من از همان وقت کینه باز نمانده بود مثل این که دوست و
حاصل نمیشود ،نقش امید در اگر از دریچهی عقل به احکام همین روست که تراژدیها معمولا برداشت که در تبعیدها و توقیفهای دشمن همه به تکاپور افتاده بودند.
شکلگیر ِی انجا ِم این تراژدی ،فراتر مبتنی بر امید بنگریم ،آنها را یکسره با مرگ قهرمانان خود به پایان بعد کینه خود را سخت اعمال میکرد قوامالسلطنه ،همچنان که گفته
از همهی عوامل دیگر است .در اوضاع بیمعنا و ناراست مییابیم .فردریش و هر چند وقتی یک توطئه به نام شد سخت محبوس و از ملاقات
سیاه و خوفناک امروز ،امیدواری ،هر نیچه ()Friedrich Nietzsche میرسند. این نویسنده میچید .همان شب نزدیکترین خویشان ممنوع بود .چون
چند کمرمق و اغواگر باشد ،تنها چاره شاعر و فیلسوف آلمانی ،در بخش فارغ از ویژگیهای تراژدی به خانم و اشخاص مذکور به ملاقات نویسنده به عنوان جوانمردی تشویق و
نخست کتاب «فراسوی نیک و عنوان گونهای از ادبیات نمایشی، تشجیع شده بود مجاهده را بر عهده
برای بقاء ایران و ایرانیان است. صحنه زندگی همهی ما آدمیان هم قوامالسلطنه موفق شدند. گرفتم .روزی هنگام عصر به خانه
« ادامه دارد»