Page 13 - (کیهان لندن - سال سى و هشتم ـ شماره ۳۶۰ (دوره جديد
P. 13

‫صفحه ‪13‬ـ ‪ Page 13‬ـ شماره ‪18۲6‬‬
‫جمعه ‪ 6‬تا پنجشنبه ‪ ۱۲‬مه ‪۲0۲۲‬‬

‫دوشس از معماری بناهای شکوهمندی‬               ‫آدولف هیتلر‪ ،‬دوک و دوشس ویندزور را به صرف‬                                                                                                                     ‫ملکۀ مادر (انگلستان) در پیرسالی به‬
‫که در ده روز گذشته دیده است تمجید‬                          ‫چای دعوت میکند‬                                                                                                                                  ‫یاد میآورد‪« :‬دو نفری که در زندگی‬
‫میکند و به او تبریک میگوید‪ .‬هیتلر‬                                                                                                                                                                          ‫بیش از همه مرا آزار دادند یکی والیس‬
‫به طرز هراس انگیزی جواب میدهد‬                            ‫باواریا‪ ،‬کوهستان آلپ ‪ ۲۲،‬اکتبر ‪( 1۹37‬ترجمه‪ :‬ح ـ میرکام)‬                                                                                           ‫سیمسون بود و دیگری آدولف هیتلر»‪.‬‬
‫«از بناهای ما ویرانههایی با عظمتتر از‬                                                                                                                                                                      ‫این دو آزارندۀ عمدۀ ملکه مادر‬
                                                 ‫ادوارد هشتم و والیس سیمسون‬                                                                                                                                ‫فقط یک بار همدیگر را دیدند‪.‬‬
    ‫ویرانههای یونان بر جا میماند»‪.‬‬                                                                                                                                                                         ‫آدولف هیتلر معتقد است انگلیسیها‬
‫در راه بازگشت به مونیخ به محض‬                ‫بیربطی هم دربارۀ موسیقی میگوید‪.‬‬      ‫طویلهاش کار گذاشته است‪« .‬مهارت‬           ‫حفظ کند» پایان میپذیرد‪ .‬فیلمهای‬          ‫و سفارت به ورود آنها هیچگونه توجه‬      ‫با دوک و دوشس ویندزور (‪ )۱‬خوب‬
‫این که آن دو تنها میشوند‪ ،‬دوشس از‬            ‫پس از یک ساعت یا بیشتر هیتلر و‬       ‫فیلد مارشال در هدایت قطار به بالا و‬      ‫خبری نازی‪ ،‬دوک را نشان میدهد‬             ‫رسمی ندارد‪ .‬ویندزورها‪ ،‬کامل ًا به حق‪،‬‬  ‫رفتار نکردهاند‪ ،‬و آن دو را به آلمان‬
‫شوهرشمیپرسدگفتوگویشباهیتلر‬                   ‫دوک به دیگران میپیوندند و همه دور‬    ‫پایین خط‪ ،‬باز و بسته کردن سوئیچها‪،‬‬       ‫که دستش را به علامت سلام نازیها‬          ‫این را نوعی توهین شمردند‪ِ .‬سر دادلی‬    ‫دعوت میکند‪ .‬پیشوای آلمان قبل ًا‬
‫جالب بود؟ دوک در حالی که مجلهای‬                                                   ‫به صدا در آوردن سوتها و جلوگیری‬          ‫بالا برده است‪ .‬ادوارد پیش از ترک‬         ‫مینویسد «دوک و دوشس بسیار بسیار‬        ‫در یک ضیافت شام به میهمانان‬
‫را ورق میزند‪ ،‬میگوید «بله‪ ،‬بسیار‪.‬‬                   ‫آتش بخاری چای میخورند‪.‬‬        ‫از برخورد و تصادف» دوشس را تحت‬           ‫پایتخت چند جای دیگر هم سلام‬                                                     ‫گفته است‪« :‬علت اصلی تیرهروزی‬
‫عزیزم رسم مرا که در سیاست میدانی‪.‬‬            ‫دوشس سی سال بعد به خاطر‬              ‫تأثیر قرار میدهد‪ .‬گورینگ هم دوشس‬         ‫نازی میدهد‪ .‬به تعبیر ِسر دادلی‬                            ‫دل آزرده شدند»‪.‬‬       ‫دوک ویندزور‪ ،‬من اطمینان دارم‪،‬‬
‫یقیناً هیچگاه به خود اجازه نمیدهم‬            ‫میآورد «نمیتوانستم از هیتلر‬          ‫را میستاید «نمیتوانم این فکر را از‬                                                ‫در مرسدس بنز سیاه رنگی‪،‬‬                ‫سخنرانی او در گردهمایی کهنه‬
                                             ‫چشم بردارم‪ ...‬از نزدیک او به انسان‬   ‫سرم بیرون کنم که این زن بر تخت‬             ‫«این چیزی جز آدابدانی نبود»‪.‬‬           ‫که چهار افسر اساس بر رکاب‬              ‫سربازان در برلن بود‪ ،‬که در آن‬
     ‫با او وارد مذاکرۀ سیاسی شوم!»‬           ‫احساس قدرت کلان درونی میداد‪.‬‬                                                  ‫شب نخست آن دو در یک میهمانی‬              ‫آن ایستادهاند‪ ،‬از ایستگاه در‬           ‫اعلام کرد آشتی دادن بریتانیا‬
‫ـ «تو یک ساعت با او بودی‪ .‬پس‬                 ‫دستهای بلند و لاغری‪ ،‬شبیه دست‬                ‫انگلستان چه میدرخشید»‪.‬‬           ‫در ملک بیرون شهری دکتر لی‬                ‫میآیند‪ .‬درون هتل کایزر هاف گروه‬        ‫و آلمان را وظیفۀ زندگی خود‬
                                             ‫موسیقیدانان‪ ،‬داشت (‪ )۵‬و چشمانش‬       ‫خود پیشوا روز ‪ ۲۲‬اکتبر به دوک‬            ‫میگذرد‪ .‬میهمانان از جمله عبارتاند‬        ‫همسرایان با ترانهای شاد که وزارت‬       ‫میداند‪ ...‬رفتاری که بعداً با دوک‬
                  ‫چه میگفتید؟»‬               ‫به راستی خارقالعاده بودند ـ ژرف‪،‬‬     ‫و دوشس خوشآمد میگوید‪ .‬قطار‬               ‫از هاینریش هیملر فرمانده اساسها‪،‬‬         ‫تبلیغات‪ ،‬زیر نظر دکتر گوبلز‪ ،‬بدین‬      ‫ویندزور شد نشانهای بدشگون‬
    ‫ـ «بیشتر او صحبت میکرد»‪.‬‬                 ‫خیره‪ ،‬مغناطیسی‪ ،‬سوزان با همان آتش‬    ‫شخصی هیتلر آنها را به سرعت به‬            ‫رودلف هس قائم مقام هیتلر و همسرش‬         ‫مناسبت ساخته است‪ ،‬به استقبال‬           ‫بود؛ سرنگون کردن چنین ستون‬
                                             ‫شگفتی که من پیشتر در چشمهای‬          ‫برشتگادن میرساند‪ ،‬از آنجا در یک‬          ‫ایلزه و یوزف و ماگلا گوبلز‪ ،‬که دوشس‬      ‫آنها میرود‪ .‬سپس چند روز به‬             ‫استواری از قدرت هم احمقانه بود‬
         ‫ـ «خب‪ ،‬چی میگفت؟»‬                   ‫کمال آتاتورک دیده بودم‪ .‬یکی دوبار‬    ‫مرسدس بنز سرباز به بالای کوه و‬           ‫او را «زیباترین زنی که در آلمان دیدم»‬    ‫اتفاق رهنمایان در نقاط دیدنی به‬
‫ـ «حرفهای همیشگی‪ .‬سعی دارد‬                   ‫هم متوجه شدم که آن دو دیده به‬        ‫اقامتگاه هیتلر در اوبرسالزبرگ میروند‪.‬‬    ‫توصیف میکند‪ .‬ایلزه هس نیز دوشس‬           ‫گردش میپردازند‪ .‬دوشس را میبرند‬                           ‫و هم ظالمانه»‪.‬‬
‫برای آلمان چه بکند و بابلشویسم‬               ‫سوی من برگشته است‪ .‬ولی همین‬          ‫در اتاق پذیرایی وسیع ساختمان‬             ‫را چنین به یاد میآورد‪« :‬زنی خوشگل‪،‬‬       ‫به یک کارگاه انجمن رفاه نازیها‪ ،‬که‬     ‫زوج ویندزور دعوت هیتلر را‬
                                             ‫که خواستم چشم به چشم او بدوزم‪،‬‬       ‫محو تماشای بخش باواریای آلپاند که‬        ‫جذاب‪ ،‬گرم و زیرک با قلبی زرین (‪.»)۴‬‬      ‫در آن زنان کارگر برای تنگدستان‬         ‫میپذیرند‪ .‬افسر ملازم آنها‪ِ ،‬سر دادلی‬
                         ‫بجنگد»‪.‬‬             ‫پلکها فرو میافتاد و با یک ماسک رو‬    ‫آجودانی سر میرسد و شتابان دوک را‬         ‫گردش و سیاحت ادامه مییابد‪:‬‬               ‫لباس میدوزند‪ ،‬خود دوک میهمان‬           ‫فوروود (‪ ،)۲‬سالها بعد‪ ،‬توضیح میدهد‬
 ‫ـ «راجع به بلشویسم چه گفت؟»‬                 ‫به روی شدم‪ .‬به نظرم رسید که هیتلر‬    ‫به حضور پیشوا میبرد‪ .‬دوشس دلخور‬          ‫بازدیدی از مرکز لشکر مرگ جوخۀ‬            ‫افتخاری کنسرت جبهۀ کارگران برلن‬        ‫«اعلیحضرت میخواستند افتخار و‬
                                                                                  ‫است که او را قال گذاشتهاند و ناچار باید‬  ‫نخبگان اساس‪ ،‬سفری به ملک‬                 ‫است‪ ،‬که با سه آهنگ پر سر و صدای‬        ‫سرفرازی نصیب زنی کنند که او را‬
     ‫ـ «گفت با آن مخالف است»‪.‬‬                            ‫با زنها میانهای ندارد»‪.‬‬  ‫با رودلف هس سر کند‪ .‬هس بیهوده‬            ‫گورینگ در روستا و تحسین مدل‬              ‫«دویچلند برتر از همه» و «سرود‬
‫و اما آدولف هیتلر بعد از این دیدار‬           ‫به هر حال‪ ،‬یک جا هیتلر سخنی‬          ‫میکوشد سر صحبت را باز کند و چیز‬          ‫بیش از حد بزرگ خط آهنی که او در‬          ‫مارش اساسها» و «خدا پادشاه را‬                             ‫میپرستیدند»‪.‬‬
‫به دوشس ویندزور عقیده پیدا کرده‬              ‫فراموش نشدنی بر زبان میآورد‪.‬‬                                                                                                                                  ‫قطار حامل ویندزورها بامداد ‪۱۱‬‬
‫است‪ .‬گفت و گوی دو به دو مختصری‬                                                                                                                                                                             ‫اکتبر وارد ایستگاه فردریش اشتراسه‬
‫با هم کردهاند و هیتلر اندکی بعد از آن‬                                                                                                                                                                      ‫برلین میشود‪ .‬همهگونه تشریفاتی‬
‫روز میگوید‪« :‬این زن ملکۀ خوبی از‬                                                                                                                                                                           ‫برای پذیرایی آنها به عمل آمده است‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                           ‫ایستگاه با رشته رشته پرچم بریتانیای‬
                  ‫آب در میآمد»‪.‬‬                                                                                                                                                                            ‫کبیر و صلیب شکستۀ آلمان نازی‪ ،‬یک‬
     ‫‪--‬ی‪-‬ا‪-‬د‪-‬د‪-‬ا‪-‬ش‪---‬ت‪-‬ه‪-‬ا‪-------------:‬‬                                                                                                                                                                   ‫در میان‪ ،‬آراسته شده است‪ .‬وقتی دوک‬
‫‪۱‬ـ ‪ ، Duke of Windsor‬ادوارد‬                                                                                                                                                                                ‫و دوشس پا از قطار پایین میگذارند‪،‬‬
‫هشتم‪ ،‬پادشاه پیشین انگلستان‪ ،‬که‬                                                                                                                                                                            ‫دستۀ موزیک آهنگ «خدا پادشاه را‬
‫عاشق زن آمریکایی مطلقهای (والیس‬                                                                                                                                                                            ‫امان دارد» را با صدایی گوشخراش‬
‫سیمسون) شد و به خاطر او از سلطنت‬                                                                                                                                                                           ‫مینوازند‪ ،‬و جمعیت فریاد میزند‬
                                                                                                                                                                                                           ‫«زندهباد ادوارد!» و «خوش آمدید‬
                     ‫دست کشید‪.‬‬
   ‫‪۲‬ـ ‪Sir Dudley Forwood‬‬                                                                                                                                                                                                        ‫ویندزورها!»‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                           ‫دکتر رابرت لی (‪ ،)3‬رهبر جبهۀ‬
         ‫‪3‬ـ ‪Dr. Robert Ley‬‬                                                                                                                                                                                 ‫کارگران ناسیونالیست‪ ،‬جعبهای شکلات‬
‫‪۴‬ـ دیگرانی که خانم سیمسون را از‬                                                                                                                                                                            ‫تقدیم دوشس میکند‪ ،‬بر کارت روی‬
‫نزدیک دیدهاند غالباً او را زنی نه چندان‬                                                                                                                                                                    ‫جعبه نام «والاحضرت» نوشته شده‬
‫زیبا‪ ،‬با صدای کلفت و فاقد شوخطبعی‬                                                                                                                                                                          ‫است‪ .‬چند دقیقه بعد‪ ،‬دبیر سوم سفارت‬
                                                                                                                                                                                                           ‫بریتانیا نامهای به دست دوک میدهد‬
                  ‫توصیف کردهاند‪.‬‬                                                                                                                                                                           ‫مبنی بر این که سفیر این کشور به‬
‫‪۵‬ـ ِسر الک داگلاس ـ هیوم (‪Sir‬‬                                                                                                                                                                              ‫طور غیرمنتظره فراخوانده شده است‪،‬‬
‫‪ ،)Alec Douglas – Home‬نخست‬
‫وزیر پیشین بریتانیا‪ ،‬در خاطراتش‬
‫برداشت متفاوتی از پیشوا دارد‪« :‬دیدم‬
‫دستهایش زیادی دراز است و تقریباً‬
‫به زانوهایش میرسد‪ .‬و این وضع‬
‫ظاهری عجیب حیوانی به او میدهد‪.‬‬

‫‪45‬‬                                        ‫‪6‬‬

‫‪7 ۲54‬‬

‫‪8‬‬                                                ‫‪۹‬‬                                   ‫(سودوکو)‬

                                                         ‫‪3‬‬                                                                 ‫‪ 15 14 13 1۲ 11 1۰ ۹ 8 7 6 5 4 3 ۲ 1‬عمودی‪:‬‬

    ‫‪5۹‬‬                                                                                                                     ‫‪۱‬ـ انقلابی معروف و فقید آمریکای‬                                                                       ‫‪1‬‬
                                                                                                                           ‫لاتین در قرن گذشته ـ از حرکات آب‬                                                                      ‫‪۲‬‬
    ‫‪547‬‬                                                                           ‫‪1‬‬
                                                                                                                                   ‫‪۲‬ـ اطراف ـ وی ـ زبانی است‬
                                                                                                                           ‫‪3‬ـ نویسنده‪ ،‬مؤلف و ژورنالیست قدیمی‬                                                                    ‫‪3‬‬
‫‪13‬‬                                        ‫‪۲5‬‬
                                                                                                                               ‫و برجستۀ کشور ما ـ از ضمایر‬                                                                       ‫‪4‬‬
‫‪86‬‬                                               ‫‪۲۲‬‬                                       ‫‪4‬‬    ‫‪6‬‬                           ‫‪ ۴‬ـ پرندهای است ـ جدید ـ مجرد و تک‬                                                                    ‫‪5‬‬
                                                                                     ‫‪5‬‬                                     ‫‪ ۵‬ـ سوگند ـ ویولونیست معروف و‬
                                                                 ‫‪4‬‬                                                         ‫فقید انگلیسی‬                                                                                          ‫‪6‬‬
‫‪6۹3‬‬                                                                                  ‫‪۲‬‬                                               ‫‪ 6‬ـ ِگل ـ ضربه پا ـ آشکار‬
                                                 ‫‪46‬‬                                                                        ‫‪ ۷‬ـ از مساجد معروف تهران ـ او هم در‬                                                                   ‫‪7‬‬
    ‫‪71‬‬                                                                                                                     ‫دادگستری مقامی دارد ـ برای دیدن‬                                                                       ‫‪8‬‬
                                                 ‫‪11 1۰ ۹ 8 7 6‬‬
                                 ‫عمودی‪:‬‬                                              ‫‪5 43۲1‬‬                                ‫آن به سینما بروید‬                                                                                     ‫‪۹‬‬
                        ‫‪۱‬ـ ا ز هنر پیشگا ن‬                                                                                     ‫‪ ۸‬ـ او هم حرفهای دارد ـ قضاوت‬
‫‪۹‬ـ حکیم‪ ،‬دانشمند و‬      ‫بر جسته و فقید‬                                                                       ‫‪1‬‬             ‫‪ ۹‬ـ ابزار سنتی برای اندازهگیری‬                                                                        ‫‪1۰‬‬
‫فیلسوف بزرگ ایران‬                                                                                                          ‫موقعیت ستارگان و اجرام آسمانی ـ‬
                              ‫سینمای ایران‬                                                                   ‫‪۲‬‬                                                                                                                   ‫‪11‬‬
   ‫با شهرتی جهانی‬         ‫‪۲‬ـ تا پایان ـ ایزد آب‬                                                              ‫‪3‬‬                   ‫توزیعکنندۀ آب ـ از پوشاک‬                                                                        ‫‪1۲‬‬
  ‫‪ ۱0‬ـ اجداد ـ معالجه‬   ‫‪3‬ـ زشت و غیر مطلوب‬                                                                   ‫‪4‬‬
‫‪۱۱‬ـ معاضدت ـ از بلایای‬                                                                                       ‫‪5‬‬             ‫‪۱0‬ـ از ییلاقات دامنۀ البرز ـ باغ و بیشه‬                                                               ‫‪13‬‬
                                   ‫ـ دست‬                                                                     ‫‪6‬‬                                    ‫ـ عصاره‬
            ‫طبیعی‬       ‫‪۴‬ـ بخشی از ساختمان‬                                                                   ‫‪7‬‬             ‫‪۱۱‬ـ مغایر و مخالف ـ نوعی خاک ـ میوه‬                                                                   ‫‪14‬‬
                                                                                                             ‫‪8‬‬             ‫‪۱۲‬ـپزشکوپژوهشگرعالیقدرفرانسوی‬                                                                         ‫‪15‬‬
                                    ‫ـ اشاره‬                                                                  ‫‪۹‬‬
                        ‫‪ ۵‬ـ از مبهمات ـ جملگی‬                                                                ‫‪1۰‬‬            ‫با شهرتی جهانی ـ سرپرست‬                                                         ‫افقی‪:‬‬
                                                                                                             ‫‪11‬‬            ‫‪۱3‬ـ علمی است ـ مقوای نازک ـ تنفر‬
                              ‫ـ خلق و رفتار‬                                                                                ‫‪۱۴‬ـ معروف ـ کشوری کوچک در اروپا‬          ‫‪۱‬ـ از سیاستمردان معروف ‪۱۱‬ـ از فلزات ـ رطوبت ـ‬
                        ‫‪ 6‬ـ حمایت ـ مار بی سر‬                                                        ‫افقی‪:‬‬                                                           ‫دوران قاجار و پهلوی و متانت ـ شهری مذهبی‬
                        ‫‪ ۷‬ـ آزاد ـ دانش و عقل‬                                        ‫‪۱‬ـ از خوانندگان معروف‪،‬‬                     ‫‪ ۱۵‬ـ از فاتحان تاریخ ـ اعشاری‬       ‫نخستوزیر پیشین ایران ‪۱۲‬ـ نویسنده فرانسوی و‬
                                                                                     ‫فراموشنشدنی و فقید‬
                                    ‫ـ فوری‬                                                                                                                          ‫‪۲‬ـ گیاهی است با مصارف برنده جایزه ادبیات نوبل‬
                                   ‫‪ ۸‬ـ تابناک‬                                                          ‫ایران‬                                                        ‫صنعتی ـ حیوانی است ـ خاطر‬
                                                                                     ‫‪۲‬ـ از بیماریها خطرناک ـ‬                                                        ‫‪۱3‬ـ آخرین ـ سنگینی‬                     ‫ـ عذاب‬
                                                                                      ‫قسمتی از ویلون ـ ترس‬                                                          ‫‪3‬ـ از هنرپیشگان برجسته ‪ ۱۴‬ـ به انجام رسیده ـ از‬
                        ‫حل جدول شماره قبل‬                                            ‫‪3‬ـ سوراخ و شکاف ـ درخشان‬              ‫حل جدول شماره قبل‬                                ‫و معروف سینمای ایران شهرهای عراق‬

                                                 ‫قهرمان یکی از داستانهای‬                       ‫‪ ۴‬ـ نوعی پاپوش‬                                                       ‫‪۱۵‬ـ اثری از مولانا‬                     ‫ـ من و تو‬
                                                         ‫هزار و یک شب‬                ‫‪ ۵‬ـ از نخست وزیران پیشین‬                                                                                              ‫‪۴‬ـ رفتار ـ پول خارجی ـ‬
                                                                                                                                                                                                           ‫تک تک‬
                                                       ‫‪ ۸‬ـ صحیه ـ خداوند‬                               ‫ایران‬                                                                                               ‫‪ ۵‬ـ غدهای مهم در بدن‬
                                                 ‫‪ ۹‬ـ حرف خطاب ـ استمرار‬              ‫‪ 6‬ـ خسیس و ممسک ـ از‬                                                                                                  ‫انسان ـ چراغ‬
                                                 ‫‪۱0‬ـ دارالایتام ـ مادر به عربی‬                                                                                                                             ‫‪ 6‬ـ بخشش ـ محل ذخیره‬
                                                   ‫‪۱۱‬ـ تذکر ـ رسوم و آداب‬                     ‫نزولات آسمانی‬                                                                                                ‫آب‬
                                                                                     ‫‪ ۷‬ـ از آنطرف از اعضای‬
                                                                                     ‫داخلی بدن انسان است ـ‬                                                                                                 ‫‪ ۷‬ـ طبع ـ فرزند ـ خطی‬
                                                                                                                                                                                                           ‫فرضی به دور زمین‬
                                                                                                                                                                                                           ‫‪ ۸‬ـ از حرفهها ـ خانه ـ‬
                                                                                                                                                                                                           ‫لحظه‬
                                                                                                                                                                                                           ‫‪۹‬ـ حادثه ـ سالها‬
                                                                                                                                                                                                           ‫‪۱0‬ـ اشاره به نزدیک ـ‬
                                                                                                                                                                                                           ‫مستقیم ـ دلیر و شجاع‬
   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18