Page 11 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۷۳ (دوره جديد
P. 11
صفحه 11شماره 1839 کالبدشکافی یک طغیان ()۱۱ سومینولیعهد
جمعه 7تا پنجشنبه 13اوت ۲۰۲۲
( کیهان لندن شماره ) 1125-1100 با سقوط جلفا ،اصفهان در محاصره افتاد .محمود ،راههای
«طهماسب به همراه سیصد سوار زبده تصمیم داشت با فروردین تا مهر 1385 رفت و آمد را بست و مراقبت از هر بخش در عهدۀ یکی از
استفاده از تاریکی شب از اصفهان به سوی کاشان بگریزد فرماندهان سپاه وی قرار گرفت .بدینسان ،معدود کسانی
اما دشمنان از قصد وی آگاه شدند و جنگ خونینی میان احمد احـرار بازنشر که فرمان شاه را اجابت کرده با سپاهی کوچک ،از این سوی
دو طرف رخ داد .اشرف پس از کشته شدن تعدادی از افراد و آنسوی بهیاری دولت مرکزی میشتافتند ،در برخورد با
سپاهش چون مقابله را بی فایده دید به استحکامات مجاور آداب و کمالات با اشرف مخلوقات ،که عقل سلیم باشد،
پناه برد و راه برای ایرانیان باز شد .خبر عبور موفقیتآمیز دیرآشنا و با احسن موجودات ،که سخای کریم باشد ،بیگانه سپاهیان افغان مغلوب و یا مرعوب و منهزم میشدند.
شاهزاده شعف زیادی در اصفهان برانگیخت و محاصره شاه سلطان حسین ،بهتوصیه فتحعلی خان قاجار (پدربزرگ
شدگان را امیدوار کرد که او با سپاهی گران بازگردد و و دیرآشنا بود»! آقامحمدخان) تصمیم گرفت طهماسب میرزا را به قزوین
شورشیان را سرکوب کند .برعکس ،افغانها از شنیدن این خبر فتحعلی خان با یک مانوور ماهرانه ،طهماسب میرزا را از روانه کند تا نیروهای امدادی در آن شهر گردآیند و تحت
بهشدت غمگین شدند و نگران این که شاهزاده با گردآوردن حلقۀ محاصره عبور داد و به کاشان و قم و از آنجا به قزوین فرماندهی وی برای در هم شکستن محاصره از پشت سر بر
سپاه بر آنها بتازد .محمود ،خصوصاً چنان به خشم آمد که افغانها بتازند .در آن صورت قوای مستقر در شهر نیز خارج
این واقعه را معلول خیانت اشرف شمرد و تصمیم به کشتن طهماسب میرزا میشد و این بار سپاه افغان بود که از دو سو در محاصره
او گرفت اما اطرافیان او را از این تصمیم بازداشتند و قانعش رساند.
کردند که تا وقتی خیانت اشرف بهاثبات نرسیده باشد قرار میگرفت.
حکم به قتلش ندهد .اشرف در برابر گروهی از سرداران دروازه طوقچی که طهماسب میرزا از آنجا خارج شد و پس از محمود میرزا و صفی میرزا ،که هر کدام به دلیلی
سپاه که برای محاکمۀ او برگزیده شده بودند از خود دفاع توانست از خط محاصره افغانها بگذرد در منطقۀ تحت در مقام ولایتعهدی باقی نمانده بودند ،قرعه فال بهنام
کرد و گفت پاسگاه او مانند سایر پاسگاهها بر اثر پیوستن فرماندهی اشرف ،پسرعم و شوهر خواهر محمود قرار طهماسب میرزا اصابت کرد و این شاهزادۀ هیجدهساله از
سربازانش به قشون امانالله ضعیف شده بود و در برابر داشت .اشرف فرزند عبدالعزیز بود که پس از مرگ برادرش
سواران زبدۀ قزلباش که چند برابر افراد وی بودند کاری از میرویس جانشین او شد و در کودتای محمود به هلاکت سوی پدرش ولیعهد اعلام شد.
دستش برنمیآمد .با همه این احوال ،با صد تن سپاهی که رسید .اشرف ،قتل پدر را از یاد نمی برد و محمود نیز اعتماد لکهارت درباره این گزینش مینویسد« :تقدیر چنین بود
در اختیار داشت به جنگ با دشمن پرداخت و سی تن از چندانی به او نداشت ولی با مداخلۀ مادر محمود ،که اشرف که با چنین اقدام ،آن مملکت و آن دودمان گامی دیگر
افراد خود را از دست داد .اگر جنگ ادامه مییافت خودش را مانند فرزند خود عزیز میشمرد ،بین آنها تفاهم برقرار به ورطۀ سقوط نزدیک شود .طهماسب تمام معایب پدر
و بقیه افرادش نیز کشته میشدند .سرداران به برائت اشرف شده بود و در لشکرکشی محمود ،اشرف سعی بسیار بهکار ازجمله بیکارگی و عیاشی را واجد بود و بهشدت تحت تأثیر
رأی دادند و محمود نیز خشم خود را فرو خورد و اشرف را اطرافیان قرار میگرفت .این شاهزاده همان بود که ملاباشی
برد تا هم لیاقت و هم وفاداری خود را بهاثبات برساند.
در مقام فرماندهی نگهداشت». زمانی که طهماسب میرزا از اصفهان خارج شد ،امانالله و دیگران میپسندیدند».
طهماسب میرزا در قزوین مستقر شد و به اطراف و درگیر نبرد با سپاهی بود که قصد پیوستن به مدافعان و اما تصویری که مؤلف «رستمالتواریخ» از شاهزادۀ جوان
اکناف کشور پیام فرستاد و درخواست اعزام نیرو کرد اصفهان را داشت و خط محاصره بدین سبب ضعیف شده
لکن پاسخی چنان که انتظار داشت نگرفت« .هنوی» بود« .جونس هنوی» بازرگان انگلیسی ( 1786ـ )1712که بهدست میدهد:
علت ناکامی شاهزاده را در فراهم آوردن قشون چنین در زمان نادر به ایران سفر کرده است در کتاب خود «هجوم «و آن شاهزاده ،در فنون سواری و شجاعت ،رستم
روایت میکند« :این شاهزاده از خطری که پدرش را دستان ادنی غلامش نمیشد و در قوت بازو چنان بود
تهدید میکرد بهخوبی آگاه بود و برای نجات او از هیچ افغان و زوال دولت صفوی» مینویسد: که بهزور سرپنجه ،به زیر انگشت سبّابه و شست ،سکه
کوششی مضایقه نداشت ولی منافع خصوصی و روح را از دینار محو مینمود و به نشانه زدن ،تیر از حلقه
استقلالطلبی حکام مانع از آن بود که دعوتش را قبول بیرون مینمود و در سواری جریدش از تابۀ آهن بیرون
کنند و بهکمکش بشتابند .گذشته از سردارانی که بهانه میرفت و چهار نعل اسب را بر روی هم مانند موم از
آوردند و حاضر به آوردن سپاه و یاری رساندن به شاه هم پاره میکرد و از ده ذرع جستن مینمود و همیشه در
نشدند ،قوای موجود در گنجه معذرت خواستند و گفتند چوگانبازی ،گوی به ضرب چوگان از میان بیرون میکرد
که مشغول دفع حملات لزگیها هستند .قوای تبریز علیه و گرد از حریفان چابک چالاک میبرد و بهنیروی بازو و
حاکم شهر که بهتازگی از طرف دربار تعیین شده بود ُچستی ،چیزی که بهقدر هفتاد من به وزن بود به دست
سر بهشورش برداشتند و از پذیرفتن فرمان طهماسب میرزا میگرفت و هزار چرخ میزد و چنار دهساله را به قوت
سر باززدند .تنها امیدی که باقی ماند ،طایفۀ شاهسون بازو از ریشه برمیکَند و بهضرب شمشیر توپ کوچک را
بود .گروهی جنگجوی شبه نظامی که تعدادشان به سیصد دو نیمه مینمود و بهقدر پنج فرسنگ میدوید و از طول
هزار میرسید و بهمنزله قوای ذخیره برای موارد ضروری شتر جستن مینمود و در تاختن اسب ،سه قسم نیزهبازی
محسوب میشدند .هنگامی که طهماسب سرکردگان آنان میکرد :یک قسم نیزه را به هوا میانداخت و میگرفت
را به حضور طلبید اکثراً جواب دادند که تا پادشاه به آنها سر و ته ،یک قسم به پیش رو میانداخت و میگرفت
فرمان ندهد مجبور به حرکت نخواهند بود .تعداد کمی سر و بُن ،و یک قسم به زیر بغل به چرخ میانداخت ،و
هم که آمدند کشاورزانی ژندهپوش را با خود آورده بودند در سواری مضرابش اگر بر سینه خوک قوی جثه میآمد
که از فرط گرسنگی و خستگی رمق در بدن نداشتند». از کفش بیرون میرفت.
شاه و ولیعهد ،چشم انتظارشان بیشتر متوجه حکمرانان و همۀ این آداب و فنون را به ورزش و مشق نمودن به درجۀ
مناطق سرحدی بود که قوای جنگی در اختیار داشتند و اگر علیا و سرحد کمال رسانیده بود ،و خط نستعلیق را بسیار
مجتمع میشدند میتوانستند تاج و تخت را نجات دهند خوب مینوشت و انشاگری بینظیر بود و در جمیع علوم
اما ساکنان مناطق مرزی عموماً از سیاست مذهبی صفویه متداوله وقوف داشت و در کمانگری و خیاطی و شمشیرگری
رنجیدهخاطر بودند و افغانهای شورشی را دشمن نمیداشتند.
کروسینسکی مینویسد «والیان شهرها نیز با سوء استفاده از و ترکشدوزی وقوفی تمام داشت.
نابسامانیهای کشور ،سر از اطاعت حکومت مرکزی برتافته در صباحت و حسن جمال عدیمالمثال بود و در موزونی
بودند و خروج ولیعهد از اصفهان هیچ حاصلی بهبار نیاورد
جز آن که شاهزادهای از خاندان صفوی برای روز مبادا باقی شکل و شمایل یگانۀ آفاق.
در همه حال ،بسیار محجوب و با حیا بود و به مرتبهای
ماند». اَ َمردان زیبا را دوست میداشت که یک یوسف شمایل را بر
در شماره آینده :محاصرۀ اصفهان هزاران زلیخا جمال لیلی مثال شیرین خصال ترجیح میداد
و در خروسمذهبی یگانۀ آفاق بود ،لکن با وجود این همه