Page 13 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۷۳ (دوره جديد
P. 13
صفحه 13شماره 1839 محرمعلیخانیکسانسورچیبود.سانسورچیهاموردعلاقۀ نخستوزیر و سخنگوی دولت چند بار تلفن کرده،
جمعه 7تا پنجشنبه 13اوت ۲۰۲۲ روزنامهنویسان نیستند .اما بین یک مأمور که وظیفۀ خود را با تو را احضار کرده است.
حسن نیت و بیغرضانه انجام میدهد با کسی که به منظور
چیزهایی را هم که دیده بود ،ندیده میگرفت. خوشخدمتیپروندهسازیمیکندوتیشهبهریشۀافرادمیزند قلبم فرو ریخت .من در گذشته به خاطر شغلی که داشتم
بعد از سالها خدمت ،دستگاه سانسور به قوۀ درک و زیرکی تفاوت وجود دارد .محرمعلی خان کسی بود که وظیفۀ خود را بارها با رؤسای ادارات ،تیمسارها ،رجال دولت و متصدیان
او اعتقاد پیدا کرده بود .به این جهت محرمعلی خان 3بار بدون کینهورزی و بیخبث طینت ،ولی با جدیت انجام میداد. مطبوعات رودررو شده بودم ،ولی در زمان دکتر مصدق
بازنشسته شد ،اما چون میدیدند بدون او کارشان در زمینۀ با آنکه بعد از 28مرداد محرمعلی خان بزرگترین درگیریها سانسور لغو شده بود و من دیگر تماسی با مطبوعات نداشتم.
را با روزنامهنویسان کانون مطبوعات ،که در آن زمان مخالف بنابراین برایم مسلم شد دکتر فاطمی یک ماه پس از آنکه در
سانسور نمیگذرد هر سه بار او را به کار دعوت کردند. دولت سپهبد زاهدی بود ،داشت ،هیچیک از دوستان ما ادعا مسند قدرت نشست به یاد من افتاده و حالا میخواهد انتقام
محرمعلی خان شماره تلفن دفتر همۀ روزنامهها و مجلهها، نکرد او از حد انجام وظیفه پا را فراتر گذاشته است .همۀ ما آن روزها را بگیرد .از حق نگذریم ،من در سالهای گذشته آن
شماره تلفن همۀ چاپخانهها و شماره تلفن خانۀ همۀ مدیرها از او خاطراتی داشتیم که در کل ،انسانیت این مرد کمسواد
و همۀ سردبیرها را از حفظ بود .نشانی خانۀ کارکنان مؤثر مرحوم را خیلی اذیت کرده بودم.
ولی باهوش ،جدی ولی با حسننیت را میرساند. نمیتوانستم دستور مافوق را پشت گوش بیندازم .به دفتر
مطبوعات را میدانست. دکتر رحمت مصطفوی مدیر مجلۀ «روشنفکر» نام او را نخستوزیری بود رفتم و به رئیس دفتر معاون نخستوزیر و
یک شب منزل یکی از آشنایانم بودم .گفتند شما را پای تلفن «ژاور» پلیس گذاشته بود« .ژاور» همان بازرس معروف کتاب
«بینوایان» ویکتور هوگو است که در راه انجام وظیفه از سخنگوی دولت گفتم:
میخواهند .رفتم محرمعلی خان بود .گفتم: هیچ کاری فرو گذار نمیکرد ،ولی سعی داشت عملی برخلاف ـ محرمعلی هستم .مثل اینکه آقا با من کار داشتند.
ـ محرمعلی خان ،اینجا هم مرا راحت نمیگذاری؟ حقیقت انجام ندهد ،و سرانجام وقتی در درست بودن کاری
بلافاصله گفت:
با همان لهجۀ مخصوصش گفت: که انجام داده بود دچار تردید شد ،خودکشی کرد. ـ بله ...بله ...چند بار هم سراغ شما را گرفتند .همین جا
ـ معذرت میخواهم مزاحم شدم .الان دستور دادند که دربارۀ حسن فرامرزی روزنامهنویس مشهور خاطرۀ جالبی از
فلان موضوع هیچ چیز نباید نوشته شود .پیش خودم فکر کردم تشریف داشته باشید تا به ایشان خبر بدهم.
بهتر است خبر بدهم اگر این موضوع را برای چاپ دادهای به محرمعلی خان برای من تعریف کرد که در اینجا میآورم: چند دقیقه بعد کسی که در اتاقشان بود به بیرون آمد و
«درسال 1335مجلۀ«جهان»رامنتشرمیکردم.امتیازمجله منشی آقای وزیر به درون اتاق رفت و بلافاصله برگشت .با
چاپخانه بگو دست نگهدارند تا فردا اسباب زحمت نشود! متعلق به عمویم شادروان عبدالرحمن فرامرزی بود ،ولی من آنکه چند نفر از افراد متشخص در اتاق انتظار نشسته بودند،
گاهیپیشمیآمدکهآنخبرممنوعراچاپکردهبودیم.میگفتم: آن را مطابق عقیده و سلیقۀ خودم اداره میکردم .مجلۀ ما با
ـ محرمعلی خان ،کار چاپ آن خبر تمام شد .حالا چکار بکنیم؟! پیمان بغداد مخالف بود .دولت علاء با مخالفان این پیمان با رو به من کرد و گفت:
شدت عمل رفتار میکرد .یک روز در دفتر مجله نشسته بودم. ـ بفرمایید .آقای دکتر منتظر شما هستند.
آهسته میگفت: محرمعلی خان با یک مأمور وارد شد ،به طرف من آمد و به درون اتاق رفتم و با گردن کج گوشهای ایستادم .دکتر
ـ اگر عوض کردن صفحه اشکال دارد آنها را بفرست به فاطمی مشغول خواندن یک نامه بود .با ورود من سرش را
شهرستانها .فقط مجلههای تهران را عوض کن! ولی حتم ًا گفت:
ـ اینجا کسی به نام حسن فرامرزی دارید؟ بلند کرد و گفت:
عوض کنیها! ـ سلام ...محرمعلی خان ...چطوری؟ کجا هستی؟ چکار
این کار برایش مسؤولیت داشت ،ولی او بدون انتظار پاداش و من گفتم:
توقع انجام میداد .او شب ،نیمهشب به چاپخانهها سر میزد. ـ بله ،من هستم! میکنی؟ چرا این طرفها پیدات نیست؟
اما اگر خبرهای ممنوعه را در حال چاپ میدید پرونده درست نگاهی به من کرد و خیلی جدی گفت: با سری پایین افتاده جواب دادم:
ـ تو نیستی! خیال کردی میتوانی مرا گول بزنی؟ زود بگو
نمیکرد ،فقط خبر میداد تا چارهجویی کنند. ببینم حسن فرامرزی کجاست؟ ـ همین جا هستم قربان ،زیر سایۀ شما! احضار میفرمودید،
با ذکر این نکتهها تصور نشود که در آن زمان سانسور وجود آنگاه آهسته از من پرسید: شرفیاب میشدم.
نداشت .سانسور بود ،خیلی هم شدید بود .حتی چند دستگاه ـ اینجا راه خروجی دیگری هم دارد؟
روی آن کار میکردند .محرمعلی خان با این طرز فکر یک نفر دکتر فاطمی تعارف کرد بنشینم .نشستم .دستور چای داد ،اما
بود در یک دستگاه .تازه اگر امر میشد چیزی چاپ نشود ،و گفتم: نیاوردند (از این جهت یادم است که دهانم خشک شده بود
وظیفهاش حکم میکرد که مانع چاپ آن شود ،به هر قیمتی ـ بله ،دارد! و احتیاج به یک چای داشتم) .باز هم کمی از حال و احوالم و
بود جلو انتشار آن را میگرفت .اما تمام سعی او آن بود که به وضع کارم ،حقوقم و خانوادهام پرسید .آنگاه یک صفحه کاغذ
جای ایجاد گرفتاری ،پیشگیری کند .در میان روزنامهنویسهای گفت:
آن زمان عدهای بودند که نقش پلیس را ایفا میکردند .اگر در ـ زود از آنجا برو بیرون .من آمدهام تو را توقیف کنم! به سوی من دراز کرد و گفت:
روزنامهها یا مجلهها مطلبی چاپ میشد که از دست سانسور من به سرعت از در دیگر رفتم و او با مأموران وارد دفتر شد ـ محرمعلی خان ،اینها روزنامههایی هستند که اجازۀ انتشار
به در رفته بود ،آنها انگشت روی آن خبر میگذاشتند و با گزارش تا حسن فرامرزی را توقیف کند! او کوچکترین آشنایی با من ندارند .همین الان میروی چاپخانههایشان را پیدا میکنی و
به مقامات باعث گرفتاری آنها میشدند .محرمعلی خان اغلب جلویانتشارشانرامیگیری.اینحکمقانونیتوقیفآنهااست.
نداشت .این نخستین بار بود که مرا میدید. بعد مثل آنکه فهمید در آن لحظه چه فکری به مغزم راه
عکس آنها عمل میکرد. علت آنکه در این نوشتار از سانسورچی معروفی چون
محرمعلی خان از روابط خصوصی روزنامهنویسها با مقامات محرمعلی خان آنچنان که انتظار میرود بدگویی نکردهام ،آن پیدا کرده ،گفت:
و سازمانهای مختلف آگاه بود .گاهی که مطلب ممنوعهای را است کهدرمقایسهباسایرمأموران،اورامردیمنصفوحتی ـ میدانی محرمعلی خان ،دولت سانسور را لغو کرده،
بیغرض شناخته بودم .طی سی سال کار مطبوعاتی ،مأمورانی جلوی بگیر و ببند فرمانداری نظامی را گرفته .الان مطبوعات،
در روزنامهای میدید ،اول میگفت: را دیده بودم که هر وقت قدرت محدودی به دست میآورند اجتماعات و احزاب کامل ًا آزاد هستند ،ولی در چنین شرایطی
ـ آه .اگر متوجه شوند این روزنامه (یا مجله) را توقیف عدهای میخواهند از آزادیهایی که داده شده سوءاستفاده
از آن استفادههای نامحدود میکردند. کنند .ما مدرک داریم که بعضی از این روزنامهنویسها از
میکنند. در مقایسه با چنین مأمورانی بود که ما روزنامهنویسان آن خارجیها و از شرکت نفت انگلیس پول میگیرند تا علیه
بعد با تمسخر میگفت: زمان برای محرمعلی خان احترام قائل بودیم .او طی 37سال دولت فعالیت کنند .بعضی بدون صلاحیت روزنامههایی را
ـ اما نه! فلانی از خودشانه ،کاریش ندارن! خدمت در قسمت سانسور مطبوعات با قدرتی که در این زمینه
محرمعلی خان هرگز رشوه یا هدیهای قبول نمیکرد .در دفتر داشت ،برای کسی پروندهسازی نکرد و دودمانی را بر باد نداد. اجاره میکنند و علیه نهضت مردم ایران چیز مینویسند...
مجله فقط یک چای تلخ میخورد .چای خوردن او هم طی البته او مردی به غایت زیرک بود .فریب دادن او امکان نداشت، کاغذ را گرفتم .هرچه آن مرحوم اصرار کرد بمانم و چای بخورم
بیست سال فرق نکرده بود .چای را در نعلبکی میریخت ،یک مگر زمانی که خودش میخواست فریب بخورد .در این صورت قبول نکردم .خداحافظی کردم و به سرعت از کاخ نخستوزیری
حبه قند در دهان میگذاشت ،با دو انگشت دست چپ دو خارج شدم .دنبال کاری که به من ارجاع شده بود رفتم تا به
طرف نعلبکی را میگرفت و چای را سر میکشید .اواخر کار معاون سیاسی نخستوزیر نشان بدهم وقتی مافوقهایم به من
دستش به شدت میلرزید .در این موارد صورتم را بر میگردانم
تا نبیند متوجه لرزش دستش شدهام. دستوری بدهند با چه جدیتی آن را انجام میدهم».
روز 29مرداد 1353که دولت هویدا 63روزنامه و ***
وبسایت کیهان لندن به زبان انگلیسی