Page 24 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۷۷ (دوره جديد
P. 24
این طلسم است نه یک زمره ز آبادانی منهیولایسعادتهستم،که صفحه24شماره184۳
به طلسم است در آن روز و شب ایرانی بر این تیرهسرا دل بستم! جمعه 11تا 17شهریورماه 14۰1خورشیدی
زین طلسم است دیار تو بدین ویرانی درباره شعر مشروطیت ایران ()۹ =میرزاده عشقی مبتکر منظومههای نمایشی در ایران
جامه من ُکند این دعوی من برهانی است و به دلیل رفاقت و همراهی با نیمایوشیج که اشعارش
را در روزنامه «قرن بیستم» خود به چاپ میرسانید ،به
من هیولای سعادت هستم احتمال قوی از افکار و اشعار نیمای جوان تأثیر پذیرفته
که بر این تیرهسرا دل بستم است .مثل ًا در «سه تابلو مریم» که عشقی خودش آن را
من سیهپوشم وتا این سیه از تن نکنم دیباچهی «انقلاب ادبی» ایران مینامد.
زین گناهست که تا زندهام اندر کفنم
من سیهپوشم و تا این سیه از تن نکنم امسال ۱۱۶سال از ۱۴امرداد ۱۲۸۵که پیروزی انقلاب
تو سیهبختی و بدبخت چو بخت تو منم مشروطه با امضای فرمان توسط مظفرالدین شاه قاجار به
تشکیل مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی مشروطه
من اگر گریم گریانی تو
من اگر خندم خندانی تو پیروزی حقوقی خود را به ثبت رساند ،میگذرد.
بکنم گر ز تن این جامه گناهست مرا محمد جلالی چیمه (م .سحر) شاعر گرامی محمد جلالی چیمه (م .سحر) کتاب خود
نکنم ،عمر در این جامه تباهست مرا با عنوان «درباره شعر مشروطیت ایران» را برای انتشار در
چه کنم؟ بخت ازین رخ ِت سیاهست مرا مبادا غل و زنجیرهای ضد انسانی از دست و پای زنان ایران اختیار کیهان لندن قرار داده است تا همزمان با سالگردی
حاصل عمر ازین زندگی آهست مرا باز شود. دیگر از انقلابی مترقی و آزادیخواهانه که راه زندگی ایرانیان
مرگ هر شام و سحر چشم به راهست مرا را به سوی جهان مدرن و «ایران نوین» در دوران پهلویها
و البته میدانیم که هنوز هم بسیاری از آن بندها گشود ،منتشر شود .کیهان لندن این مجموعه را در بخشهای
از همان دم که درین تیره دیار آمدهام نگسستهاند زیرا شریعتمداران و حراستکنندگان تیرگی به
خود کفن کرده به بر ،خود به مزار آمدهام یُمن قدرت بی حدو مرز سیاسی و نظامی و مالی در پی مختلف در اختیار خوانندگان قرار میدهد.
همچو موجود جمادی نه به کار آمدهام *****
بخش نهم
ای دوست ببین بی سر و سامانی ایران
بدبختی ایران و پریشانی ایران
گردیده جهان تیره و گشتهست دلم تنگ
گویی که شدم حبسی و زندانی ایران
عشقی بود ار نوحهگر امروز ،عجب نیست
خون میچکد از دیدۀ ایرانی و ایران
[میرزاده عشقی]
جوف این کیسۀ سربسته ببار آمدهام محکم کردن آن بندها هستند اگرچه به دلیل دگرگون شدن این طغیانگر پرشور که طرفدار تغییر رادیکال و حذف
ُمردم از زندگی از بس به فشار آمدهام زمانه کار بر آنان دشوار شده است. قاطعانه ارتجاع و عقبماندگی بود ،به زبان ِ سرخی که
سرانجام سر سبز او را به باد داد ،از آزادی و عدالت سخن
تا درین تیره کفن در شدهام باری ،در آن روزگار که شاعران و نویسندگان متجدد و میگوید؛ به ارتجاع و واپسماندگی حمله میبرد؛ استبدادیان
زندهای مردۀ ماتمزدهام روشنگر ایران ندای آزادی زنان را در شعر و سرود میدمیدند، را میکوبد و به شدت از ذلیل و خوار شدن ایران متأثر
عشقی این شاعر پر شور و عصیانگر جان بر کف و صمیمی است و بر مزار شکوه و شوکت دیرین و تاریخ طلایی ِ ایران
شاعر با پایان رؤیای شبانهاش که درواقع کابوسی یادآور نیز به شیوه خود رنج جامعه واپسمانده ،فقیر و خرافهزده را ِ باستان میگرید و در آروزی روزیست گه زنان ایران از کفن
درد و رنج روزگار نبود خود پس از گشت و گذاری در اطراف سیاه به در آیند و مردم ایران از جهل و خرافه که به آن
و اکناف وطن خویش و دیدن اوضاع زنان جامعه خود ،به در شعر خود فریاد میکرد. دچار بودند برهند و ایران نام و عظمت از کف رفته دیرین
سخن میآید و ابیات زیر را پایانبخش منظومه «کفن عشقی در اپرت «کفن سیاه» که زبان و شکل تازهای دارد خود را بازیابد .از این حسرت شوکت دیرین ایران در غالب
و تأثیر هنر نوبنیاد سینما را میتوان در آن دید ،در رؤیای شعرها به ویژه در نمایشنامههای منظوم یا اپرتهای بازتاب
سیاه» خود میکند: خود با گذشتگان دورانهای کهن ایران روبرو میشود و با یافتهاند .میرزاده عشقی بر ویرانههای باستانی میگرید
یکی زنان شاهزاده باستانی که شاعر او را «خسرودخت» و در خیال و رؤیا به شاهان و شهزادگان روزگاران گذشته
هرچه زن دیدم آنجا همه آنسان دیدم مینامد از نابسامانی روزگار خود و به ویژه از محنتی که جان میدهد؛ با بانوی شاهزاده کفنپوشی که در گورستان
همه را زنده درون کفن انسان دیدم کهن سرگردان است همسخن میشود و با وی از ویرانی و
زنان ایران دچار آنند ِشک ِوه سر میدهد: واپسماندگی مردم عصر خود و از کفن سیاهی که زنان ایران
در روزگار شاعر گرفتار آنند با وی درددل میکند.
یکی ازموضوعهای اصلی سخن میرزاده عشقی
(سیدمحمدرضا کردستانی) در منظومه «کفن سیاه» ،مثل
شاعران دیگر دوران مشروطه ،وضعیت رقتبار زنان ایران
است که در انواع و اقسام بندها و رشتههای مرئی و نامرئی
سنت و واپسماندگی گرفتار بودند .حجاب و خانهنشینی و
دور ماندن از آموزش و فرهنگ و هنر و تسلیم شدن بی
چون و چرا در برابر انواع ظلم و زور همچون تقدیری
ناگزیر به زنان ایران تحمیل میشد و پاسبانان ظلمت و
تباهی به نام شریعت و سنت همواره مترصد آن بودند که