Page 25 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۷۷ (دوره جديد
P. 25

‫صفحه‌‪‌25‬شماره‌‪184۳‬‬                                  ‫وطناش ایران میگفت و صدای او اگرچه گاهی به‬                       ‫همه را صورت آن زادۀ ساسان دیدم‬
‫جمعه ‪ 5‬تا پنجشنبه ‪ 11‬سپتامبر ‪۲۰۲۲‬‬                   ‫نوحهای سوزناک و غمانگیز بدل میشد در عین حال به‬            ‫صف به صف دختر کسری همه جا سان دیدم‬
                                                    ‫فریادی توفنده شبیه بود که بسیاری از سران و کارگزاران‬
                ‫نامردم ار به بیکله‪ ،‬آنی به سر کنم‬   ‫حکومت وقت را به شدت زیر ضربات کوبندۀ واژههای‬                  ‫خویش را از پس این قصه هراسان دیدم‬
               ‫من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت‬                                                                                ‫همۀ قصه به نظم آوردم‬
                                                                              ‫آتشناک خود میگرفت‪.‬‬                            ‫فهم آن بر تو حوالت کردم‬
                  ‫تسلیم هرزهگرد قضا و قدر کنم‬       ‫عشقی به دلیل شجاعتی که در بیان ادبی و سر نترسی‬
                 ‫زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم را‬      ‫که در انتقاد و گاه ستیزی بیپروا که با اهل قدرت داشت‪،‬‬                      ‫و در پایان سروده است‪:‬‬
             ‫ای چرخ‪ ،‬زیر و روی تو زیر و زبر کنم‬     ‫سر انجام جان جوان و سرپر شور خود را در آستانهی سی‬             ‫شرم چه؟ مرد یکی بنده و زن یک بنده‬
             ‫جاییست آرزویم و گر من به آن رسم‬        ‫سالگی (‪ ۱۲‬تیر ‪ )۱۳۰۳‬در راه آرمان وطنخواهی و بیرون‬           ‫زن چه کردهست که از مرد شود شرمنده؟‬
               ‫از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم‬
         ‫ای دهر هرچه میکنی بکن! ای دشمن قوی‬               ‫آمدن از واپسماندگی تاریخی بر طبق اخلاص نهاد‪.‬‬              ‫چیست این چادر و روبندۀ نازیبنده؟‬
                ‫من نیز اگر قوی شوم از تو َبتر کنم‬                                                             ‫گر کفن نیست بگو چیست پس این روبنده؟‬
             ‫من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک‬        ‫بد نیست که سخن درباره این جان شیفته شعر آزادی‬
            ‫وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم‬       ‫و روزنامهنویسی تجددخواهانه را با یکی از اشعار او که‬            ‫مردهباد آنکه زنان زنده به گور افکنده‬
          ‫معشوق عشقی ای وطن ای عشق پاک من‬           ‫بازگوی برههای از روزگار آشفته و خطیر ایران است و در‬                   ‫بجز از مذهب هر کس باشد‬
             ‫ای آنکه ذکر عشق تو شام و سحر کنم‬       ‫عین حال شوق وطندوستی و عشق او به ایران و نیز‬                           ‫سخن اینجای دگر بس باشد‬
        ‫« عشقت نه سرسریست که از سر به در شود‬        ‫روحیه پر شور و آتشین او در آن تبلور یافته به پایان بریم‪.‬‬
            ‫مهرت نه عارضیست‪ ،‬که جای دگر کنم‬                                                                      ‫با من ار یک دو سه گوینده همآواز شود‬
               ‫عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم‬                 ‫خاکم به سر ز غصه‪ ،‬به سر خاک اگر کنم‬                 ‫کم کم این زمزمه در جامعه آغاز شود‬
            ‫با شیر اندرون شد و با جان به در کنم»‬              ‫خاک وطن که رفت‪ ،‬چه خاکی به سر کنم؟‬
                                                                                                                    ‫با همین زمزمهها روی زنان باز شود‬
‫این دو بیت آخری از حافظ است که عشقی در پایان‬                        ‫آوخ کلاه نیست وطن تا که از سرم‬                 ‫زن رها گردد ازین شرم و سرافراز شود‬
‫غزل خود تضمین کرده است‪ .‬یاد و نام این شاعر آزاده و‬                      ‫برداشتند فکر کلاهی دگر کنم‬
                                                                                                                           ‫ورنه تا زن به کفن سر برده‬
                    ‫وطندوست و ملی جاودانه باد!‬                ‫مرد آن بود که این کلهاش بر سرست و من‬                           ‫نیمی از ملت ایران ُمرده‬
 ‫]ادامه دارد[‬

                                                                                                              ‫چنانکه همین منظومه و منظومه «ایدهآل مریم» نشان‬
                                                                                                              ‫میدهند‪ ،‬عشقی از نظر فرم‪ ،‬از شاعران همعصر خود‬
                                                                                                              ‫تحولگراتر است؛ به لحاظ افکار سیاسی ناسیونالیست (به‬
                                                                                                              ‫معنای ضد استعمار و مخالف انقیاد و وابستگی کشور) و از‬
                                                                                                              ‫نظرگاه اندیشه و فلسفی آتئیست است‪ .‬انواع خرافات ناشی‬
                                                                                                              ‫از سنت و مذهب را برنمیتابد‪ .‬از داروینیسم متأثر است‪.‬‬
                                                                                                              ‫طرفدار برابری حقوق انسانها و برقراری عدالت اجتماعی‬

                                                                                                                                   ‫و مدافع حقوق رنجبران است‪.‬‬

                                                                                                              ‫او دلیرگوی و بیپرواست و جان در راه آرمان و دل در گرو‬
                                                                                                                            ‫آرزوهای بزرگ برای سرزمین خود دارد‪.‬‬

                                                                                                              ‫در ضمن عشقی بهخصوص در اثر مشهورش «سه تابلو‬
                                                                                                              ‫مریم» یا «ایدهآل» مرثیهخوان شکست انقلاب مشروطیت‬

                                                                                                                                                 ‫ایران است‪.‬‬
                                                                                                              ‫او مبتکر منظومههای نمایشی در ایران است و به دلیل‬
                                                                                                              ‫رفاقت و همراهی با نیمایوشیج که اشعارش را در روزنامه‬
                                                                                                              ‫«قرن بیستم» خود به چاپ میرسانید‪ ،‬به احتمال قوی از‬
                                                                                                              ‫افکار و اشعار نیمای جوان تأثیر پذیرفته است‪ .‬مثلاً در‬
                                                                                                              ‫«سه تابلو مریم» که عشقی خودش آن را دیباچهی «انقلاب‬

                                                                                                                                          ‫ادبی» ایران مینامد‪.‬‬

                                                                                                              ‫این شاعر طغیانگر و صمیمی در حالی که هنوز سالهای‬
                                                                                                              ‫زیادی برای سرودن و نوآوری و خدمت به ادبیات و فرهنگ‬
                                                                                                              ‫پیش روی خود داشت قربانی مخالفت تند و تیز خود با‬
                                                                                                              ‫شعار جمهوریخواهی رضاخان شد اما صدای او در نفی‬
                                                                                                              ‫عوامل ارتجاع و ارباب جهل و خرافه همچنان رسا و پایدار‬

                                                                                                                                             ‫به گوش میرسد‪.‬‬
                                                                                                              ‫عشقی شاعری جوان و بسیار حساس بود و در روزگاری‬
                                                                                                              ‫پر آشوب و اضطراب میزیست‪ .‬سخت شیفته وطن خود‬
                                                                                                              ‫بود و پریشانی و نابسامانی اوضاع زمانه او را به شدت رنج‬
                                                                                                              ‫میداد‪ .‬هیجانات روحی او بیش از آن بود که شاعر بتواند‬

                                                                                                                   ‫صبوری پیشه کند یا به دامن مصلحتاندیشی آویزد‪.‬‬

                                                                                                              ‫این شاعر کردستانی با عشق و شوری بیهمتا از‬
   20   21   22   23   24   25   26   27   28   29   30