Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۵۲ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 1۷18
جمعه ۱۶تا پنجشنبه ۲۲اسفند ماه ۱۳۹۸خورشیدی
دولت پیشنهاد مرا دایر به اعطاي استقلال دانشگاه از زبان دکتر علي اکبر سیاسي (بخش پایانی) دولت فروغي در اوایل سال ۱۳۲۱
رسمي استقلال به دانشگاه پس از سقوط کرد و مجلس شوراي ملي
توضیحاتي که دادم مورد تصویب قرار دانشگاه تهران تا روزي که استقلال یافت تمایل خود را نسبت به علي سهیلي
یکي از ادارات وزارت فرهنگ بود اعلام داشت و او طبق سنت معمول
داد. به نخست وزیري برگزیده شد .او عضو
اندکي بعد در روز ۱۵بهمن ماه استادان دانشگاه و رؤساي دانشکدهها در اتاق انتظار وزیر فرهنگ انتظار ميکشیدند تا خودي «انجمن ایران جوان» بود .بيدرنگ به
۱۳۲۱شمسي به مناسبت سالروز نشان دهند و به سلامشان جواب داده شود! سراغ من آمد و به همکاري دعوتم
تأسیس دانشگاه ،در حضور شاه و کرد .گفت« :وزارت خارجه یا وزارت
ملکه فوزیه جشن باشکوهي در سالن شادروان دکتر علي اکبر سیاسي را از کتاب خاطرات عالي انقلاب فرهنگي بهبهانة اسلامي کردن دانشگاه دانشگاه تهران ،از بدو تأسیس ،خاري بود در چشم فرهنگ هرکدام را که مایل باشي».
بزرگ دانشکده حقوق برپا گردید. وي «گزارش یک زندگي» در کیهان منتشر کنیم. هجوم گستردهاي را براي سلب هویت آن آغاز کرد آن دسته از متح ّجران که علم را نیز مانند قضاوت گفتم« :ميداني چرا همکاري با فروغي
(ساختمان دانشکده ادبیات و سالن که مرحله به مرحله تا کشیدن رقم بطلان بر استقلال از انحصارات حوزه و حوزویون ميدانستند .این را قبول نکردم؟» گفت« :ميدانم،
بزرگ فردوسي هنوز نیمه تمام بود) دکتر علي اکبر سیاسي در پایهگذاري دانشگاه دانشگاه و سرانجام نشاندن یک ملاي حوزوي در رأس بغض فروخورده بر اثر تحولات و ضرورتهاي زمان را خودت برایم گفتهاي .ولي اوضاع خیلي
سالن پر از جمعیت بود .در قسمتي از تهران نقش مهم داشت و قانون استقلال دانشگاه دانشگاه تهران پیش رفته است.براي آن که جوانان سرانجام وقتي در پي «انقلاب شکوهمند اسلامي» فرق کرده .مقصود خارجیان انداختن
سالن استادان دانشگاه با لباس رسمي را در دوران وزارت خود بهتصویب رساند و یکي ایران بدانند دانشگاه در ایران چگونه بنیاد گرفت و در بر قدرت حکومتي دست یافتند ،آشکار ساختند. شاه بود ،بعد از آن دیگر در کارهاي ما
استادي و در قسمتهاي دیگر وزیران و از برجستهترین رؤساي دانشگاه تهران در عمر چه زمان و به چه کیفیت ،قانون استقلال دانشگاه تهیه «حضرت امام» فرمود ما هرچه ميکشیم از این دخالت نميکنند .کارشان فقط اسلحه
نخبهاي از نمایندگان مجلس شوراي هفتادسالة این مؤسسة بزرگ علمي بهشمار ميرود. و تصویب شد ،مناسب دانستیم بخشي از خاطرات دانشگاهها و دانشگاهدیدههاست .بعد هم ،شوراي رساندن به روسیه است و همان طور
ملي و رجال کشور نشسته بودند .آقاي که فروغي در مجلس گفته و کلامش
قوامالسلطنه با کسب اجازه از شاه از این نوشته در دو شماره بهچاپ ميرسد. معروف شده است :آنها ميآیند و
جاي برخاست و اطلاعیهاي را که من
قبلا با موافقت او و تصویب شاه تهیه بهاءالملک) رفتم .در اتاق انتظارش جلالي ،دکتر جناب ،دکتر کني و دکتر به آنها گفتم که من هنوز در این باب ميشوم. ميروند و به کسي کاري ندارند».
عدهاي از استادان دانشگاه را دیدم که آل بویه ـ را به جاي آنها گماشتم .باید به تصمیم ...کلامم را قطع کردند و زبان به ـ پس همین الان بیایید ،منتظرم. اصرار سهیلي از یک طرف و آرزوي
کردهبودم،خواند. گوش تا گوش نشسته بودند .در اتاقي عنوانجملهمعترضهبگویمکهبجزیکي ملامت گشودند و گفتند« :دو بار فرصت قلبي من به اینکه نقشههاي فرهنگي
خلاصه متن اعلامیه چنین بود« :با که دفترش بود مرا پذیرفت .پس از دو تن از این همکاران دانشگاهي دیگران خدمتگزاري به فرهنگ و دانشگاه را از ـ اطاعت ميکنم. خود را اجرا کنم از طرف دیگر سبب
تصویباعلیحضرتشاهنشاهوباتوجه اینکه چشمش را معاینه کردم و دستور با وجود فضل و دانش بخوبي سلفهاي دست دادهاید و برایتان ثابت شده است ـ راستي من حالا منزل خودم نیستم، شد که سرانجام بگویم« :وزارت
به روح قانون اساسي ،دانشگاه این لازم را دادم و خواستم خارج شوم به خود از عهده کار اداري برنميآمدند .از که دیگران آرزوهایي را که براي فرهنگ منزل بهاءالملک هستم ،به آنجا بیایید. فرهنگ را قبول ميکنم ولي به یک
مؤسسه بزرگ علمي از امروز از وزارت او گفتم« :جناب آقاي وزیر گویا امروز رؤساي سابق دو تن را که گذشته از و دانشگاه دارید انجام نميدهند؛ آیا ـ مانعي ندارد .فرصتي است که به شرط .آن شرط این است که دوست
فرهنگ تفکیک ميشود و از این پس در اینجا کمیسیوني از استادان تشکیل لیاقت و کارداني بسیار صمیم بودند نگاه بیش از این تامل جایز است؟ آیا باید این مشترکمان دکتر مشرف نفیسي را هم
مستقیما و مستقلا به اداره امور علمي ميدهید؟» گفت« :کمیسیوني در کار داشتم ،یکي دکتر محمود مهران مدیر ایشان هم سلامي بکنم. به همکاري دعوت کني ».گفت« :این
نیست .آقایان بیشتر روزها صبح اینجا اداري و دیگري دکتر رعدي آذرخشي، فرصت هم از دست برود؟…» پس لباس پوشیدم و رهسپار منزل چه شرطي است ميکني؟ تو ميداني
و اداري خود ميپردازد». ميآیند که وقتي من از دفترم خارج رئیس دفتر وزارتي ،و اندکي بعد به آنها گفتگوي ما در این باب مدتي به طول بهاءالملک شدم .این منزل باغي بود در که به حق یا به ناحق لکهاي به دامان او
سالن در قسمتي که استادان ميشوم به وزارتخانه بروم خودي نشان مقام مدیرکلي دادم .این هر دو بعدها به انجامید .سرانجام گفتم با شما موافقم. انتهاي خیابان ارباب جمشید .وارد باغ زدهاند و او در مجلس مخالفان فراوان
نشسته بودند پر از شور و شعف داده سلامي کرده باشند تا فراموش مقامات عالي وزارت و سفارت رسیدند و برخاستند و با گرمي تمام و آرزوي که شدم و ميخواستم به سوي عمارت دارد و عضویت او در دولت معنیش
زائدالوصف گردید و کف زدن حضار در کارهایي که بر عهده داشتند خدمات موفقیت براي من خداحافظي کردند و بروم ،پیشخدمتي که گویا در انتظار این است که نطفه در تخم کشته شود
مدتي به طول انجامید .آنگاه فروزانفر نشوند…» رفتند .باري ،نخستین گام در سیاست من بود با اشاره دست آلاچیق را نشان یعني مجلس در همان جلسه اول
(بدیعالزمان) به نمایندگي از طرف این بود وضع و حال معلماني که شایاني به کشور انجام دادند. داد و گفت« :آنجا تشریف دارند ».من
قاطبه دانشگاهیان نطقي ایراد کرد و از عنوان دانشیار و استاد داشتند( .در آن استقلالدانشگاه برداشتهشد. هم متوجه آنجا شدم تا حکیمالملک و دولت را واژگون کند».
اعلیحضرتونخستوزیرسپاسگزاري تاریخ معلمي دانشگاه با دانشیاري شروع از همان روزهاي اول پس ازآشنایي بهاءالملک را ملاقات کنم .ولي به محض گفتم« :تو به خوبي ميداني که
ميشد .استادیاري که مقدمه دانشیاري استقلال دانشگاه به وجهي که بیشتر با ادارات وزارت فرهنگ و روساي ورود چشمم به منظرهاي افتاد که هیچ مشرف بيگناه است و ميداني
کرد. باشد بعدها به وجود آمد) .این آقایان انتظارش را نداشتم .جمع کثیري را سروصداي علیه او را چه کساني به
از آن پس هر سال در روز ۱۵بهمن آخر هر ماه مانند سایر کارمندان اداري رضاشاه و دکتر ابوالقاسم بختیار در آیین گشایش دانشکده پزشکی دیدم که گرداگرد میز درازي نشسته راه انداختهاند .وظیفه دوستي ما این
اینجشنباشکوهبهنامجشن«تأسیس به حسابداري وزارت فرهنگ رجوع دانشگاه تهران مشغول گفتگو بودند .فوري عقب گرد است که با اعلام همکاري او به همه
و استقلال دانشگاه» برپا گردید. ميکردند و احیانا صف مي کشیدند تا به کرده خواستم خارج شوم که کسي با بفهمانیم که او را بیگناه ميدانیم و او
روز بعد دستور دادم در خارج از نوبه از رئیس صندوق حقوق ماه گذشته شرحش ميآید ،با مخالفت شدید آنها و سوار شدن بر کار براي اجراي صداي بم و بلند خود گفت« :کجا فرار هم در مقام وزارت مجال بیابد که از
وزارتخانه محلي براي امور اداري خود را دریافت دارند .براي امور مربوط وزیران فرهنگي که بعد از من آمدند و آرزوهاي دیرین خود… استقلال ميکنید؟ بفرمایید ،شما از خود مائید». خود دفاع کند و به معرفي دشمنان
دانشگاه تهیه شود .این محل نخست به استخدام و ارتقاء رتبه و نظایر آن، دولتها و گروهي از نمایندگان مجلس دانشگاه ،تعلیم و تربیت عمومي اجباري و در حالتي که با دست خود صندلي را بيانصافي که او را ناجوانمردانه مورد
در ضلع شمال غربي میدان بهارستان اداره کارگزیني و سایر ادارات وزارتخانه که برخلاف گذشته کوچکترین نفوذي مجاني… شروع به طرح ریزي کردم. نشان ميداد گفت« :آنهم صندلي شما تبلیغات سوء قرار دادهاند بپردازد».
اجاره شد .نام آن را «اداره کل دبیرخانه و رئیسان آنها مرجع بودند .اگر مشکلي نميتوانستند در دانشگاه داشته باشند حدس ميزدم که در اجراي نقشههایي سهیلي گفت« :من خیلي براي مشرف
دانشگاه» گذاشتم .این اداره مرکب شد پیش ميآمد که حل آن به دست وزیر مواجه شد .ولي این استقلال به وجهي که داشتم با دشواريهایي روبرو خواهم است». متأسفم .ولي مخالفان و دشمنان او
از ادارات مختلف مانند کارگزیني، فرهنگ بود باید از پیش وقت و اجازه پيریزي شد و دانشگاه به صورت شد .ولي از وسعت و شدت آنها بياطلاع متوجه شدم که گوینده قوامالسلطنه خیلي قويتر از آن هستند که خیال
آموزشي ،حسابداري و بازرسي و مقرر شرفیابي(!) بخواهند .این شرفیابي البته حصني حصین درآمد که توانست بیش بودم .استقلال بخشیدن به دانشگاه است .من هیچ گاه با او تماس پیدا ميکني .بنابراین از خر شیطان پیاده
گردید کارهایش زیر نظر مستقیم امتیازي خاص محسوب ميشد .این از دوازده سال در برابر حملات مخالفان نخست با مخالفت دستگاه وزارتي و نکرده بودم ،فقط دوبار او را دیده بودم شو و از این شرط غیر قابل قبول صرف
رئیس انتخابي دانشگاه ،یک معاون و وضع نابهنجار و مخالف شأن علم و مقام مقاومت منفي و مثبت همکاران نزدیک آنهم از دور .بر صندلي که گویا براي نظر کن…» گفتگوي ما در این باب
یک مدیر کل و رؤساي ادارات و رئیس استادي دانشگاه را من از همان روزهاي ایستادگي کند و سرافراز باقي بماند. آغاز شد .از جمله تدابیري که به کار من خالي گذاشته بودند و بدان اشاره مدتي به طول انجامید .آخرین حرف
اول وزارت برهم زدم .نخستین باري که این مؤسسه بزرگ علمي از روز ميبردند این بود که امور پیچیده و شده بود نشستم .آقایان مذاکرات خود من این بود« :یا با مشرف ميآییم و با
خود به جریان بیفتد. حضور شاه بار یافتم نظر خود را در این تأسیسیعنيازبهمنماه۱۳۱۳شمسي دشواري را که مدتها لاینحل مانده بود را که با ورود من قطع شده بود دنبال تو همکاري ميکنیم یا من از همکاري
همزمان با این طرح ریزي ،همه زمینه و درباره دیگر مسائل فرهنگي تا روزي که من تصدي وزارت فرهنگ و پروندههاي قطوري را تشکیل ميداد کردند .دیدم از برنامه دولت که باید
روساي دانشکدهها را (به استثناي شرح دادم .او را بياندازه علاقمند یافتم. را عهدهدار شدم ( ۱۳۲۱شمسي) ،در نزد من ميآوردند و تعیین تکلیف تقدیم مجلس شود سخن ميگویند. معذورم».
اُبرلن رئیس دانشکده پزشکي که او مرا مورد عنایت و محبت خاص قرار زمره یکي از ادارات آن وزارتخانه به ميخواستند.منظوراینبودکهوقتمن بياختیار تکاني خوردم ،مثل این بود که ما از یکدیگر جدا شدیم در حالي که
به عنوان مستخدم خارجي قبلا با داد .سال اول سلطنتش بود ،بیست و شمار ميرفت .دانشکدههاي آن مانند گرفته شود و مجال براي کاري ابتکاري ميخواهم از جا برخیزم که همان صداي او بسیار ناراحت به نظر ميرسید .حق
موافقت من طبق قانون منصوب شده سه سال بیشتر نداشت .کسي را در دبیرستانها و دبستانها سر و کارشان از باقي نماند .معلوم شد که این عمل آنها بم ناگهان گفت« :آقاي دکتر سیاسي، هم داشت؛ چه او که براي نخستین بار
بود) از کار برکنار کردم و به دانشکدهها برابر خود ميدید با تجربه و اطلاعات هر حیث با ادارات مختلف آن وزارتخانه در سایر وزارتخانهها بيسابقه نبوده و به شما وزیر فرهنگ این دولت هستید». خلعت نخست وزیري بر تن ميکرد و
کتبا دستور دادم هر کدام شورائي از بیشتر ،ولي مانند خودش نسبتا جوان بود .روساي دانشکدهها و معلمان آنها عنوان «وزیر گیج کن» شهرت داشته گفتم« :اجازه ميفرمایید؟…» حکیم آرزوي موفقیت و شهرت در سر داشت
استادان خود تشکیل دهند و رئیس و باحرارت و با شوق فراوان آماده را وزیر فرهنگ به دلخواه خود عزل است .ولي این تدبیر بينتیجه ماند زیرا الملک که طرف دست راست قوام امیدوار بود با جلب همکاري رئیس
دانشکده خود را انتخاب و معرفي خدمتگزاري به کشور .از همان جلسات و نصب ميکرد به همان سهولتي که من پروندههایي را که تکلیفشان در نشسته بود با اشاره دست مرا دعوت به «انجمن ایران جوان» پشتیباني آن
نمایند تا ابلاغ ریاست او صادر شود. اول ملاقات ،میان ما یک نوع کشش روساي دبیرستانها و دبستانها و دبیران مدت ساعات کار اداري روشن نميشد، سکوت کرد و قوام گفت« :اگر مطلبي انجمن را جلب نماید .درست است
ا ین کار در دانشکدهها با شور و شعف و علاقه مخصوص به وجود آمد .او هر و آموزگاران را عزل و نصب مينمود. به منزل ميبردم و تا نیمههاي شب به دارید بعد با آقاي حکیمالملک درمیان که «ایران جوان» حزب سیاسي نبود
فراوان صورت گرفت و این آقایان دفعه مرا به گرمي ميپذیرفت ،پهلوي شوراي دانشگاه هم اسمي بود بيمسمي مطالعه آنها ميپرداختم و دستور لازم خواهید گذاشت ».این بگفت و بحث ولي از برگزیدگان قاطبه جوانان و
خود اجازه نشستن ميداد و علاوه بر و از همان منصوب شدگان وزیر فرهنگ صادر ميکردم .با این قدرت کار و همت مردان روشنفکري که تحصیلاتشان
انتخابشدند: امور مربوط به فرهنگ و دانشگاه از تشکیل ميیافت به این صورت که وزیر لازم ،مخالفت و مقاومت به زودي درهم خود را درباره برنامه دنبال کرد. از لیسانس به بالا بود و بسیاري از
غلامحسین رهنما به ریاست مسائل دیگر مملکتي که درباره آنها آنها را به دفتر خود احضار ميکرد و در پایان جلسه قوام از جا برخاست و آنها دکتر ،مهندس ،استاد و ...بودند و
دانشکده فني ،صدیق حضرت هنوز چندان تجربهاي نداشت ،با من آنها راي وزیر را درباره مسائل مختلف شکست. با تکان دادن سر با حاضران خداحافظي همگي کارهایي و مقاماتي داشتند و در
(مظاهر) به ریاست دانشکده حقوق، به بحث و گفتگو ميپرداخت و نظر ميشنیدند و نظریات او را مورد تحسین در ضمن عمل متوجه شدم که وزارت کرد و رفت .دیگران هم یکي پس از اجتماع داراي نفوذ کلمه بودند تشکیل
دکتر محمود حسابي به ریاست فرهنگ را پنج تن از رؤساي ادارات که دیگري از آلاچیق خارج شدند .فقط من شده بود .و سهیلي تأسف داشت از این
دانشکده علوم ،سید محمد عصار ميخواست. و تصویب قرار ميدادند. در زمان حکمت منصوب شده و از ماندم و حکیم الملک .من آغاز سخن که از پشتیباني این چنین انجمني
به ریاست دانشکده ادبیات (بعدها این وضع و حال در سه چهار سال براي این که از ناتواني و بیمناکي ایادي او بودند ،به نامهاي یزدانفر ،ایراني، کردم و گفتم« :ميدانم که جنابعالي با
ادبیات و علوم انساني) ،پروفسور ابرلن اول سلطنت همچنان ادامه د اشت. کارکنان آموزشي دانشگاه که مانند شوقي ،مزیني و شمس آوري معروف به حسن ظن و لطفي که نسبت به من محرومباشد.
فرانسوي به ریاست دانشکده پزشکي ولي تماس دائم او با درباریان و متملقان کارکنان اداري مقامي متزلزل داشتند «خمسه خبیثه» ميگردانند و وزیراني دارید این لقمه را برایم گرفتهاید .البته دولت سهیلي بیش از چند ماه دوام
ابقاء گردید .از آن پس تشکیل شوراي نميتوانست در روحیهاش ،در رفتار و نمونه و مثالي داده شود ،اینک از قول که بعد از حکمت آمده بودند زیر نفوذ متشکرم ولي ميدانید که نميتوانم نکرد .چرا و چگونه آمد وچرا دولت
قانوني دانشگاه میسر ميشد ،زیرا این گفتارش بياثر باشد .مشکلات کشور پروفسور شمس چشم پزشک معروف آنها قرار داشتند و نميتوانستند ـ یا قبول کنم ».گفت« :چرا؟» گفتم: مستعجل بود؟ توضیح آن با تاریخ
شورا طبق قانون از رؤساي دانشکدهها را در نظر او بسیار بزرگ جلوه ميدادند که از استادان دیرین و ارجمند دانشگاه نميخواستند ـ آنها را تغییر دهند .من «دلیلم همان است که به ذکاءالملک نویسان است و من تاریخ نمينویسم.
به اضافه یک استاد منتخب از هر و او را مخصوصا از فعالیت حزب توده آنها را از کارهایي که داشتند برکنار گفته بودم و جنابعالي را همان موقع بعد از سهیلي ،احمد قوام (قوام
بیمناک ميساختند .در نتیجه جلسات است ،داستان زیر عینا نقل ميشود: کردم و چند تن از استادان دانشگاه ـ در جریان امر گذاشتم ».گفت« :اوضاع السلطنه) نخست وزیر شد .روز بعد بود
دانشکدهتشکیلميشد. دو نفري ما آن جنبه بيریایي و خودماني اعتمادالسلطنه قراگزلو ،وزیر فرهنگ دکتر محسن هشترودي ،دکتر مهدي بکلي فرق کرده است .خارجیان دیگر در یا دو روز بعد ،درست به یاد ندارم .در
نخستین اقدام این شورا انتخاب را که داشت به تدریج از دست ميداد و چشم درد داشت ،دعوت کرد از او کار ما دخالت نميکنند واگر هم بکنند منزل در دفتر کارم بودم ،تلفن زنگ
رئیس دانشگاه بود که ميبایستي از تعداد آنها که به طور متوسط دو بار در عیادت کنم .صبح زود به منزلش (باغ باید مقاومت کنیم و اگر لازم باشد واقعا زد .مستخدم آمد و گفت آقاي حکیم
میان رؤساي دانشکدهها برگزیده شود. ماه بود به تدریج کاهش ميیافت و از فداکاري کنیم .در این موقع بحراني الملک شما را پاي تلفن ميخواهند.
این کار در غیاب من صورت گرفت. یک بار در ماه هم کمتر ميشد .اینک وظیفه هر ایراني وطن پرستي است که تعجب کردم ،زیرا مدتي بود که با او
وقتي به من اطلاع دادند که شورا به برميگردم به موضوع استقلال دانشگاه. براي حفظ منافع کشور از خطر نهراسد تماس نداشتم .البته خود را همیشه
اتفاق آراء مرا به ریاست انتخاب کرده پس از جلب موافقت شاه نسبت به و وارد میدان عمل شود ».گفتم« :اجازه مرهون او ميدانستم چه او بود که
است کار فوري و مهمي را که در دست استقلال دانشگاه ،موضوع را در هیأت دهید تا فردا فکر کنم ».گفت« :هرچه سي سال پیش سبب شد من و عدهاي
داشتم کنار گذاشتم و خود را به شورا دولت مطرح ساختم .دولت در کاخ ميخواهید فکر کنید ،مطلب همان دیگر از جوانان پس از گذراندن مسابقه
رساندم و به همکاران دانشگاهي گفتم: ابیض (سفید) تشکیل ميشد ،وزیران است که گفتم و من به قوام السلطنه براي ادامه تحصیل به اروپا برویم .تلفن
«از حسن نظر شما متشکرم .این دور میز مستطیل بزرگي مينشستند. اطمینان دادهام که شما را براي قبول را برداشتم و پس از سلام و تعارف ،این
البته براي من افتخار خواهد بود که قوام السلطنه بالاي میز بود و وزیران این مسئولیت حاضر خواهم کرد .حالا
نخستین رئیس قانوني دانشگاه باشم. مشاورش ،حکیم الملک (ابراهیم گفتگو میان ما رد و بدل شد:
ولي چون یکي دو کار مهم دیگر در حکیمي) و مستشار الدوله (صادق خود دانید». ـ مدتي است سراغي از ما
وزارت فرهنگ دارم که باید به انجام صادق) در طرفین او قرار داشتند .یکي فرداي آن روز چند تن از استادان نميگیري ،خیلي بيلطف شدهاي…
برسانم،نميتوانمفعلاازعضویتدولت از همکاران ظریف و شوخ ،این دو وزیر دانشگاه که از تشکیل دولت جدید ـ این چه فرمایشي است؟ ميدانید
کنار بروم .بنابراین خواهش ميکنم از را به عنوان «خصیتین» قوام یاد ميکرد. آگاه شده بودند براي تبریک به منزل من همیشه نسبت به جنابعالي ارادت
میان خودتان کس دیگري را انتخاب من آمدند .از آن جمله بودند فروزانفر داشته و دارم ،اگر مزاحم نميشوم این
کنید .من چون کار فوري دارم که (بدیعالزمان) ،مسعود کیهان ،سعید
ناتمام است راي خود را به آقاي دکتر مالک (لقمان الملک) ،سعید نفیسي… دلیل بيارادتي نیست.
امیراعلم ميدهم .سعي خواهم کرد ـ آخر دل ما براي شما تنگ شده،
پیش از پایان جلسه شما ،براي طرح
یکي دو موضوع دیگر خودم را به اینجا کي ميشود خدمت رسید؟
ـ اختیار دارید ،هر موقع بفرمایید،
برسانم». به شرط اینکه مزاحم نباشم شرفیاب
ادامه در صفحه 1۷