Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۵۲ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪1۷18‬‬
                                                                                                                                                                       ‫جمعه ‪ ۱۶‬تا پنجشنبه‪ ۲۲‬اسفند ماه ‪۱۳۹۸‬خورشیدی‬

‫دولت پیشنهاد مرا دایر به اعطاي‬                                          ‫استقلال دانشگاه از زبان دکتر علي اکبر سیاسي (بخش پایانی)‬                                                                                ‫دولت فروغي در اوایل سال ‪۱۳۲۱‬‬
‫رسمي استقلال به دانشگاه پس از‬                                                                                                                                                                                   ‫سقوط کرد و مجلس شوراي ملي‬
‫توضیحاتي که دادم مورد تصویب قرار‬            ‫دانشگاه تهران تا روزي که استقلال یافت‬                                                                                                                               ‫تمایل خود را نسبت به علي سهیلي‬
                                               ‫یکي از ادارات وزارت فرهنگ بود‬                                                                                                                                    ‫اعلام داشت و او طبق سنت معمول‬
                            ‫داد‪.‬‬                                                                                                                                                                                ‫به نخست وزیري برگزیده شد‪ .‬او عضو‬
‫اندکي بعد در روز ‪ ۱۵‬بهمن ماه‬            ‫استادان دانشگاه و رؤساي دانشکدهها در اتاق انتظار وزیر فرهنگ انتظار ميکشیدند تا خودي‬                                                                                     ‫«انجمن ایران جوان» بود‪ .‬بيدرنگ به‬
‫‪ ۱۳۲۱‬شمسي به مناسبت سالروز‬                                     ‫نشان دهند و به سلامشان جواب داده شود!‬                                                                                                            ‫سراغ من آمد و به همکاري دعوتم‬
‫تأسیس دانشگاه‪ ،‬در حضور شاه و‬                                                                                                                                                                                    ‫کرد‪ .‬گفت‪« :‬وزارت خارجه یا وزارت‬
‫ملکه فوزیه جشن باشکوهي در سالن‬          ‫شادروان دکتر علي اکبر سیاسي را از کتاب خاطرات‬  ‫عالي انقلاب فرهنگي بهبهانة اسلامي کردن دانشگاه‬       ‫دانشگاه تهران‪ ،‬از بدو تأسیس‪ ،‬خاري بود در چشم‬                        ‫فرهنگ هرکدام را که مایل باشي‪».‬‬
‫بزرگ دانشکده حقوق برپا گردید‪.‬‬             ‫وي «گزارش یک زندگي» در کیهان منتشر کنیم‪.‬‬     ‫هجوم گستردهاي را براي سلب هویت آن آغاز کرد‬           ‫آن دسته از متح ّجران که علم را نیز مانند قضاوت‬                      ‫گفتم‪« :‬ميداني چرا همکاري با فروغي‬
‫(ساختمان دانشکده ادبیات و سالن‬                                                         ‫که مرحله به مرحله تا کشیدن رقم بطلان بر استقلال‬      ‫از انحصارات حوزه و حوزویون ميدانستند‪ .‬این‬                           ‫را قبول نکردم؟» گفت‪« :‬ميدانم‪،‬‬
‫بزرگ فردوسي هنوز نیمه تمام بود)‬         ‫دکتر علي اکبر سیاسي در پایهگذاري دانشگاه‬       ‫دانشگاه و سرانجام نشاندن یک ملاي حوزوي در رأس‬        ‫بغض فروخورده بر اثر تحولات و ضرورتهاي زمان را‬                       ‫خودت برایم گفتهاي‪ .‬ولي اوضاع خیلي‬
‫سالن پر از جمعیت بود‪ .‬در قسمتي از‬       ‫تهران نقش مهم داشت و قانون استقلال دانشگاه‬     ‫دانشگاه تهران پیش رفته است‪.‬براي آن که جوانان‬         ‫سرانجام وقتي در پي «انقلاب شکوهمند اسلامي»‬                          ‫فرق کرده‪ .‬مقصود خارجیان انداختن‬
‫سالن استادان دانشگاه با لباس رسمي‬       ‫را در دوران وزارت خود بهتصویب رساند و یکي‬      ‫ایران بدانند دانشگاه در ایران چگونه بنیاد گرفت و در‬  ‫بر قدرت حکومتي دست یافتند‪ ،‬آشکار ساختند‪.‬‬                            ‫شاه بود‪ ،‬بعد از آن دیگر در کارهاي ما‬
‫استادي و در قسمتهاي دیگر وزیران و‬       ‫از برجستهترین رؤساي دانشگاه تهران در عمر‬       ‫چه زمان و به چه کیفیت‪ ،‬قانون استقلال دانشگاه تهیه‬    ‫«حضرت امام» فرمود ما هرچه ميکشیم از این‬                             ‫دخالت نميکنند‪ .‬کارشان فقط اسلحه‬
‫نخبهاي از نمایندگان مجلس شوراي‬          ‫هفتادسالة این مؤسسة بزرگ علمي بهشمار ميرود‪.‬‬    ‫و تصویب شد‪ ،‬مناسب دانستیم بخشي از خاطرات‬             ‫دانشگاهها و دانشگاهدیدههاست‪ .‬بعد هم‪ ،‬شوراي‬                          ‫رساندن به روسیه است و همان طور‬
‫ملي و رجال کشور نشسته بودند‪ .‬آقاي‬                                                                                                                                                                               ‫که فروغي در مجلس گفته و کلامش‬
‫قوامالسلطنه با کسب اجازه از شاه از‬                 ‫این نوشته در دو شماره بهچاپ ميرسد‪.‬‬                                                                                                                           ‫معروف شده است‪ :‬آنها ميآیند و‬
‫جاي برخاست و اطلاعیهاي را که من‬
‫قبلا با موافقت او و تصویب شاه تهیه‬      ‫بهاءالملک) رفتم‪ .‬در اتاق انتظارش‬         ‫جلالي‪ ،‬دکتر جناب‪ ،‬دکتر کني و دکتر‬         ‫به آنها گفتم که من هنوز در این باب‬                                   ‫ميشوم‪.‬‬             ‫ميروند و به کسي کاري ندارند‪».‬‬
                                        ‫عدهاي از استادان دانشگاه را دیدم که‬      ‫آل بویه ـ را به جاي آنها گماشتم‪ .‬باید به‬  ‫تصمیم‪ ...‬کلامم را قطع کردند و زبان به‬         ‫ـ پس همین الان بیایید‪ ،‬منتظرم‪.‬‬         ‫اصرار سهیلي از یک طرف و آرزوي‬
                 ‫کردهبودم‪،‬خواند‪.‬‬        ‫گوش تا گوش نشسته بودند‪ .‬در اتاقي‬         ‫عنوانجملهمعترضهبگویمکهبجزیکي‬              ‫ملامت گشودند و گفتند‪« :‬دو بار فرصت‬                                                   ‫قلبي من به اینکه نقشههاي فرهنگي‬
‫خلاصه متن اعلامیه چنین بود‪« :‬با‬         ‫که دفترش بود مرا پذیرفت‪ .‬پس از‬           ‫دو تن از این همکاران دانشگاهي دیگران‬      ‫خدمتگزاري به فرهنگ و دانشگاه را از‬                          ‫ـ اطاعت ميکنم‪.‬‬           ‫خود را اجرا کنم از طرف دیگر سبب‬
‫تصویباعلیحضرتشاهنشاهوباتوجه‬             ‫اینکه چشمش را معاینه کردم و دستور‬        ‫با وجود فضل و دانش بخوبي سلفهاي‬           ‫دست دادهاید و برایتان ثابت شده است‬          ‫ـ راستي من حالا منزل خودم نیستم‪،‬‬         ‫شد که سرانجام بگویم‪« :‬وزارت‬
‫به روح قانون اساسي‪ ،‬دانشگاه این‬         ‫لازم را دادم و خواستم خارج شوم به‬        ‫خود از عهده کار اداري برنميآمدند‪ .‬از‬      ‫که دیگران آرزوهایي را که براي فرهنگ‬          ‫منزل بهاءالملک هستم‪ ،‬به آنجا بیایید‪.‬‬    ‫فرهنگ را قبول ميکنم ولي به یک‬
‫مؤسسه بزرگ علمي از امروز از وزارت‬       ‫او گفتم‪« :‬جناب آقاي وزیر گویا امروز‬      ‫رؤساي سابق دو تن را که گذشته از‬           ‫و دانشگاه دارید انجام نميدهند؛ آیا‬          ‫ـ مانعي ندارد‪ .‬فرصتي است که به‬           ‫شرط‪ .‬آن شرط این است که دوست‬
‫فرهنگ تفکیک ميشود و از این پس‬           ‫در اینجا کمیسیوني از استادان تشکیل‬       ‫لیاقت و کارداني بسیار صمیم بودند نگاه‬     ‫بیش از این تامل جایز است؟ آیا باید این‬                                               ‫مشترکمان دکتر مشرف نفیسي را هم‬
‫مستقیما و مستقلا به اداره امور علمي‬     ‫ميدهید؟» گفت‪« :‬کمیسیوني در کار‬           ‫داشتم‪ ،‬یکي دکتر محمود مهران مدیر‬                                                                  ‫ایشان هم سلامي بکنم‪.‬‬         ‫به همکاري دعوت کني‪ ».‬گفت‪« :‬این‬
                                        ‫نیست‪ .‬آقایان بیشتر روزها صبح اینجا‬       ‫اداري و دیگري دکتر رعدي آذرخشي‪،‬‬                  ‫فرصت هم از دست برود؟…»‬               ‫پس لباس پوشیدم و رهسپار منزل‬             ‫چه شرطي است ميکني؟ تو ميداني‬
          ‫و اداري خود ميپردازد‪».‬‬        ‫ميآیند که وقتي من از دفترم خارج‬          ‫رئیس دفتر وزارتي‪ ،‬و اندکي بعد به آنها‬     ‫گفتگوي ما در این باب مدتي به طول‬            ‫بهاءالملک شدم‪ .‬این منزل باغي بود در‬      ‫که به حق یا به ناحق لکهاي به دامان او‬
‫سالن در قسمتي که استادان‬                ‫ميشوم به وزارتخانه بروم خودي نشان‬        ‫مقام مدیرکلي دادم‪ .‬این هر دو بعدها به‬     ‫انجامید‪ .‬سرانجام گفتم با شما موافقم‪.‬‬        ‫انتهاي خیابان ارباب جمشید‪ .‬وارد باغ‬      ‫زدهاند و او در مجلس مخالفان فراوان‬
‫نشسته بودند پر از شور و شعف‬             ‫داده سلامي کرده باشند تا فراموش‬          ‫مقامات عالي وزارت و سفارت رسیدند و‬        ‫برخاستند و با گرمي تمام و آرزوي‬             ‫که شدم و ميخواستم به سوي عمارت‬           ‫دارد و عضویت او در دولت معنیش‬
‫زائدالوصف گردید و کف زدن حضار‬                                                    ‫در کارهایي که بر عهده داشتند خدمات‬        ‫موفقیت براي من خداحافظي کردند و‬             ‫بروم‪ ،‬پیشخدمتي که گویا در انتظار‬         ‫این است که نطفه در تخم کشته شود‬
‫مدتي به طول انجامید‪ .‬آنگاه فروزانفر‬                            ‫نشوند…»‬                                                     ‫رفتند‪ .‬باري‪ ،‬نخستین گام در سیاست‬            ‫من بود با اشاره دست آلاچیق را نشان‬       ‫یعني مجلس در همان جلسه اول‬
‫(بدیعالزمان) به نمایندگي از طرف‬         ‫این بود وضع و حال معلماني که‬                      ‫شایاني به کشور انجام دادند‪.‬‬                                                  ‫داد و گفت‪« :‬آنجا تشریف دارند‪ ».‬من‬
‫قاطبه دانشگاهیان نطقي ایراد کرد و از‬    ‫عنوان دانشیار و استاد داشتند‪( .‬در آن‬                   ‫استقلالدانشگاه‬                                    ‫برداشتهشد‪.‬‬            ‫هم متوجه آنجا شدم تا حکیمالملک و‬                     ‫دولت را واژگون کند‪».‬‬
‫اعلیحضرتونخستوزیرسپاسگزاري‬              ‫تاریخ معلمي دانشگاه با دانشیاري شروع‬                                               ‫از همان روزهاي اول پس ازآشنایي‬              ‫بهاءالملک را ملاقات کنم‪ .‬ولي به محض‬      ‫گفتم‪« :‬تو به خوبي ميداني که‬
                                        ‫ميشد‪ .‬استادیاري که مقدمه دانشیاري‬        ‫استقلال دانشگاه به وجهي که‬                ‫بیشتر با ادارات وزارت فرهنگ و روساي‬         ‫ورود چشمم به منظرهاي افتاد که هیچ‬        ‫مشرف بيگناه است و ميداني‬
                           ‫کرد‪.‬‬         ‫باشد بعدها به وجود آمد)‪ .‬این آقایان‬                                                                                            ‫انتظارش را نداشتم‪ .‬جمع کثیري را‬          ‫سروصداي علیه او را چه کساني به‬
‫از آن پس هر سال در روز ‪ ۱۵‬بهمن‬          ‫آخر هر ماه مانند سایر کارمندان اداري‬     ‫رضاشاه و دکتر ابوالقاسم بختیار در آیین گشایش دانشکده پزشکی‬                            ‫دیدم که گرداگرد میز درازي نشسته‬          ‫راه انداختهاند‪ .‬وظیفه دوستي ما این‬
‫اینجشنباشکوهبهنامجشن«تأسیس‬              ‫به حسابداري وزارت فرهنگ رجوع‬                                       ‫دانشگاه تهران‬                                               ‫مشغول گفتگو بودند‪ .‬فوري عقب گرد‬          ‫است که با اعلام همکاري او به همه‬
‫و استقلال دانشگاه» برپا گردید‪.‬‬          ‫ميکردند و احیانا صف مي کشیدند تا به‬                                                                                            ‫کرده خواستم خارج شوم که کسي با‬           ‫بفهمانیم که او را بیگناه ميدانیم و او‬
‫روز بعد دستور دادم در خارج از‬           ‫نوبه از رئیس صندوق حقوق ماه گذشته‬        ‫شرحش ميآید‪ ،‬با مخالفت شدید‬                ‫آنها و سوار شدن بر کار براي اجراي‬           ‫صداي بم و بلند خود گفت‪« :‬کجا فرار‬        ‫هم در مقام وزارت مجال بیابد که از‬
‫وزارتخانه محلي براي امور اداري‬          ‫خود را دریافت دارند‪ .‬براي امور مربوط‬     ‫وزیران فرهنگي که بعد از من آمدند و‬        ‫آرزوهاي دیرین خود… استقلال‬                  ‫ميکنید؟ بفرمایید‪ ،‬شما از خود مائید‪».‬‬     ‫خود دفاع کند و به معرفي دشمنان‬
‫دانشگاه تهیه شود‪ .‬این محل نخست‬          ‫به استخدام و ارتقاء رتبه و نظایر آن‪،‬‬     ‫دولتها و گروهي از نمایندگان مجلس‬          ‫دانشگاه‪ ،‬تعلیم و تربیت عمومي اجباري‬         ‫و در حالتي که با دست خود صندلي را‬        ‫بيانصافي که او را ناجوانمردانه مورد‬
‫در ضلع شمال غربي میدان بهارستان‬         ‫اداره کارگزیني و سایر ادارات وزارتخانه‬   ‫که برخلاف گذشته کوچکترین نفوذي‬            ‫مجاني… شروع به طرح ریزي کردم‪.‬‬               ‫نشان ميداد گفت‪« :‬آنهم صندلي شما‬          ‫تبلیغات سوء قرار دادهاند بپردازد‪».‬‬
‫اجاره شد‪ .‬نام آن را «اداره کل دبیرخانه‬  ‫و رئیسان آنها مرجع بودند‪ .‬اگر مشکلي‬      ‫نميتوانستند در دانشگاه داشته باشند‬        ‫حدس ميزدم که در اجراي نقشههایي‬                                                       ‫سهیلي گفت‪« :‬من خیلي براي مشرف‬
‫دانشگاه» گذاشتم‪ .‬این اداره مرکب شد‬      ‫پیش ميآمد که حل آن به دست وزیر‬           ‫مواجه شد‪ .‬ولي این استقلال به وجهي‬         ‫که داشتم با دشواريهایي روبرو خواهم‬                                    ‫است‪».‬‬          ‫متأسفم‪ .‬ولي مخالفان و دشمنان او‬
‫از ادارات مختلف مانند کارگزیني‪،‬‬         ‫فرهنگ بود باید از پیش وقت و اجازه‬        ‫پيریزي شد و دانشگاه به صورت‬               ‫شد‪ .‬ولي از وسعت و شدت آنها بياطلاع‬          ‫متوجه شدم که گوینده قوامالسلطنه‬          ‫خیلي قويتر از آن هستند که خیال‬
‫آموزشي‪ ،‬حسابداري و بازرسي و مقرر‬        ‫شرفیابي(!) بخواهند‪ .‬این شرفیابي البته‬    ‫حصني حصین درآمد که توانست بیش‬             ‫بودم‪ .‬استقلال بخشیدن به دانشگاه‬             ‫است‪ .‬من هیچ گاه با او تماس پیدا‬          ‫ميکني‪ .‬بنابراین از خر شیطان پیاده‬
‫گردید کارهایش زیر نظر مستقیم‬            ‫امتیازي خاص محسوب ميشد‪ .‬این‬              ‫از دوازده سال در برابر حملات مخالفان‬      ‫نخست با مخالفت دستگاه وزارتي و‬              ‫نکرده بودم‪ ،‬فقط دوبار او را دیده بودم‬    ‫شو و از این شرط غیر قابل قبول صرف‬
‫رئیس انتخابي دانشگاه‪ ،‬یک معاون و‬        ‫وضع نابهنجار و مخالف شأن علم و مقام‬                                                ‫مقاومت منفي و مثبت همکاران نزدیک‬            ‫آنهم از دور‪ .‬بر صندلي که گویا براي‬       ‫نظر کن…» گفتگوي ما در این باب‬
‫یک مدیر کل و رؤساي ادارات و رئیس‬        ‫استادي دانشگاه را من از همان روزهاي‬         ‫ایستادگي کند و سرافراز باقي بماند‪.‬‬     ‫آغاز شد‪ .‬از جمله تدابیري که به کار‬          ‫من خالي گذاشته بودند و بدان اشاره‬        ‫مدتي به طول انجامید‪ .‬آخرین حرف‬
                                        ‫اول وزارت برهم زدم‪ .‬نخستین باري که‬       ‫این مؤسسه بزرگ علمي از روز‬                ‫ميبردند این بود که امور پیچیده و‬            ‫شده بود نشستم‪ .‬آقایان مذاکرات خود‬        ‫من این بود‪« :‬یا با مشرف ميآییم و با‬
             ‫خود به جریان بیفتد‪.‬‬        ‫حضور شاه بار یافتم نظر خود را در این‬     ‫تأسیسیعنيازبهمنماه‪۱۳۱۳‬شمسي‬                ‫دشواري را که مدتها لاینحل مانده بود‬         ‫را که با ورود من قطع شده بود دنبال‬       ‫تو همکاري ميکنیم یا من از همکاري‬
‫همزمان با این طرح ریزي‪ ،‬همه‬             ‫زمینه و درباره دیگر مسائل فرهنگي‬         ‫تا روزي که من تصدي وزارت فرهنگ‬            ‫و پروندههاي قطوري را تشکیل ميداد‬            ‫کردند‪ .‬دیدم از برنامه دولت که باید‬
‫روساي دانشکدهها را (به استثناي‬          ‫شرح دادم‪ .‬او را بياندازه علاقمند یافتم‪.‬‬  ‫را عهدهدار شدم (‪ ۱۳۲۱‬شمسي)‪ ،‬در‬            ‫نزد من ميآوردند و تعیین تکلیف‬               ‫تقدیم مجلس شود سخن ميگویند‪.‬‬                                     ‫معذورم‪».‬‬
‫اُبرلن رئیس دانشکده پزشکي که‬            ‫او مرا مورد عنایت و محبت خاص قرار‬        ‫زمره یکي از ادارات آن وزارتخانه به‬        ‫ميخواستند‪.‬منظوراینبودکهوقتمن‬                ‫بياختیار تکاني خوردم‪ ،‬مثل این بود که‬     ‫ما از یکدیگر جدا شدیم در حالي که‬
‫به عنوان مستخدم خارجي قبلا با‬           ‫داد‪ .‬سال اول سلطنتش بود‪ ،‬بیست و‬          ‫شمار ميرفت‪ .‬دانشکدههاي آن مانند‬           ‫گرفته شود و مجال براي کاري ابتکاري‬          ‫ميخواهم از جا برخیزم که همان صداي‬        ‫او بسیار ناراحت به نظر ميرسید‪ .‬حق‬
‫موافقت من طبق قانون منصوب شده‬           ‫سه سال بیشتر نداشت‪ .‬کسي را در‬            ‫دبیرستانها و دبستانها سر و کارشان از‬      ‫باقي نماند‪ .‬معلوم شد که این عمل آنها‬        ‫بم ناگهان گفت‪« :‬آقاي دکتر سیاسي‪،‬‬         ‫هم داشت؛ چه او که براي نخستین بار‬
‫بود) از کار برکنار کردم و به دانشکدهها‬  ‫برابر خود ميدید با تجربه و اطلاعات‬       ‫هر حیث با ادارات مختلف آن وزارتخانه‬       ‫در سایر وزارتخانهها بيسابقه نبوده و به‬      ‫شما وزیر فرهنگ این دولت هستید‪».‬‬          ‫خلعت نخست وزیري بر تن ميکرد و‬
‫کتبا دستور دادم هر کدام شورائي از‬       ‫بیشتر‪ ،‬ولي مانند خودش نسبتا جوان‬         ‫بود‪ .‬روساي دانشکدهها و معلمان آنها‬        ‫عنوان «وزیر گیج کن» شهرت داشته‬              ‫گفتم‪« :‬اجازه ميفرمایید؟…» حکیم‬           ‫آرزوي موفقیت و شهرت در سر داشت‬
‫استادان خود تشکیل دهند و رئیس‬           ‫و باحرارت و با شوق فراوان آماده‬          ‫را وزیر فرهنگ به دلخواه خود عزل‬           ‫است‪ .‬ولي این تدبیر بينتیجه ماند زیرا‬        ‫الملک که طرف دست راست قوام‬               ‫امیدوار بود با جلب همکاري رئیس‬
‫دانشکده خود را انتخاب و معرفي‬           ‫خدمتگزاري به کشور‪ .‬از همان جلسات‬         ‫و نصب ميکرد به همان سهولتي که‬             ‫من پروندههایي را که تکلیفشان در‬             ‫نشسته بود با اشاره دست مرا دعوت به‬       ‫«انجمن ایران جوان» پشتیباني آن‬
‫نمایند تا ابلاغ ریاست او صادر شود‪.‬‬      ‫اول ملاقات‪ ،‬میان ما یک نوع کشش‬           ‫روساي دبیرستانها و دبستانها و دبیران‬      ‫مدت ساعات کار اداري روشن نميشد‪،‬‬             ‫سکوت کرد و قوام گفت‪« :‬اگر مطلبي‬          ‫انجمن را جلب نماید‪ .‬درست است‬
‫ا ین کار در دانشکدهها با شور و شعف‬      ‫و علاقه مخصوص به وجود آمد‪ .‬او هر‬         ‫و آموزگاران را عزل و نصب مينمود‪.‬‬          ‫به منزل ميبردم و تا نیمههاي شب به‬           ‫دارید بعد با آقاي حکیمالملک درمیان‬       ‫که «ایران جوان» حزب سیاسي نبود‬
‫فراوان صورت گرفت و این آقایان‬           ‫دفعه مرا به گرمي ميپذیرفت‪ ،‬پهلوي‬         ‫شوراي دانشگاه هم اسمي بود بيمسمي‬          ‫مطالعه آنها ميپرداختم و دستور لازم‬          ‫خواهید گذاشت‪ ».‬این بگفت و بحث‬            ‫ولي از برگزیدگان قاطبه جوانان و‬
                                        ‫خود اجازه نشستن ميداد و علاوه بر‬         ‫و از همان منصوب شدگان وزیر فرهنگ‬          ‫صادر ميکردم‪ .‬با این قدرت کار و همت‬                                                   ‫مردان روشنفکري که تحصیلاتشان‬
                   ‫انتخابشدند‪:‬‬          ‫امور مربوط به فرهنگ و دانشگاه از‬         ‫تشکیل ميیافت به این صورت که وزیر‬          ‫لازم‪ ،‬مخالفت و مقاومت به زودي درهم‬                 ‫خود را درباره برنامه دنبال کرد‪.‬‬   ‫از لیسانس به بالا بود و بسیاري از‬
‫غلامحسین رهنما به ریاست‬                 ‫مسائل دیگر مملکتي که درباره آنها‬         ‫آنها را به دفتر خود احضار ميکرد و‬                                                     ‫در پایان جلسه قوام از جا برخاست و‬        ‫آنها دکتر‪ ،‬مهندس‪ ،‬استاد و‪ ...‬بودند و‬
‫دانشکده فني‪ ،‬صدیق حضرت‬                  ‫هنوز چندان تجربهاي نداشت‪ ،‬با من‬          ‫آنها راي وزیر را درباره مسائل مختلف‬                                ‫شکست‪.‬‬              ‫با تکان دادن سر با حاضران خداحافظي‬       ‫همگي کارهایي و مقاماتي داشتند و در‬
‫(مظاهر) به ریاست دانشکده حقوق‪،‬‬          ‫به بحث و گفتگو ميپرداخت و نظر‬            ‫ميشنیدند و نظریات او را مورد تحسین‬        ‫در ضمن عمل متوجه شدم که وزارت‬               ‫کرد و رفت‪ .‬دیگران هم یکي پس از‬           ‫اجتماع داراي نفوذ کلمه بودند تشکیل‬
‫دکتر محمود حسابي به ریاست‬                                                                                                  ‫فرهنگ را پنج تن از رؤساي ادارات که‬          ‫دیگري از آلاچیق خارج شدند‪ .‬فقط من‬        ‫شده بود‪ .‬و سهیلي تأسف داشت از این‬
‫دانشکده علوم‪ ،‬سید محمد عصار‬                                   ‫ميخواست‪.‬‬                        ‫و تصویب قرار ميدادند‪.‬‬        ‫در زمان حکمت منصوب شده و از‬                 ‫ماندم و حکیم الملک‪ .‬من آغاز سخن‬          ‫که از پشتیباني این چنین انجمني‬
‫به ریاست دانشکده ادبیات (بعدها‬          ‫این وضع و حال در سه چهار سال‬             ‫براي این که از ناتواني و بیمناکي‬          ‫ایادي او بودند‪ ،‬به نامهاي یزدانفر‪ ،‬ایراني‪،‬‬  ‫کردم و گفتم‪« :‬ميدانم که جنابعالي با‬
‫ادبیات و علوم انساني)‪ ،‬پروفسور ابرلن‬    ‫اول سلطنت همچنان ادامه د اشت‪.‬‬            ‫کارکنان آموزشي دانشگاه که مانند‬           ‫شوقي‪ ،‬مزیني و شمس آوري معروف به‬             ‫حسن ظن و لطفي که نسبت به من‬                                  ‫محرومباشد‪.‬‬
‫فرانسوي به ریاست دانشکده پزشکي‬          ‫ولي تماس دائم او با درباریان و متملقان‬   ‫کارکنان اداري مقامي متزلزل داشتند‬         ‫«خمسه خبیثه» ميگردانند و وزیراني‬            ‫دارید این لقمه را برایم گرفتهاید‪ .‬البته‬  ‫دولت سهیلي بیش از چند ماه دوام‬
‫ابقاء گردید‪ .‬از آن پس تشکیل شوراي‬       ‫نميتوانست در روحیهاش‪ ،‬در رفتار و‬         ‫نمونه و مثالي داده شود‪ ،‬اینک از قول‬       ‫که بعد از حکمت آمده بودند زیر نفوذ‬          ‫متشکرم ولي ميدانید که نميتوانم‬           ‫نکرد‪ .‬چرا و چگونه آمد وچرا دولت‬
‫قانوني دانشگاه میسر ميشد‪ ،‬زیرا این‬      ‫گفتارش بياثر باشد‪ .‬مشکلات کشور‬           ‫پروفسور شمس چشم پزشک معروف‬                ‫آنها قرار داشتند و نميتوانستند ـ یا‬         ‫قبول کنم‪ ».‬گفت‪« :‬چرا؟» گفتم‪:‬‬             ‫مستعجل بود؟ توضیح آن با تاریخ‬
‫شورا طبق قانون از رؤساي دانشکدهها‬       ‫را در نظر او بسیار بزرگ جلوه ميدادند‬     ‫که از استادان دیرین و ارجمند دانشگاه‬      ‫نميخواستند ـ آنها را تغییر دهند‪ .‬من‬         ‫«دلیلم همان است که به ذکاءالملک‬          ‫نویسان است و من تاریخ نمينویسم‪.‬‬
‫به اضافه یک استاد منتخب از هر‬           ‫و او را مخصوصا از فعالیت حزب توده‬                                                  ‫آنها را از کارهایي که داشتند برکنار‬         ‫گفته بودم و جنابعالي را همان موقع‬        ‫بعد از سهیلي‪ ،‬احمد قوام (قوام‬
                                        ‫بیمناک ميساختند‪ .‬در نتیجه جلسات‬             ‫است‪ ،‬داستان زیر عینا نقل ميشود‪:‬‬        ‫کردم و چند تن از استادان دانشگاه ـ‬          ‫در جریان امر گذاشتم‪ ».‬گفت‪« :‬اوضاع‬        ‫السلطنه) نخست وزیر شد‪ .‬روز بعد بود‬
          ‫دانشکدهتشکیلميشد‪.‬‬             ‫دو نفري ما آن جنبه بيریایي و خودماني‬     ‫اعتمادالسلطنه قراگزلو‪ ،‬وزیر فرهنگ‬         ‫دکتر محسن هشترودي‪ ،‬دکتر مهدي‬                ‫بکلي فرق کرده است‪ .‬خارجیان دیگر در‬       ‫یا دو روز بعد‪ ،‬درست به یاد ندارم‪ .‬در‬
‫نخستین اقدام این شورا انتخاب‬            ‫را که داشت به تدریج از دست ميداد و‬       ‫چشم درد داشت‪ ،‬دعوت کرد از او‬                                                          ‫کار ما دخالت نميکنند واگر هم بکنند‬       ‫منزل در دفتر کارم بودم‪ ،‬تلفن زنگ‬
‫رئیس دانشگاه بود که ميبایستي از‬         ‫تعداد آنها که به طور متوسط دو بار در‬     ‫عیادت کنم‪ .‬صبح زود به منزلش (باغ‬                                                      ‫باید مقاومت کنیم و اگر لازم باشد واقعا‬   ‫زد‪ .‬مستخدم آمد و گفت آقاي حکیم‬
‫میان رؤساي دانشکدهها برگزیده شود‪.‬‬       ‫ماه بود به تدریج کاهش ميیافت و از‬                                                                                              ‫فداکاري کنیم‪ .‬در این موقع بحراني‬         ‫الملک شما را پاي تلفن ميخواهند‪.‬‬
‫این کار در غیاب من صورت گرفت‪.‬‬           ‫یک بار در ماه هم کمتر ميشد‪ .‬اینک‬                                                                                               ‫وظیفه هر ایراني وطن پرستي است که‬         ‫تعجب کردم‪ ،‬زیرا مدتي بود که با او‬
‫وقتي به من اطلاع دادند که شورا به‬       ‫برميگردم به موضوع استقلال دانشگاه‪.‬‬                                                                                             ‫براي حفظ منافع کشور از خطر نهراسد‬        ‫تماس نداشتم‪ .‬البته خود را همیشه‬
‫اتفاق آراء مرا به ریاست انتخاب کرده‬     ‫پس از جلب موافقت شاه نسبت به‬                                                                                                   ‫و وارد میدان عمل شود‪ ».‬گفتم‪« :‬اجازه‬      ‫مرهون او ميدانستم چه او بود که‬
‫است کار فوري و مهمي را که در دست‬        ‫استقلال دانشگاه‪ ،‬موضوع را در هیأت‬                                                                                              ‫دهید تا فردا فکر کنم‪ ».‬گفت‪« :‬هرچه‬        ‫سي سال پیش سبب شد من و عدهاي‬
‫داشتم کنار گذاشتم و خود را به شورا‬      ‫دولت مطرح ساختم‪ .‬دولت در کاخ‬                                                                                                   ‫ميخواهید فکر کنید‪ ،‬مطلب همان‬             ‫دیگر از جوانان پس از گذراندن مسابقه‬
‫رساندم و به همکاران دانشگاهي گفتم‪:‬‬      ‫ابیض (سفید) تشکیل ميشد‪ ،‬وزیران‬                                                                                                 ‫است که گفتم و من به قوام السلطنه‬         ‫براي ادامه تحصیل به اروپا برویم‪ .‬تلفن‬
‫«از حسن نظر شما متشکرم‪ .‬این‬             ‫دور میز مستطیل بزرگي مينشستند‪.‬‬                                                                                                 ‫اطمینان دادهام که شما را براي قبول‬       ‫را برداشتم و پس از سلام و تعارف‪ ،‬این‬
‫البته براي من افتخار خواهد بود که‬       ‫قوام السلطنه بالاي میز بود و وزیران‬                                                                                            ‫این مسئولیت حاضر خواهم کرد‪ .‬حالا‬
‫نخستین رئیس قانوني دانشگاه باشم‪.‬‬        ‫مشاورش‪ ،‬حکیم الملک (ابراهیم‬                                                                                                                                                    ‫گفتگو میان ما رد و بدل شد‪:‬‬
‫ولي چون یکي دو کار مهم دیگر در‬          ‫حکیمي) و مستشار الدوله (صادق‬                                                                                                                         ‫خود دانید‪».‬‬        ‫ـ مدتي است سراغي از ما‬
‫وزارت فرهنگ دارم که باید به انجام‬       ‫صادق) در طرفین او قرار داشتند‪ .‬یکي‬                                                                                             ‫فرداي آن روز چند تن از استادان‬           ‫نميگیري‪ ،‬خیلي بيلطف شدهاي…‬
‫برسانم‪،‬نميتوانمفعلاازعضویتدولت‬          ‫از همکاران ظریف و شوخ‪ ،‬این دو وزیر‬                                                                                             ‫دانشگاه که از تشکیل دولت جدید‬            ‫ـ این چه فرمایشي است؟ ميدانید‬
‫کنار بروم‪ .‬بنابراین خواهش ميکنم از‬      ‫را به عنوان «خصیتین» قوام یاد ميکرد‪.‬‬                                                                                           ‫آگاه شده بودند براي تبریک به منزل‬        ‫من همیشه نسبت به جنابعالي ارادت‬
‫میان خودتان کس دیگري را انتخاب‬                                                                                                                                         ‫من آمدند‪ .‬از آن جمله بودند فروزانفر‬      ‫داشته و دارم‪ ،‬اگر مزاحم نميشوم این‬
‫کنید‪ .‬من چون کار فوري دارم که‬                                                                                                                                          ‫(بدیعالزمان)‪ ،‬مسعود کیهان‪ ،‬سعید‬
‫ناتمام است راي خود را به آقاي دکتر‬                                                                                                                                     ‫مالک (لقمان الملک)‪ ،‬سعید نفیسي…‬                       ‫دلیل بيارادتي نیست‪.‬‬
‫امیراعلم ميدهم‪ .‬سعي خواهم کرد‬                                                                                                                                                                                   ‫ـ آخر دل ما براي شما تنگ شده‪،‬‬
‫پیش از پایان جلسه شما‪ ،‬براي طرح‬
‫یکي دو موضوع دیگر خودم را به اینجا‬                                                                                                                                                                                      ‫کي ميشود خدمت رسید؟‬
                                                                                                                                                                                                                ‫ـ اختیار دارید‪ ،‬هر موقع بفرمایید‪،‬‬
                        ‫برسانم‪».‬‬                                                                                                                                                                                ‫به شرط اینکه مزاحم نباشم شرفیاب‬
‫ادامه در صفحه ‪1۷‬‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18