Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و دوم ـ شماره ۶۸ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪68‬‬
                                                                                                                                                                                                        ‫جمعه ‪ 25‬تا پنجشنبه‪ 31‬تیرماه ‪1395‬خورشیدی‬

‫کشورهای همسایه که مردان و زنان‬                                  ‫حاجی بابا اصفهانی در انگلستان (‪)9‬‬                                                                                                                 ‫فصل سیزدهم‬
‫ربوده و برده م ‌یشوند‪ ،‬شتران و اسبان‪،‬‬
‫نریا ‌نها و گوسفندان ربوده م ‌یشوند‬     ‫فرنگ ‌یها آنقدر عقل دارند که بفهمند خورشید‬                                                                                                                      ‫سفیر مالت را ترک م ‌یگوید‪،‬‬
‫و بار قاطرها کله آدمهایی م ‌یشود که‬              ‫بر همه برک ‌تها برتری دارد‬
‫غارت شد‌هاند و در واقع شاهکارهایمان‬                                                                                                                                                                     ‫از جبل‌الطارق می‌گذرد و به‬
‫همی ‌نها ب ‌هشمار م ‌یآید‪ .‬حال آن که‬    ‫برگرداند و ایران را با تصویری همانند‬    ‫یافت و ما بخش‌هایی از آن را در‬         ‫میلادی (برابر با ‪ 1224‬هجری قمری)‬        ‫جیمز موریه‪ ،‬دیپلمات انگلیسی‪ ،‬دو‬
‫شما برای یک مشت کافر ب ‌یریش‬            ‫دوران خاقان مغفور و حاجی بابای‬          ‫صفحه«خاطراتوتاریخ»نقلم ‌یکنیم‪.‬‬         ‫از طرف فتحعلی شاه قاجار به عنوان‬        ‫بار در ایران مأموریت داشت‪ ،‬بار اول از‬    ‫انگلستان وارد م ‌یشود ـ حاجی‬
‫و مسائل کوچک با هم سر و کله‬             ‫اصفهانی و ملاهای جهادگر به دنیای‬        ‫مترجم در مقدمه کتاب‪ ،‬به این‬            ‫سفیر به دربار «سنت جیمز» اعزام‬          ‫‪ 1808‬تا ‪ 1809‬میلادی و نوبت دوم از‬
‫م ‌یزنید‪ ،‬مذاکره و گفت و گو م ‌یکنید‬                                            ‫نکته قابل تأمل اشاره می‌کند که‬         ‫شد و جیمز موریه در این سفر به عنوان‬     ‫‪ 1811‬تا ‪ 1814‬به عنوان کاردار سفارت‬       ‫بابا پاره‌ای از صحنه‌های روی‬
‫و مد ‌تهای مدید که گاه به چند ماه و‬            ‫قرن بیست و یکم معرفی کند‪.‬‬        ‫«کتاب‪ ،‬طنزی است تلخ از شرایط‬           ‫مترجم و راهنما او را همراهی م ‌یکرد‪.‬‬
‫چند سال م ‌یانجامد‪ ،‬دربارۀ حقانیت‬                                               ‫اجتماعی و سیاسی ایران و جای‬            ‫ماجراهای «حاجی بابای اصفهانی در‬                           ‫انگلیس در تهران‪.‬‬       ‫عرشۀ کشتی را شرح م ‌یدهد‪.‬‬
‫یک امر‪ ،‬پیش از آنکه وارد در جنگ‬                                                 ‫حیرت است که پس از دویست سال‬            ‫انگلستان» فرآورده این سفر است و‬         ‫ضمناینمأموری ‌تها‪،‬موریهکهعلاقه‬
‫با هم شوید‪ ،‬مذاکره م ‌یکنید‪ .‬و وقتی‬                                             ‫بسیاری از ویژگ ‌یهای آئینی ایرانیان‬    ‫دیپلمات انگلیسی‪ ،‬همانند کتاب اولش‬       ‫زیادی هم به تفحص در احوال و آداب‬         ‫صبح بعد از ترک جزیره دراویش‪،‬‬
‫صحبت از علایق واقعی م ‌یکنید چه‬                                                 ‫همچنان برجای مانده و نقدپذیر‬           ‫«ماجراهای حاجی بابای اصفهانی»‪ ،‬با‬       ‫مردممشرقزمینداشت‪،‬باحاجیمیرزا‬             ‫به‌محض چشم گشودن از عرشه‬
‫رابط ‌های بین علایق کوچک افراد که‬                                               ‫می‌نماید‪ .‬حاجی بابای اصفهانی در‬        ‫طنزی خاص برخورد حاجی بابا را ـ‬          ‫ابوالحسن اصفهانی روابط نزدیکی به هم‬      ‫از مشاهده این صحنه که دریا پر‬
‫فقط برای خودشان و لذت خودشان‬                                                    ‫انگلستان در واقع آئین ‌های است روشن‬    ‫که بعدا وزیر دول خارجه و صدراعظم‬        ‫رسانید و او را نمونه کامل عیاری از رجال‬  ‫از کشتیهایی در انداز‌هها و اشکال‬
‫کار می‌کنند با مردمی وجود دارد‬                                                  ‫و شفاف در برابر چهره‌مان‪ ،‬تا خود‬       ‫ایران شد ـ با دنیای کاملا متفاوت غرب‬    ‫سیاسی ایران در آن عصر و زمان یافت‪.‬‬       ‫مختلف است و تا آنجا که چشم کار‬
‫که همه و همه برای افزوده شدن بر‬                                                 ‫را بازنگریم با تعمق و تأمل بیشتر»‪.‬‬                                             ‫خلقیات و خصوصیات این دولتمرد‬             ‫می‌کرد کشتی بود متحیر شدیم‪.‬‬
‫تشریفات و ثروت شاهی بزرگ‪ ،‬مثل‬                                                   ‫زمانی حج ‌تالاسلام رفسنجانی گفت‬                              ‫تصویر م ‌یکند‪.‬‬    ‫دربار فتحعلی شاه را جیمز موریه در‬        ‫به‌نظر می‌رسید همه آنان در یک‬
‫شاه ما کار م ‌یکنند و ب ‌هجای سپاس‬                                              ‫شاه م ‌یخواست قم را تبدیل به تهران‬     ‫کتاب اخیر جیمز موریه‪ ،‬برخلاف‬            ‫وجود «حاجی بابای اصفهانی» قالب‬           ‫مسیر حرکت می‌کنند‪ ،‬گویی یک‬
‫شنیدن ب ‌هجهت این همه تلاش‪ ،‬منت‬                                                 ‫کند‪ ،‬خدا نخواست و موفق نشد‪ .‬ما‬         ‫کتاب اول او‪ ،‬در ایران شناخته‌شده‬        ‫ریزی کرده و در دو کتاب انعکاس‬            ‫اندیشه محرک همه آنان بود‪ ،‬هرچند‬
‫نیز م ‌یکشند که هدایایشان پذیرفته‬                                               ‫موفق شدیم تهران را به قم تبدیل کنیم‬    ‫نبود‪ .‬این کتاب که در سال ‪1986‬‬           ‫داده که در عین حال تصویرگر اوضاع‬         ‫که نتوانستیم نشان مشخصی در‬
‫شده است و همه وجودشان‪ ،‬زندگی و‬                                                                                         ‫توسط روبر په‌پن (‪)Robert Pepin‬‬          ‫و احوال عمومی سرزمین حاجی‬                ‫آسمان ببینیم که بتواند آنان را‬
‫اموالشان هب ‌های است از سوی شاه؟»‬                                                       ‫چون خواست خدا چنین بود‪.‬‬        ‫از انگلیسی به فرانسه ترجمه شد‪،‬‬          ‫باباپرور ایران در آن دوره است‪.‬‬           ‫هدایت کند‪ .‬مسأله زمانی حل شد که‬
‫این بحث‌ها بی‌ثمر بود و هیچ‬                                                     ‫گویا خواست خدا این نیز بوده است‬        ‫در سال ‪ 1379‬با ترجمه آقای مهدی‬          ‫حاجی میرزا ابوالحسن اصفهانی‬              ‫دانستیم فرنگ ‌یها قبل ‌های چون قبله ما‬
‫چیز نم ‌یتوانست مهماندار را متقاعد‬                                              ‫که عقربه زمان را دویست سال به عقب‬      ‫افشار (از انگلیسی به فارسی) انتشار‬      ‫معروف به ایلچی (سفیر) در سال ‪1809‬‬        ‫دارند و آنان به سوی آن قبله توسط‬
‫کند که کشورش و حکومتش جزء‬                                                                                                                                                                               ‫ابزاری که ب ‌هنوعی شبیه قبله‌نمای‬
‫بهتری ‌نها در جهان نیست و همیشه‬         ‫شنیده بودیم‪ ،‬درست بوده‪ ،‬زیرا وقتی‬       ‫کرده بود‪ .‬وقتی از هاشم پرسیدیم چرا‬     ‫او را عوضی بگیرند و سن او را خیلی‬       ‫خزه نشسته‪ ،‬لنگر انداختیم‪ .‬انگلیس ‌یها‬    ‫ما بود‪ ،‬هدایت م ‌ی‌شدند‪ .‬همان‬
‫کلامش را با این سخن ب ‌هپایان م ‌یبرد‪:‬‬  ‫ساحل دریا را به ما نشان دادند‪ ،‬ب ‌هجای‬  ‫نیل در حنا نریخته تا موها مشکی‬         ‫بیشتر از سن واقعیش بپندارند و اظهار‬     ‫آن صخره را جب ‌لالطارق م ‌یخواندند‬       ‫قبل ‌هنمایی که ب ‌هیاری آن م ‌یتوانیم‬
‫«صبرکنید تا انگلیس را ببینید و‬          ‫دیدن کوهستانهای آفتابی و درخشان‬         ‫شود‪ ،‬متوجه شدیم که آن مواد بر اثر‬      ‫داشت اگر م ‌یتوانست این ب ‌یعدالتی را‬   ‫و مهماندار به ما گفت این منطقه‬            ‫راه مستقیم به طرف مکه را بیابیم‪.‬‬
‫آن وقت با چشمان خود داوری‬               ‫که چشمانمان به آن عادت کرده بود‪،‬‬        ‫نم کشیدن خاصیت خود را از دست‬           ‫با بکارگیری شیو‌ههای مصنوعی تغییر‬       ‫زمانی به امت اسلام تعلق داشته و‬          ‫ب ‌همحض مشاهده این کشتیها در‬
‫خواهید کرد و به من خواهید گفت‬           ‫فقط خط پستی در افق دیدیم‪ ،‬پوشیده‬        ‫داده و در نتیجه کله شکارچی کامل ًا‬     ‫دهد‪ ،‬فکر م ‌یکرد که کار عادلان ‌های‬     ‫یک رشته جزیره را روبروی خود نشان‬         ‫ابتدا فکر کردیم اینجا باید بخشی از‬
‫که کدام مردم خوشبخ ‌تتر هستند‪،‬‬          ‫شده در ابرها و بخار‪ .‬از اینجا اطمینان‬                                                                                  ‫داد و گفت هنوز هم گروه کثیری از‬          ‫انگلستان باشد‪ ،‬شبیه همان قلمرو‬
                                        ‫یافتیم که به سرزمین فرنگ ‌یها وارد‬                          ‫قرمز شده بود‪.‬‬                            ‫کرده است‪.‬‬         ‫مسلمانان در این جزایر اقامت دارند‪.‬‬       ‫دریا که کفار در ایران همیشه دعوی‬
          ‫انگلیس ‌یها‪ ،‬یا ایرانیان؟»‬    ‫شد‌هایم‪ .‬این که چرا این مردم پرتلاش‪،‬‬    ‫مسلم بود که از این فاجعه یعنی‬          ‫به او گفتیم که در ایران نیز نسبت‬        ‫ازاو خواستیم تا در این مورد بیشتر‬        ‫مالکیت آن را دارند‪ .‬اما باز هم دچار‬
‫سرانجام کشتی ما لنگر انداخت‪.‬‬            ‫ناآرام باید وطن خود را ترک گویند‬        ‫دیدن موهای قرمز خود که در کشورش‬        ‫به زوال عمر بسیار حساس هستیم و به‬       ‫سخن بگوید‪ .‬او گفت که طار ‌قبن زید‬        ‫اشتباه شده بودیم؛ زیرا در کمال‬
‫هیچ کس در این اندیشه نبود یا‬            ‫و با رویارویی با مشکلات و خطرها‪،‬‬        ‫نیز او را انگشت‌نما می‌کرد‪ ،‬بیش‬        ‫همین شدت از سپیدی موی گریزان و‬          ‫یکی از قهرمانان تاریخ اسلام و یکی از‬     ‫تعجب دانستیم که این کشتیها حامل‬
‫پرسش نم ‌یکرد که برای لنگرانداختن‬       ‫سراغ ما را بگیرند (تا آن زمان دلیلش‬     ‫از آن موهای سفید آزرده بود و‬           ‫بر اثر این احساس از روزگاری که در‬       ‫سرداران صدر خلافت‪ ،‬این منطقه را‬          ‫کالاهای تجارتی هستند که باید آنها‬
‫وقت سعد است یا نحس و بدون یک‬            ‫بر ما مکشوف نشده بود) ب ‌هناگاه بر ما‬   ‫بخصوص ظاهر شدن در حضور آن‬              ‫خاطرها نمانده از نوعی رنگ استفاده‬       ‫از سلطۀ کفار بیرون آورد و به همین‬        ‫را به انگلیس برسانند و کشتی بزرگی‬
‫لحظه ملاحظات این چنینی‪ ،‬لنگر‬            ‫آشکار شد ما دارای کالایی بودیم که‬       ‫خانم که دوست داشت نزد او در جایگاه‬     ‫می‌کنیم که موهای سفید پیران را‬          ‫جهت آنجا را جب ‌لالطارق یا کوه طارق‬      ‫که ما در آن سوار بودیم به‌قصد‬
‫انداختند و مقصد ما مشخص شد‪.‬‬             ‫آنان فاقد آن هستند و بدون آن کالا‪،‬‬      ‫رفی ‌عتری قرار گیرد‪ ،‬اما خوشبختانه چه‬  ‫چون موی سیاه جوانان م ‌یسازد‪ .‬برخی‬      ‫م ‌یخوانند‪ .‬با شنیدن این بخش از تاریخ‬    ‫حمایت آنها در سفر دریایی به طرف‬
‫اما قبل از لنگر انداختن و حتی قبل‬       ‫زندگی انسانها فاقد ارزش‪ .‬ما خورشید‬      ‫برای او و چه برای همه ما سرزمین‬        ‫حنا را ترجیح م ‌یدهند که ت ‌هرنگی قرمز‬  ‫به ریشهایمان دست کشیدیم و سینه‬
‫از نزدیک شدن به ساحل دریا با‬            ‫را م ‌یبینیم و از درخشش آن لذت‬          ‫انگلیس به‌ناگاه پیش رویمان قرار‬        ‫یا نارنجی به مو م ‌یبخشد‪ ،‬برخی دیگر‬     ‫سپر کردیم‪ .‬باز هم به حرکت خود ادامه‬                      ‫انگلیس م ‌یرفت‪.‬‬
‫ساح ‌لنشینان از طریق تکان دادن‬                                                  ‫گرفت و این منظره تازه و جالب موجب‬      ‫فقط به برگ نیل قناعت م ‌یکنند که‬                                                 ‫سفیر وقتی متوجه شد همه‬
‫پرچم گفتگوهایی داشتیم و ناخدا‬                                                                                                                                                                           ‫کشتیها روی به انگلستان دارند‪،‬‬
‫به سفیر اطمینان داد که ظرف‬              ‫م ‌یبریم‪ .‬آنان آنقدر عقل داشتند که‬      ‫شد که همه آزردگیهای همسفرمان و‬         ‫ریشها را به رنگ آبی درم ‌یآورد ولی‬      ‫دادیم و بعد از مدتی به تنگ ‌های رسیدیم‬   ‫گفت‪« :‬ترا ب ‌هخدا بگو آیا در سرزمین‬
‫چند ساعت به اعلی‌حضرت اطلاع‬             ‫بفهمند این برکت بر همه چیز برتری‬        ‫نیز موهای سرخابی رنگ مسخرۀ او‬          ‫اکثر مردم از ترکیب این دو استفاده‬       ‫که بادهای مخالف از آنجا م ‌یوزید و‬       ‫شما قحطی شده که همه کشتیها به‬
‫داده م ‌یشود که سفیر وارد شد‌هاند‪.‬‬      ‫دارد‪ .‬هرچند مهماندار م ‌یکوشید تا‬                                              ‫می‌کنند که موها را سیاه شفاف‬            ‫آنجا را با ‌بالمندب م ‌ینامیدند‪ ،‬دریایی‬  ‫آن سو م ‌یروند؟ یا انگلیس ‌یها این‬
‫هرچند که مرکز دولت از ساحل‬              ‫دلیل این ناآرامی و بیقراری را ب ‌هنوعی‬                      ‫فراموش شود‪.‬‬        ‫م ‌یکند‪ .‬آنگاه از آن ابن سبیل پرسیدم‬    ‫که به طرف مکه مکرمه م ‌یرفت‪ .‬ما این‬      ‫قدر عقب ماند‌هاند که نم ‌یتوانند برای‬
‫فاصل ‌های میان تهران تا اصفهان است‪.‬‬     ‫دیگر تبیین کند و بگوید که مردم اروپا‬    ‫کفار با دیدن سرزمین خود هورا‬           ‫کدام را دوست دارد استفاده کند قرمز‪،‬‬     ‫بخش از سفرمان را ورود به «دروازه‬         ‫خودشان چیزی تولید کنند که سایر‬
‫این شیوه رفتاری را بسیار ستودیم‪.‬‬        ‫علاقمند به توسعۀ روابط و گسترش‬          ‫کشیدند و شادی کردند به همان‬                                                                                             ‫کشورها مجبورند آنان را تأمین کنند؟‬
‫هرچند دریافت درستی نداشتیم‬              ‫مناسبات هستند‪ ،‬که البته ما نتوانستیم‬    ‫شور و حالی که سرانجام از رسیدن به‬                          ‫آبی یا سیاه را‪.‬‬                        ‫اشک» نامیدیم‪.‬‬         ‫چنانکه وقتی یک کشتی به رشت‬
‫که این امر چگونه ممکن م ‌یشود‪.‬‬          ‫دلیل آن را درک کنیم که چه ضرورتی‬        ‫خشکی شادی م ‌یکردیم و این نکته بر‬      ‫ظاهراً از رنگ قرمز ترسید و اظهار‬        ‫بعد از گذر از این باب‪ ،‬راه خود را‬        ‫م ‌یرسد و کشتی دیگری به بوشهر‪،‬‬
‫محمدبیگ معتقد بود که انگلیس ‌یها‬        ‫برای انگلستان یکی از کشورهای بزرگ‬       ‫ما مسلم شد که در این دنیای پر فراز‬     ‫داشت ترجیح م ‌یدهد موهایش سفید‬          ‫چندین شبان ‌هروز دیگر پی گرفتیم تا‬       ‫همه مردم در سراسر کشور م ‌یگویند‬
‫این شیوه انضباطی را باید از ایرانیان‬    ‫اروپا دارد که نمایند‌ههای خود را به‬     ‫و فرود‪ ،‬بخت و اقبال بیش از همۀ آن‬      ‫بماند تا قرمز شود‪ .‬اما گفت که دوست‬      ‫به منطق ‌های سردتر رسیدیم‪ .‬وقتی این‬      ‫حتماً حادث ‌های اتفاق افتاده و چون‬
‫فراگرفته باشند و به خاطرمان آورد‬        ‫سراسر جهان بفرستد‪ ،‬حال هر قدر‬           ‫رصدها‪ ،‬خطوط‪ ،‬زاوی ‌هها و اوراق بزرگ‬    ‫دارد از رنگ سیاه استفاده کند و این‬      ‫شرایط آب و هوایی ظاهر شد‪ ،‬این امید‬       ‫آنان لباس‪ ،‬چین ‌یآلات‪ ،‬شکر‪ ،‬قهوه‪،‬‬
‫که در بخشی از تاریخ ما که مربوط‬         ‫م ‌یخواهد از سرزمین خودشان دور‬          ‫کاغذ ستار‌هگوییهایشان کار م ‌یکند‪.‬‬     ‫رنگ ظاهراً نزد هموطنانش ناشناخته‬        ‫در ما جوانه زد که سفرمان دارد ب ‌هپایان‬  ‫حنا وسایر کالاها را وارد م ‌یکنند که‬
‫به سقوط حاکمیت ظالمانه ضحاک‬             ‫باشد تا رابطه برقرار کنند و کالاهای‬     ‫معلوم شد که مشاهدات و رصدهای‬           ‫بود و این امید را داشت که با چهره‬       ‫م ‌یرسد‪ .‬آن مسافر و آن گردآورنده‬         ‫برای چندین ماه ما کفایت م ‌یکند‪،‬‬
‫م ‌یشود‪ ،‬مردم بر فراز کو‌هها آتش برپا‬                                           ‫آنان ابداً ربطی به دانش هیأتهای فلکی‬   ‫جوانی خود به ساحل کشورشان قدم‬           ‫حیوانات که با او بسیار اخت شده‬           ‫م ‌یگویند کمبودی برای این اقلام‬
‫داشتند و از طریق این علامت‪ ،‬مردم‬                       ‫خود را عرضه دارند‪.‬‬       ‫ندارد (این کشفی بود که محمدبیگ‬                                                 ‫بودیم از ظهور آن نشان ‌ههای ب ‌یچون و‬
‫را به شورش همگانی فراخواندند و‬          ‫در هر حال هیچ یک از این استدلالها‬       ‫در کمال شادی بدان دست یافت)‪.‬‬                                     ‫بگذارد‪.‬‬       ‫چرای عبور از زمان یعنی موی سپیدش‬                             ‫پدید آمده‪».‬‬
‫نیز سرانجام از مرگ ضحاک با همین‬         ‫در گوش ما فرو نم ‌یرفت‪ .‬همچنانکه‬        ‫با انداختن قطعه سربی در دریا که به‬     ‫هاشم‪ ،‬نوکر سفیر قول داد که‬              ‫به‌شدت آزرده بود‪ .‬با مقایسه موی‬          ‫مهماندار ب ‌هجای آن که بر نیازهای‬
‫شیوه همگان را مطلع کردند‪ .‬خواه این‬      ‫نم ‌یپذیرفتیم علایقی که کشورهای‬         ‫نخی متصل بود‪ ،‬متوجه شدند که به‬         ‫رنگهای لازم را تهیه کند و موهای‬         ‫محاس ‌نمان با موی سرش‪ ،‬او مشتاق‬          ‫کشورش تأکید کند که کشورش تا‬
‫شیوه از ایرانیان آموخته شده باشد یا‬     ‫فرنگی دارند م ‌یتواند قابل مقایسه با‬    ‫خشکی نزدیک شد‌هایم و بر اثر برخورد‬     ‫ابن سبیل را سیاه کند‪ .‬اما روز بعد‬       ‫بود بداند با چه شیو‌‌های جوان و پیر ما‬   ‫این حد به اقلام و کالاهای مختلف‬
‫نه‪ ،‬خیلی زود فواید آن را دریافتیم‬       ‫علایقی باشد که امپراتوریهای بزرگ‬        ‫قطعه سرب به کف دریا‪ ،‬آنان نوع خاکی‬     ‫صحن ‌های دیدیم که موجب شگفتی‬            ‫موهایمان را این گونه سیاه براق حفظ‬       ‫نیازمند است‪ ،‬به‌نظر می‌رسید که‬
‫چرا که به جای آن که مجبور شویم‬          ‫باستانی ما را برانگیخت تا به دیگر‬       ‫را که به سرب چسبیده بود‪ ،‬شناسایی‬       ‫ما شد و به جای دیدن چهرۀ او در‬          ‫م ‌یکنیم در حالی که او هرچه کوشیده‬       ‫بالعکس آن را نشانه شکوه و غرور‬
‫چهل روز در عرشه بمانیم‪ ،‬آن گونه‬                                                 ‫کردند و اطمینان یافتند که آن جزیره‬     ‫زیر رنگی تازه‪ ،‬سری را دیدیم با‬          ‫بود نتوانسته بود مانع از سفید شدن‬        ‫می‌دانست و می‌کوشید ثابت کند‬
‫که گفته شده بود و بیم آن داشتیم‪،‬‬                      ‫کشورها هجوم آورند‪.‬‬                                               ‫موهایی چرب که انبوهی موهای‬                                                       ‫این نشانه ثروت و رفاه است‪ .‬ما با‬
‫کمتر از دو روز پاسخ به علامتهای ما‬      ‫سفیر به مهماندار گفت‪« :‬اگر برای‬                            ‫انگلستان است‪.‬‬       ‫سفید مخصوص فرنگی‌ها را داشت‪.‬‬                                ‫موهایش شود‪.‬‬          ‫دیدن این صحنه بیش از پیش گیج‬
‫داده شد و اجازه کامل به ما دادند تا به‬  ‫مثال صحبت از روابط خارجی م ‌یکنید‬       ‫معلوم شد بیشتر آنچه در خصوص‬            ‫م ‌یتوانستیم بگوییم که حنا کار خودش‬     ‫او به ما گفت که در تمام جهان‬             ‫شدیم و ب ‌یشکیبی ما برای رسیدن‬
‫خشکی قدم بگذاریم و راهی پایتخت‬          ‫چه ربطی دارد با چپو کردن ما از‬          ‫تاریکی و بی‌روحی هوای انگلیس‬           ‫را کرده بود و بخشهایی از سر را قرمز‬     ‫بطور کلی موی سفید موجب شده‬               ‫به جایگاه این مردم غریب بیشتر و‬

                 ‫انگلستان شویم‪.‬‬                                                                                                                                                                                            ‫بیشتر م ‌یشد‪.‬‬
‫واقعا روز خوشی برای ما بود و حتی‬                                                                                                                                                                        ‫د ر ا ین ا حو ا ل ر و ز گا ر ما‬
‫بدون آن که فکر کنیم که از پیشگوی‬                                                                                                                                                                        ‫چنان می‌گذشت که وقتی بدان‬
‫خود پرسشی به عمل آوریم‪ ،‬سفیر‬                                                                                                                                                                            ‫می‌اندیشیدیم احساس می‌کردیم‬
‫تصمیم گرفت ب ‌یمعطلی کشتی را‬                                                                                                                                                                            ‫تحت تأثیر امری فراانسانی هستیم‪.‬‬
‫ترک گوید‪ .‬به همراهان خود دستور‬                                                                                                                                                                          ‫در اینجا روز در پی روز‪ ،‬هفته در پی‬
‫داد که آماده سفر شده‪ ،‬بار و بنه را‬                                                                                                                                                                      ‫هفته در میان جهانی از آب بودیم‪،‬‬
‫جمع و جور کنند و تأکید کرد زی ‌نها‬                                                                                                                                                                      ‫به جایی م ‌یرفتیم که خدا م ‌یداند‬
‫و افسارها و جهاز اسبان را فراموش‬                                                                                                                                                                        ‫کجا بود و زندگی م ‌یکردیم با تکیه‬
‫نکنند و خود را مسلح کردیم و با‬                                                                                                                                                                          ‫بر اظهارات یکی دو نفری که فقط‬
‫تپانچه برکمر‪ ،‬شمشیر در حمایل و‬                                                                                                                                                                          ‫روی کاغذ با نشان دادن چند خط‬
‫نیزه یا تیردان بر شانه از کشتی پایین‬                                                                                                                                                                    ‫و علامت و نشانه وعده م ‌یدادند در‬
‫آمدیم و قدم به قایقهایی گذاردیم که‬                                                                                                                                                                      ‫آینده انسانهای دیگری را خواهیم‬
‫برای ما پی ‌شبینی شده بود‪ .‬جدای ‌یای‬                                                                                                                                                                    ‫دید و یک بار دیگر از برکات زندگی‬
‫پر از آب چشم با دوستان عرش ‌هنشین‬                                                                                                                                                                       ‫روی زمین بهر‌همند خواهیم شد‪ .‬با‬
‫خود داشتیم و با آن که کار آنان‬                                                                                                                                                                          ‫این اوراق م ‌یخواستند نشان دهند‬
‫مبارزه و درگیری بود‪ ،‬با این حال‬                                                                                                                                                                         ‫که جهان گرد است و با خطوطی‬
‫نسبت به ما با دوستی و حسن نیت‬                                                                                                                                                                           ‫به یکدیگر پیوند خورده که همه این‬
‫رفتار کردند‪ .‬این سبیل سرخ موی‪،‬‬                                                                                                                                                                          ‫خطوط شناخته و شمارش شده و این‬
‫تحت حمایت سفیر‪ ،‬همراه با مترجم‬                                                                                                                                                                          ‫که با گذشتن از چندین خط از این‬
‫جوان که اکنون مهماندار ما شده بود‪،‬‬                                                                                                                                                                      ‫خطوط یک روز صبح بی هیچ چون و‬
‫قدم به ساحل نهاد و در این هنگام به‬                                                                                                                                                                      ‫چرایی خود را در انگلستان م ‌یبینیم‪.‬‬
‫مناسبت قدوم سفیر تو ‌پها شلیک‬                                                                                                                                                                           ‫اکنون کاری نم ‌یتوانستیم بکنیم جز‬
                                                                                                                                                                                                        ‫اعتماد کردن به حرفهای آنان‪ .‬عقاید‬
     ‫شد و آوای آنها در هوا پیچید‪.‬‬                                                                                                                                                                       ‫آنان بسیار پیچید‌هتر و غری ‌بتر از آن‬
‫کنیز چرکسی که از زمان ورودش‬                                                                                                                                                                             ‫چیزی بود که تا کنون از فکورترین‬
‫به عرشه از جای خود نجنبیده بود‪،‬‬                                                                                                                                                                         ‫متفکرانمان شنیده بودیم و به این‬
‫با همراهی محبوب و سعید با قایق‬                                                                                                                                                                          ‫نتیجه رسیدیم که اگر محاسبات آنها‬
‫جداگان ‌های در پی عازمان سفر‪ ،‬راهی‬                                                                                                                                                                      ‫درست از آب درآید‪ ،‬این اطلاعات را‬
                                                                                                                                                                                                        ‫به کشورمان منتقل کنیم و آنها را با‬
                     ‫ساحل شد‪.‬‬                                                                                                                                                                           ‫پیشوایان و پیشگویان خود بگوییم‪،‬‬
                                                                                                                                                                                                        ‫حرفهایی را که از روزگار جمشید‬
‫«دنباله دارد»‬
                                                                                                                                                                                                                    ‫جم هرگز گفته نشده‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                        ‫بعد از چندین روز و شب‬
                                                                                                                                                                                                        ‫دریاپیمایی‪ ،‬سرانجام جزیر‌های نمایان‬
                                                                                                                                                                                                        ‫شد و ما در کنار یک صخره بزرگ‬
   9   10   11   12   13   14   15   16