Page 4 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۷۷ (دوره جديد
P. 4

‫صفحه ‪ - Page 4 - 4‬شماره ‪77‬‬
                                                                                                                                                                              ‫جمعه ‪ 26‬شهریورماه تا پنجشنبه‪ 1‬مهرماه ‪1395‬خورشیدی‬

‫پدرم دعوا می‌کند که اجاره خانه را‬                  ‫روز جهانی کودکا ِن دختر؛‬                                                                                                                        ‫در تاریخ ‪ ١٩‬دسامبر ‪ ٢٠١١‬سازمان‬
‫نداده است ولی نمی‌دانم چقدر اجاره‬                                                                                                                                                                  ‫ملل متحد طى قطعنامه ‪ ١٧٠/۶۶‬روز‬
                                      ‫گفتگو با دخترک‪ ۱۳‬ساله ساکن کرمانشاه‬                                                                                                                          ‫‪ ١١‬اکتبر را «روز جهانى کودکا ِن‬
                       ‫می‌دهیم‪.‬‬                                                                                                                                                                    ‫دختر» نامید تا توجه همگان را به‬
‫=آیا کسی از اعضای خانواده‬             ‫دیدنش به بیمارستان رفتم اجازه‬            ‫=در هفته چند بار گوشت‪،‬‬                 ‫دکتر بروم‪ .‬پدرم می‌گفت که پول‬         ‫امکان مراجعه به پزشک متخصص‬             ‫مشکلات جدى این گروه از جامعه‬
                                      ‫ندادند او را ببینم گفتند که مادرم‬        ‫میوه‪ ،‬سبزیجات‪ ،‬حبوبات‪ ،‬برنج و‬                      ‫نداریم که برویم دکتر‪.‬‬
‫شمابیماریجسم ‌ییاروانیداشته؟‬          ‫می‌آید خانه بعد می‌توانم او را ببینم‪.‬‬                                                                                 ‫را داشتی؟ آیا تا به حال در‬                                   ‫جلب کند‪.‬‬
‫‪-‬پدرم چربی خون دارد‪ .‬مادرم‬            ‫=در خانواده شما چند نفر کار‬                             ‫لبنیات م ‌یخورید؟‬       ‫=آیا در کرمانشاه کسی یا جایی‬                                                 ‫به دنبال این اقدام مهم‪ ،‬تدارکات‬
‫زانودرد و کمردرد دارد‪ .‬گاهی هم‬                                                 ‫گوشت یک بار در هفته‪ ،‬لبنیات‬            ‫هست که برای پرداخت هزینه‬                      ‫بیمارستان بستری شدی؟‬           ‫تهیه اولین گزارش جامع و تحلیلی‬
‫مادرم سردرد دارد که مجبور است‬                                 ‫م ‌یکنند؟‬        ‫کم می‌خوریم‪ .‬مادرم کم میوه‬             ‫بیماری بتوانید از آن کمک بگیرید؟‬      ‫‪-‬تا حالا مریض شد‌هام ولی خیلی‬          ‫قوانین در مورد وضعیت حقوق‬
‫بخوابد تا خوب شود‪ .‬نمی‌تواند کار‬      ‫‪-‬پدرم کارگر میدان میوه و تر‌هبار‬         ‫می‌خرد‪ .‬هر وقت بخرد می‌خورم‪.‬‬           ‫نه‪ ،‬تا حالا هیچ کس به ما کمیک‬         ‫سخت نبوده‪ .‬تا حالا در بیمارستان‬        ‫انسانى کودکان در ‪ ۵‬حوزه تحصیل‪،‬‬
‫کند‪ .‬ضعیف است‪ .‬دیگر نمی‌دانم‬          ‫است‪ .‬ولی سر کار نمی‌رود‪ .‬بیشتر اوقات‬     ‫بیشتر سبزیجات می‌خوریم چون‬                                                   ‫بستری نشده بودم ولی قبل از عید‬         ‫بهداشت‪ ،‬ازدواج زودرس و اجبارى‪،‬‬
                                      ‫بیکار است‪.‬می‌گوید کار نیست‪ .‬گاهی‬         ‫ارزا ‌نتر است‪ .‬هفت ‌های یک بار یا دو‬                        ‫نکرده است‪.‬‬       ‫نوروز با ماشین تصادف کردم‪ .‬بردنم‬       ‫امنیت و کار کودکا ِن دختر آغاز شد‪.‬‬
      ‫بیماری دیگری هم دارد یا نه‪.‬‬     ‫گدایی می‌کند‪ .‬من هم گاهی گدایی‬           ‫بار برنج می‌خوریم‪ .‬از میان حبوبات‬      ‫=آیا به ورزش علاقه داری؟ چه‬           ‫بیمارستان بستری کردند‪ .‬انگشتم‬          ‫این تلاش و تحقیق در سال ‪ ٢٠١۵‬به‬
‫=یادتم ‌یآیدکهواکسنزد ‌های‬            ‫می‌کنم‪ .‬خواهرم هم گدایی می‌کند‪.‬‬                                                                                       ‫قطع شده بود‪ .‬دست راستم هم‬              ‫نتیجه رسید و گزارشی که بر اساس‬
                                                                                       ‫هم عدسی زیاد می‌خوریم‪.‬‬                             ‫نوع ورزشی؟‬        ‫بدجوری شکسته بود‪ .‬کرمانشاه زندگی‬       ‫آن تهیه شد بیانگر این واقعیت بود‬
‫یا نه؟ مثلا کارت واکسیناسیون‬                   ‫=چقدر درآمد دارید؟‬              ‫=معمولاغذایتاندرهفتهچیست؟‬              ‫‪-‬بله‪ ،‬خیلی دوست دارم‪ .‬توی خونه‬        ‫می‌کنیم‪ .‬توی بیمارستان کرمانشاه‬        ‫که تمامى ایرانیان به درک جامع و‬
                                      ‫‪-‬خیلی کم‪ .‬پدرم هم خیلی کم‬                ‫‪-‬سیب زمینی‪ .‬املت‪ .‬استانبولی با‬         ‫ورزش می‌کنم‪ .‬مثلا دراز نشست بازی‬      ‫گفتند انگشت را باید قطع کنند ولی‬       ‫کامل چال ‌شهاى حقوقى و پیامدهای‬
          ‫خودت را یادت م ‌یآید؟‬       ‫درآمد دارد‪ .‬از یاران ‌ههایی که می‌گیریم‬  ‫آب گوجه که من خیلی دوست دارم‪.‬‬          ‫می‌کنم‪ .‬یا وسطی توی کوچه بازی‬         ‫برای ادامه معالجه مرا فرستادند تهران‪.‬‬  ‫چند بعدى آن در میان این قشر از‬
‫‪-‬بله‪ .‬یک جایی نزدیک منزل ما‬           ‫زندگی می‌کنیم‪ .‬پدرم می‌گوید اگر‬          ‫=در خانواده شما هیچ کس از‬              ‫می‌کنیم با بقیه بچ ‌هها‪ .‬چند تا دوست‬  ‫توی تهران انگشتم را پیوند زدند و‬       ‫جمعیت ایران‪ ،‬یعنى کودکان به‬
‫هست که می‌رویم آنجا واکسن‬                                                      ‫سیگار‪ ،‬مواد مخدر‪ ،‬یا چیزهای‬            ‫دارم که توی کوچه با آنها ورزش‬         ‫گفتند تا بعد از عید باید صبر کنم‪.‬‬
‫می‌زنیم‪ .‬به نظرم اسمش خانه‬                  ‫یارانه نبود تا حالا مرده بودیم‪.‬‬                                           ‫می‌کنم‪ .‬طنا ‌ببازی هم می‌کنیم‪.‬‬        ‫دست راستم هم که بدجوری شکسته‬            ‫خصوص کودکان دختر‪ ،‬نیازمندند‪.‬‬
‫بهداشت است‪ .‬رایگان است برای‬           ‫=منزل شما چند مترمربع است؟‬                   ‫شبیه به این استفاده م ‌یکند؟‬       ‫=آیا هیچ وقت توانستی برای‬             ‫است را پلاتین گذاشتند‪ .‬ممکن است‬        ‫قسمتى از این پروژه عبارت از‬
‫همین مادرم می‌گوید حتما برویم‬                                                  ‫‪-‬پدرم سیگار می‌کشد‪ .‬شیره هم‬            ‫ورزش به باشگاه یا مکان ورزشی‬          ‫دیگر دست راستم خوب نشود‪ .‬پیوند‬         ‫گفتگو و مشورت با کودکان و‬
‫و واکس ‌نهایمان را بزنیم‪ .‬با مادرم‬      ‫برایم توضیح بده چطوری است؟‬             ‫می‌کشد‪ .‬نمی‌دانم چیز دیگری هم‬                                                ‫انگشتم هم درست نشد و گفتند پیوند‬       ‫کارشناسانى است که در زمین ‌ههای‬
                                      ‫‪-‬تقریبا هفتاد متر است‪ .‬دو تا اتاق‬        ‫استفاده می‌کند یا نه‪ .‬الان می‌گوید‬                                ‫بروی؟‬      ‫نگرفته‪ .‬حالا دوباره توی کرمانشاه‬
    ‫می‌رویم هر موقع که لازم باشد‪.‬‬     ‫کوچک داریم‪ .‬یک آشپزخانه کوچک‪.‬‬            ‫ترک کرده ولی نمی‌دانم هنوز فکر‬                     ‫‪-‬نه هیچ وقت نرفتم‪.‬‬                                                   ‫مختلف با کودکان کار می‌کنند‪.‬‬
‫=هیچ وقت مورد آزار جسمی‌و‬             ‫حمام نداریم می‌رویم بیرون حمام‬                                                  ‫=آیا پارک نزدیک منزلتان‬                            ‫انگشتم را قطع کردند‪.‬‬      ‫کیهان لندن با همکاری موسسه‬
                                      ‫می‌کنیم یا توی دستشویی آب‬                   ‫نمی‌کنم حالش خوب شده باشد‪.‬‬          ‫هست؟ م ‌یتوانی برای بازی به‬           ‫=کسی که با تو تصادف‬                    ‫آموزشی پرشیا به مناسبت پنجمین‬
‫ضرب و شتم قرار گرفتی؟ توسط‬            ‫گرم می‌کنیم خودمان را می‌شوریم‪.‬‬          ‫=آیا خبر داری که مادرت وقتی‬                                                                                         ‫سالگرد «روز جهانى کودکا ِن‬
                                      ‫خانه ما زیرزمین است‪ .‬سقف بالا‬            ‫تو را در شکم داشته تحت فشار‬                                 ‫پارک بروی؟‬       ‫کرده بود را پیدا کردید؟ هزینه‬          ‫دختر» تعدادى از گفتگوهای مهم‬
                       ‫چه کسی؟‬                                                                                        ‫‪-‬یک پارک نزدیک ما بود و با‬                                                   ‫را که حقایقی از زندگى روزانه‬
‫‪-‬پدرم ما را می‌زند‪ .‬مادرم کمتر ما را‬  ‫گاهی روی سرمان چکه می‌کند‬                ‫مالی یا جسم ‌ی یا روانی خاصی بوده‬                                                      ‫بیمارستان را پرداخت؟‬         ‫نامحسو ‌سترین اما با ارز ‌شترین‬
‫می‌زند‪ .‬ولی پدرم وقتی خسته است و‬      ‫صاح ‌بخانه طبقه بالا زندگی می‌کند‬        ‫یانه؟آیا تحتنظردکتربودهاست؟‬            ‫خواهرم می‌رفتیم بازی می‌کردیم‬         ‫‪-‬نه‪ ،‬راننده فرار کرد‪ .‬هنوز نتوانستند‬   ‫قشر مردم ایران یعنی کودکان دختر‬
‫یا سر کار نمی‌رود زیاد ما را می‌زند‪.‬‬  ‫ولی وقتی به او می‌گوییم سقف چکه‬          ‫‪-‬یک بار به من گفت که از بی پولی‬        ‫ولی الان منزلمان را عوض کردیم و‬       ‫پیدایش کنند‪ .‬هزینه بیمارستان را‬        ‫را بیان می‌کنند‪ ،‬منتشر می‌کند‪ .‬با‬
‫سعی می‌کنیم زیاد دور و بر او نباشیم‪.‬‬  ‫می‌کند اهمیت نمی‌دهد‪ .‬گاهی از‬            ‫پدرم نمی‌توانسته دکتر برود‪ .‬دلش‬        ‫دیگر پارک نزدیک خونه نداریم که‬        ‫نمی‌دانم چه کسی داد ولی می‌دانم‬        ‫این امید که خوانندگان ما با توجه به‬
‫توی مدرسه هم یک بار از معلم کتک‬       ‫رطوبت بدنم درد می‌گیرد‪ .‬وقتی‬             ‫درد می‌کرده و حالش خوب نبوده‬                                                 ‫بابام خیلی ناراحت است که با این‬        ‫این نکات پر اهمیت‪ ،‬نیازهاى فورى‬
                                      ‫آفتاب هست می‌روم توی آفتاب‪.‬‬                                                                           ‫بازی کنیم‪.‬‬                                             ‫و کلیدى مراقبت‪ ،‬پرورش و پیشرفت‬
   ‫خوردم ولی یواش زد دردم نیامد‪.‬‬      ‫مخصوصا زمستان که هوای کرمانشاه‬                            ‫ولی دکتر نرفته‪.‬‬                 ‫=اسبا ‌ببازی داری؟‬                    ‫همه مخارج چه کار کند‪.‬‬        ‫کودکان دختر را که مصدر نسل‬
‫=وقتی کتک م ‌یخوری کسی‬                                                         ‫=تو در بیمارستان به دنیا آمدی‬          ‫‪-‬یک عروسک دارم که دستش‬                     ‫=چه مدت بستری بودی؟‬               ‫آینده و پای ‌هگذار پیشرفت و توسعه‬
                                       ‫سرد می‌شود خیلی سردم می‌شود‪.‬‬                                                   ‫شکسته است‪ .‬توپ هم داریم‪.‬‬              ‫‪-‬چند روز در کرمانشاه بستری‬             ‫پایدار در ایران هستند‪ ،‬وظیفه‪ ،‬تعهد‬
     ‫هست که از تو حمایت کند؟‬          ‫=م ‌یدانی چقدر اجاره خانه‬                                     ‫یا در منزل؟‬       ‫چند تا اسبا ‌ببازی هم ییک از‬          ‫بودم‪ .‬بعد فرستادند تهران‪ ،‬توی‬          ‫و مسوولیت فردی و اجتماعی یکایک‬
‫‪-‬مادرم ناراحت می‌شود ولی‬                                                       ‫‪-‬توی منزل‪ .‬خواهرم هم توی منزل‬          ‫همسای ‌ههایمان داده بود که بازی‬       ‫تهران هم دو هفته بستری بودم‪ .‬کلا‬
‫نمی‌تواند چیزی به پدرم بگوید‪.‬‬                                ‫م ‌یدهید؟‬         ‫به دنیا آمده‪ .‬ولی برادرم در بیمارستان‬  ‫می‌کنیم‪ .‬خودم هم با پارچه یک‬            ‫تقریبا بیست روز بیمارستان بودم‪.‬‬                    ‫خود به شمار آورند‪.‬‬
‫الان که دستم این طوری شده فکر‬         ‫‪-‬نه نمی‌دانم‪ .‬گاهی صاح ‌بخانه با‬         ‫به دنیا آمد‪ .‬یادم هست که برای‬            ‫عروسک برای خودم درست کردم‪.‬‬              ‫=الان دیگر مرخص شدی؟‬
                                                                                                                                                            ‫‪-‬گفتند می‌توانم بروم منزل ولی‬                         ‫گفتگوی نخست‬
       ‫نمی‌کنم دیگر پدرم مرا بزند‪.‬‬                                                                                                                          ‫چون انگشتم را قطع کردند باید‬           ‫م‪ .‬دختریک ‪ ۱۳‬ساله و ساکن‬
‫=آیا درباره سوء استفاده جنسی‬                                                                                                                                ‫مرتب بیایم پانسمان کنم و همین‬          ‫کرمانشاه است‪ .‬در تصادف انگشت‬
                                                                                                                                                            ‫طور پلاتین دستم را باید بیایم که‬       ‫دستش را از دست داده است‪ .‬دست‬
‫چیزیم ‌یدانی؟آیاتابهحالمشکلی‬                                                                                                                                ‫معاینه کنند تا وقتی بخواهند پلاتین‬     ‫دیگرش ُخرد شده و پلاتین در آن‬
                                                                                                                                                                                                   ‫گذاشت ‌هاند دستش کاملا کج شده‬
‫در این مورد برایت پیش آمده؟‬                                                                                                                                                     ‫را در بیاورند‪.‬‬     ‫است‪ .‬نگران است حالا که دستش‬
‫(در این باره چیزی نمی‌دانست‪.‬‬                                                                                                                                ‫=بیمه هستید؟ توانستید از‬               ‫آسیب دیده نتواند از عهده امتحانات‬
‫برای او توضیح دادم گفت که در‬                                                                                                                                                                       ‫کلاس هفتم برآید‪ .‬مدرسه را به خاطر‬
‫پارک یک پسری بدن او را لمس‬                                                                                                                                               ‫بیمه استفاده کنید؟‬        ‫بازی با دوستانش دوست دارد‪ .‬از سوء‬
‫کرده ولی او هیچ چیزی نگفته است‪.‬‬                                                                                                                             ‫‪-‬نه بیمه نیستیم (به نظر می‌آمد‬         ‫استفاده جنسی چیزی نمی‌داند ولی‬
                                                                                                                                                            ‫نمی‌داند بیمه چیست برایش توضیح‬         ‫می‌گوید در پارک پسری او را لمس‬
      ‫نمی‌دانسته باید چه کار کند‪).‬‬                                                                                                                          ‫دادم ولی باز هم نمی‌دانست بیمه‬         ‫کرده و او نمی‌دانسته چه باید بکند‪.‬‬
‫=چه پیشنهادی برای بهبود‬
                                                                                                                                                                               ‫هستند یا نه)‪.‬‬               ‫=تعداد خواهر و برادر؟‬
           ‫سلامت کودکان داری؟‬                                                                                                                               ‫=در موارد دیگری که بیمار‬               ‫‪-‬یک خواهر ‪ ۱۱‬ساله و یک برادر‬
‫‪-‬کاری کنند که ما بتوانیم رایگان‬
‫درمان شویم‪ .‬من نمی‌دانم با این‬                                                                                                                              ‫بودی آیا از پس مخارج بیماری‬                                ‫‪ ۷‬ساله دارم‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                               ‫=سن پدر و مادر؟‬
                ‫دستم چکار کنم‪.‬‬                                                                                                                              ‫بر آمدید؟ پدرت امکان پرداخت‬            ‫‪-‬پدرم‪ ۳۸‬ساله ومادرم‪ ۳۰‬سالهاست‪.‬‬
 ‫=بعد از عید به مدرسه رفتی؟‬                                                                                                                                                                        ‫=آیا با خانواده زندگی م ‌یکنی؟‬
‫‪-‬نه هنوز نرفتم‪ .‬ولی دیگه با دست‬                                                                                                                                              ‫هزینه را داشت؟‬        ‫‪-‬بله‪ ،‬با پدر و مادر و خواهر و برادرم‬
‫راستم نمی‌توانم بنویسم‪ .‬یا باید از‬                                                                                                                          ‫‪-‬تا حالا چند بار بیمار شدم مثلا‬
‫مدرسه بیایم بیرون یا اینکه فکر‬                                                                                                                              ‫سرما خوردم یا چند بار حالم خیلی‬                          ‫زندگی می‌کنم‪.‬‬
‫نمی‌کنم امسال بتوانم در امتحا ‌نهای‬                                                                                                                         ‫بد بود‪ .‬د ‌لدرد داشتم‪ .‬یک بار سرم‬      ‫=آیا تا به حال بیماری طولانی‬
                                                                                                                                                            ‫بد جوری درد می‌کرد ولی نتوانستم‬
            ‫آخر سال شرکت کنم‪.‬‬                                                                                                                                                                      ‫یا بیماری سختی داشتی؟ آیا‬
  ‫=دوست داری درس بخوانی؟‬
‫‪-‬درس خواندن را خیلی دوست ندارم‬
‫ولی بازی کردن توی مدرسه را دوست‬
‫دارم‪ .‬چند تا دوست خوب توی مدرسه‬
‫دارم دلم برای آنها تنگ می‌شود‪.‬‬
‫=حرف دیگری داری که بزنی؟‬
‫‪-‬نه‪ ،‬ولی خوشحالم که با شما‬
‫صحبت کردم‪ .‬دلم می‌خواست این‬

    ‫حرف ها را به یک کسی بگویم‪.‬‬

   ‫کردیم نه تنها این کار را انجام دهد بلکه خوانندگان‬                                    ‫وی ساکن هستند‪.‬‬                ‫در سال ‪ 1390‬آریا از اندونزی با بخش «نظر شما برای‬                 ‫سرورقی زنده زندگی‬
‫کیهان لندن را تا پایان اینکه ماجرای مهاجرتش به‬        ‫خواننده دیگری این یادداشت آریا را خواند و حاضر‬                  ‫ما مهم است» سایت کیهان لندن‪ ،‬کیهان آنلاین‪ ،‬تماس‬         ‫ماجرایی از نسل تازه موج مهاجرت ایرانیان‬
‫استرالیا به کجا خواهد رسید‪ ،‬با خود همراه کند‪.‬‬         ‫شد هزینه اشتراک کیهان را برای آریا و دیگر ایرانیان‬              ‫گرفت و پس از ابراز مهر و علاقه به این روزنامه‪ ،‬خواهش‬
‫حال با انتشار نسخه پی دی اف کیهان لندن‪ ،‬هر هفته‬                                                                       ‫کرد مطالب کیهان لندن در فرماتی برایش فرستاده شود‬        ‫اول با من به جاکارتا بیایید!‬
‫بخشی از ماجرای مهاجرت آریا و خانواد ‌هاش به استرالیا‬                  ‫کمپ پناهجویان در اندونزی بپردازد‪.‬‬               ‫که بتواند با امکانات اندکی که در آنجا دارد بخواند و در‬
                                                      ‫ضمناآریاابرازعلاقهکردماجراهاییراکهازسرگذرانده‬                   ‫اختیار دیگر پنا ‌هجویان ایرانی قرار دهد که در کمپ‬
 ‫را به همان زبانی که خودش بیان م ‌یکرد‪ ،‬م ‌یخوانید‪:‬‬   ‫با خوانندگان کیهان در میان بگذارد‪ .‬ما از او خواهش‬

‫حدود ساعت ‪ 11‬شب به نزدیك‬              ‫كنار دستشویى دارم و راننده هم‬            ‫مرغ آب پز حال ما رو به هم ریخته‬                             ‫جوجاكارتا‬        ‫بچ ‌هها شروع به ورق بازى و بحث‬           ‫بخش هفتاد و هفتم‪:‬‬
‫ساحل رسیده بودیم و ماشی ‌نها به‬       ‫مىگفت نه خطرناكه‪ .‬واقعا قدیم ‌ىها‬        ‫بود و هر چى بچ ‌هها م ‌ىگفتند كه‬                                             ‫راجع به راه و كیس كردند و وقتى‬
‫دست ‌ههاى دو یا سه تایى تقسیم‬         ‫گل گفتند‪ ،‬داستان كاه و كاهدون‬            ‫نخور‪ ،‬توی راه ماشین نمى ایسته‪،‬‬         ‫چهار صبح اومده بودند باز هم یاد‬       ‫فهمیدند كه من حدود ده یازده ماهه‬         ‫را ‌هها و جاهای آشنا‬
‫شدند و می‌گفتند پلیس جلوى‬             ‫رو ولى برای كى؟ بگى برای صمد؟‬            ‫گوشش بدهكار نبود‪ .‬تو آینه متوجه‬        ‫‪ 20‬ساعت جاده خسته كننده و‬             ‫كه اینجام‪ ،‬یخ كردند‪ .‬م ‌ىپرسیدند‬
‫راه است‪ .‬یك بار هم برگشتیم‬            ‫حدود ساعت سه بعد از ظهر بود‬              ‫چش ‌مهاى خسته راننده شدم كه‬            ‫خطرناك اندونزى افتادم‪ .‬تو مسیر‪،‬‬       ‫چطور شد كه گیر افتادى و من هم‬          ‫با بچ ‌ههاى مجرد بیشتر آشنا شدیم‬
‫و گوش ‌های از جنگل تو تاریكى‬          ‫كه به همون رستوران قبلى برای نهار‬        ‫خوا ‌بآلود بود بیچاره ‪ 20‬ساعت شب‬       ‫د ‌مدماى صبح بود كه متوجه شدم باز‬     ‫گفتم كه مثبت فكر كنید چون این‬          ‫یكى ازشون كه از كهریزك جان‬
‫مطلق مخفى شدیم حتا دستهامون‬           ‫خوردن و دستشویى رسیدیم و صمد‬             ‫قبل مسیر رو اومده بود و الان هم‬        ‫داریم از جاده ساحل شمالى اندونزى‬      ‫بار دلم روشنه و اصلا ترس ندارم و‬       ‫سالم به در برده بود و قبلا راجع‬
‫رو هم نم ‌ىدیدیم و فقط آتیش‬           ‫كه تا این لحظه فشار قبلى رو تحمل‬         ‫مى بایست ‪ 20‬ساعت دیگه برگرده‪.‬‬          ‫حركت م ‌ىكنیم و این بار دریا سمت‬      ‫شروع به بحث راجع به موارد ایمنى‬        ‫بهش صحبت كرده بودم اسمش‬
‫سیگار رانند‌هها كه گوشه یكى از‬        ‫كرده بود حالا باید تو صف ‪ 20‬نفره‬         ‫به مجتبى گفتم كه باهاش حرف‬             ‫چپ ما بود‪ .‬تو این چند ماهه گذشته‪،‬‬     ‫و ملزومات سفر كردیم‪ .‬بعد یه كم‬         ‫ابى بود و خیلى شبیه بهروز وثوقى‬
‫و ‌نها مخفى شده بودند گاه گدارى‬       ‫دستشویى م ‌ىموند و تاوان شكمش‬            ‫بزنه كه خوابش نبره و بدبختمون‬          ‫براى بار سوم بود كه این جاده خسته‬     ‫بتادین پیدا كردم با مقدارى لیمو‬        ‫بود و بعد باهاش داستا ‌نها داشتیم‪،‬‬
‫معلوم بود‪ .‬پوریا م ‌ىگفت بابا خیلى‬    ‫و اذیت كردن ما رو پس م ‌ىداد‪ .‬ما‬         ‫نكنه‪ .‬بعد از هفت هشت ساعت‬              ‫كننده رو رد می‌شدیم‪ .‬صمد آقا هم‬       ‫عمانى خشك كه به احتمال زیاد‬            ‫انگار یه سیب بودند كه از وسط نصف‬
‫م ‌ىترسم‪ .‬وسط این بدبختى صمد آقا‬      ‫هم بهش مى‌خندیدیم‪ .‬بعد از حدود‬           ‫رانندگى صمد به راننده می‌گفت بزن‬       ‫طبق معمول به اتفاق خانواده داشت‬       ‫از مسافرهاى قبلى جا مونده بود‪ .‬تا‬      ‫شده باشند و دوتا از بچ ‌ههاى بامزه‬
‫دنبال توالت رفتن بود‪ .‬بهش گفتم بابا‬   ‫یك ساعت رانند‌هها متوجه شدند كه‬                                                 ‫تخم مرغ آب پز با سیب زمینى‬            ‫ساعت چهار صبح نشسته بودیم و‬            ‫خوزستان كه عرب بودند و بچ ‌هها‬
‫مگه نگفتم این قدر نخور؟! بالاخره‬      ‫یه نفر از مسافرها گوشیش روشنه و‬                                                 ‫آ ‌بپز م ‌ىلومبوند كه بوى بد تخم‬      ‫حرف مى زدیم كه دیدیم یكباره یه‬         ‫رو دور خودشون جمع كرده بودند‬
‫رفت پایین‪ .‬وقتی داشت می‌رفت‪،‬‬          ‫با بدبختى و پا درمیانى یه پیرمرد‬                                                                                      ‫اندونزیایى اومد داخل و گفت شما‬         ‫یكى ازشون اسمش صادق بود كه‬
‫یواش بهش گفتم مواظب باش اینجا‬         ‫تونستیم باترى گوشیش رو بگیریم و‬                                                                                       ‫م ‌ىخواهید برید استرالیا؟ و ما مونده‬   ‫مثل غول چراغ جادو بود و هرچى‬
‫مار پیتون داره‪ ،‬یه موقع نبردت‪ .‬فکر‬                                                                                                                          ‫بودیم كه چى بگیم و نكنه طرف‬            ‫دوستش تعریف می‌كرد می‌گفت‬
‫می‌کنم سى ثانی ‌های كارش رو تموم‬                   ‫دوباره حرکت کردیم‪.‬‬                                                                                       ‫پلیس باشه‪ .‬گفتیم كه نم ‌ىفهمیم‬         ‫ساكت چیزى نگو این جزو كیس‬
‫كرد و سریع از ترس پرید توی ون‪.‬‬        ‫نزدیك غروب بود كه به شهر‬                                                                                              ‫چى میگى و من رفتم بیرون رو چك‬
‫خدا لعنتش كنه بدون آب ماشین‬           ‫جوجاكارتا رسیدیم‪ .‬یک کم برام‬                                                                                          ‫كنم تا ببینم موضوع چیه و اگه‬              ‫هست! این كیس هم داستانی ‌هها‪.‬‬
‫رو به گند كشید و همه نفرینش‬           ‫عجیب بود این همان شهرى بود‬                                                                                            ‫پلیس بیرونه در بریم كه متوجه دوتا‬      ‫بچ ‌هها دور هم شام رو كه املت بود‬
‫م ‌ىكردند‪ .‬خلاصه رانند‌هها گفتند‬      ‫كه دفعه قبل هم همین ساعت ازش‬                                                                                          ‫ون سوزوكى نو داخل كوچه شدم‬             ‫خوردند ولى من نخوردم و همش‬
‫مشكلى نیست و حدود ساعت‬                ‫رد شدیم ساعت ‪ 9‬شب به شهر سلو‬                                                                                          ‫و به بچ ‌هها گفتم جمع كنید و سوار‬      ‫بهشون می‌گفتم نخورید تو راه و ‌نها‬
‫دوازده و نیم به دو سه كیلومترى‬        ‫رسیدیم و این هم همان شهرى بود‬                                                                                         ‫بشیم‪ .‬من هم همسرم و پوریا رو بیدار‬     ‫نم ‌ىایستند‪ .‬اگه دم دماى صبح بیان‬
‫ساحل رسیدیم و ماشی ‌نها با سرعت‬       ‫كه دفعه قبل سوار اتوبوسش شدیم و‬                                                                                       ‫كردم و سوار شدیم و حركت كردیم‪.‬‬         ‫باید حدود ‪ 20‬ساعت باز تو ماشین‬
‫بالا‪ ،‬حدود صد كیلومتر به طرف‬          ‫پلیس‪ ،‬اتوبوس رو متوقف كرد و ما‬                                                                                        ‫همزمان با حركت ما دو نفر با موتور‬      ‫باشیم و خدا رو شكر كنید كه الان‬
                                      ‫رو دستگیر کرد‪ .‬بیشتر حواسم رو‬                                                                                         ‫حركت كردند كه تصویر خوبى برام‬          ‫یا فردا غروب بیان كه حدود چهار‬
      ‫ساحل به حرکت ادامه دادند‪.‬‬       ‫جمع كردم و متوجه شدم باز داریم‬                                                                                        ‫نداشت و چون و ‌نها ساعت حدود‬           ‫یا پنج ساعت تو ون هستیم و بعد‬

‫ادامه دارد‪...‬‬                                ‫به همان ساحل قبلى میریم‪.‬‬                                                                                                                                                  ‫خوردن چاى‪.‬‬
   1   2   3   4   5   6   7   8   9