Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۷۳ (دوره جديد
P. 12

‫صفحه ‪ 12‬شماره ‪1839‬‬
                                                                                                                                                         ‫جمعه ‪ 14‬تا ‪ ۲۰‬مرداد ماه ‪14۰1‬خورشیدی‬

‫ُم ّحرمعلیخان‪ ،‬سانسورچی محبوب مطبوعات! بازنشر‬

‫احمد احرار‬                                                         ‫(تاریخ نشر در کیهان لندن‪:‬اسفند ‪ ۱۳۸۸‬شماره ‪)۱۲۹۹‬‬

‫به دنبال مقالۀ من‪ ،‬جهانگیر پارساخو‪ ،‬چندین بار دورههای روزنامه‬      ‫ُم ّحرمعلیخان‪ ،‬آنطور که بود‪ ،‬آشنا میسازد‪ .‬اما در آنجا به رویدادی‬                                             ‫اشاره‬
‫اطلاعات را ورق زده و اثری از آن نیافته است‪ .‬شادروان عطاءالله تدین‬  ‫اشاره رفته است که خود داستانی است شنیدنی‪ .‬داستان ازین قرار بود‬    ‫دکتر علی بهزادی مدیر مجلۀ «سپید و سیاه» خاطرات مطبوعاتی‬
‫هم که خودش به عنوان معاون وزیر دستاندر کار قضیه بود احتمال‬         ‫که من در ویژه نامۀ «اطلاعات» به مناسبت پایان سال ‪ 1354‬ضمن‬         ‫خود را در کتابی به نام «شبه خاطرات» به چاپ رسانیده است و فصلی‬
                                                                   ‫چند یادداشت راجع به وقایع آن سال‪ ،‬پا در میانی ُم ّحرمعلیخان را‬
              ‫داده است آن مقاله در چاپ تهران نیامده باشد‪.‬‬          ‫برای رفع و رجوع مشکلی که چاپ یک کاریکاتور پیش آورده بود به‬                      ‫از این کتاب اختصاص دارد به « ُم ّحرمعلیخان»‪.‬‬
‫سرنوشت مقاله را در شرحی که من نوشتهام خواهید خواند‪ .‬آن‬             ‫عنوان ذکر خیری از وی یادآور شدم و این نوشته اسباب دردسر شد‪.‬‬       ‫اهل مطبوعات‪ ،‬نام ُم ّحرمعلیخان را از یاد نمیبرند‪ .‬او معروفترین‬
‫شمارۀ روزنامه «اطلاعات» بدان جهت که شکمش سوراخ شده و‬                                                                                 ‫سانسورچیمطبوعاتدرطولمدتینزدیکبهچهلسالبود‪،‬اماوقتی‬
‫بخشی از یک صفحهاش سفید درآمده است یک شماره استثنایی‬                 ‫شرحش را به اجمال دکتر بهزادی نوشته است و من خودم نیز سالها‬       ‫ازجهانرفتماروزنامهنویسهاگفتیم«خدابیامرزدش‪...‬مردخوبیبود»!‬
                                                                    ‫پیش‪ ،‬به تفصیل در «روزگار نو» نوشتم‪ .‬دکتر بهزادی مینویسد که‬       ‫شرحی که دکتر بهزادی به قلم آورده است شما خواننده عزیز را با‬
                                    ‫به شمار میرود‪.‬‬

‫در حکومت دکتر مصدق دورۀ جدیدی از زندگی محرمعلی‬                                                                                       ‫زندگانی و کارهای یک سانسورچی‬                                    ‫ح‬
‫خان شروع شد‪ ،‬دورهای که او بیشتر نظارهگر بود تا فعال‪ ،‬و‬
                                                                   ‫متفقین بود درک کرد‪ .‬متفقین نسبت به این مسأله حساسیت‬               ‫محرمعلی خان معروفترین نام در تاریخ سانسور مطبوعات‬
                 ‫شاید هم مشغول تجربهاندوزی بود‪.‬‬                    ‫داشتند و با کوچکترین انتقادی به دولت شکایت میکردند‪.‬‬               ‫ایران است‪ .‬به سبب طولانی بودن مدت خدمتش که ‪ 37‬سال‬
                   ‫***‬                                             ‫دولتها هم برای آنکه پای خودشان به میان نیاید‪ ،‬اعتراضات‬            ‫به طول انجامید و به سبب شرایط خاص زمان خدمتش (قبل از‬
                                                                   ‫را میپذیرفتند‪ ،‬و سانسور شروع میشد‪ .‬از اینها که بگذریم‪،‬‬            ‫شهریور ‪ ،20‬بعد از شهریور ‪ ،20‬دوران اشغال کشور به وسیلۀ‬
‫گاهی از محرمعلی خان میخواستم خاطراتی را که از‬                      ‫مطبوعات بعد از شهریور در نوشتن مقاله و خبر علیه رضا شاه‪،‬‬          ‫متفقین‪ ،‬زمان ماجرای پیشهوری در آذربایجان و قدرت حزب‬
‫درگیریهای خود با روزنامهنگاران داشته برایم تعریف کند‪.‬‬              ‫علیهنخستوزیران‪،‬علیهوزیران‪،‬علیهوکیلان‪،‬علیهامیران‪،‬حتی‬               ‫توده‪ ،‬دوران ملی کردن صنعت نفت و حوادث قبل از ‪28‬‬
‫او هر وقت فرصتی بدست میآورد خاطرهای تعریف میکرد‪.‬‬                   ‫تا اندازهای علیه شاه جدید‪ ،‬آزادی داشتند‪ .‬اما با این حال هر‬        ‫مرداد و وقایع بعد از ‪ 28‬مرداد‪ ،‬دوران آزادی محدود حکومت‬
‫جالبترین خاطرۀ او ماجرایی است که با دکتر حسین فاطمی‬                ‫وقتکهدولتقدرتپیدامیکردـمثل ًادردولتقوامالسلطنه‬                    ‫دکتر امینی‪ ،‬هنگام حوادث ‪ 15‬خرداد‪ ،‬دوره انقلاب سفید شاه‬
‫مدیر روزنامۀ «باختر امروز» پیدا کرده بود‪ .‬او ماجرا را چنین‬                                                                           ‫و دولت مستعجل منصور‪ ،‬و سرانجام دولت طولانی هویدا و‬
                                                                              ‫ـ دستگاه سانسور با شدت وارد عمل میشد‪.‬‬                  ‫قدرت مطلقۀ شاه) و بالاخره به علت هوش‪ ،‬زیرکی و خدمات‬
                                   ‫تعریف کرد‪:‬‬                      ‫در زمان نخستوزیری رزمآرا مبارزۀ مأموران سانسور با‬
‫«در زمان نخستوزیری رزمآرا من که نمیدانستم وضع به‬                   ‫روزنامهنگاران وارد مرحلۀ جدیدی شد‪ .‬وقتی سپهبد رزمآرا‬                                ‫محرمعلی خان به دستگاه سانسور‪.‬‬
‫آن شکل در میآید و آن همه باد و بروت تیمسار که همه‬                  ‫به نخستوزیری رسید‪ ،‬شایعۀ بازگشت مجدد دیکتاتوری به‬                 ‫تا زمان مرگ محرمعلی خان در سال ‪ 1354‬کشور ما حوادث‬
‫دربارۀ زیرکی و هوش و سیاست او صحبت میکردند با یک‬                   ‫دهنها افتاد‪ .‬رزمآرا برای آنکه این اندیشه را از ذهن مردم به‬        ‫بسیاری را از سر گذراند‪ .‬دولتهای زیادی آمدند و رفتند‪ ،‬نشریات‬
‫گلوله باد هوا میشود و با خودش به زیر خاک میرود‪ ،‬اوضاع‬              ‫ویژه روزنامهنویسها دور کند‪ ،‬روش کجدار و مریز را در پیش‬            ‫زیادی شهرت‪ ،‬تیراژ و محبوبیت پیدا کردند و پس از چندی‬
‫را جدی گرفتم‪ ،‬به طوری که اغلب با روزنامهنگارها درگیری‬              ‫گرفت‪ .‬به این ترتیب که سانسور بود‪ ،‬بگیر و ببند بود‪ ،‬ولی‬            ‫توقیف شدند‪ ،‬تعطیل شدند و از خاطرهها فراموش شدند‪ .‬در‬
‫پیدا میکردم‪ ،‬مخصوصاً چندین بار با مرحوم دکتر فاطمی‬                 ‫مطبوعات میتوانستند با آن مقابله کنند‪ .‬این نوع مبارزه که‬           ‫تمام این مدت طولانی‪ ،‬یک نفر بود که همواره مهمترین نقش‬
‫برخوردهای شدید پیدا کردم‪ .‬گاهی من او را به فرمانداری‬               ‫فقط در شرایط دیکتاتورهای نیمبند امکانپذیر است‪ ،‬برای‬               ‫رادرسرنوشتمطبوعاتکشوربازیمیکرد‪«:‬محرمعلیخان»‪.‬‬
‫نظامی میبردم و زندانی میکردم‪ .‬گاهی او مرا به انبار چاپخانه‬                                                                           ‫محرمعلیخاندرسال‪ 1289‬خورشیدیدریکیازروستاهای‬
‫میکشاند و در را به روی من قفل میکرد‪ .‬خدا رحمتش کند‪،‬‬                                            ‫خودش لذتی داشت‪.‬‬                       ‫آذربایجان چشم به جهان گشود‪ .‬تحصیلات مختصری در حد‬
                                                                   ‫اما این وضع زیاد دوام نیاورد‪ .‬روزگار گشت و گشت تا روزی‬            ‫خواندن و نوشتن داشت که بعدها کاملترش کرد‪ .‬در سال‬
                               ‫مرد نازنینی بود‪...‬‬                  ‫کهگلولۀخلیلطهماسبیازکاسکتسپهبددموکراتنماگذشت‬                      ‫‪ 1307‬به عنوان عضو دوناشل یا دونپایه وارد خدمت نظمیه‬
‫همین درگیریها را من با کریمپور شیرازی‪ ،‬با دکتر بقائی‪،‬‬              ‫و مغز ماجراجویش را متلاشی کرد‪ .‬با این گلوله‪ ،‬ورق برگشت‪.‬‬           ‫(شهربانی) شد‪ .‬از سال‪ 1317‬در قسمت اطلاعات (کارآگاهی)‬
‫با روزنامهنویسهای حزب توده و با دیگران هم داشتم‪ .‬آنها‬              ‫دکتر مصدق نخستوزیر شد و دکتر حسین فاطمی روزنامهنگار‬               ‫به کار پرداخت‪ .‬در آن زمان سانسور کتاب و مطبوعات در‬
‫بارها برای من خط نشان میکشیدند‪ ،‬اما من به تهدید آنها‬               ‫بیباک به عنوان معاون نخستوزیر و سخنگوی دولت مشغول‬                 ‫دست شخصی به نام «شمیم» بود؛ کسی که نامش لرزه بر اندام‬
‫اهمیت نمیدادم‪ .‬با خودم میگفتم مثل ًا این آقای دکتر فاطمی؛‬          ‫به کار شد‪ .‬از جمله کارهای دکتر مصدق لغو سانسور مطبوعات‬            ‫نویسندهها و روزنامهنویسهای زمان رضاشاه میانداخت‪ ،‬زیرا‬
‫یک روزنامهنگار است‪ ،‬خیلی که بزرگ بشود میشود عباس‬                   ‫بود‪ .‬محرمعلی خان متصدی سانسور مطبوعات بیکار شد‪ ،‬ولی‬               ‫مهر معروف «روا» در اختیار او بود و تا مهر «روا» و امضای‬
‫مسعودی که بزرگترین روزنامهنگار این مملکت است و با وجود‬             ‫این کافی نبود‪ .‬او سعی میکرد هرگز با دکتر فاطمی روبرو‬              ‫«شمیم» نبود‪ ،‬یک ورق کاغذ چاپی از هیچ چاپخانهای خارج‬
                                                                                                                                     ‫نمیشد‪ .‬شمیم وقتی متوجه استعداد محرمعلی خان شد‪ ،‬او‬
                         ‫این از من حساب میبرد‪.‬‬                                        ‫نشود‪ .‬از انتقامجویی او میترسید‪.‬‬                ‫را به ادارۀ خودش منتقل کرد‪ .‬محرمعلی خان پس از مدتی‬
‫اما گلولهای که از هفتتیر خلیل طهماسبی خارج شد همۀ‬
‫حسابها را به هم زد‪ .‬رزمآرا کشته شد‪ ،‬دکتر مصدق نخستوزیر‬                                                                                                              ‫معاون شمیم شد‪.‬‬
‫شد‪ .‬او به محض آنکه به قدرت رسید همان روز اول سانسور را‬                                                                               ‫بعد از شهریور ‪ 20‬مطبوعات شدیداً به شمیم حمله کردند‪.‬‬
‫لغو کرد‪ .‬لغو سانسور یعنی بیکار شدن من! در کابینۀ او دکتر‬                                                                             ‫او مانند بسیاری از پایهگذاران دیکتاتوری از کار برکنار شد‪.‬‬
‫فاطمی شد معاون نخستوزیر و سخنگوی دولت و کریمپور‬                                                                                      ‫محرمعلی خان جانشین استاد خود شد‪ ،‬اما زمانه دیگر شده‬
‫شیرازی هم شد روزنامهنویس طرفدار دولت و صاحب نفوذ و‬                                                                                   ‫بود‪ .‬در این دوره مهمترین وظیفۀ مأموران سانسور رعایت حال‬
‫شهرت‪ ،‬و شروع کرد به ناسزا گفتن به من‪ .‬روزنامههای چپ مثل‬                                                                              ‫متفقین بود تا مطبوعات چیزی علیه آنها و به سود «محور»‬
‫«شهباز» و «به سوی آینده» هم آزادی عمل کامل پیدا کردند‪.‬‬                                                                               ‫ننویسند‪ .‬افکار عمومی در آن زمان به آلمان گرایش داشت‪.‬‬
‫من به این نتیجه رسیدم که زندگی کاری من در شهربانی به‬                                                                                 ‫ملتی که یک قرن از سوی دو همسایۀ نیرومند خود ـ روس‬
‫پایان رسیده‪ .‬از این جهت با بیست و چهار سال سابقۀ خدمت‬                                                                                ‫و انگلیس ـ تحت فشار قرار داشت‪ ،‬طبیعی بود که نسبت به‬
‫تقاضای بازنشستگی کردم‪ .‬قبول نکردند‪ .‬تقاضا کردم مرا به‬                                                                                ‫دشمنان آنها علاقه نشان بدهد‪ .‬این تمایل را میشد از تفسیرهای‬
‫قسمتی دیگر منتقل کنند‪ .‬رؤسای من موافقت نکردند‪ .‬تنها‬                                                                                  ‫جنگی مطبوعات که در آغاز همه به سود متحدین و به ضرر‬
‫امید من آن بود که دکتر فاطمی به یاد من نیفتد و گرفتاریهای‬

                 ‫اداری او باعث شود مرا فراموش کند‪.‬‬
‫یک ماه از اوضاع جدید گذشته بود که یک روز وقتی به اداره‬

       ‫رفتم‪ ،‬به من گفتند جناب آقای دکتر فاطمی معاون‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17