Page 17 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۴۰۶ (دوره جديد
P. 17
صفحه1۷شماره1۸۷۲ محتوم به فنا میبینم و به عنوان یک ایرانی ،سربلندی و زمان هم میتواند به عنوان یک شخصیت سیاسی و ملی
جمعه ۷تا پنجشنبه 1۳آوریل ۲0۲۳ جاودانگی ملت ایران و آن سرزمین را آرزو دارم ،از یکسو مانند دیگر مدعیان به وظیفه خود در برابر ملت عمل کند.
برای یافتن رهبران ملی در میان مردگان و «مرحوم»ها به خطر اصلی بیست و هفت سال است بر ایران فرمان میراند.
دریافت .مگر آنکه جمهوریخواهان پیشاپیش پادشاهی وی دنبال کسی نمیگردم و از سوی دیگر در میان زندگان کسی را دمکراتهای ایران ،چه مشروطهطلب و چه جمهوری خواه،
را قطعی بشمارند! نقش رضا پهلوی به مثابه یک شخصیت با ظرفیت و موقعیت رضا پهلوی نمییابم .همانگونه که گفتم، هیچکدام برای یکدیگر خطر به شمار نمیروند مگر آنکه هر
ملی است که اهمیت مییابد .کسی چه میداند؟ شاید این من در او نه شاهزاده یا پادشاه آینده ،بلکه یک شخصیت کدام از آنها نظام مورد علاقه خود را بر خواست دمکراسی
جمهوری پرانتز خونینی باشد که دیر یا زود باید بسته شود. سیاسی میهندوست میبینم که تصادفا به مشروطهخواهان و حقوق بشر و سرنوشت ملت و منافع ملی ترجیح دهند.
شاید هم رضا پهلوی بنیانگذار یک جمهوری واقعی در ایران تعلق دارد .اگر جمهوریخواهان یک نفر را ارائه کنند که بتوان در آنصورت آنها نه تنها برای یکدیگر خطر به شمار میروند،
شود و یا چون خوان کارلوس مهر دمکراسی و حقوق بشر وی را در کفه دیگر ترازو در برابر رضا پهلوی قرار داد ،آنگاه بلکه هر دو آنها برای میهن و مردم ما خطر جدی هستند!
را بر ساختار سیاسی ایران بکوبد و افراد و احزابی که امروز بلافاصله باید به تأمل پرداخت که کدام یک را به مثابه یک این در حالیست که ایران با جمهوری اسلامی به اندازه کافی
مخالف او هستند ،فردا تشکیل دهندگان دولتهای ملی در «فرصت» بهتر میباید برگزید .ولی جمهوریخواهان چنین
نظامی شوند که وی پادشاه آن به شمار میرود .چه کسی فردی را ندارند و از همین رو برخی با تحریف تاریخ به با انواع خطرها روبروست و به یک خطر تازه نیازی ندارد.
جرأت دارد در شرایطی که اکنون ایران در آن بسر میبرد، «مرحوم» مصدق روی آوردهاند که به استناد زندگی سیاسی
و مسئولیت و مقام و عملکردش در دوران پهلویها و نیز *****
چیزی را پیشبینی کند؟ به استناد خاطراتی که به قلم خودش منتشر شده است ،نه
اگر آینده را نمیتوان پیشبینی کرد ،از گذشته اما میتوان تنها هرگز «جمهوریخواه» نبوده ،بلکه ملقب به «مصدق راستش را بخواهید نقش خوان کارلوس پادشاه اسپانیا را
آموخت .ایرانیان یک بار در آستانه انقلاب اسلامی یک فرصت السلطنه» هم بوده است .ولی کسی چه میداند؟ شاید خود جمهوریخواهان نسنجیده به میان کشیدند .باید گفت
تاریخی به نام «بختیار» را از دست دادند و با چشم بسته به مصدق خیال بنیانگذاری جمهوری را در سر میپروراند .ولی اتفاقا ژنرال فرانکو دیکتاتور اسپانیا نیز سی سال پیش احتمالا
دامان آخرین انقلاب ایدئولوژیک قرن بیستم و تنها حکومت درست همینگونه میتوان گمان کرد که شاید در سودای تصوری چون برخی جمهوریخواهان درباره این «شاهزاده»
ولایت مطلقه فقیه در غلطیدند .حکومتی که به آبشخور «سلسله مصدقیان» میبوده است! این همه اما تنها فرض داشت .فرانکو به این دلیل در بستر بیماری و در آخرین
تروریسم کنونی و عامل جنگافروزی در خاورمیانه و جهان بیپایه است نه علم و واقعیت ،درست مانند «جمهوریخواه» سال زندگی خود شاهزاده خوان کارلوس را به جانشینی خود
تبدیل گشت .اینبار نباید اجازه داد برخی با لجاج بر سر عقاید بودن وی! ولی حقیقت مهم این است که از یکسو او دیگر برگزید تا وی از آنجا که از نوادگان پادشاهان بوربن است،
ایدئولوژیک خود مردم را به سویی برانند که یک بار دیگر وجود ندارد تا بتواند چیزی را رهبری کند و از سوی دیگر ادامه دیکتاتوری وی را تضمین کند .لیکن خوان کارلوس که
اندیشه جنبش ملی و استقلال و میهندوستی پس از گذشت جوانی تحصیلکرده و روشنفکر بود ،بلافاصله با اعلام آزادی
فرصتی تاریخی را از دست بدهند. نیم قرن با اندیشه دمکراسی و حقوق بشر و عدالت اجتماعی مطبوعات و فعالیت احزاب و برگزاری انتخابات آزاد جهت
ایران با سرعت به سوی فاجعه و جنگ رانده میشود. در آمیخته و دامنه و زوایای دیگری یافته است که با دهه
آنهایی که هشت سال مردم را به «پروژه اصلاحات» مشغول سی خورشیدی در ایران مقایسهپذیر نیست .فقط از نظامی تشکیل دولت ،بر دیکتاتوری در اسپانیا نقطه پایان نهاد.
کردند ،در سکوتی مرگبار فرو رفتهاند و بزرگترین هنرشان در چون جمهوری اسلامی بر میآید که برنامههای اتمی خود را من نه تنها هیچ احساس عشق یا نفرت نسبت به دو نظام
این روزها این بوده است درباره «حق فناوری هستهای» عوامفریبانه با جنبش ملی شدن نفت مقایسه کند و با تکیه سیاسی جمهوری و پادشاهی ندارم ،بلکه در شرایط کنونی
که سه سال است به بازی موش و گربه تبدیل شده و یک بر ناآگاهی تاریخی و علمی جامعه ،بر طبل جنگ بکوبد و ایران [بهمن ،]۱۳۸۴دلیلی هم برای ترجیح یکی بر دیگری
«کاریکاتور» که پنج ماه پیش در یک روزنامه دانمارکی منتشر ملت و مملکت را در برابر یک فاجعه جبرانناپذیر قرار دهد. نمییابم .لیکن به خوبی میدانم دمکراسی و تأمین حقوق
شده ،خطاب به اروپا بیانیه اعتراضی صادر کنند .آنهایی هم کسانی هم که افرادی چون اکبر گنجی و عباس امیرانتظام بشر و عدالت اجتماعی را در یک جمهوری به سلطنت
که تلاش میکنند با چنگ و دندان روی درخت تنومند تاریخ را با ماندلا و گاندی و غیره مقایسه میکنند و چه بسا استبدادی و عین همان را در مشروطه پادشاهی به یک
یادگاری بنویسند ،خوب است به این واقعیت توجه کنند رهبری خود را در آنها میجویند ،به این نمیاندیشند که این جمهوری استبدادی ترجیح میدهم و گمان میکنم این هنر
که همواره تاریخ است که شخصیتها را بر میگزیند و نه مقایسهها بس بیجاست .رک و صریح بگویم :من به عنوان یک من نیست و هر عقل سالم و دمکرات چنین میکند .درک
برعکس! در غیر اینصورت ،نتیجه ،یا کمدی (مانند بنی صدر ایرانی هرگز حاضر نیستم زیر پرچم کسانی بروم که زمانی از این موضوع نیز آنچنان پیچیده نیست که مرتب آن را تکرار
و احمدی نژاد) و یا تراژدی (مانند قطب زاده و امیرانتظام) مدافعان و دست اندر کاران جمهوری اسلامی بودهاند ،حتی کرد .مگر آنکه عدهای خود را به نفهمیدن بزنند و یا تحریف
اگر صد سال در زندان همان کسانی بسر برند که زمانی مدافع
از آب در میآید. آنان بودهاند .دفاع از آزادی آنها و استقبال از تغییر مواضع نظرات را بیشتر به سود خود بشمارند.
برخی ممکن است در بده بستانهای رایج ترجیح دهند در آنان که از خیمه حکومت دینی به اردوگاه دمکراسی و حقوق فرصت کدامست؟
برخی موارد سکوت کنند ،برخی چیزها را به روی خود نیاورند، بشر پیوستهاند وظیفه بی چون و چرای هر انسان آزاده و
واقعیت را نبینند و یا کمرنگتر از آنچه هست ببینند ،لیکن دمکرات است ،لیکن نه گاندی و نه ماندلا و نه هیچیک ولی این را باید تکرار کرد که بنا بر واقعیت جامعه ایران
واقعیت خارج از اراده ما وجود دارد و در عمل همان رنگی از رهبران جنبشهای آزادیخواهانه هرگز در زندگی سیاسی و غم کار و نانی که توده مردم با آن درگیرند ،برای کسی
را دارد که دارد .تردیدی نیست که جنبش آزادیخواهی ایران خود اشتباه فاحشی مانند دفاع از رژیمی چون جمهوری نظام سیاسی ایران هیچ اهمیتی ندارد .لیکن از آنجا که
از زهر جاهطلبی ،سکه زدن به نام خود و شهوت شهرت و نام اسلامی و کارگزاری در آن را مرتکب نشدهاند .آگاهی همواره تجربه تلخ مردم از جمهوری اسلامی و انتخاب مکرر رییس
و مقام در امان نخواهد بود .اینجاست که شاید عرفان ایرانی با پذیرش مسئولیت همراه است .هر فرد و هر مقولهای جمهوریهای تدارکاتچی و مجلسهای بی خاصیت جان آنها
به معنای مثبت آن بتواند چون پادزهر عمل کند تا بتوان را هم باید در جای خود قرار داد .و یکی از بدبختیهای را به لب رسانده است ،و هم چنین تجربه افغانستان و عراق
همواره منافع بلندمدت میهن و مردم را بر هیولای درون ایرانیان همواره این بوده است که هیچ چیز را در جای خود به ویژه در زمینه عدم امنیت و خطراتی که یکپارچگی ایران را
حاکم گرداند .مثلا میتوان چنین اندیشید دیر یا زود همه ما قرار نمیدهند و همه هم در همه کار دخالت میکنند. تهدید میکند ،گرایش به نظام پادشاهی بیش از پیش گسترش
بی تردید در فنا جای خواهیم گرفت و چه خوب است تنها با احساسات تمام سر میبُرند و صمیمانه دروغ میگویند. مییابد .ولی این به معنای بازگشت سلطنت یا بازگشت
عشق و عمل خود را برای آزادی و انسان و خاک بر جای نکته دیگر در پذیرش رهبری رضا پهلوی این است که کسی به گذشته نیست چرا که هرگز هیچکس اگر هم بخواهد
نهاده باشیم .ولی آیا در سیاست میتوان چنین اندیشید؟ از جمهوریخواهان طلب نمیکند رهبری یک «پادشاه» را نمیتواند به گذشته باز گردد و یا گذشته را باز گرداند .این
واقعا نمیدانم! امروز تنها این را میدانم که «همه با هم» بپذیرند! این اندازه نقض غرض را در نخستین نگاه میتوان تحریف ظریفی است که از سوی مخالفان نظام پادشاهی
نمیتوان جنبشی را رهبری کرد و در این بازار مکاره سیاست
که هیچکس دیگری را قبول ندارد ،همراه با مردمی که در رایج شده و مرتب تکرار میشود.
تبلیغات پوچ محاصره شدهاند و سخت گرفتار معیشت و برخی از جمهوریخواهان که بیشتر نقش چرخ پنجم
بیخبر از خطری هستند که در کمینشان نشسته است ،رضا جمهوری اسلامی را در خارج کشور بازی میکنند (یعنی
پهلوی نه تنها خطر به شمار نمیرود ،بلکه بی تردید تنها بدون آنها هم کار جمهوری اسلامی میگذرد) همه کارشان را
گذاشتهاند و چسبیدهاند به خطر «بازگشت سلطنت»! گویی
فرصت تاریخی است که در این شرایط وجود دارد. وظیفه آنان نه تلاش برای برقراری جمهوری راستین ،بلکه
جلوگیری از برقراری سلطنت است! این همان سیاستی است
[*]آن زمان نشستی در برلین با حضور شاهزاده رضا پهلوی و برخی افراد چپگرا برگزار شده بود که من نه آنموقع و نه که بیست و هفت سال پیش از درون آن هیولای جمهوری
اکنون از چند و چون آن خبر ندارم و فقط بر اساس آنچه همان زمان اعلام شد میدانم که چنین نشستی برگزار شده و اسلامی سر برآورد و هم امروز ادامه و بقای آن را تأمین کرده
مورد انتقاد و حملهی گروهی از جمهوریخواهان قرار گرفت. و به آن خوراک میدهد.
*این مطلب در دو شماره چاپی کیهان لندن در بهمن ۱۳۸۴منتشر شد. من به عنوان انسانی که زندگی فردی خود را محدود و